عنوان و نام پدیدآور : اصلاح الگوی مصرف از نگاه اسلام/جواد ایروانی ... [و دیگران] ، [ با همکاری دبیرخانه شورای عالی فرهنگی آستان قدس رضوی].
مشخصات نشر : مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1389.
مشخصات ظاهری : 418ص.
شابک : 70000 ریال 978-964-7673-76-1:
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : نویسندگان جواد ایروانی، علی جلائیان، داوود حیدری،رضا وطن دوست، جعفر علوی،محمد امامی.
یادداشت : کتابنامه : ص. [401] - 418 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : مصرف -- جنبه های مذهبی -- اسلام
موضوع : صرفه جویی -- جنبه های مذهبی -- اسلام
موضوع : اسراف -- جنبه های مذهبی -- اسلام
شناسه افزوده : ایروانی، جواد، 1355 -
شناسه افزوده : دانشگاه علوم اسلامی رضوی
رده بندی کنگره : BP250/35/الف57 1389
رده بندی دیویی : 297/634
شماره کتابشناسی ملی : 2136987
ص: 1
اصلاح الگوی مصرف
از نگاه اسلام
حجج اسلام دکتر جواد ایروانی، علی جلائیان، داود حیدری،
رضا وطن دوست، دکتر سید جعفر علوی، دکتر محمّد امامی
(پژوهشگران دانشگاه علوم اسلامی رضوی)
نام کتاب: اصلاح الگوی مصرف از نگاه اسلام
نویسندگان: حجج اسلام دکتر جواد ایروانی، علی جلائیان اکبرنیا، داود حیدری،
رضا وطن دوست، دکتر سیدجعفر علوی، دکتر محمد امامی
=
ویراستار علمی و ادبی: علی جلائیان اکبرنیا
طراح جلد: جواد سعیدی
=
چاپ اوّل: مهر 1389
شمارگان: 1000 نسخه
قیمت: 70000 ریال
=
مدیر اجرایی پژوهش و ناظر چاپ: علی اصغریار
حروفچینی و صفحه آرایی: واحد نشر دانشگاه علوم اسلامی رضوی
چاپ و صحافی: مؤسسة فرهنگی قدس
=
مرکز توزیع
مشهد مقدس: حرم مطهر، انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی
صندوق پستی: 1193- 91735 تلفن و دورنگار: 2236817-0511
www.razavi.ac.ir
حق چاپ محفوظ است
ص: 2
فهرست مطالب
سخن ناشر. 9
بخش اوّل: جایگاه مصرف در نگاه دینی.. 11
1. جایگاه مصرف در نگاه دینی.. 11
الف) اهداف و انگیزه های مصرف... 13
ب) محدودیت های مصرف... 15
ج) رفتارها، برخاسته از باورها 18
د) تلاش برای سازگاری رفتارها و باورها 19
ه) ضرورت دستیابی به الگوی زندگی.. 20
2. مصرف گرایی؛ الگوی زندگی در عصر حاضر. 21
الف) توسعه، بهانة رواج مصرف گرایی در جوامع اسلامی.. 25
ب) تعالیم اصیل دینی، تنها راه بازگشت به مصرف صحیح.. 26
3. مفهوم مصرف در متون دینی.. 27
الف) اصالت زندگی اخروی.. 28
ب) پیوند مصرف با حیات اخروی انسان.. 30
4. اهمیت مصرف در نگاه دینی.. 32
بخش دوم: مبانی و زمینه های شکل دهنده مصرف صحیح 35
1. غیب باوری.. 35
2. معاد باوری.. 37
3. توجه به هدف خلقت... 38
4. امانت داری.. 41
الف) قرآن و اهل بیت علیهم السلام .. 43
ب) خویشتن خویش.... 44
ج) جامعه و دیگران.. 45
5. مسؤولیت پذیری.. 47
آثار مسؤولیت پذیری در مصرف صحیح.. 48
6. نظم مداری.. 49
7. آموزش و فرهنگ سازی.. 53
ص: 3
بخش سوم: اصول و شاخصه های مصرف صحیح 55
1. الگوی مصرف عمومی و اصول حاکم بر آنها 56
الف) اصل نیاز. 56
ب) توجه به اولویت ها 97
ج) اصل تقدیر معیشت... 102
دو. تناسب درآمد.. 103
سه. شرایط اقتصادی جامعه. 105
د) اصل میانه روی.. 106
ه ) اصل الگو ناپذیری از بیگانگان.. 128
و) اصل الگو ناپذیری از مترفان و مسرفان.. 134
ز) اصل ساده زیستی.. 152
ح) همدردی در تنگناهای اقتصادی.. 175
ط) توجه به متغیّرها (سنّ، جسم، جغرافیا و...). 182
ی) پرهیز از مصارف ممنوع.. 185
2. الگوهای مصرفی ویژه و اصول حاکم بر آنها 185
الف) الگوی مصرف ویژه حاکمان.. 186
ب) الگوی مصرف از اموال عمومی و بیت المال.. 189
بخش چهارم: تعیین الگوی مصرف صحیح. 195
1. تغذیه. 195
الف. پرهیز از خوراکی های ممنوع.. 196
ب) تنوع در تغذیه. 205
ج) نقش زمان و شرایط محیطی در نوع تغذیه. 211
د) مقدار تغذیه. 213
ه ) کیفیت تغذیه. 216
2. پوشاک.... 222
الف) تعداد لباس... 223
ب) کیفیت پوشاک.... 225
ج) مُد لباس... 227
د) رنگ پوشش.... 229
ه ) پوشش بانوان.. 237
ص: 4
و) لباسهای ممنوع.. 247
3. هزینه های ازدواج و خانواده. 249
الف) هزینه های زندگی همسر و فرزندان.. 249
ب) مهر. 251
ج) مراسم و جشن ازدواج.. 254
4. مسکن.. 255
الف) کیفیت ساختمان.. 256
ب) بلندی ساختمان.. 258
ج) ولیمه مسکن.. 259
د) ویژگی های مسکن مطلوب... 260
5. وسیله نقلیه. 264
6. آرایش و زیبایی.. 266
الف) برای خانم ها 270
ب) افراد متأهل.. 271
ج) در برابر جمع. 273
د) در برابر دشمن.. 273
ه ) در مناسبت های ویژه. 274
و) در مسجد و هنگام عبادت... 274
ز) حدود آرایش.... 275
شش. هزینه نمودن برای لوازم آرایشی.. 279
7. حاملهای انرژی.. 280
الف) پرهیز از مصرف بی رویه. 281
ب) مطلوبیت مصرف به مقدار نیاز و پرهیز از تفریط... 284
8. مصارف بهداشتی و درمانی.. 284
الف) اصل اوّل.. 285
ب) اصل دوم. 289
9. مصارف عبادی و اخلاقی.. 291
الف) وضو و غسل.. 292
ب) حج و زیارت... 294
ج) انفاق در راه خدا و وقف.... 295
ص: 5
د) اطعام و میهمانی دادن.. 300
10. مصارف تفریحی.. 305
الف) نکوهش لهو، لغو و لعب، و رابطه آن با تفریحات سالم.. 309
ب) نمونه هایی از تفریحات سالم.. 312
11. پس انداز و سرمایه گذاری.. 316
الف) ممنوعیت راکدگذاری سرمایه. 316
ب) سرمایه گذاری در معاملات سودآور. 318
ج) تقسیم سرمایه. 319
بخش پنجم: آسیب های مصرف صحیح. 321
1. اسراف و تبذیر. 321
الف) مفهوم اسراف و تبذیر و تفاوت آن دو. 321
ب) معیارهای تشخیص اسراف و تبذیر. 322
ج) گناه سنگین اسراف و تبذیر. 328
د) گسترة اسراف و تبذیر. 331
ه ) زمینه ها و عوامل اسراف و تبذیر. 361
و) آسیب شناسی اسراف و تبذیر. 368
ز) درمان شناسی اسراف و تبذیر. 371
2. اتراف (رفاه زدگی و مصرف گرایی). 374
الف) مفهوم شناسی اتراف... 374
ب) ویژگی های مترفان.. 375
ج) عوامل اتراف... 378
د) آسیب شناسی اتراف... 379
ه ) درمان شناسی اتراف... 381
بخش ششم: آثار مثبت اصلاح مصرف.. 385
1. آثار اقتصادی.. 385
الف) پیشگیری از هدر رفتن سرمایه ها 385
ب) برخورداری از برکت... 386
ج) حفظ سرمایه ها و رعایت حقوق دیگران.. 386
د) پس انداز و سرمایه گذاری.. 389
ه ) بی نیازی و مصونیت از فقر و ورشکستگی.. 390
ص: 6
و) خود کفایی و استقلال اقتصادی.. 391
2. فرهنگی.. 391
الف) استقلال فرهنگی.. 391
ب) مقابله موفّق با تهاجم فرهنگی.. 393
ج) گسترش علم.. 393
د) پیشگیری از فساد اخلاقی.. 394
3. معنوی.. 394
الف) تقویت ایمان.. 394
ب) محبوبیت نزد خداوند.. 395
4. سیاسی.. 396
مصونیت از افزایش شکاف طبقاتی.. 396
5. بهداشتی.. 397
الف) سلامت... 397
ب) پیشگیری به جای درمان.. 399
6. اخروی.. 399
الف) رهایی از نارضایتی الهی.. 399
ب) مصونیت از خواری در قیامت... 400
کتابنامه. 401
ص: 7
ص: 8
ما بایستی الگوی مصرف را اصلاح کنیم. ما بایستی به سمت اصلاح الگوی مصرف حرکت کنیم. مسئولین کشور در درجة اوّل -چه قوة مقننه، چه قوة مجریه و چه سایر مسئولین کشور؛ قوه ی قضائیه و غیر آنها- و اشخاص و شخصیت ها در رتبه های مختلف اجتماعی و آحاد مردم ما از فقیر و غنی، بایستی به این اصل توجه کنند که باید الگوی مصرف را اصلاح کنند.
این جور مصرف کردن در همه ی زمینه ها -در امور ضروری زندگی، در زیادی های زندگی- مصرف کردن بی رویّه و بدون منطق و بدون تدبیر عقلانی، به ضرر کشور و به ضرر آحاد و اشخاص ماست. من از عموم مردم و بخصوص از مسئولین درخواست می کنم، خواهش می کنم که در این زمینه فعالیت خودشان را در این سال زیاد کنند، افزایش بدهند و برای اصلاح الگوی مصرف برنامه ریزی کنند.
لذا من این سال را، سال «حرکت مردم و مسئولین به سوی اصلاح الگوی مصرف» میدانم و امیدوارم که این عنوان -که «اصلاح الگوی مصرف» است- برای همة ما دستورالعمل باشد و همه ی ما بتوانیم برطبق این شعار مهم و حیاتی و اساسی برای کشور عمل کنیم و از منابع کشورمان به بهترین وجهی استفاده نمائیم.(1)
ص: 9
مبتنی بر فرمایشات مقام معظم رهبری و ضرورت حرکت به سوی اصلاح الگوی مصرف بایسته است ابتدا به مبانی نظری این امر پرداخته شود تا حرکت به این سو، حرکتی استوار و ادامه دار باشد. از این رو با تأکید تولیت عظمی آستان قدس رضوی حضرت آیت الله طبسی بر بازخوانی متون دینی جهت دست یابی به مبانی نظری دین در بارة اصلاح الگوی مصرف و واگذار شدن این طرح به دانشگاه علوم اسلامی رضوی، گروهی از اساتید دانشگاه علوم اسلامی رضوی این امر را بر عهده گرفتند.
اثر حاضر حاصل، بازنویسی مقالات نگاشته شده در این طرح است. طرحنامه ابتدایی از قرار ذیل می باشد.
جایگاه مصرف در نگاه دینی؛
اصول و شاخصه های اصلی مصرف صحیح و کارآمد؛
بسترها و زمینه های شکل دهنده مصرف صحیح؛
عوامل شکل دهنده الگوی مصرف؛
عوامل شکل دهنده الگوهای ناصحیح؛
تعیین الگوی مصرف؛
آسیبهای مصرف صحیح (اسراف، تبذیر، اتراف و...)؛
آثار مثبت اصلاح الگوی مصرف؛
سطح بندی مصرف در فقه اسلامی.
در انجام این طرح آقایان حجج اسلام دکتر جواد ایروانی، علی جلائیان، داود حیدری، رضا وطن دوست، دکتر سید جعفر علوی، دکتر محمّد امامی، همکاری داشته اند.
در پایان از کلیه اندیشوران تقاضا داریم نظرات اصلاحی خویش را جهت تکمیل مباحث هدیه نمایند.
مرکز پژوهش دانشگاه علوم اسلامی رضوی
ص: 10
امروزه مصرف به یکی از معضلات بشری تبدیل شده است. بشر امروز به شکل فزاینده ای در حال مصرف همه چیز حتی استعداد، توانایی و دارایی های خود برای دستیابی به لذتهای خیالی است. این سبک زندگی که محصول نگرش غیر دینی به انسان و کمال اوست بحرانهای زیستی، معرفتی و اخلاقی در پی داشته و او را از حقیقت خویش دور ساخته است. اصلاح سبک زندگی انسان و جلوگیری از مصرف بی مهابا نیازمند رجوع به دین و تطبیق الگوهای رفتاری با آموزههای دینی است. در این فصل به جایگاه مصرف در نگاه دینی می پردازیم.
ابعاد مادّی و معنوی انسان، هریک منشأ پیدایش نیازهایی است که در آموزه های واقع گرایانه و فطرتْ مدار اسلام، توجه فراوان شده است. نیازهای مادّی انسان همچون خوراک، پوشاک و مسکن، جنبة عمومی دارد و استثناپذیر نیست، حتّی، پیامبران و اولیای الهی نیز که در اوج معنویت و ملکوت بوده اند، به طور طبیعی، به امکانات مادّی، نیاز داشته اند. قرآن کریم، در آیات متعدد این پندار را که پیامبران همچون فرشتگان، نباید به امور مادّی، میل و نیازی داشته باشند، نادرست شمرده و نیاز آنان را به غذا، رفتن به بازار و تهیة وسایل زندگی، طبیعی و عمومی دانسته است:
ص: 11
{ وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إلاّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الأَسْوَاقِ:(1) و پیش از تو پیامبران [خود] را نفرستادیم جز این که آنان [نیز] غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند.}
بر این اساس، قرآن کریم به گونة مستقیم یا غیر مستقیم، مصرف را تجویز نموده و تحریم اعتقادی یا عملی نعمت های مباح را، سخت نکوهیده است، بدین گونه که از یک سو، در آیات متعدد، تمام نعمت ها و امکانات هستی را در خدمت بشر می داند و تصرف انسان در آن و استفادة وی را، جز در اموری خاص، مجاز شمرده است و اصل را بر اباحه و حلیّت مصرف می نهد.(2)
از سوی دیگر، با ترغیب به استفاده از نعمت های مباح، تحریم آن را بدعت و تشریع می داند(3) و خودداری از مصرف آن را سرزنش کرده است.
{ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاة الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ:(4) بگو: زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و [نیز] روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است؟ بگو: این [نعمت ها] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند و روز قیامت [نیز] خاص آنان می باشد. }
با وجود این، بر خلاف مکاتب رایج اقتصادی، مصرف از دیدگاه اسلام، هدف نهایی نیست، بلکه هدفی میانی است و مقدمه ای برای اهداف والاتر، که می بایست در چارچوب معیارهای ارزشی و با رعایت محدودیت های خاصی انجام گیرد که در ادامه به آن می پردازیم.
ص: 12
در اقتصاد سرمایه داری، هدف نهایی از مصرف، افزایش مطلوبیت است. مطلوبیت، به معنای فایده و رضایت خاطری است که انسان از مصرف کالا یا خدمات، به دست می آورد.(1) در این دیدگاه، سعادت آدمی در به دست آوردن بیشترین لذّت است و لذّت نیز -با وجود اختلاف در مفهوم و مصداق آن- بیشتر، منحصر به لذات مادّی است.(2)
بر پایة این دیدگاه، گرایشهای مادّی و امیال نفسانی، فراتر از نیازهای متعادل جسمی و روحی انسان است و نیازهای کاذب و افراطی را دربرمی گیرد. در این نگرش، آدمی در طول زندگی، تنها یک وظیفه و هدف دارد؛ و آن، جست وجوی بالاترین لذّت ممکنْ می باشد.(3) بدین سان، آرمان نهایی تمام محاسبات و رفتارهای اقتصادی، کسب بیشترین لذّت می باشد.
اگرچه مکتب اسلام در پی فراهم سازی زمینة سعادت و خوشبختی فرد و جامعه است، ولی سعادت را منحصر در افزایش مطلوبیت و لذّتِ ناشی از مصرف کالا و خدمات، نمی داند. در این دیدگاه، انسان دارای دو بُعد جسم و روح و به دنبال آن، نیازها و لذّات روحی و جسمی است؛ بُعد زمانی او، به گسترة ابدیت است و کمال نهایی و سعادت حقیقی اش، در نزدیک شدن، به خدا. در قرآن کریم، واژگانی همچون «فوز»(4)، «فلاح»(5) و «سعادت»(6) که مفهوم خوشبختی راستین آدمی را بیان می کند، همگی ناظر به چنین مفهوم بلندی است و تحقق آن، بسته به توان و شکوفایی استعدادهای درونی برای نزدیک شدن به خدا.
ص: 13
قرآن کریم، برای دستیابی به هدف نهایی یاد شده، اهداف میانی، و به تعبیر بهتر، راهکارهای تحقق هدف نهایی و رسیدن به کمال مطلوب را یادآور شده است؛ بدین گونه که غالباً در کنار امر به مصرف و تصرف در نعمت ها، دستوراتی را ارائه فرموده است که هدف از مصرف را روشن می سازد. این دستورات عبارت است از:
1- مصرف همراه با پارسایی: برای تکامل و تقرب به حق، نخستین گام، ترک نافرمانی خدا و دوری جستن از گناهان است. از این رو، تصرف در نعمت ها بایستی همراه با پارسایی و ترک گناه باشد.
{ وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلالاً طَیِّباً وَاتَّقُوا اللهَ:(1) و از آنچه خداوند روزی شما گردانیده، حلال و پاکیزه را بخورید و از خدا، پروا دارید.}
چنین مطلبی، در آیات دیگر قرآن کریم، با پیروی نکردن از گامهای شیطان،(2) به فساد نپرداختن(3) و طغیانگری نکردن،(4) بیان شده است.
2- مصرف همراه با عمل صالح: قرآن کریم این نکته را یادآور می شود که مصرف، باید مقدمة انجام کارهای شایسته باشد.
{ یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً:(5) ای پیامبران! از چیزهای پاکیزه بخورید و کار شایسته انجام دهید.}
3- مصرف همراه با شُکر: نتیجة نکات یادشده (ترک گناه و عمل صالح) در شکر نُمود می یابد، چراکه شکر، به مفهوم گسترده اش، به کارگیری نعمت ها در مسیر هدف آفرینش آنهاست.
{ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لله:(6) ای کسانی که ایمان
ص: 14
آورده اید، از نعمت های پاکیزه ای که روزی شما کردیم، بخورید و خدا را شکر کنید.}
4- مصرف همراه با ادای حقوق: از مصادیق بارز شکر عملی، پرداخت حقوق مالی و از جمله حق فقیران است:
{ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلاتُسْرِفُوا:(1) از میوة آن، چون ثمرداد، بخورید، و حقّ [بینوایان از] آن را، روز بهره برداری از آن بدهید، و زیاده روی مکنید.}
نکتة پایانی این که اهداف والایی که اسلام برای مصرف ارائه کرده است، موجب شکل گیری انگیزه های مثبت در نظر مصرف کنندة مسلمان می شود به گونه ای که مصرف هرگونه کالا و استفاده از هر خدمتی را به انگیزة رضایت الهی و نیل به پاداش و قرب او انجام می دهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند:
«لیکن لک فی کلّ شیء نیّة حتّی فی النوم والأکل:(2) باید که تو را در هر چیز، حتی در خواب و خوراک، نیّتی [شایسته] باشد.»
در مقابل، انگیزه های منفی در مصرف، همچون فخرفروشی، خودنمایی، هم چشمی و شهوت خواهی، هرچند ممکن است منع شرعی نداشته باشد، بی گمان بر خلاف ارزشهای دینی است و در قرآن و روایات، نکوهیده است.(3)
هدف اسلام در مصرف، وجود محدودیت هایی را در استفاده از کالاها و خدمات موجب می گردد و رعایت چارچوب ارزشی خاصی را الزامی می کند. از این رو، شایسته است محدودیت های مهم مصرف را از دیدگاه اسلام، اشاره کنیم.
چنان که گذشت، مصرف از دیدگاه اسلام، مقدمه و ابزاری است برای نیل به
ص: 15
سعادت حقیقی و کمال مطلوب. بر این اساس، مصرف کالاها و خدماتی که آدمی را از رسیدن به مقصد و هدف نهایی بازمی دارد، ممنوع است. از این رو، در آیین والای اسلام، مصرف برخی کالاها به طور کلّی یا در شرایط خاص ممنوع است و می باید در تعیین الگوی مصرف به آن توجه کرد. تفصیل مطالب در بارة این موضوع خواهد آمد. ولی لازم است به دلیل اهمیت و تأثیر تعیین کنندة آن در بحث، اشاره ای به آن داشته باشیم.
کالاها و خدمات مصرفی ممنوع را می توان در سه دسته جای داد.
الف) مصرف برخی کالاها به طور مطلق ممنوع است؛ به این معنا که برای همة افراد و در هر زمان و مکان، حرام می باشد و مصرف آن -جز در اموری استثنایی همچون اضطرار- روا نیست. ممنوعیت مصرف شراب، خون، مردار، گوشت خوک و حیوانات حلال گوشتی که ذبح شرعی نشده است، از چیزهایی است که در قرآن کریم، تصریح شده است(1).
برخی آیات قرآن، معیارها و ملاک های اباحه و تحریم پاره ای کالاها را نیز بیان کرده است؛ خبیث(2) و پلید(3) بودن، ایجاد دشمنی، کینه توزی و غفلت،(4) معیارهایی برای ممنوعیت برخی کالاها یاد شده است.(5)
ب) مصرف اموال و کالاهای دیگران، بدون رضایت آنان، گونة دیگری از ممنوعیت مصرف در اسلام است. قرآن کریم، با طرح عنوان کلّی «اکل مال به باطل»(6) و نهی از آن، هرگونه مصرف و تصرّفی را که از راههای غیر مشروع همچون تقلب،
ص: 16
اختلاس، ربا، قمار، غصب، استثمار و مانند آن باشد، ممنوع ساخته است. ناگفته پیداست که مراد از «اکل» در این جا، مطلق تصرّف است، خواه به صورت خوردن باشد یا پوشیدن و سکونت و جز آن.
از دیدگاه اسلام، تصرف غاصبانه در اموال مردم، گناهی بسیار بزرگ است. قرآن کریم، تصرّف ناحق در اموال یتیم را چون خوردن آتش می داند که تجسّم عینی آن، آتش دوزخ خواهد بود.(1) روایات نیز، غصب حقوق مردم را «گناهی نابخشودنی»(2) دانسته است که حتی شهادت در راه خدا نیز کفّارة آن نمی باشد.(3)
از سوی دیگر، بر اساس آموزه های دینی، حرام خواری بر روح و روان آدمی تأثیری منفی می نهد و موجب دلمردگی و سنگدلی می گردد و صفای باطن را می زداید، چنان که مصرف مال حلال، زمینة روحی مناسبی برای انجام کارهای نیک فراهم می سازد. قرآن کریم، با اشاره ای نغز به این نکته، می فرماید:
{ یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً:(4) ای پیامبران! از چیزهای پاکیزه بخورید و کار شایسته کنید.}
دستور به انجام «عمل صالح» در کنار «اکل طیّبات» خود اشاره ای به ارتباط میان آن دو است.
در برخی روایات نیز چنین مفهومی آمده است، چنان که امام حسین علیه السلام خطاب به لشکریان عمر سعد، هنگامی که آنان، حاضر به شنیدن سخنان ایشان نشدند، فرمود:
«ویلکم ما علیکم أن تنصتوا إلیّ... فقد ملئت بطونکم من الحرام وطبع علی قلوبکم...:(5) وای بر شما! چه چیزی شنیدن سخن مرا بر شما گران نموده است؟... قطعاً
ص: 17
شکمهای شما از حرام پر شده است و بر دلهایتان مهر زده شده.»
ج) مصرف پاره ای کالاها، در شرایط زمانی و مکانی خاصّی ممنوع است. برای نمونه، خوردن و آشامیدن در حال روزه،(1) صید برخی حیوانات صحرایی(2) و پوشیدن برخی لباسها در حال احرام(3) از آن جمله است.
افزون بر مطالب یاد شده، محدودیت های دیگری نیز در چند و چون مصرف و به ویژه نفی اسراف و مصرف زدگی وجود دارد که در فصلها بعدی خواهد آمد.
در این جا مناسب است این مختصر را با توضیحاتی بیشتر پیشکش نماییم.
تلقی انسان از هستی و حقیقت وجودی خویش و برداشتی که از زندگی و حاصل آن دارد، موجب می شود انسان نوع معینی از سلوک فردی و اجتماعی را برگزیند و به گونة خاصی عمل نماید. بنابراین باورهای خاص منطقاً به رفتارهایی مشخص منتهی می شوند.
به بیان دیگر رفتار فردی و اجتماعی انسان بر اساس آرمانهایی است که به مفروضات هستی شناسانه و انسان شناسانة ویژه ای تکیه دارند و برخاسته از نگرش ها، باورها و ارزش هایی است که انسان آگاهانه و یا ناآگاهانه پذیرفته است.
کسی که انسان را حیوانی همچون دیگر حیوانات می داند و حقیقت اخروی را منکر است، تنها به نیازهای مادّی اصالت میدهد و همه مناسبات زندگی خود را بر پایة بهره وری و تمتع هر چه بیشتر از طبیعت و انباشت ثروت تنظیم می کند. نگاه چنین شخصی به جهان پیرامونش نیز تنها از دریچه منافع و سود شخصی است.
امّا انسانی که به حیات ابدی معتقد و در پی رسیدن به کمال حقیقی است، رفتارش
ص: 18
نیز در همین مسیر سامان می یابد. چنین فردی هیچگاه حاضر نخواهد شد برای دستیابی به متاع اندک دنیا، حیات جاودان خویش را به خطر اندازد.
از این رو مفاهیمی چون توسعه، رشد، ثروت، رفاه و مصرف که در اقتصاد مورد توجه اند، با تفسیری که انسان از حقیقت خویش و جایگاهش در نظام هستی دارد، مرتبط است. «مصرف» به عنوان یک رفتار انسانی، در بستر باور و نگرش حاکم بر اذهان افراد و جامعه شکل میگیرد. همچنین به برداشت خاصی از مفهوم سعادت و خوشبختی انسان استوار است.
در نتیجه می توان گفت: تلقی های گوناگون از هستی و انسان، الگوی رفتار آدمی را متفاوت می سازد، از جمله الگوی مصرف. لذا نوع نگرش و باورهای پایهای، در پاسخ به پرسشهایی از این دست که چه چیز را باید مصرف کرد؟ چگونه و به چه مقدار؟ نقش اساسی دارند.
گر چه بین باورها و رفتارها رابطة حقیقی وجود دارد و هر باوری مستلزم رفتاری خاص است امّا واقعیت این است که برخی به سبب جهالت و یا غفلت، به گونه ای رفتار می کنند که با باورها و ارزشها مورد قبولشان سازگار نیست.
افرادی هستند که صادقانه به ارزشهایی ایمان آورده اند ولی از لوازم علمی و عملی آن بی خبرند و تحت تاثیر احساسات و تمایلات به باورهایشان پایبندی ندارند و بی آنکه خود بدانند دچار ناسازگاری فکری و عملی می شوند. رواج این مسأله به تدریج انسان ها و جوامع را دچار بحران هویت می کند و سرمایه های مادّی و معنوی آنان را به هدر می دهد و همبستگی اجتماعی را فرو می ریزد.
برای رهایی از پی آمدهای نازسازگاری میان باورها و رفتارها و ایجاد تعادل میان نگرش و کُنِش، یکی از دو راه را برگزیده شده است.
نخست پذیرش الگوهای رفتاری جدید و پدید آورند باورهای نو و یا بازسازی
ص: 19
باورهای پیشین از طریق ابداع.
البته تغییر باورهای پیشین گاه به میزانی کُند و خزنده است که عموم افراد جامعه این دگرگونی در باورها و ارزشها را احساس نمی کنند و به همین سبب مقاوتی نیز در برابر آن از خود نشان نمی دهند.
دوم آن که باورها را حفظ کرده و الگوهای رفتاری متناسب با آن را پدید آورند.
عقلانی و فطری بودن باورها و ارزش ها و نیز توان آنها در برطرف ساختن نیازهای اساسی بشر، جذابیت و کارآمدی الگوهای رفتاری جدید و همچنین سطح آگاهی و عقلانیت افراد جامعه از جمله عواملی هستند که انسان ها و جوامع را در انتخاب یکی از این دو مسیر یاری می رسانند.
با توجه به نکات یاد شده می توان گفت: اگر انسان و یا جامعه ای به حقانیت باورهای خود ایمان داشته و خواهان تثبیت و تعمیق آن باشد؛ نمی تواند در حوزة رفتار توجهی به باورها نداشته باشد و فارغ از ارزش ها و باورهایش، الگوی رفتاری خود را تنظیم کند.
عقلانیت حکم می کند انسان از یک سو الگوهای رفتاری همسو با باورها را شناخته و آن را نهادینه نماید و از دیگر سوی از رواج الگوهای رفتاری ناسازگار با آن باورها و ارزشهایی که سلامت فکری خود و جامعه را به خطر می اندازد جلوگیری کند.
نظام فکری برآمده از تعالیم دینی کاملاً متفاوت از نظام فکری غیر دینی است. انسان ها و جوامعی که با تمام وجود به دعوت پیامبران الهی پاسخ داده اند ناگزیرند اعمال فردی و جمعی خود را با تعالیم دینی منطبق سازند و در مناسبات خود الگوهایی را طراحی نمایند و در حوزه های مختلف ارایه نمایند که برگرفته از باورها و ارزشهای دینی باشد در غیر این صورت جامعه دچار ناسازگاری در فکر و عمل خواهد شد و رواج الگوهای رفتاری ناسازگار با مبانی دینی، به تدریج به تضعیف باورها و نگرش های دینی و در نهایت به تغییر آنها خواهد انجامید.
ص: 20
با ظهور مدرنیسم و تحول در نگرش انسان غربی و گسترش تکنولوژی نوین، سبک جدیدی از زندگی پدید آمد که بر نگاه غیر دینی از انسان، هستی و سعادت او بنا شده است.
ابتدا تصور می شد روشهای نوین زندگی در دنیای مدرن می تواند آسایش و خوشبختی را برای بشر به ارمغان آورد. امّا به تدریج آثار و پی آمدهای ناگوار آن پدیدار گشت و نشانه های بحران ناشی از تغییر نگرش و رفتار انسان غربی در عرصه های مختلف رخ نمود.
سبک نوین زندگی در دنیای مدرن به شدت با نوع و چگونگی مصرف افراد جامعة مدرن درآمیخته است و مصرفْ دیگر یک پدیدة صرفاً اقتصادی ساده برای رفع نیازهای واقعی زیستی نیست. یعنی مفهوم ابتدایی مصرف که مبتنی بر رفع نیازهای ضروری بود دگرگون شده و معیاری برای نشان دادن هویت و ارزشها و پایگاه اجتماعی افراد گردیده است. مصرف در دنیای جدید چنان ارزش و اهمیتی دارد که همه اعمال اجتماعی، ارزشهای فرهنگی، ایده ها، آرزوها و هویت ها در رابطه با مصرف تعریف می شوند و جهت می یابند. از این رو انسان در جهان کنونی ناخواسته در یک میدان مسابقه بی پایان مصرف واقع شده است و ناگزیر است برای کسب جایگاه بهتر در هِرم تشَخّص اجتماعی بی مهابا مصرف کند و حتی بسیاری از افراد با تحمل فشارهای روحی، روانی و اقتصادی، برای متمدن نشان دادن خود به خرید و مصرف کالاهای متنوع و مدرن، روی می آورند.
بدون شک مصرف یکی از ارکان نظام اقتصادی غرب و ضرورت حتمی توسعه به شیوه غربی آن است. در واقع نظام سرمایه داری حاکم در کشورهای صنعتی بر اصل انباشت هر چه بیشتر ثروت و سود اقتصادی استوار بوده و هست و این میسر نیست مگر با مصرف مداوم مردم این کشورها. اگر کالاهای تولید شده مصرف نشود امکان
ص: 21
توسعة تولید، در نتیجه توسعة اقتصادی نخواهد بود. بنابراین برای تولید بیشتر باید مردم را به مصرف هر چه بیشتر ترغیب کرد. از همین رو است که تبلیغات تجاری که بر جنبه حیوانی بشر و کثیف ترین امیال و آمال او بنا شده است یکی از ارکان اساسی توسعه به شیوه ی غربی محسوب می شود.
نظام سرمایه داری غرب با بهره گیری از رسانه های جمعی و تبلیغات مدرن، تنوع بخشی به کالاهای مصرفی و ایجاد گرایش هایی انحرافی مثل مدگرایی و تجددطلبی به اشاعة ایدئولوژی مصرف گرایی دامن می زند. نظام سلطه برای حفظ سیستم کنونی اقتصاد آزاد و دست آوردهای آن، از یکسو مدام ماندگاری تولیدات کارخانه ها را کاهش می دهد و از سوی دیگر با تولید نیازهای کاذب مردم را به مصرف هر چه بیشتر و اسراف و تبذیر وادار می کند. روژه گارودی معتقد است:
«اقتصاد آزاد به شیوه ی غربی برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است.»(1)
متأسفانه علی رغم آشکار شدن پیامدهای منفی زندگی مبتنی بر مصرف در دنیای جدید -از جمله کاهش منابع، آلوده شدن طبیعت، تخریب محیط زیست و دور شدن از فضایل و ارزشهای انسانی- فرهنگ مصرفی، امروزه در کشورهای مختلف به شدّت در حال گسترش می باشد. همانطور که بسیاری از نظریه پردازان بیان داشته اند مصرف در معنای جدیدش از پیامدهای گریزناپدیر نظام سرمایه داری و از اجزاء مقوّم آن است. از این منظر، مصرف نه تنها یک کارکرد اقتصادی نیست بلکه پدیده ای کاملاً فرهنگی و از بارزترین ویژگی های جوامع غربی تلقی می شود. مصرف در چنین جامعه ای از یک سو هدف محسوب می شود و از سوی دیگر موتور محرکة هر گونه فعالیتی نیز هست. به همین جهت بقای جامعة مدرن در گرو تربیت مصرف کنندگانی خوب و به قول اسلیتر «قهرمانان مدرنیته» است. مصرف کنندگانی که نباید حتی لحظه
ص: 22
ای به ایشان فرصت داد تا از این رؤیای (مصرف) به در آیند، بنابراین تبلیغ کنندگان کالاها باید دائماً فعّال باشند و سخت کار کنند تا پیام آنها به صورت ممتد به مشتریانشان برسد و انقطاعی صورت نگیرد.(1)
در مهندسی اجتماعی نظام مدرنیته غرب، چنان به خودخواهی، حرص، زیاده خواهی و دنیا طلبی افراد دامن زده می شود که انسان تنها در هویت دنیوی و مادّیش خلاصه می شود و افراد نیز کمال خود را تنها در مصرف هر چه بیشتر جستجو می کنند. بنابراین یک جامعه مصرفی، بسیار بیشتر از نیاز خود مصرف می کند. که از آن به «جنون مصرف» یاد شده است و واقعیت آن است که زندگی مبتنی بر تکنولوژی مدرن، عمدتاً بر حرص مبتنی است.(2)
سبک جدید زندگی که بر محور مصرف بنا شده است محصول نگرش های جدید به هستی، انسان و علم و نیز سلطة ابزارها و تکنولوژهای مدرن است. تمدن جدید با پشت کردن به ارزشهای الهی و نفی ربوبیت خداوند، خود را منشأ تعیین ارزش ها و قانونگذاری قرار داده است و خوشبختی، صلاح و فلاح خود را صرفاً در جهان مادّی و در برخورداری از تنعمات آن جستجو می کند. در نظام ارزشی و فرهنگی تمدن غرب، مصرف غایتی اصیل و موجب سعادت انسان است. نیکبختی آدمیان فقط با مصرف کالا و خدمات تأمین می شود و تنها راه افزایش این نیکبختی با بالا بردن میزان مصرف میسر است. بنابراین کسب لذت و کاهش هرگونه محرومیت و درد و رنج فردی در بُعد مادی و حیوانی، اساس و مبنای اصلی همة فعالیت های انسان مدرن در جامعه مدرن به شمار می آید.
در نگرش جدید، سُودمندی و سُودْإنگاری(3) به عنوان یک معیار و ملاک در درستی و
ص: 23
نادرستی رفتار تلقی می شود. «دومندویل» معتقد است که «خودمحوری و سودطلبی»، گر چه رذیلت نامیده می شود، امّا به نفع جامعه است و بدون لذت پرستی، خودخواهی مادّی، حرص، زیاده طلبی، تکاثر و شهوترانی، زندگی متوقف می شود.وی معتقد است: اگر می خواهید به جامعه خدمت کنید، بگذارید رذیلت های فردی، خودخواهی ها و مادیت ها، زیادتر شوند.(1) نویسنده آمریکایی، «سایون ان. پاتن»، در کتاب «مبانی جدید تمدن»، مینویسد:
«جامعه، از این پس نباید به مهار آرزوها و خواستههای شهروندان بپردازد و آنان را چون گذشته به صرفهجویی و قناعت فرا بخواند بلکه برعکس، باید آنان را تشویق و تحریک به مصرف بیشتر کند و از آنها بخواهد که برای مصرف بیشتر، کار بیشتری انجام دهند؛ «مصرف بیشتر با تلاش بیشتر» این امر، جامعه را به سوی فراوانی و رفاه میبرد.»
بشر غربی با انقطاع از غیب و وحی و اصالت بخشیدن به امیال و شهوات در نتیجه به انکار اخلاق و فضایل معنوی پرداخت که آثار آن را در همه شؤون تمدن جدید و از جمله اقتصاد به خوبی قابل مشاهده است. فضیلت هایی همانند قناعت، میانه روی، اندازه در معیشت، انفاق، ایثار، زُهد، مهرورزی به طبیعت و مخلوقات خداوند و... به تدریج کم رنگ و یا محو شدند و اموری مانند تکاثر، تفاخر، تبعیض، رفاه طلبی، زیاده خواهی، مصرف زدگی و دست اندازی روزافزون به طبیعت از لوازم توسعه و ارزشهای دوران جدید شناخته شدند.
طبیعی است انسانی که هدف غایی خود را تنها دستیابی به مواهب و لذایذ دنیوی می داند خواه از حیث نظری معتقد به خداوند و آخرت باشد و خواه نباشد به سعادتی فراتر از آنچه در دنیای خاکی به دست می آید نمی اندیشد و اگر به دینی هم گرایش داشته باشد آن را تنها برای دنیای خود می خواهد.
ص: 24
الوین گولدنر(1) می گوید:
«در چنین فرهنگی ارزشهای سنتی، تزییناتی حاشیه ای محسوب می شوند. مهربانی، شجاعت، انسانیت، وفاداری، عشق، بخشش، سپاسگزاری، دیگر اصول مهمی برای روند عادی زندگی صنعتی و یا حتّی زندگی اجتماعی به حساب نمی آیند. دیگر مسأله این نیست که فرد تا چه اندازه کارش را خوب انجام می دهد و یا این که چه نوع کاری انجام می دهد، بلکه آنچه که قابل اهمیت است، حاصلی است که از این کار به دست می آید. هر ارزشی به جز سودمندی در محیط کار و حتی خارج از آن (البته به میزانی کمتر) جالب، امّا غیر ضروری محسوب می گردد.»(2)
مصرف در دنیای کنونی از پایه های بسط قدرت برای نظام سلطه محسوب می شود و نظام سرمایه داری برای تداوم خود با بهره گیری از رسانه های جمعی و تبلیغات مدرن، به اشاعه فرهنگ مصرف گرایی دامن می زند. امّا باید توجه داشت که بخشی از این رشد فرهنگ مصرفی ناشی از عدم ارایه الگوی رفتاری کارآمد و همخوان با آموزه های دینی و بی توجهی به جنبه های بنیادی و فرهنگی بکارگیری مدلهای غیر بومی در حوزه های اجتماعی و اقتصادی است.
بسیاری از کشورهای به اصطلاح در حال توسعة جهان به علت الگو قرار دادن نظام اقتصادی کشورهای پیشرفته -کشورهای سرمایه داری که ترویج ایدئولوژی مصرفی یکی از ارکان اساسی مدل توسعه اقتصادی آنها است- به این دام گرفتار آمده و خود باعث تشویق و ترغیب فرهنگ مصرفی شده اند.(3)
در کشورهای اسلامی به دلیل وجود معارف والا و فرهنگ قدرتمند اسلامی، گسترش الگوهای توسعه به مفهوم غربی آن هر چند با چالشها و مقاومتهای فراوانی
ص: 25
روبه رو بوده و هست امّا به دلیل بی توجهی به مبانی و ابعاد گستره توسعة غربی از جمله انسان مداری، مادّی گرایی، منفعت طلبی، کمّی نگری... و نیز مظاهر چشمنواز و دلفریب آن، باعث شده تا آسیبهای آن فرهنگ از جمله رواج مصرف گرایی دامنگیر مردم در بخشهای بزرگی از فرهنگ، اقتصاد و صنعت ما در سال های گذشته گردد.
مصرف گرایی نوین به شکل بی رویه یک آسیب فرهنگی است که درمان آن بدون توجه عمیق به ریشه های آن -که در نگرش تمدن جدید نهفته است- امکان ندارد. برای غلبه بر فرهنگ مصرف گرایی راهی بجز بازگشت به تعالیم آسمانی ادیان نیست. روند «مصرف گرایی» تنها با توصیه های اخلاقی و بیان پی آمدهای دنیوی آن تغییر نخواهد کرد، بلکه این کار نیازمند یک تغییر اساسی در نگرش های فرهنگی است. نگرشهایی که افراد را به فزون خواهی و مصرف بیش از حدّ وا می دارد.
امیال انسان هایی که خود را از ولایت الهی بیرون می دانند و مغرورانه در پی سلطه بر دیگر موجودات هستند و تنها به منافع دنیوی خویش اصالت می دهند با هیچ ابزاری به جز دینمداری قابل کنترل نیست. به این مطلبی برخی اندیشمندان غرب نیز اذعان نموده اند. بیل مک کیبن در مقاله ای به نام نقش مذهب در نجات محیط زیست می گوید:
«دین به ما کمک می کند که در میان همة چیزهای دیگر، خود را بشناسیم و بدانیم که چگونه باید عمل کرد.»(1)
اگر سبک زندگی بر اساس مبانی توحیدی و اندیشه های الهی بنا شود، یعنی اگر خدا محوری به جای انسان محوری در اندیشة بشر جدید بنشیند و انسان در عرصة زندگی فردی و جمعی خود تعالیم انبیاء را چراغ راه خویش قرار دهد، بدون شک بر بسیاری از
ص: 26
بحران ها از جمله بحران های زیست محیطی، بهداشتی و آسیب های اجتماعی به ویژه مصرف زدگی غلبه خواهد کرد.
انبیاء الهی پیش از آنکه به توصیه های اخلاقی و تغییر رفتار انسان ها بپردازند در تغییر بینش و ارتقاء بصیرت آنان می کوشیده اند. پیامبران با تعمیق باورها و ارزش ها الهی و با تنظیم مناسبات اجتماعی بر پایة این باورها افراد جامعه را در مسیر تعالی قرار می دادند.
دین اسلام بر بینش ها و ارزش هایی متکی است که نفوذ آنها در روان و اخلاق انسان و ظهور آنها در رفتار آدمی، علاوه بر تأمین کمال حقیقی و سعادت اخروی، نقش فوق العاده ای در جلوگیری از پیدایش مشکلات اجتماعی و اقتصادی و نیز در حل سریع و آسان آنها دارد.
برخی در تعریف مصرف گفته اند: ثروت، منبع درآمد است و درآمد خالص (درآمد منهای استهلاک) به دو منظور استفاده می شود: بخشی از آن به انباشتن ثروت و پس انداز اختصاص می یابد و بخش دیگر، صرف تحصیل لذت می شود. آن قسمت از درآمد که صرف به دست آوردن لذت می گردد، مصرف نام دارد.(1)
به گونه دقیق نمی توان برای این معنا از مصرف در آیات و روایات معادلی پیدا کرد. البته واژهای بسیاری در متون دینی به بهره گیری از امکانات دنیوی اشاره دارد که به دلیل همراهی و یا عدم همراهی با ارزشهای دین، اغلب آنها بار معنایی مثبت و یا منفی دارند و برخی دیگر از واژها نیز به مصادیق خاصی از بهره مندی اشاره می کنند. تعدادی از این واژگان عبارتند از: أکل، قناعت، حرص، اسراف، إتراف، تبذیر، انفاق، ایثار، إذْهابِ طَیبات، إحسان، استمتاع، اقتصاد، بُخل، شُکر نعمت، کُفران نعمت، تَنعُّم، تَمتُّع،
ص: 27
إضاعة مال، هزینه کردن نابجای اموال و...(1) برخی از این واژگان به گونه هایی از مصرف اشاره دارند که از نگاه دینی مذموم است و دینداران از ارتکاب آن نهی شده اند و برخی دیگر از رفتارهای پسندیده و مورد رضایت خداوند شمرده شده اند.
در نگاه دینی مصرف کالا یا خدمات به معنای بهره مندی از آنچه خداوند در اختیار انسان قرار داده است نه تنها مجاز که با رعایت ضوابط ومعیارها، امری لازم و ضروری است به همین سبب در برخی آیات قرآن کریم، انسان ها به مصرف ترغیب و برخی که نعمت های الهی را بر خود حرام کرده اند سرزنش می شوند.
برای شناخت جایگاه مصرف در آموزه های دینی لازم است به دو نکته توجه داشت.
از نظر اسلام بهره مندی از مزایای حیات مادّی آخرین درجة سعادت آدمی نیست و سعادت او در برخورداری از لذائذ مادّی خلاصه نمی شود. زندگی واقعی همان زندگی أخروی است. بنابراین نه تنها مصرف بلکه همه اعمال انسان با ملاک رستگاری در آخرت تنظیم می شود هر عملی که انسان را به کمال نهایی برساند مطلوب و مورد تایید دین است و هر عملی که او را از کمال و سعادت اخروی دور سازد ناپسند و مذموم است. بسیاری از آیات قرآن بر اصالت حیات اخروی تاکید دارند و در روایات نیز این معنا را میتوان مشاهده کرد. به برخی از این آموزه ها اشاره میشود:
امام علی علیه السلام می فرماید:
«إنّکَ مَخلوقٌ للآخِرةِ فاعمَلْ لها، إنّکَ لَم تُخْلَقْ للدُّنیا فازْهَدْ فِیها:(2) تو برای آخرت آفریده شده ای؛ پس، برای آن کار کن. برای دنیا آفریده نشده ای؛ پس، از آن روی برتاب.»
آن امام در جای دیگر می فرماید:
ص: 28
«الحازِمُ مَن لَم یَشْغَلْهُ غُرورُ دُنْیاه عنِ العَمَلِ لاُخْراه:(1) دور اندیش کسی است که فریبندگی دنیا او را از کار برای آخرتش باز ندارد.»
قرآن کریم بر اساس اصالت حیات اخروی انسان ها را به دو گروه تقسیم میکند. گروهی که تنها خواهان دنیا هستند و از آخرت بی بهره اند و گروهی که هم از حسنات دنیوی بهره مندند و هم از حسنات آخرت.
{...فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ:(2) بعضی از مردم می گویند: خداوندا! به ما در دنیا، (نیکی) عطا کن! ولی در آخرت، بهره ای ندارند و بعضی می گویند: پروردگارا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن! و در آخرت نیز (نیکی) مرحمت فرما! و ما را از عذابِ آتش نگاه دار! آنها از کار (و دعای) خود، نصیب و بهره ای دارند و خداوند، سریع الحساب است. }
آموزه های یاد شده این مسئله را به تصویر می کشد که بهره مندی دنیوی غایت و هدف حیات انسان نیست و اگر افرادی بهره مندی از دنیا را اصل می دانند، خود را از حیات اخروی -که جاودانه و اصیل است- محروم ساخته اند. امّا برای انسان های مؤمن بهره مندی از دنیا تنها در صورت حسنه بودن مطلوب است. به بیان علاّمه طباطبایی از مقابلة جملة {وَما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ} و جملة: {أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا} این معنا را می یابیم که اعمال گروه نخست که فقط دنیا را می خواهند باطل و بی نتیجه است. به خلاف دسته دوم که از آنچه انجام می دهند، بهره می برند.(3)
بنابراین از نظر قرآن، اگر منتها نگرش انسان فقط دنیا باشد و تمام همّش را جهت تأمین نیازهای مادّی و مصرف آن قرار دهد، خود را از کمال جاودان و نعمت های ابدی محروم ساخته است.
ص: 29
اسلام سعادت زندگی را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس، تامین شدنی نمی داند و دست یابی به این سعادت را نیز در بهرهبرداری صحیح از نعمت های الهی می داند. از این رو خداوند مواهب و نعمت های فراوانی را برای تأمین نیازهای زندگی انسان قرار داده است تا به شکل مطلوب از آنها استفاده کند و راه کمال و تقرّب به خداوند را بپیماید.
پیمودن هر مسیری در دنیای مادّی -حتی کمال معنوی- نیازمند استفاده از امکانات دنیایی است. لذا برای دست یافتن به هدف نهایی زندگی باید مواهب مادّی را در دست گرفت و با استفادة صحیح آن راه پیشرفت را پیمود. از این رو در آموزه های دینی پیوندی میان دنیا و آخرت دیده می شود. به این معنا که انسان برای دست یافتن به هدف والای خویش خلق شده است و دنیا برای خدمت به او در رسیدن به این هدف. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:
«فَلْیَتَزَوَّدِ العبدُ مِن دنیاهُ لآخِرتِهِ ومِن حیاتِهِ لمَوتِهِ، ومِن شَبابِهِ لهَرَمِهِ، فإنّ الدنیا خُلِقَت لَکُم وأنتُم خُلِقتُم لِلآخرةِ:(1) آدمی باید از دنیای خود، برای آخرتش و از زندگی خود، برای مردنش و از جوانی خود، برای پیری اش توشه برگیرد؛ زیرا دنیا برای شما آفریده شده است، و شما برای آخرت.»
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«إنّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ والآخِرةُ دارُ قَرارٍ فَخُذُوا مِن مَمَرّکُم لِمَقَرِّکُم:(2) همانا دنیا سرای گذر است و آخرت سرای ماندن؛ پس، از گذرگاه خود برای اقامتگاهتان توشه برگیرید.»
آن حضرت در جای دیگر می فرماید:
ص: 30
«الأعمالُ فی الدُّنیا تِجارَةُ الآخِرَةِ:(1) اعمال در دنیا، تجارت آخرت است.»
با توجه به این دو نکته یعنی اصالت حیات اخروی از یکسو و پیوند مصرف با حیات اخروی انسان و ضرورت بهره مندی از حسنات و طیبات دنیوی برای کسب کمالات و تعالی اخروی از سوی دیگر به خوبی میتوان دریافت که در نگاه دینی اصلِ مصرف امری ضروری و اجتناب ناپذیر و لازمة حیات بشر و مسیر کمال اخروی او است.
آنچه مورد توجه دین است کیفیت و چگونگی مصرف و تمایز مصرف صحیح از مصرف ناصحیح است. اسلام از یکسو بی توجهی به امور دنیوی را مذموم میداند. -زیرا این امر به معنای نادیده گرفتن بخشی از نیازهای فطری و طبیعی بشر باشد، و به رشد و کمال انسان آسیب جدّی وارد سازد که این مسئله خود بر خلاف اهداف و حکمت آفرینش و ربوبیت الهی است.- و از سوی دیگر با لذتهای بی قید و شرط و مصرف افسار گسیخته به شدت مخالف است و آن را موجب سقوط به مرتبة حیوانیت و ناسازگار با کرامت انسانی میشمارد.
{إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَالنَّارُ مَثْوی لَهُمْ:(2) کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهایی از بهشت می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است، در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست. }
شکی نیست که هم مؤمنان و هم کافران در دنیا زندگی می کنند و از مواهب آن بهره مند می شوند، تفاوت این جا است که مؤمنان هدفشان از بهره مندی از مواهب دنیا انجام اعمال صالح است، اعمالی مفید و سازنده و برای جلب خشنودی پروردگار. ولی کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن تمتع از لذات دنیوی است و همچون
ص: 31
حیوانات غایتی جز مصرف ندارند. از اینکه قرآن کریم در توصیف کافران و تمایز آنان از مومنان، کیفیت مصرف آنان را بیان میکند بخوبی میتوان به اهمیت مصرف از نگاه دین پی برد.
چگونگی مصرف از یک سو برخاسته از فرهنگ و سنت های حاکم است و از سوی دیگر خود میتواند علاوه بر تحول در جنبه های مادّی موجب تغییر فرهنگ و باور جامعه شود.
مصرفِ صحیح پیش نیازی ضروری برای برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی است و زمینة برخورداری همة مردم را از امکانات فراهم میسازد. مهم تر اینکه موجب فراوانی نعمات الهی میشود.(1)
رشد و تعالی فرد و جامعه وابسته به مصرف صحیح از امکانات دارد. تاکید آیات و روایات بر مصرف درست و مذمّت مصرف ناصحیح و نیز بیان معیارهای شناخت هر یک، دلیلی بر این مدّعا است. به عبارت دیگر از نظر دینی مهم ترین پیآمد عمل انسان از جمله مصرف در هویت و شخصیت انسان ظهور مییابد.
قرآن کریم انسان هایی که اموال خود را در راه خداوند انفاق میکنند و مسیر صحیحی جهت مصرف آن یافته اند این گونه توصیف میکند:
{مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ: حکایت آنآن که اموال خویش را در راه خدا انفاق می کنند, حکایت دانه ای است که هفت خوشه رویانیده, در هر خوشه صد دانه، خدا برای هر که بخواهد، دو برابر هم می کند، خدا وسعت بخش و دانا است.}(2)
ص: 32
در این آیه کسانی که در راه خدا انفاق می کنند به دانة پر برکتی که در زمین آماده ای افشانده شود تشبیه شده اند، تشبیه افراد انفاق کننده به دانه های پر برکت بیانگر آن است که عمل هر انسانی پرتوی از وجود او است، و هر قدر عمل گسترش یابد، وجود انسان در حقیقت توسعه یافته است. به تعبیر دیگر، قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمی داند و هر دو را أشکال مختلفی از یک حقیقت می شمرد، بنابراین انسان های نیکوکار در پرتو نیکی هایشان رشد معنوی پیدا می کنند و این افراد همچون بذرهای پر ثمری هستند که به هر طرف ریشه و شاخه می گستراند و همه جا را زیر بال و پر خود می گیرد.(1)
در مقابل، انسانی که مصرف در نظر او، هدف باشد، نه وسیله برای زندگی آخرت، مصرف او در حقیقت از بین بردن فرصتها و امکانات است و آنچه مصرف میکند ثمری برای او نخواهد داشت. هنگام ورود دوزخیان به آتش به آنان گفته می شود:
{أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِها:(2) شما همة آن طیباتی که باید امروز از آن لذت ببرید در زندگی دنیا از بین بردید، و دیگر چیزی برایتان نمانده که امروز در این عالم از آن لذّت ببرید. }
این آیه در حقیقت وصف حال افراد و جوامعی است که فرهنگ مصرف بر تمام شئون زندگی آنان غلبه یافته است. در این جوامع انسان ها تمام هویت خویش را در مصرف می ببینند و شیفتگی و وابستگی به مصرف آنان را وادار میکند که برای رسیدن به لذت بیشتر بدون توجه به ارزشهای متعالی و مصالح حقیقی خود و دیگران، به هر طریق ممکن مصرف خود را بالاتر ببرند و در یک رقابت بی سرانجام برای مصرف بیشتر، جامعه و طبیعت را به نابودی بکشانند. این افراد در وهله نخست حقیقت وجودی خویش را به نابودی میکشانند و خود را از حیات سعادتمندانه محروم میکنند.
ص: 33
بطور خلاصه میتوان این گونه از آیات قرآن برداشت نمود که مصرف از نگاه دین دو گونه است: مصرف انسانی و مصرف حیوانی؛ آنچه موجب تمایز این دو گونه مصرف می شود دو امر است: چگونگی مصرف و آنچه که مصرف میشود. مصرف انسانی همواره با تقوا(1)، شکر(2)، عمل صالح و عبادت(3) همراه بوده و مایه قوام(4) است و فقط به حلال و طیب(5) تعلق میگیرد. امّا مصرف حیوانی، باطل، طغیانگرانه،(6) شیطانی(7) و فساد برانگیز(8) است و موجب غفلت و تنزل شأن والای انسان(9) میشود.
ص: 34
رفتار آدمی وابسته به نگاه او به زندگی است. بسیاری از تصمیمهای بزرگ و کوچک و حتّی انتخابِ نوع پوشش از باورهای انسان سرچشمه می گیرد. برنامه ریزی و فعالیت های افراد مبتنی بر پیش زمینه های فکری آنهاست.
عادات انسان در نوع، چگونگی و میزان مصرف نیز وابسته به نگاه او به حقایق پیرامونی است و از اعتقادات وی حاصل می آید. از این رو لازم است برای دست یابی به مصرفی صحیح زمینه های درونی آن مورد بررسی قرار گیرد.
هستی به عالم ماده، خلاصه نمی شود، بلکه ساحت هایی برتر نیز وجود دارد. از نگاه اسلامی، اهل ایمان به برتر از عالم ماده نیز اعتقاد دارند و آن را تأثیرگذار در زندگی خویش می دانند.
{الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ:(1)پرهیزکاران کسانی هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان می آورند و نماز را برپا می دارند، و از تمام نعمت ها و مواهبی که به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. }
ص: 35
یکی از مصادیق اعتقاد به غیب، خداباوری است. بر اساس این نگرشِ توحیدی، خداوند، خالق و رازق همه موجودات عالم است.
{قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض:(1) رسولان آنها گفتند: آیا در خدا شک است؟ خدایی که آسمانها و زمین را آفریده. }
{هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لا إِلَهَ إلاّ هُوَ فَأَنی تُؤْفَکُونَ:(2) آیا آفریننده ای جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟ هیچ معبودی جز او نیست؛ با این حال چگونه به سوی باطل منحرف می شوید؟}
انسان برای درک این حقیقت که خداوند برتر از همه موجودات و آفریدگار آنهاست، نیازمند استدلال و کند و کاو نیست بلکه این امری است آشکار.
{وَلِلَّهِ المَْشْرِقُ وَالمَْغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ:(3) مشرق و مغرب، از آنِ خداست و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست. خداوند بی نیاز و داناست. }
اعتقاد به توحید در خالقیت، مالکیت(4) و ربوبیت(5) (تکوینی و تشریعی) این انگیزه را در انسان پدید میآورد که تنها او را بپرستد و اعمال خویش را بر اساس حکم خداوند تنظیم کند. نه به میل و خواست خویش، زیرا فلاح و کمال انسانی مرهون ایمان به خداوند و عمل به مقررات و تعالیم الهی است.
نگرش توحیدی نقشی اساسی در رفتار آدمی دارد و اگر اعتقاد به توحید در اعماق وجود وی ریشه دواند، تمام اعمال انسان رنگ خدا می گیرد. انسانی که از منظر
ص: 36
توحیدی به خود و جهان اطراف مینگرد، همواره حضور حق تعالی را در تمام عرصه های زندگی احساس میکند. پیامبر میفرمود:
«أفضل الإیمان أنْ تعلم أنّ اللهَ معک حیث ما کُنت:(1)
بهترین ایمان آن است که بدانی هر جا باشی خدا با توست.»
این نگرش سبب میشود که انسان تنها از او یاری بطلبد و تنها بر او توکل بکند و در مناسبات و روابط خود با دیگر موجودات تنها به رضایت الهی بیاندیشد.
با شناخت ابعاد نگرش توحیدی و مقایسه آن با نگرشهای اومانیستی و غیر وحیانی بخوبی میتوان دریافت که چگونه باورهای توحیدی در اصلاح رفتارهای انسان از جمله در حوزه مصرف اثرگذارند. پذیرش عمیق و آگاهانه باورهای اصیل دینی رفتار مصرفی انسان دینی را از دیگران متمایز میکند.
اعتقاد به معاد و تداوم زندگی در جهان آخرت، یکی از باورهای اساسی در ادیان شمرده میشود و در شکل دهی به رفتار دینداران تأثیر بسزایی دارد. در نگرش دینی مرگ پایان حیات نیست. بلکه همه انسان ها دارای حیات جاودانه اند و به سوی مبدأ متعالی بازخواهند گشت و پاسخگوی اعمال خود خواهند بود. بنابراین انسان دیندار در رفتارهای خود به پیامدهای اُخروی آنها نیز میاندیشد و از هر گونه رفتاری که حیات ابدی را به خطر بیاندازد دوری می نماید، چه، آنان حیات حقیقی را در آخرت جستجو میکنند.
{وَمَا هَذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إلاّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِی الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُون:(2) این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می دانستند! }
ص: 37
اعتقاد به معاد آثار رفتار را تا بی نهایت گسترش میدهد و افق زمانی آن را نامتناهی می نماید. معتقدان به معاد نتایج رفتار خویش را در این افق بررسی می کنند و بر این اساس تصمیم به انجام یا ترک کاری را می گیرند. امیر مؤمنان فرمود:
«من تَذکّر بُعد السفر استعدّ:(1) هر که طولانی بودن سفر را یاد کند، خود را آماده سازد.»
یکی از اندیشمندان غربی به نام کینز می گوید: «ما بلند مدت فکر نمی کنیم چون در بلند مدت همه مرده ایم. دیدگاه دینی نمی تواند کوتاه مدت فکر کند. چون در بلند مدت زنده است.»(2)
معادباوری ضمانتی است اجرایی که عقاید، اخلاق و رفتار انسان بر اساس این ویژگی پایه ریزی می گردد. مبتنی بر این دیدگاه مصرف، چهارچوب خاصی می یابد و دیگر لجام گسیخته نخواهد بود. بلکه مصرف بر اساس نتایج بلند مدتش مورد بررسی قرار می گیرد.
در نگاه اسلامیْ هستی هدفمند خلق شده و انسان نیز به عنوان یکی از مخلوقات الهی از غایتی خاص در هستی برخوردار است. بنا بر آموزه ها دینی تقرب به خداوند هدف خلقت انسان می باشد.
{أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُون:(3) آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم، و بسوی ما باز نمی گردید. }
خداوند، مظهر همة کمالات و خوبی ها و عالی ترین واقعیت جهان هستی است و سعادت حقیقی انسان در این است که با شکوفایی استعدادهای درونی اش به خداوند
ص: 38
نزدیک شود. بنابراین هدف از آفرینش انسان، این است که با اختیار خود به کمال نهائی اش که همان عبودیت و بندگی خداوند و قرب به اوست، دست یابد.
{إِنَّ المُتَّقِینَ فی جَنَّاتٍ وَنهََرٍ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر:(1). توبه(9)، آیة72.(2). شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص29.
به او بگویند یک روز بیشتر زنده نیستی تمام تلاش خویش را بر استفاده بیشتر از دنیا قرار می دهد.
{وَالَّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ:(1) در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند، و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست! }
نتیجة اشتغال به دنیا و لَذّات زودگذر آن، غفلت از خالق متعال و حقیقت انسانی خود است و چشم بستن بر هدفمندی جهان آفرینش و خلقت آسمانها و زمین و حقیقت آخرت و واقعیتهای پیدا و پنهان هستی می باشد. خداوند در وصف اینان می فرماید:
{لهَُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بهَِا وَلهَُمْ أَعْینُ ٌ لا یُبْصِرُونَ بهَِا وَلهَُمْ ءَاذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بهَِا أُوْلَئکَ کاَلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئکَ هُمُ الْغَافِلُونَ:(2) آنها دلها [عقلها]یی دارند که با آن اندیشه نمی کنند، و نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند [چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند]. }
انسانی که جنبة الهی خود را فراموش میکند نهایت همّت خود را صرف دستیابی تأمین حاجات جسم میکند و از حیات ابدی خود غافل است.
{یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاَْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ:(3) آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت (و پایان کار) غافلند! }
کمال چنین انسانی نیز در همان محدوده طبیعت است.
{وَمَن کاَنَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنهَْا وَمَا لَهُ فی الاَْخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ:(4) کسی که زراعت
ص: 40
آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می دهیم و بر محصولش می افزاییم و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می دهیم امّا در آخرت هیچ بهره ای ندارد!»
بر اساس مطالب یادشده مصرف در میان کسانی که به هدف خلقت توجه نموده و برنامة زندگی را برای دست یافتن به آن تنظیم نموده اند با کسانی که بهره مندی از دنیا مادّی را اصل و غایت خویش قرار داده اند تفاوت فراوان وجود دارد.
یکی از زمینه های درونی مصرفِ صحیح، اعتقاد به اصل امانت داری است. هر چند نتیجة اعتقاد به اصل امانت دار بودن انسان، در رفتارْ بروز و ظهور می یابد ولی رویکرد سخن در این جا رویکردی اعتقادی و درونی است.
تمام امکانات و موقعیت های فراروی بشر امانتی از سوی خداوند است(1)، که نوع استفاده از این امکانات، امانت دار بودن یا خیانت پیشگی انسان را به نمایش می گذارد.
{یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لا تخَُونُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتخَُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُون:(2) ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر [در امر دین] خیانت نکنید و از خیانت به امانات مردم در حالی که به ناپسندی این گناه آگاهی دارید بپرهیزید. }
امام صادق علیه السلام در تبیین این معنی می فرمایند:
«المال مال اللَّه عزّوجل جعلَه ودائعَ عند خلقه وأمرهم أن یأکلوا منه قصداً ویشْربوا منه قصداً ویلبسوا منه قصداً وینکحوا منه قصداً ویرکبوا منه قصداً ویعودوا بما سوی ذلک علی فقراء المؤمنین، فمن تعدّی ذلک کان ما أکله حراماً وما شرب منه حراما وما لبسه منه حراماً وما نکحه منه حراماً وما رکبه منه حراماً:(3) اموال مال، از آنِ
ص: 41
خداوند است که آن را به رسم امانت، نزد آدمی نهاده است و به آنان اجازه داد تا با میانه روی بخورند و بیاشامند و در حدّ میانه بپوشند، و با رعایت میانه روی، ازدواج نمایند, مرکبی در حدّ متوسط داشته باشند و ما زاد آن را به فقیران مؤمن بازگردانند. هرکه از این حدّ [اعتدال و میانه روی] فراتر رود، آنچه از آن مال می خورد، حرام است و آنچه می نوشد، حرام و آنچه می پوشد، حرام و آنچه به وسیلة آن مال، ازدواج می کند، حرام و آنچه سوار می شود، حرام است.»
وقتی آدمی به هدف خلقت توجه نماید و خویش را امانت دار و همة امکانات را از آنِ خداوند بداند، نمی تواند نعمت ها را جدای از خالقش تصور نماید و به گونه ای آنها را بکاربندد که مطابق نظر خداوند نباشد، بیش از نیاز، مصرف نماید و یا آنچه نیاز است، مصرف ننماید.
در تبیین این معنا توجه به آیة 155 سورة بقره مناسب است. این آیه در پی بیان اینکه انسان به ترس، گرسنگی، کمبودهای مالی، جانی و محصولات آزموده می شود، می فرماید:
{وَبَشِّرِ الصَّابرِِین: صابران را بشارت و چشم روشنی ده.}
به مناسبت در آیة بعد به معرفی صابران می پردازد و می گوید:
«صابران کسانیندکه هرگاه به ایشان مصیبتی برسد می گویند: ما از خداییم و ما به سوی او باز می گردیم.»
یعنی به این معنا توجه می نمایند که خود و آنچه در اختیار داریم امانتی از سوی خداوند است. اوست که اختیار ما را در دست دارد. بخواهد عنایت می کند و بخواهد می ستاند. ما تسلیم فرمان اوییم.
مصرف صحیح و به دیگر عبارت پاسداشت امانت در هر امری به فراخور همان امر است. هر چند نقطه مشترک همة آنها شکرگزاری(1) به معنای استفادة صحیح از نعمت ها
ص: 42
و امکانات است.
انسان نسبت به خدا، خود، دیگران و حتّی طبیعت مسؤولیت دارد و در بارة هر یک بار امانتی را به دوش می کشد و به تناسب آن نیز باید پاسخگو باشد.(1)
از آنجا که مصرف، به کار بستن و استفاده از هر امر در مورد خویش است، نمی توان آن را منحصر در بهره وری از امکانات مادّی خلاصه نمود، بلکه پاسداشت هر امانت، مصرف صحیح آن است. در این جا به برخی از این امانت ها و بکار بستن صحیح آن، اشاره می شود.
قرآن و اهل بیت علیهم السلام دو امانت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان امت اسلامی است،(2) که هریک پاسداشتی ویژه دارد.
پیش از توضیح بیشترْ پاسخ به این پرسش لازم است که آیا بهره مندی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام نوعی از مصرف به شمار می آید؟
آری، اگر فقط به معنای رایج مصرف در بُعد اقتصادی بنگریم، طرح این مسئله این جا مناسب نیست؛ ولی از آن رو که بهره مندی از نعمت های الهی -نعمت های مادّی و معنوی- نوعی به کاربستن و مصرف آن است، سخن از آن در این بخش به عنوان طرح بحث لازم و ضروری است. لذا در این جا به این مسئله اشاره ای کوتاه می شود.
وظیفة آدمی نسبت به قرآن این است که از احکامش پیروی نماید. آن را خوانده و در بارة مسایل آن بیندیشد،(3) تا مشمول شکایت پیامبر صلی الله علیه و آله نشود، آنگونه که قرآن
ص: 43
می فرماید:
{وَقَالَ الرَّسُولُ یَارَبّ ِ إِنَّ قَوْمِی اتخََّذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا:(1) و پیامبر عرضه داشت: پروردگارا! قوم من قرآن را متروک ساختند. }
استفادة صحیح از قرآن به دو جهت مورد توجه است.
یک: جایگاه و قداست قرآن که کلام الهی و معجزه ماندگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
دوم: هدف قرآن که نشان دهنده راه درستِ زندگی و چگونگی استفادة صحیح از امکاناتِ دنیایی جهت دست یافتن به کمال دنیا و آخرت است. لذا تمام آیات الهی باید محور رفتار انسان قرار گیرد و از گزینش آن خودداری شود. آیات 84 و 85 سورة بقره پس از توبیخ به خاطر استفادة ناصحیح از امکانات می فرماید:
{أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَالِکَ مِنکُمْ إلاّ خِزْی فی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ: آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می آورید، و به بعضی کافر می شوید؟! برای کسی از شما که این عمل را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار می شوند و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست. }
اهل بیت علیهم السلام نیز نعمت های الهی در میان مردمند. استفادة صحیح از این نعمت به این است که پیشوایی آنان پذیرفته شود و از ایشان پیروی گردد، حقوق مادّی و معنویشان ادا و نسبت به آنان ابراز دوستی گردد.
وجود آدمی نیز امانتی است که باید به صحیح ترین صورت از آن بهره بُرد و آن را پاس داشت.
ص: 44
{وَلا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یخَْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحبُّ مَن کاَنَ خَوَّانًا أَثِیمًا:(1) از آنآن که به خود خیانت کردند، دفاع مکن، زیرا خداوند، افراد خیانت پیشة گنهکار را دوست ندارد. }
خودشناسی، محاسبة نفس، حفظ عزت نفس، صداقت با خویش، خود کنترلی و دوری از گناه، نمونه هایی از حفظ امانت و تعامل صحیح نسبت به خویشتن خویش است. ذلت پذیری، خود فراموشی، خود باختگی، خود بیگانگی، خودکُشی و ارتکاب گناه، نمونه هایی از خیانت به خویشتن و استفاده ای ناصحیح از توانایی های خدادادی است.
دیگر افراد نیز امانت هایی را بر دوش انسان می نهند. این امانت ها در دو بخش فردی و اجتماعی قابل بررسی است. برخورد صحیح با این امانت ها در حوزة فردی، رعایت قوانین شرعی و عرفی و پایبندی به قراردادهاست.
بدیهی است که تعامل ناصحیح با این امانت ها خیانت به حساب می آید لذا باید وکالت پذیرفته شده از دیگران، به بهترین وجه صورت پذیرد. عاریه اخذ شده محافظت و قرض در زمان تعیین شده برگشت شود. مورد اجاره، صحیح استفاده شده و در سر رسید تحویل یا تجدید گردد. جان، آبرو و اسرار مردم حفظ و عهد و پیمان رعایت گردد.
در حوزة امانت های اجتماعی چه مادّی و چه معنوی آن، باید اموال عمومی در مسیر خویش هزینه شود و استفادة شخصی نگردد. اسرار عمومی و حرمت جامعه حفظ شود.
اموال عمومی شاخص ترین مورد از امانات الهی است که توجه به آن زمینه ساز اصلاح الگوی مصرف است. از این روی به توضیح بیشتر آن می پردازیم.
ص: 45
اموال عمومی تمام امکانات و سرمایه هایی است که خداوند آنها را مایة حیات و بقای زندگی قرار داده و مخصوص به نسلی خاص نیست و مردم هر دوره, مسؤولیت محافظت و استفادة صحیح از آن را دارند. مصرف صحیح این اموالِ خدادادی زمینة ماندگاری آن و رفاه جامعه امروز است و استفادة ناصحیح آن زمینه ساز کاهش و فرسایش این منابع و بروز مشکلات در جامعه.
علاّمه طباطبایی ذیل آیة {وَلا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً:(1) اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید.} در بیان علت تعبیر «اموالکم» به جای «اموالهم» یعنی اضافه شدن واژة «اموال یتیمان» به اولیا آنها، بدین جهت است که مجموعه اموال و ثروت های موجود در دنیا متعلق به همه است و اگر مبتنی بر اصل مالکیت این اموال در اختیار افراد مختلف می باشد، ولی نباید مردم این حقیقت را فراموش نمایند که همه مردم جامعة یکی هستند و ثروت های دنیا متعلق به جامعة بشری است و بر تک تک افراد بشر است این اموال را حفظ نمایند و از هدر رفتن آن جلوگیری نمایند. پس افراد بی کفایت و سفیه نباید اجازه یابند که اموال را اسراف و ریخت و پاش نماید و انسان های عاقل باید اداره امور کودکان و دیوانگان و مانند آنها را به عهده گیرند و از تباه شدن ثروت ها جلوگیری نمایند.(2)
از مطلب یاد شده می توان چنین نتیجه گرفت گر چه اموالی در اختیار ما قرار داده شده و مالک آن هستیم ولی در یک نگاه کلی آنچه در دست ماست متعلق به کل بشریت است و مخصوص فردی خاص نیست و فقط اجازه داریم به گونه صحیح از آن بهره ببریم و به آن آسیب نرسانیم. بدیهی است این امر در مورد اموال عمومی و بیت المال بسیار سخت تر و حساس تر است.
امام علی علیه السلام می فرمایند:
ص: 46
«إنّ هذا المال لیس لی ولا لک وإنمّا هو فئ للمسلمین...:(1) این ثروت از من و تو نیست. این مالیات و غنیمتی برای مسلمانان است...»
هم ایشان در سخنی خطاب به کارگزاران خویش چنین فرمود:
«أدقّوا أقلامَکم وقارِبوا بین سُطورکم واحذفوا عنّی فضولکم واقصدوا قَصد المعانی وإیاکم و الإکثار، فانّ اموالَ المسلمین لاتحتمل الإضرار:(2) نوک قلمهایتان را ریز کنید، سطرها را به هم نزدیک سازید، کلمات زائد را [در نوشتن گزارش] برای من حذف کنید و مفهوم اصلی را بیان نمایید، از زیاد نوشتن بپرهیزید، چرا که اموال مسلمانان، یارای ضرر ندارد.»
یکی دیگر از مبانی و زمینه های مصرفِ صحیح حس مسؤولیت پذیری است. مسؤولیت به معنای وظیفه یافتن و لزوم پاسخگوی است که به تناسب نوع مسؤولیت در حوزه های مختلف دینی، قانونی، اجتماعی، اخلاقی تفاوتهایی در معنا دارد.
منظور از مسؤولیت دینی، وظایف دینی انسان در انجام و یا ترک امور است. که در شکلهای واجب، حرام، مستحب و یا مکروه ظاهر می شود.
مراد از مسؤولیت قانونی، مسؤولیت هایی است که قانون برای ایجاد نظم در جامعه پیش بینی کرده است. مسؤولیت اجتماعی نیز تعهداتی است که رعایت آن در تعامل با دیگران لازم می باشد.(3)
مسؤولیت پذیری راز موفقیت در زندگی فردی و اجتماعی و همان امانت الهی است که آسمان و زمین تاب تحمل آن را به دوش نکشیدند امّا انسان آن را پذیرفت(4) و باید نسبت به آن پاسخگو باشد.
ص: 47
پذیرش مسؤولیت نسبت به خدا، جامعه و طبیعت و پاسخگو بودن در مقابل وظایف مختلف، نگاه انسان را به امکانات و موقعیت های پیرامونی متفاوت می نماید و مصرفی صحیح را به ارمغان می آورد.(1)
استفادة صحیح از پُست و مقام، امکانات مادّی و معنوی، ثروت های عمومی، منابع و ذخایر معدنی و حتّی شخصیت ها و مفاخر علمی و اجتماعی، همه و همه وابسته به مسؤولیت پذیری انسان نسبت به اجتماع است.
حس مسؤولیت نسبت به جامعه، نوع دوستی را در انسان پر رنگ نموده و استفادة صحیح از ثروت ها و نعمت های خدادادی را زمینة سازی می نماید.
{هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها:(2) اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت.}
در توضیح این بخش از آیه نگاشته اند:
«منظور از زمین، گسترة زیست بشر است که از عمق دریا تا اوج سپهر و قلة آسمان را در برمی گیرد. بنابراین، فرهنگ زیست محیطی با مقام برین جانشینی خدا آمیخته است، آن کس که به جای پالایش هوا آن را می آلاید و عوض مرمّت زمین آن را ویران می کند و به جای غرس نهال به قطع درخت می پردازد و به جای سالم سازی دریا و صحرا از آلوده نمودن آنها ابایی ندارد دروغ می گوید که خویشتن را خلیفة خدا می شمرد.»(3)
مسؤولیت پذیری، آینده نگری را نیز در وجود انسان زنده می نماید و اجازه نمی دهد آدمی فقط خود و منافع کوتاه مدت خویش را ببیند. این حس زمینه ساز این واقعیت و
ص: 48
نگاه در وجود آدمی است که منابع مختلف امانت های خدادادی است که در اختیار ما قرار گرفته و تنها متعلق به ما نیست بلکه به نسل های آینده نیز متعلق دارد لذا ما امروز نسبت به مصرف صحیح آن مسئولیم و حق هر گونه تصرفی در آن نداریم.
یکی دیگر از زمینه های مصرف صحیح نظم و انضباط است. اصل اساسی انضباط، ارائه دهنده راهکارهایی مناسب برای چگونگی مصرف می باشد. این اصل تشکیلاتی را ارایه می نماید که انسان را در مسیر پیموده کمال یاری می رساند و از بکار بستن امکانات مادّی و معنوی در غیر محل خویش جلوگیری می نماید
قرآن ضرورت نظم را برای دست یافتن به مصرف صحیح در قالبهای مختلف بیان داشته است(1). به مَثَل آیة 187 سورة بقره استفاده نظم یافته و صحیح از امکانات را زمینه جلوگیری از استفادة ناصحیح و خیانت می داند و آیه 122 سورة توبه از روی آوردن همه ی مردم به یک وظیفه چون جهاد، و واگذاردن دیگر امور، چون کسب دانشِ دین، منع نموده است. بلکه مصرف صحیح در این مورد نیز آن است که هر چه در محل خود و به میزانی مناسب به کار بسته شود و در روزگار جنگ نیز نباید از ضرورت علم آموزی غافل شد و جامعه را دچار مشکل فرهنگی و علمی نمود.
یکی از عناصر اصلی نظم، برنامه ریزی موفق است که در مصرف صحیح نقش به سزایی دارد.
برنامه ریزی، شناخت مسیر حرکت و تهیه نقشة آن است. با برنامه ریزی می توان گام های بلند، استوار و پیاپی برداشت. زمان رسیدن به هدف را کوتاه نمود و ضریب امنیت آن را بالا برد و از سستی، لغزش، دوباره کاری، بی نظمی و غم و اندوه، دوری
ص: 49
جست(1) و در یک کلام به مصرفی صحیح دست یافت.
برای برنامه ریزی باید با دور اندیشی و هدف گذاری به گونهای عمل نمود که همة اجزای کار هم سو شوند و ساختاری نظم یافته حاصل آید.
امام جواد علیه السلام در بیانی به اهمیت برنامه ریزی توجه داده و فرموده اند:
«من لم یعرف الموارد أعیته المصادر:(2) هر که نداند کاری را از کجا آغاز نماید، از به سر انجام رساندن آن درماند».
حضرت علی علیه السلام نیز می فرمایند:
«من قعد عن حیلته اقامته الشدائد:(3) هرکه از برنامه ریزی دست کشید، گرفتاری ها، فرایش گرفت.»
همان حضرت در سفارش به برنامه ریزی روزانه و صید فرصت های طلایی می فرمایند:
«وایاک والعجلة بالأمور قبل أوانها أو التساقط فیها عند إمکانها، او اللجاجة فیها إذا تنکرت، او الوهن عنها إذا استوضحت فضع کل امر موضعه وأوقع کل عمل موقعه:(4) بپرهیز از شتاب کردن در کارهایی که هنگام انجام دادن آن نرسیده، یا سستی در آن، چون انجام دادنش ممکن گردیده؛ یا ستیزیدن در کارهایی که راه راست در آن ناپیدا است، یا سستی ورزیدن آن گاه که آشکار است. پس هر چیز را در جای آن بدار و هر کاری را به هنگام آن بگزار.»
و فرمودند:
ص: 50
«وامض لکل یوم عمله فإنّ لکل یوم ما فیه:(1) کار هر روز را همان روز به انجام رسان! چه هر روزی را کاری است.» و فرمود: «والفرصة تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر:(2) فرصت چون ابر می گذرد. پس فرصتهای خوب را غنیمت شمرید.»
در یک جمع بندی باید گفت افراد و مؤسساتی که بدون چشم انداز و نظمی مشخصی به مصرف امکانات و موقعیت ها می پردازند، علاوه بر صرف هزینه های فراوان، موفقیتی را نیز تجربه نمی کنند.
برنامه ریزی موفق, جهت دست یافتن به مصرف صحیح نیازمند شروطی است:
الف) خُرد و اجرایی نمودن کارها و تقسیم آن میان افراد؛ این کار, محاسبة ابزار، نیروها, هزینه ها و زمانبندی کار را به گونه ای دقیق ممکن می نماید.
حضرت علیu، به فرزندشان امام حسنu سفارش می فرمایند:
«واجعل لکل إنسان من خدمک عملاً تأخذه به فانّه أحری ألاّ یتواکلوا فی خدمتک:(3) هر یک از خدمتکارانت را کاری به عهده بگذار و آن را بدان کار بگمار تا هر یک وظیفه خویش بگزارد و کار را به عهده دیگری نگذارد.»
ب) ایجاد سازگاری و سازماندهی بخش های تقسیم شده به گونه ای که امکان انجام صحیح کار را فراهم آورد.(4) توجه ننمودن به سازگاری و هماهنگی بخشهای یک کل, فعالیت ها را دچار اختلال و شکست می نماید. نمونه این ناهماهنگی و بی نظمی را در جنگ احد مشاهده می کنیم که بزرگترین خسارت های سازمانی را در پیداشت. در این جنگ، واحد تیر انداز برخلاف برنامه مورد تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله رفتار نمود و زمینة شکست مسلمانان و شهادت حدود 70 تن را فراهم آورد.(5)
ص: 51
ج) دوراندیشی، عنصری دیگر از عناصر برنامهریزی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سفارش به تدبّر در کارها و بیان چگونگی آن میفرمایند:
««إذا هممت بأمر فتدبر عاقبته فان یک خیراً ورشداً فاتبعه، وإن یک غیا فدعه:(1) هر وقت به کاری همت می گماری به عاقبت آن بیندیش اگر مایة رشد و سعادت بود پیگیری کن و اگر مایه گمراهی و انحطاط بود از آن صرف نظر بنما.»
حضرت علیu نیز سفارش می فرمایند:
««رَوِّ تحزم، فإذا استوضحت فاجزم:(2) فکر کن تا دور اندیش شوی و چون همه جوانب کار برایت روشن شد، آن گاه تصمیم قطعی بگیر.» و «إذا لوحت الفکر فی أفعالک، حسنت عواقبک فی کل أمر:(3) هر گاه در کارهایت بیندیشی، در هر امری نیک فرجام شوی.»
آن حضرتu در بیان نتیجه دور اندیشی در مسایل اقتصادی، می فرمایند:
«حسن التدبیر ینمی قلیل المال وسوء التدبیر یفنی کثیره:(4) نیک اندیشیدن و برنامه ریزی کردن، دارایی اندک را رشد میدهد و سوء تدبیر، ثروت بسیار را به باد فنا می دهد.»
د) علم، دیگر شرط لازم برای برنامه ریزی و موفقیت در اجرای آن است.(5)
تقسیم درست و نظم یافته امکانات موجود، زمینه ای دیگری برای مصرف صحیح می باشد. قرآن در بیان داستان حضرت موسیu آن هنگام که برای قوم خویش تقاضای آب نمود، می فرماید:
{وَإِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ
ص: 52
عَیْناً...:(1) به او دستور دادیم: عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن! ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید آن گونه که هر یک (از طوایف دوازده گانه بنی اسرائیل)، چشمة مخصوص خود را می شناختند.}
در ادامه، آیه به نتیجه این تقسیم امکانات در قالب دستوری دیگر اشاره می نماید:
«(و گفتیم:) از روزیهای الهی بخورید و بیاشامید! و در زمین فساد نکنید!»
یکی دیگر از زمینه های مصرف صحیح فرهنگ سازی و آموزش است. بسیاری از زیاده روی ها و یا کم مصرف نمودن و حتّی ناقص مصرف نمودن ها وابسته به فرهنگ های غلط ولی رایج می باشد. تجمّل، چشم و هم چشمی در مصرف، میهمانی های غیر ضرور, به خصوص در مراسم یادبود، زیاده روی در تعدّد غذا در مجالس، سخت جلوه دادن زندگی مشترک و ده ها نمونة دیگر از مواردی است که لازم است با فرهنگ سازی و آموزش اصلاح گردد.
پوشیده نیست که آموزش و دانش زمینة بسیاری از فعالیت ها و تصمیم های مثبت است ولی دانش به تنهایی انگیزة لازم را فراهم نمی آورد. از این رو فرهنگ سازی، زمینة عمل به دانسته ها را فراهم می آورد. حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در نامة خویش به مالک اشتر می فرمایند:
«مبادا نکوکار و بدکردار در دیده ات برابر آید، که آن رغبتِ نکوکار را در نیکی کم کند، و بد کردار را به بدی وادار نماید.»(2)
چه, تشویق نیکان و برخورد با قانون شکنان، فرهنگ سازی و زمینه ای برای انجام رفتارها صحیح به حساب می آید. بر اثر آن بدکار نتیجه رفتار خویش را دیده و عبرتی برای دیگران خواهد شد. نیکوکار نیز به نتیجه کار خویش امیدوار شده و زمینة افزایش
ص: 53
و استواری بر آن رفتار فراهم می شود.
مورد پژوهی تشویق و تنبیه در قرآن کریم نمونه های فراوانی را به دست می دهد که به "تشویق" به عنوان محرّکی لذت بخش برای افزایش و تثبت رفتار مثبت, نگاه شده و به تنبیه به عنوان بازدارنده ای از رفتار منفی اشاره شده است. به دو نمونه بنگرید:
قرآن در پی اشاره به داستان آنآن که از دستورات الهی سرپیچی نموده و عذاب بر آنها نازل شد، آن عذاب را به عنوان "نکال" بر می شمارد. یعنی عقوبتی که مجرم را از تکرار گناه باز می دارد و عبرتی برای دیگران به شمار می آید.
{فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ:(1) و ما آن [عقوبت] را برای حاضران و [نسل های] پس از آن، عبرتی، و برای پرهیزگاران پندی قرار دادیم.}
در نتیجه باید گفت آموزش صحیح روش های مختلف رفتاری در تمام ابعاد زندگی زمینه های مصرف صحیح را فراهم می آورد. هرچند نباید از این نکته غافل شد که پایداری رفتار وابسته به فرهنگ سازی رفتارهای صحیح است.
علاوه بر موارد یاد شده فوق می توان به عوامل دیگری در زمینه سازی مصرف صحیح اشاره نمود که مهم ترین آنها عبارتند از: عدالت و پیشرفت، شناخت دقیق نیازها، مبارزه با هوای نفس و تعدیل غرایز و شناخت چگونگی استفادة درست و بهینه از منابع موجود.
ص: 54
آدمی برای آن که زنده، سالم و کارآمد بوده روابط مثبت و مؤثری با دیگران داشته باشد و به کمالات اخلاقی و معنوی نیز دست یابد، نیازمند مصرف صحیح و ضابطهمند کالاها و تخصیص به هنگام و بجای در آمد خویش است. همچنین، ملّتی که بخواهد سربلند و عزتّمند زندگی کند، استقلال و اقتدار خود را پاس دارد و از رفاه نسبی و آرامش و امنیت بهرهمند گردد، بایستی اصول و ضوابطی را در مصرف کالاها و بکارگیری امکانات، فرا روی خود قرار دهد. نیک روشن است که هرگونه مصرف نابجا، بیش یا کم تر مصرف نمودن از حدّ نیاز و مطلوبیت، و نیز هدر دادن امکانات، برای جسم و جان آدمی زیان بار بوده، فرد و جامعه را از رسیدن به اهداف و آرمانهای خود، باز می دارد و یا حرکت او را در مسیر سعادت، کُند میسازد.
از سوی دیگر، به سبب تغییر و تّحول پیوسته در نوع کالاهای مصرفی و دگرگونی شرایط، نیز گونهگون بودن آداب و رسوم، فرهنگها، شرایط جغرافیایی و ویژگیهای فردی، امکان ارائه الگویی خاص، که چند و چون مصرف و کالاهای مصرفی را به طور دقیق و مصداقی برای همه افراد و جوامع مشخص کرده باشد، وجود ندارد.
بنابراین، آن چه ممکن، مفید و مطلوب می باشد، ارائه اصول و چار چوبی کلی است که رعایت آنها، مصرف صحیح و کارآمد را موجب گردد.
آن چه در پی میآید، اصول و شاخصههای مصرف صحیح و کارآمد برگرفته از
ص: 55
آموزههای دینی است که در دو بخش: اصول حاکم بر مصرف عمومی و اصول حاکم بر الگوهای مصرفی ویژه، سامان می یابد.
انسان در زندگی، نیازهای گوناگونی دارد که بخشی از آن، نیازهای مادّی است. نیاز یکی از عوامل مهم و مؤثّر در تخصیص درآمد و از انگیزه های مصرف می باشد. از این رو، بایسته است به مفهوم شناسی نیاز و گسترة آن بپردازیم.
تعریف نیاز و شناسایی مصادیق آن، با در نظر گرفتن هدف نهایی انسان، شدنی است. هدف نهایی انسان در جهان بینی اسلامی، دستیابی به مقام قرب الهی از راه عبودیت است.(1) هر چیزی که انسان را در وصول به این هدف یاری دهد، نیاز وی شمرده می شود؛ بی گمان، تأمین معاش و امکانات مادّی برای پیمودن این مسیر ضرورت دارد(2) و از این رو، از دیدگاه اسلام، مصرف با هدف تأمین نیازمندیهای مادّی، ضرورتی ارزشمند است. نیز به همین دلیل است که مصرف کمی و کیفی کالاهایی که مانع دستیابی آدمی به هدف نهایی است، ممنوع می باشد.
این نکته یادکردنی است که نیاز دارای دو جنبة عینی و ذهنی است. جنبة ذهنی نیاز و به بیان دیگر، احساس نیاز از نوع کاذب، امری روانی است که خاستگاه و معیار قضاوت آن، آدمی است و بس. از این رو، ممکن است شخصی با وجود برخورداری از ثروت زیاد، خود را به شدت نیازمند بداند؛ احساسی که در روایات با تعبیر «فقر
ص: 56
النفس»(1) نکوهش شده است. امّا آنچه در معارف اسلامی توجه شده و بر آن مهر تأیید خورده است، جنبة عینی نیاز یعنی نیازمندیهای واقعی آدمی می باشد که باید برای همة افراد، به اندازة کافی و متناسب با شرایط روز، برآورده گردد.(2)
از سوی دیگر، بر اساس آموزههای اسلامی، نیازمندهای آدمی منحصر به نیازهای مادّی نیست. بلکه انسان، نیازهای معنوی(عبادی) نیز دارد که بایستی بخشی از درآمد و ثروت خود را برای رفع آنها ویژه سازد. با این نگاه، میتوان نیازهای آدمی را در بخشهای ذیل شمار نمود که البته تعدادی از آنها نیازهای اصلی و ضروری، و شماری نیز نیازهای فرعی و رفاهی می باشند:
تغذیه (خوراکیها و آشامیدنیها) پوشاک
مسکن
وسایل زندگی
هزینههای ازدواج مصارف مربوط به آموزش و تحصیل
مرکب و وسیله نقلیه وسایل آرایش و زیبایی
انرژی
مصارف بهداشتی و درمانی
مصارف تفریحی و تشریفاتی(مسافرت) مشارکتهای اجتماعی (اطعام، انفاق...)
پس انداز و سرمایهگذاری برای آینده.
قرآن کریم، با برشمردن مصداقهای فراوانی از مصارف مورد نیاز آدمی در آیاتی متعدد،(3) خاطر نشان میسازد که خداوند، امکانات مورد نیاز انسان ها را در اختیارشان نهاده است:
{وَآتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها:(4) و از هر چه از او
ص: 57
خواستید به شما عطا کرد، و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی توانید آن را به شمار درآورید. }
فقیهان، در بحث چند و چون نفقة همسر و مصارف زندگی، عامل «نیاز» را به عنوان ضابطة اساسی مطرح کردهاند و بر اساس آن، گاه مصداقهایی را متناسب با عصر خویش بیان نمودهاند. به عنوان مثال محقّق حلّی میگوید:
«امّا ضابطه مقدار نفقه، تأمین هر آن چیزی است که زن، بدان نیازمند است؛ همچون غذا و خورش و پوشاک و مسکن و خادم و وسیله روغن مالی [: لوازم آرایشی].»(1)
در بارة شرایط فقیر مستحق دریافت زکات نیز، برخی تصریح کردهاند تمامی «نیازمند یهای» فقیر از داراییش استثنا می شود و با دارا بودن آنها، [اگر خرج سالش را نداشت] پرداخت زکات به او و خانواده اش جهت تأمین مخارج زندگی، مُجاز است.(2)
همچنین، در بحث خمس، در توضیح این مسأله که: خمس پس از اخراج مؤونه، محاسبه و پرداخت میشود، گفتهاند:
«مراد از مؤونه، هر آنچه چیزی است که شخص بدان «نیاز» دارد.»(3)
یکی از فقیهان میگوید:
«خانة مناسب شخص و نیز [هزینه های مربوط به] همسر مناسب و تمامی نیازمندی ها، همچون ظروف، وسایل، خدمتکاران، کنیزان، اسبها، فرش و رختخواب، هدایا، لباس، مرکبها و مانند آن، همگی داخل در مؤنه میباشند.»(4)
چنان که در بحث استطاعت حج نیز، نیاز را مطرح کردهاند.(5)
ص: 58
در مقام تصور و همچنین در عالم واقع مردم جهت تأمین نیازهای مادّی و اقتصادی خویش در سطوح مختلفی قراردارند. در یک نگاه می توان این سطوح را در هفت سطح تقسیم نمود. سطح اضطرار، عسر و حرج، مسکنت، فقر، عمومی، توسعه و رفاه و سطح اسراف.
انسان شناسی اسلامی جهت پاسخ گویی به نیازهای مادّی -به مانند نیازهای معنوی- حدّ و مرزهایی مشخص نموده است که در آن دو سطح عمومی و توسعه و رفاه مطلوبیت دارد و سطوح دیگر باید خویش را به این سطوح رسانده ویا به آن بازگردند.
جهت شناخت بیشتر این امر به تفصیل به این سطوح اشاره می شود.
پایین ترین سطح برآورده نمودن نیازهای مادّی و به دیگر تعبیر نازل ترین سطح مصرف، اضطرار است. اضطرار مفهومی عرفی است. به این معنا که شخص در این مرحله به حدّی از نیاز می رسد که ناگزیر از استفاده شیئ می باشد که استفاده از آن برایش جایزه نبوده است.
در این صورت انسان احتمال می دهد ضرری در بارة خود یا نفس محترمی ایجاد شود که اغلب مردم آن را تحمل نمی کنند. این ضرر می تواند مربوط به جان، مال و یا آبرو باشد و راه رهایی از این ضرر، ارتکاب عملی است که در حالت عادی، حرام است(1) و یا ترک عملی که انجام آن واجب است.
محقّق حلّی در تعریف مضطر می فرماید:
«مضطر کسی است که بترسد اگر چیزی نخورد، از بین برود یا به بیماری دچار شود یا ضعفی بر او عارض گردد که از همراهانش [در سفر] عقب بماند و تلف گردد.(2)
ص: 59
شهید ثانی ترسِ از طولانی شدن مریضی یا سختی در بهبود را هم داخل در معنای مضطر دانسته است.(1)
مرحوم صاحب جواهر، موارد اضطرار را گسترش داده، ترس بر نفس محترم مانند ترس زن باردار نسبت به جنین، ترس بر آبرو، یا مال محترم و به طور کلی هر ضرری را که معمولاً تحمل نمی شود، در تحقق اضطرار داخل دانسته است.(2)
گفتنی است این سطح از برآورده نمودن نیازها و مصرف امکانات، سطحی است که از سر ناچاری پیش می آید و اسلام برای جلوگیری از تلف شدن مکلّف آن را اجازه نموده است. لذا فرد باید تمام تلاش خویش را به کار بندد تا از این سطح خارج شده و به سطح مطلوب ارتقا یابد.
شخص مضطر گاه ناگزیر است در اموال خویش تصرفی نماید که در شرایط معمول چنین تصرفی جایز نبوده است و گاه مجبور است در اموال دیگری بدون اجازه تصرف نماید. برای هر یک احکامی است که به آن اشاره می گردد.
الف) اضطرار به تصرف در مال خویش
گاه انسان در پاسخ به نیازِهای اضطراری، محتاج به استفادة غیر مجاز از اموال خویش است، مانند خوردنِ گوشت مردار یا حیوانات حرام گوشت و یا نوشیدنِ آب یا غذای نجسی که مالکش می باشد و یا دور ریختن اموال خویش جهت نجات جان خود یا دیگری، چون به آب انداخت اموال برای نجات سرنشینان کشتی.
چنین مصرف هایی در شرایط معمولی، حرام یا اتلاف مال است، امّا در زمان اضطرار، حلال می شود.
ص: 60
ب) اضطرار به تصرف در مال دیگری
گاه افراد از سر اضطرار نیازمند تصرف در مال دیگری می شوند. در این صورت حکم تکلیفی -به مَثل حرمت- برداشته می شود و تصرف جایز است.(1) ولی حکم وضعی باقی است و در صورت ایجاد خسارت ضمان آور است.(2)
در این جا آوری چند نکته لازم است.
1. در حال اضطرار، برای دفع ضرر، استفاده از حرام، واجب می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«من اضطر إلی المیتة والدم ولحم الخنزیر فلم یأکل شیئًا من ذلک حتی یموت فهو کافر:(3) هر کس به خوردن مردار، خون وگوشت خوک مضطر گردد و از آنها هیچ نخورد تا بمیرد، کافر است».
این ملاک در برخی عبارات فقهی نیز به روشنی قابل مشاهده است. بنگرید:
«در هر موردی که حفظ جان، به انجام عمل حرامی بستگی داشته باشد، انجام آن، واجب است. و اجتناب جایز نیست و بین شراب، گِل و سایر محرمات نیز فرقی نیست. بنابراین اگر به گونه ای تشنه شودکه بر جان خویش بترسد، نوشیدن شراب جایز بلکه واجب است».(4)
امّا در صورتی که دفع ضرر واجب نباشد، -مانند جلوگیری از سرقت اموال خویش- تصرف در مالی دیگری برای جلوگیری از آن نیز واجب نیست، بلکه جایز است. مانند استفاده بدون اجازه از تلفن دیگری برای جلوگیری از سرقت.
2. اضطرار، باعث می شود حکم الزامی، چه وجوب و چه حرمت، برداشته شود. چه، هر حکم الزامیی که برای شرایط معمولی وضع شده است، در زمان اضطرار و خطر،
ص: 61
فعلیّت نخواهد داشت. به عنوان مثال، یکی از شرایط واجب نماز استقرار و آرامش بدن است. این وجوب در زمان اضطرار، برداشته شده است.(1)
3. بر اساس قاعدة «الضرورات تتقدر بقدرها»(2) میزان استفاده مجاز از حرام در حال اضطرار، تنها به اندازه ای خارج شدن از حالت اضطرار است. امام خمینی رحمة الله نگاشته اند:
«اگر فردی به انجام عملی حرام، مضطر شود، باید به میزان ضرورت، بسنده کند و زیادتر از آن برای وی جایز نیست. بنابراین اگر ضرورت، ایجاب کند که برای بر طرف ساختن خطر از خویش، شراب بنوشد یا مردار بخورد، باید به همان مقدار ضرورت اکتفا کند و استفادة بیشتر از آن، جایز نیست».(3)
دومین سطح در تأمین نیازهای مادّی، سطح «عسر و حرج» است.
«عسر و حرج» به حالتی غیر طبیعی گفته می شود که تحمّل آن سخت و مشقت زا است. این نکته گفتنی است که هر چند این حالت مشقت زا است ولی تحمّل آن، به گونه ای نیست که از توان مکلّف خارج باشد و یا باعث به وجود آمدن ضرر و زیان برای وی شود و یا موجب اخلال نظام گردد.(4)
«عسر و حرج» -به مانند اضطرار- باعث می شود حکم الزامی، چه وجوب و چه حرمت، برداشته شود.(5) بنابراین مصارفی که در شرایط عادی، واجب است مانند مصرف آب برای وضو یا غسل، در هنگام عسر و حرج، وجوبی نخواهد داشت. صاحب عروه در این باره آورده است:
ص: 62
«اگر استعمال آب، ضرر نداشته باشد؛ بلکه باعث حرج و سختی شود مانند رنج سرما و خشونت پوست، بعید نیست [وضو یا غسل] صحیح باشد؛ گر چه تیمّم هم جایز است».(1)
هم چنین مصارفی که در وضعیت معمولی، حرام است، در زمان عسر و حرج جایز می گردد؛ مانند استفاده از موی مصنوعی در کشورهایی که رعایت پوشش اسلامی را ممنوع کرده اند.(2)
پس در این شرایط برای برآورده نمودن نیازها مادّی سطح ویژه ای از مصرف شکل می گیرد که بر اساس آن مصارف خاصی، مباح می گردد. روشن است، اجازه شارع مقدس به این سطح از مصرف نیز بار جلوگیری از به مشقت افتادن مکلفین است لذا شایسته است افراد برای رسیدن به سطح مطلوب تلاش نمایند.
در پایان این قسمت نیز چند نکته گفتنی است.
1. حکم اوّلیه برخی از مسایل به لحاظ اهمیت، در شرایط اضطرار و عسر و حرج نیز تغییر نمی کند و به حال اوّلی خویش باقی است. مثلاً ویران نمودن کعبه به گونه ای که هیچ اثری از آن باقی نماند و امکان بازسازی آن نباشد نزد شارع مقدس از حفظ جان و مال واجب تر است. لذا در شرایط اضطرار و عسر و حرج نیز حکم دفاع از کعبه برداشته نخواهد شد. به این دلیل که اهمیّت برخی از واجبات و محرمات در نظر شارع مقدس و متشرعان، در بالاترین درجه خود قرار دارد.(3)
2. برداشته شدن احکام حرجی از عهدة مکلّف به جهت لطف و آسان گرفتن بر وی است.(4) لذا، اگر مکلّف، مشقتی را تحمل کرد و مثلاً در حال عسر و حرج وضو گرفت،
ص: 63
مرتکب عمل حرامی نشده است.(1) هرچند برخی در این جا احتیاط نموده اند.(2)
3. معیار در حرج، شخصی است نه نوعی.(3) یعنی هر چند اگر مسئله ای برای غالب مردم مشقت نداشته باشد ولی برای فردی به خصوص حرجی باشد، می تواند حکم حرجی را بجا نیاورد. هر چند مواردی که دلیل خاص بر نوعی بودن حرج داشته باشیم باید حرج نوع احراز گردد.(4)
4. رفع تکلیف به عسر و حرج، موقّتی و محدّود است و تا زمانی که سختی و مشقت باقی است، تکلیف از عهده مکلّف ساقط است و به محض رفع عسر وحرج، چنانچه امکان انجام تکلیف باقی باشد، باید آن را انجام دهد.(5)
سومین و چهارمین سطح از سطوح برآورده نمودن نیازهای مادّی سطح مسکنت و فقر است. «مسکین» کسی است که هزینة لازم برای تأمین مخارج خود و افراد تحت سرپرستی خویش را ندارد.(6) فقیر نیز این گونه است.(7)
بدین ترتیب، مسکین و فقیر در این معنا مشترک اند که هزینة لازم برای تأمین مخارج افراد تحت سرپرستی خویش را ندارند.(8) امّا لغویان، راجع به تفاوت این دو واژه، هم نظر نیستند. برخی، وضعیت مالی فقیر را از مسکین، ضعیف تر می دانند و بعضی، مسکین را ضعیف تر از فقیر معرفی کرده اند.(9) این اختلاف در آرای فقیهان نیز دیده
ص: 64
می شود.(1) ولی به نظر می رسد بیشتر فقیهان مسکین را از نظر مالی بد حالتر از فقیر می دانند.(2)
در تعریف شرعی فقیر و مسکین، قید زمان نیز دخالت داده شده است. فقیر شرعی کسی است که نه مخارج سال خود و افراد تحت تکفل خویش را دارد و نه حرفه و امکاناتی که بتواند چنین هزینه ای را تأمین کند.(3)
احکامِ ویژه ای برای این دو سطح مطرح است که ما به خاطر اشتراک احکام آنها، مباحث را تحت یک عنوان مطرح می کنیم.
«مسکین» و «فقیر» در بسیاری از موارد، نسبت به برآورده نمودن نیازهای مادّی و استفاده از امکانات مالی، احکام مشترک دارند. موارد ذیل نمونه هایی از این موارد است:
جواز دریافت زکات؛ (4)
عدم وجوب پرداخت زکات فطره؛(5)
کراهت یا عدم استحبابِ صدقه دادن؛(6)
جواز دریافت خمس برای سادات فقیر و مسکین؛(7)
اجازة استفاده از مال یتیم، برای ولیّ فقیر و مسکین به میزان کفایت یا اجرة المثل؛(8)
وجوب پرداخت جزیه بر فقیر و مسکینِ اهل کتاب که در سرزمین مسلمانان زندگی
ص: 65
می کنند. هر چند برای دریافت آن باید تا زمان تمکّنِ آنان، صبر کرد. (1)
جواز دریافت کفّاره؛ هر چند برخی فقط این مورد را مخصوص مسکین می دانند(2) ولی اکثر، دو گروه مسکین و فقیر را شایسته دریافت کفّاره می دانند.(3)
امکان وجوب حج برای فقیر و مسکینی که مالی به دست آورده اند که با آن امکان انجام حج برایشان حاصل می شود ولی هزینه سالانة آنان را کافی نیست.(4)
در پایان گفتنی است: اگر کسی با توجه به تفاوت وضعیت معیشتی مسکین و فقیر مالی را برای مسکین، وقف یا نذر نماید و یا بر این اساس وصیت کند، استفاده آن در غیر موردش (فقیر) جایز نیست.
این سطح از سطوح برآورده نمودن نیازهای مادّی نیز مطلوبیت ندارد و درباره آن آموزه های دینی فراوانی در دست است. به مناسبت و با توجه به تأکید اسلام برای خروج از این سطح به برخی از آیات و روایات در این باره اشاره می گردد.
بدون تأمین نیازهای مادّی، امکان زندگی توأم با سلامتی و کار آمدی وجود نخواهد داشت، و در نتیجه، فرد از رسیدن به کمالات معنوی و ایفای وظایف انسانی و الهی خود باز میماند و هدف آفرینش او، که همان معرفت، عبادت(5) و علم(6) و در نتیجه قرب به حق است(7)، تحقق نخواهد یافت.
پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله در سخنی که واقع بینی آموزههای اسلامی را نشان میدهد، فرمود:
«اللهمّ بارک لنا فی الخبز، ولاتفرق بیننا وبینه فلولا الخبز ما صُمنا ولا صلّینا ولا ادیّنا
ص: 66
فرائض ربنّا عزّوجل:(1) پروردگارا، برای ما در نان برکت ده، و میان ما و آن جدایی میفکن، چرا که بی نان، توان روزه گرفتن، نماز خواندن و انجام فرایض پروردگار متعال خود را نداریم.»
روشن است که «نان» در این روایت به عنوان نماد نیازهای مادّی انسان یادشده و منحصر به آن نیست. چنان که کمبود امکانات مادّی و تأمین نشدن بجا و به اندازه نیازمندیها، به طور مستقیم نیز بر باورهای دینی، انجام وظایف عبادی و نیل به کمالات معنوی، تأثیری منفی دارد. امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«کاد الفقر أن یکون کفراً:(2) فقر، آستانة کافری است.»
و امام علی علیه السلام می فرمایند:
«...فإنّ الفقر منقصة للدّین:(3) همانا فقر، مایة نقص در دین است.»
نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله به زمامداران جامعة اسلامی چنین فرمان می دهد:
«...ولم یفقرهم فیکفرهم...:(4) [زمامداران، مردم] را فقیر نسازند تا به کفر گرایند.»
فقر می تواند از دو سو به دینداری فقیر آسیب رساند:
نخست آن که بسیاری از مردم، از بنیانهای ایمانی و معرفتیِ استواری برخوردار نیستند. این مسأله در کنار ناتوانی فکری مناسب در تحلیل، نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی، مردم را وامی دارد تا رنج و محرومیت و مشکلات اقتصادیِ خود را به خدا و دین نسبت دهند و تا مرز کفر پیش روند، به ویژه هنگامی که با پندار «تقدیر الهی بودن فقر» خداوند را بانی ظلم به خویش انگارند. افزون بر آن، حتّی با حفظ اعتقادات نیز، ممکن است فشار فقر، آنان را به گناهانی همچون دزدی، کلاه برداری و خودفروشی وادارد که این خود، کفر عملی به شمار می رود(5).
ص: 67
دوّم این که تنگدستان با ایمانی که به دلیل باورهای استوار دینی، در برابر رنجها و سختیها، شکیبایی می ورزند از انجام بسیاری از وظایف دینی و عبادی، همچون حج، پرداخت صدقات و زکات و مانند آن، محروم می مانند(1).
از این روی، نیازهای مادّی انسان، جنبه عمومی داشته و استثناپذیر نیست، حتّی پیامبران و اولیای الهی نیز که در اوج معنویت و ملکوت بودهاند، به طور طبیعی، به امکانات مادّی نیاز داشتهاند.
{وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إلاّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الأَسْوَاقِ:(2) و پیش از تو پیامبران [خود] را نفرستادیم جز این که آنان [نیز] غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند. }
در روایات مربوط به لزوم و مقدار نفقه همسر، با عبارتهایی گوناگون، به اصل نیاز اشاره شده است. از جمله:
«انفق علیها ما یقیم ظهرها مع کسوه:(3) برای او [همسرش]به مقداری که نیازهای او را تأمین کند، همراه با پوشاک، هزینه نماید.»، «یشبعها و یکسوها:(4) او را سیر نماید و بپوشاند.» «یکسوها من العری و یطعمها من الجوع(5): او را از برهنگی بپوشاند و از گرسنگی سیر نماید.»
در بحث ویژگیهای فقیری که استحقاق دریافت زکات دارد، امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که میپنداشت دارا بودن خانه و دیگر نیازمندیهای اساسی، مانع دریافت زکات می شود، فرمود:
«أفتأمرنی ان آمره یبیع داره وهی عزّه ومسقط رأسه او یبیع جاریته التی تقیه الحّر والبر وتصون وجهه ووجه عیاله، أو آمره یبیع غلامه و جمله و هو معیشه وقوته بل
ص: 68
یأخذ الزکاة:(1) آیا مرا وا میداری به او دستور دهم خانهاش را، که عزّت او و محل سکونتش است، بفروشد! یا کنیزش را، که او را از گرما و سرما حفظ میکند و آبروی او و خانودهاش را صیانت مینماید بفروش رساند! یا به او دستور دهم غلام و شترانش را که وسیله کسب درآمدش می باشد بفروشد؟![خیر]، بلکه زکات دریافت کند.»
صاحب جواهر از این روایت، استثنای همه نیازمندیهای فرد را فهمیده است.(2)
در بحث فقیری که استحقاق دریافت زکات را دارد، امام صادق علیه السلام فرمود:
«فان لم تکن الغله تکفیه لنفسه و لعیاله فی طعامهم و کسوتهم وحاجتهم من غیر اسراف، فقد حلْت له الزکاه:(3) پس اگر محصول کشاورزی برای غذا و پوشاک و نیازمندیهای خود و خانوادهاش -بدون زیادهروی و اسراف- کافی نیست، دریافت زکات برای او حلال است.»
پنجمین سطح از سطوح برآورده نمودن نیازهای مادّی (مصرف)، سطح عموم مردم یک جامعه است. افراد در این سطح از خط فقر بالاتر آمده و نسبت به سطوح پیشین از وضعیتِ معیشتیِ بهتری برخوردار ند.
از این سطح در متون دینی، بیشتر به «معروف» تعبیر شده است. ولی در برخی عبارت کفایت،(4) اقتصاد،(5) حدّ وسط(6) و غنا(7) نیز دیده می شود.
شایع ترین معنایی که در متون فقهی برای معروف به کار رفته است در مباحث امر به معروف و نهی از منکر است. امّا مراد از این واژه در این جا (محل بحث)، مصارفی است
ص: 69
که میان مردم رایج است و در زندگی معمول و ارتباط هایشان، جریان دارد، به گونه ای که برای بیشتر آنان، امری طبیعی تلقّی می شود.(1)
در مرزبندی و بیان حدّ و حدودِ سطح عمومی، خروج از خط فقر را باید به عنوان حداقل و کف به حساب آورد. ولی در سقف و حداکثر نظراتی وجود دارد که از سطح توسعه تا نرسیدن به حدّ اسراف تعبیر شده است.
این سطح، کفِ مطلوبیت را از نظر دینی دارا است و لازم است افراد تمام تلاش خویش را برای دست یافتن به این سطح از دارایی به کار بندند. تأکیدهای فراوان دین که در بحثهای بعد پیشکش می شود، نمونه هایی از دستور دین برای رسیدن به این سطح است.
ششمین سطح از سطوح تأمین نیازهای مادّی یا به عبارتی مصرف سطح توسعه و رفاه است.
میزان دارایی افراد در این سطح به گونه ای است که نه تنها آنان را از سطح چهارم مصرف یعنی فقر، خارج کرده است؛ بلکه امکانات زندگی و مصارف آنها از سطح متعارف (سطح عمومی) نیز فراتر رفته است. مرز نهایی این سطح، اسراف است.(2)
ورود به این سطح مستحب است. محقّق بحرانی می گوید: «گاه به دست آوردن روزی، واجب است و آن تلاش برای به دست آوردن مالی است که به وسیلة آن، خودِ فرد و افراد واجب النفقه وی به حدّ کفاف می رسند. گاه این تحصیل، مستحب است و آن تلاش برای به دست آوردن مالی است که فراتر از این میزان بوده و به منظور توسعة بر خود و افراد واجب النفقه، انجام می شود و آن مصرف در کارهای خیر و نیکی ها
ص: 70
است.(1) شهید اوّل، چنین هزینه ای را از برترین صدقات دانسته است.(2)
نسبت به توسعه مادّی، در برخی زمانها تأکید بیشتری شده است. به مَثل، دراعیاد و شب و روز جمعه لازم است با توسعه بر افراد تحت سرپرستی و ایجاد نشاط در آنها با تهیة هر آنچه از گوشت، شیرینی، میوه و سبزیجات میسّر است، این زمانها را ممتاز نمود.(3)
با توجه به استحباب توسعه، هزینه هایی که به این منظور انجام می شود، جزء مؤونه به شمار رفته و پرداخت خمسِ آنها واجب نیست.(4)
اسراف هفتمین سطح از سطوح مصرف است. در این سطح افراد از حدّ طبیعی مصرف خارج شده و زیاده روی در تأمین نیازهای مادّی دچار می گردند.
افراد جامعه در تمام سطوح به گونه ای به این امر مبتلایند که از بین بردن و به هدر دادن مال و هزینه کردن مال، فراتر از میزانی که شایستة اوست از مصادیق آن است.
از آن رو که به این سطح از مصرف در فصل های آینده به تفصیل خواهیم پرداخت به همین مقدار بسنده می گردد.
مبتنی بر مطالب پیش در بیان سطوح برآورده نمودن نیازهای مادّی، اکنون این پرسش مطرح است که سطح مطلوب تأمین نیازمندها چیست؟ چه، برای برطرف ساختن نیازهای مادّی، میتوان به حداقل ممکن اکتفا نمود؛ غذا و لباسی بسیار ساده و کمترین لوازم زندگی و سایر امکانات درحد ضرورت و میتوان سطوح بالاتری را از نظر مقدار
ص: 71
و کیفیت در نظر گرفت و رفاه و آسایش را برای زندگی تأمین کرد.
هر چند به اختصار در میان سخن از سطوح مصرف به این پرسش پاسخ گفتیم ولی از آن رو که مطلب دارای اهمیت است به تفصیل آن می پردازیم.
از آموزه های اسلامی چنین برمی آید که جهت تأمین نیازهای رفاهی تمام انسان ها، سطح ششم از سطوح یاد شده (توسعه و رفاه)، تأکید شده است، بدین معنا که همة افراد، در کنار تأمین نیازمندیهای ضروری خود، از امکانات رفاهی نسبی و متعارف نیز برخوردار باشند:
{وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ...:(1) و قطعاً شما را در زمین، قدرت عمل دادیم، و برای شما در آن، وسایل معیشت نهادیم. }
{قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَة اللهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاة الدُّنْیَا...:(2) بگو: زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدیدآورده و [نیز] روزی های پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است؟ بگو: این [نعمت ها] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردند. }
در روایات نیز به این نکته توجه شده است و فراهم ساختن رفاه نسبی جامعه، از آرمانهای اقتصاد اسلامی است، به گونه ای که حتّی به فقیران و تنگدستان، آن اندازه زکات و صدقه، باید داده شود که به زندگی متوسط دست یابند.
از نگاه این روایات، اقتصاد اسلامی بر آن است تا نیازهای جامعه را برای دستیابی به رفاه نسبی برآورده سازد.(3)
بر این اساس، آن چه در سطح مطلوب تأمین نیازهای، بایستی در نظر گرفته شود عبارتند از:
ص: 72
1. اکتفا به حدّ ضرورت و حداقل در تأمین نیازهای، -جز در مواردی خاص-(1) مطلوبیت ندارد بلکه گاه، مجاز نیز نمیباشد.
2. در طرف حداکثر، حدّ آن، تا به آن جا است که به سطح اسراف و اتراف نرسد.
3. سطح مطلوب برای عموم مردم، حدّی است که رفاه و آسایش زندگی را در حدّ متعارف و معمول، تأمین نماید.
4. در تأمین نیازها، صرفاً برطرف ساختن نیازها جسمی مدّ نظر قرار نمیگیرد، بلکه تأمین نیازها از نظر مقدار و کیفیت، بایستی به گونهای باشد که عزّت و شرافت شخص را نیز حفظ نماید، و این، همان است که در سخنان فقیهان، با عنوان «شأن» یاد میشود. آن سآن که خواهد آمد.
5. نیازهای معنوی نیز در کنار نیازهای مادّی باید مد نظر قرار گیرد.
6. در کنار نیازهای واقعی، نیازهای کاذبی نیز وجود دارد که در الگوی مصرف، نباید مورد توجه قرار گیرند.
اکنون توضیح نکات یادشده را به همراه دلایل و شواهد آن پیشکش می نماییم.
در مورد عدم مطلوبیت اکتفا به حدّاقل، میتوان به چند دسته از آیات و روایات استناد کرد:
آیاتی که نعمت های متعدد الهی را برمی شمارند و بر بهرهگیری از آنها و تأمین رفاه و آسایش نسبی در زندگی تاکید نموده اند، به گونهای مصرف فراتر از حداقل را، نشان می دهند. از جمله: آیه پیش گفته مبنی بر عدم تحریم زینت ها و نیز:
{وَالْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ ءٌ وَمَنافِعُ وَمِنْها تَأْکُلُونَ وَلَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَحینَ تَسْرَحُونَ وَتَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ
ص: 73
رَحیمٌ وَالْخَیْلَ وَالْبِغالَ وَالْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَزینَةً وَیَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ:(1) و چارپایان را برای شما آفرید: در آنها برای شما [وسیله] گرمی و سودهایی است و از آنها می خورید و در آنها برای شما زیبایی است، آن گاه که [آنها را] از چَراگاه برمی گردانید و هنگامی که [آنها را] به چراگاه می برید و بارهای شما را به شهری می برند که جز با مشقت بِدنها بدان نمی توانستید برسید. قطعاً پروردگار شما رئوف و مهربان است. و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید و [برای شما] تجمّلی [باشد]، و آنچه را نمی دانید می آفریند. }
مناظره امام صادق علیه السلام با جمعی از صوفیه که میپنداشتند مصرف، بایستی در حدّ ضرورت باشد، از جمله، روایت مفصّلی که مرحوم کلینی در این باره نقل کرده است که: سفیان ثوری، نزد امام صادق علیه السلام آمد و بر نوع لباس حضرت که از کیفیت و مرغوبیت برخوردار بود، خرده گرفت. امام علیه السلام با تفصیل با وی سخن گفت و با استناد به آیات و روایاتی چند از پیامبر صلی الله علیه و آله، و نیز بیان سیرة سلمان، ابوذر، سلیمان، داود، یوسف علیه السلام و ذوالقرنین، پندار آنان را نادرست، و سبک زندگی و مصرف آنان را نامطلوب دانست.(2) و نیز مناظره ابن عباس با خوارج، که از سوی علی علیه السلام به سوی آنان فرستاده شد بود. (3)
روایاتی که بر موغوبیت کالاهای مصرفی، لذیذ بودن غذاها، لباس زیبا، وسیع بودن منزل مسکونی، راهوار بودن مرکب و نیز گشایش در زندگی تأکید کردهاند. تردیدی نیست که مطلوبیت این موارد، به معنای مطلوبیت ایجاد رفاه در زندگی و مصرف است. برای نمونه به برخی روایات در این باره بنگرید:
«عن ابی الحسن علیه السلام قال: ینبغی للرجل أن یُوسّع علی عیاله کی لا یتمنوّا موته...:(4)
ص: 74
شایسته است مرد، در زندگی خانوادهاش گشایش ایجاد نماید تا مرگ او را آرزو نکنند.»
«عن الرضا علیه السلام قال: صاحبُ النِّعمةِ یجب علیه التوسعةُ علی عیاله:(1) صاحب نعمت، باید بر خانوادهاش گشایش دهد.»
«عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سألته عن الرجل الموسر یتخذُ الثیابَ الکثیرة الجیاد والطیالسته والقمصَ الکثیرة یصون بعضها بعضاً یتجمّل بها أیکون مُسرفأ؟ قال: لا، لان الله عزّوجل یقول: لینفق ذو سعه من سعته:(2) شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: هر گاه مردی ثروتمند، جامههایی فراوان و مرغوب، و طیلسان (رداهایی سبز و زیبا) و پیراهنهای زیادی داشته باشد تا به وسیلة برخی از آنها، برخی دیگر را حفظ نماید، و بدانها خود را بیاراید، اسرافکار به شمار میآید. فرمود: خیر، زیرا خداوند میفرماید: «بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند.»(3)
«عن ابی حمزه قال: کنّا عند ابی عبد الله علیه السلام جماعة فدعا بطعامٍ مالنا عهدٌ بمثله لذاذةً و طیباً واوتینا بتمرٍ نَنظرُ فیه الی وجوهِنا من صفائه و حُسنه. فقال رجلٌ: لَتُسْألُّنَّ عن هذا النًّعیمِ الذی نعمتم به عند ابن رسول الله. فقال ابو عبدالله علیه السلام: الله أکرم و أجلّ من أن یُطعمکم طعاماً فیسوغکموه ثم یسألکم عنه، ولکن یسألکم عمّا أنعم علیکم بمحمّد و آل محمد صلی الله علیه و آله:(4) ابو حمزه گوید: گروهی نزد امام صادق علیه السلام بودیم. پس ما را به غذایی فراخواند که هرگز به لذت و پاکی آن ندیده بودیم. خرمایی برایمان آوردند که از صفا و مرغوبیتش، میتوانستیم صورت خود را در آن نظاره کنیم. در این هنگام مردی گفت: به طور قطع از این نعمتی که نزد پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما
ص: 75
ارزانی شد، سؤال خواهید شد. در این هنگام امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند، کریم تر و بزرگ تر از آن است که غذایی به شما بدهد و آن را بر شما گوارا سازد، سپس در بارة آن از شما سؤال و بازخواست نماید. بلکه از نعمت محمّد و آل محمد صلی الله علیه و آله که به شما ارزانی داشته، از شما سؤال خواهد کرد.»
«قال ابو عبدالله علیه السلام: إعمل طعاماً وتنوق فیه وادع علیه أصحابک:(1) امام صادق علیه السلام فرمود: غذایی آماده نما و آن را لذیذ و مرغوب کن و یارانت را برای آن دعوت نما.»
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من سعادة المسلم سعة المسکن... والمرکب الهنیئ:(2) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از خوشبختی مسلمان، وسیع بودن مسکن... و مرکب راهوار است.»
این گونه است که شهید اوّل، در سخنی استوار که برگرفته از آیات و روایات است میگوید:
«مستحب است آدمی خود را برای افراد نزدیک بیاراید، آن سآن که برای غریب و ناآشنا آراسته می سازد، و لباسهایی فراوان و شیک و مرغوب داشته باشد، چرا که در دارا بودن سی عدد لباس و نیز نفیس بودن آنها، اسرافی نیست، وآن چه از صحابه در مورد خلاف آن نقل شده، ناشی از ناداری و به پیروی از شرایط زمان بوده است.»(3)
روایاتی که بر لزوم تأمین فقیر تا حدّ رسیدن به سطح معیشتی مناسب و توأم با رفاه نسبی تأکید میکنند و پرادخت زکات را برای این منظور مجاز میشمرند، به گونهای که حتّی دارا بودن خادم نیز، مانع از دریافت زکات نمیشود. بنگرید:
«عن ابی بصیر: قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: إنّ شیخاً من أصحابنا یقال له عمر، سأل عیسی بن اعین -وهو محتاج- فقال له عیسی: امّا انّ عندی من الزکاة، ولکن لا اعطیک منها، فقال له: ولِم؟ قال: لانّی رأیتُک اشتریتَ لحماً و تمراً. فقال: انّما ربحت
ص: 76
درهماً فاشتریت بدانقین لحماً وبدانقین تمرأ، ورجعت بدانقین لحاجة. قال: فوَضع ابو عبدالله علیه السلام یَدَه علی جبهته ساعة، ثم رفع رأسه، ثم قال: إنّ الله نظر فی أموال الأغنیاء، ثم نظر فی الفقراء فجعل فی أموال الأغنیاء ما یکتفون به، ولو لم یکفهم لزادَهم. بلی فلیُعطه ما یأکل ویشرب ویکتسی ویتزوّج ویتصدق ویحجّ:(1) ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: پیرمردی از اصحاب ما [:شیعیان] به نام عمر که نیازمند است، از عیسی بن اعین درخواست کمک کرد. عیسی به او گفت: البته نزد من زکات هست، ولی به تو نمیدهم. وی گفت: برای چه؟ گفت: زیرا دیدم که گوشت و خرما خریدی. وی پاسخ داد: من صرفاً یک درهم به دست آوردم و به دو دانق[از آن] گوشت و به دو دانق خرما خریده و دو دانق را نیز برای برآوردن نیازی دیگر، بازگرداندم. [ابوبصیر] گوید: امام صادق علیه السلام دست خویش را لحظهای بر پریشانیاش نهاد، آن گاه سرخود را بلند نمود و فرمود: به راستی خداوند به اموال توانگران نظر فرمود، سپس به نیازمندان نظر کرد. آن گاه در اموال توانگران، به مقداری [برای فقیران] قرار داد که برای آنان کافی باشد، و اگر کفایت نمی کرد بر آن می افزود.آری، باید [از زکات آن قدر] به او بدهد تا بخورد و بنوشد و بپوشد و ازدواج کند و صدقه دهد و حج گزارد.»
«عن سماعة قال: سألت ابا عبدالله علیه السلام عن الزکاة هل تصلح لصاحب الدار والخادم؟ فقال: نعم:(2) سماعه گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا زکات به کسی که خانه و خادم دارد، می رسد؟ فرمود: آری.»
نیز سخن معروف امام علی علیه السلام به صحابی خود: «علاء» و نکوهش او به سبب اکتفا به حداقل ها که پس از این خواهد آمد(3)، بر این مطلب دلالت دارد.
در مورد نکته دوم، یعنی نرسیدن سطح مصرف به حدّ اسراف و اتراف، آیات و
ص: 77
روایات فراوانی وجود دارد که در جای خود، در همین نوشته خواهد آمد.
در مورد نکته سوم، یعنی تعیین سطح مطلوب مصرف، همان گونه که پیشتر گفتیم، آن چه از آیات و روایات بر میآید، نقش مؤثّر عرف و شرایط اقتصادی عموم مردم است.
قرآن کریم، تعیین هزینههای زندگی را، با واژه «معروف» بیان فرموده و سطح متعارف را، معیاری مؤثر برای مصرف صحیح قرار داده است. بنگرید:
{وَعَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوف:(1) و خوراک و پوشاک آنان [مادران]، به طور شایسته، بر عهده پدر است.} و {وَعاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف:(2) و با آنها به شایستگی رفتار کنید. }
مستنداتی حدیثی نیز، حاکم بودن عرف و عادت را در تعیین چند و چون کالاهای مصرفی، ثابت میکنند، از جمله:
شخصی درباره علت تفاوت نوع لباس امام صادق علیه السلام با لباس علی بن ابی طالب علیه السلام، پرسید و به حضرت عرض کرد:
«شما فرمودید علی بن ابی طالب علیه السلام، لباس خشن و پیراهن چهار درهمی می پوشید، ولی میبینیم که بر تن شما، لباسی زیباست؟ فرمود: علی بی ابی طالب علیه السلام آن را در زمانی میپوشید که نامأنوس نبود،...فخیر لباس کّل زمان لباس اهله: بهترین لباس هر زمانی، لباس همان زمان است.»(3)
نیز فرمود:
«کان رسول الله صلی الله علیه و آله فی زمان قترٍٍ مقتر و کان یأخذ لقتره واقتداره، وإنّ الدنیا بعد
ص: 78
ذلک أرخت عزالیها، فأحقّ أهلها بها أبرارها:(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمانی می زیست که وضع زندگی مردم، بسیار سخت و دشوار بود، و ایشان نیز طبق همان شرایط، رفتار می نمود، ولی پس از او، دنیا بر مردم گشایش یافت، پس سزاوارترین افراد به [استفاده از] آن، نیکان می باشند.»
فقیهان، در مبحث نفقه همسر، تصریح کردهاند که عامل اصلی تعیین کننده مقدار و کیفیت کالاها و امکانات مورد نیاز همسر، عرف و عادت موجود در هر زمان و مکان است. چه، در قرآن و سنت به طور مطلق به هزینه کردن برای همسر امر شده و مقدار مشخصی در شرع برای آن بیان نگردیده است و در چنین صورتی، به عرف و عادت مراجعه میشود.(2)
بر همین اساس، برخی از فقیهان، با بررسی عرف و عادت زمان و مکان خود، موارد هشت گانهای را به عنوان نیازهای زندگی مطرح کردهاند که تأمین آنها برای زن، بر عهده شوهر است، ضمن آن که تعیین نوع و جنس و مقدار هر یک را نیز، به عرف و متعارف هر شهر موکول کردهاند. موارد یادشده عبارتند از: طعام، خورش، لباس، فرش و رختخواب، وسایل آشپزی، وسایل نظافت، مسکن و خادم.(3)
نیک روشن است که نوع و مقدار کالاهای مصرفی، در گذر زمان پیوسته در حال تغییر بوده و نسبت به مناطق جغرافیایی، متفاوت میباشد. به همین دلیل، در آموزههای دینی، برروی مصداقها، تأکید نشده و اگر در برخی روایات، نوع و مقداری خاص نیز بیان گردیده،(4) حمل بر عرف و عادت آن زمان میشود،(5) یا آن که گاه، مصداقی یاد
ص: 79
شده که به طور معمول در همه زمانها و مکانها، مورد نیاز آدمی است.(1)
اختلاف شرایط زمانی معصومان و سیره متفاوت آنان، الگوی جامعی را شکل داده است تا آدمی در هر شرایطی، الگوی مصرفی خویش را باز شناسد. فقیهی برجسته در سخنی استوار میگوید: از جمله مستحبات لباس، پوشیدن وآراستن خود با لباسهای فاخر، در زمانی است که امور [اقتصادی] مردم، گشایش دارد، و پوشیدن لباس پست [و ارزان قیمت] در زمان دشواری و فشار [مالی] است. و بدین جهت، سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله با بیشتر ائمه علیه السلام تفاوت یافته است.»(2)
بنابراین، در دیگر زمانها ممکن است نیازهای مادّی فرد، منحصر به موارد هشت گانه نباشد، یا مصداقهایی جز آن چه در روایات و متون فقهی بیان شده، افزوده گردد. برای نمونه، امروزه وسایلی همچون جاروبرقی، ماشین لباسشویی، کولر، تلفن، و حتّی تلویزیون و برخی تجهیزات الکترونیکی، در عرف غالب، جزء وسایل مورد نیاز زندگی قرار میگیرد که در گذشته، خبری از آنها نبود؛ و در مقابل، برخی وسایل رایج در زمانهای قدیم، امروزه کاربردی ندارند و جزء نیازمندیها قرار نمیگیرد. این گونه است که فقیهان، پیوسته بر مرجع بودن عرف وعادت غالب، در تعیین چند و چون موارد و کالاهای مصرفی، تأکید کردهاند.(3)
لیک حدّ عرف، محدود به آن است که به اسراف و تبذیر منتهی نگردد، و آدمی را به سمت مصرف زدگی و هزینههای بی مورد سوق ندهد. چه، گاه در جامعه جریانی شکل میگیرد و بخش قابل توجهی از جامعه را دربر می گیرد و آدمی را به سمت مصارف تجمّلی یا از سر فخر فروشی و هم چشمی سوق میدهد. روشن است که در این گونه موارد، فرد باید تلاش کند الگوی مصرف عاقلانه و مبتنی برآموزههای دینی
ص: 80
را رعایت نموده و از این راه، به اصلاح الگوی مصرف عمومی نیز، کمک نماید.
با این حال، از آموزههای دینی بر میآید که به جز عرف و عادت، عوامل دیگری نیز در تعیین کالاها و خدمات مصرفی تأثیر گذارند،-همچون درآمد فرد- که در مباحث بعدی خواهد آمد.
چهارمین مطلبی که پیشتر اشاره شد، آن بود که در تعیین نوع و مقدار کالاهای مصرفی، افزون بر نیاز جسمی، بایستی عزّت و شرافت فرد نیز، مورد توّجه قرار گیرد، این همان است که فقیهان، گاه ازآن به «شأن» تعبیر میکنند. اکنون پرسش این است که به طور دقیق شأن افراد یعنی چه و تا چه حدّ می تواند بر الگوی مصرف تاثیر گذار باشد؟
برخی چنین می پندارند که افراد برخوردار از مقام و موقعیت بالای اجتماعی، بایستی در چگونگی و مقدار مصرف، به گونه ای متفاوت از مردم عادی عمل نمایند و با بهره مندی از امکانات بیشتر، به تجمّل گرایی و زندگی اشرافی روی آورند. اینان، چنین رفتاری را با مسألة «شأن» آنان، توجیه نموده اند و با الزامی انگاشتن آن، توجه به ساده زیستی را خلاف شأن آنان دانسته اند.
استناد علمی این مسأله، بحثها و جستارهای فقیهانه ای است که در آن، دست کم در بابِ های نفقه همسر، خمس، زکات و استطاعتِ حج، بحث «شأن» و لزوم رعایت آن بررسی شده است(1).
ولی به راستی آیا شأن به مفهوم پیشین که تنها دارا بودن موقعیت اجتماعی، توجیه کنندة نوعی تجمّل گرایی است، از نگاه اسلام، پذیرفتنی است و آیا شأنیت، مصرف گرایی اشرافی را برای خواص ایجاد می کند؟
ص: 81
در پاسخ باید گفت: «شأن» در لغت به معنای «کار مهم»، «امر» و «حال» آمده است.(1)
در قرآن کریم، چهار بار این واژه به کار رفته است که در همه، به معنای «کار مهم» می باشد(2).
از آن جا که کارهای مهم، آدمی را به خود مشغول می دارد،(3) این واژه به معنای «شغل» نیز به کار رفته است و به تدریج، معنای عرفی مقام و موقعیت شخصیتی و اجتماعی افراد را گرفته است.
از مجموع آموزه های دینی چنین برمی آید که رعایت شأن افراد در بهره مندی از امکانات به دو صورت تصوّرشدنی است؛ یکی از این دو پذیرفتنی و مستدل است و دیگری ناپذیرفتنی و بی دلیل.
صورت نخست که شأنیت، در تعیین نوع و مقدار مصرف تأثیر دارد، این گونه تبیین می شود: در نظام اسلامی، ارزشها، شایستگی ها و توانمندی های افراد، جایگاه اجتماعی و مسؤولیت آنان را مشخص می سازد و این جایگاه ها به تناسب خود، وظایف افراد را تعیین می کند. طبیعی است که هرکس در انجام وظایف خود، نیازمند امکاناتی است. بنابراین، «شأن» هر فرد که همان موقعیت و مسؤولیت اوست، وظایفی را بر دوش می نهد که او، حق دارد متناسب با شأن خویش، از امکانات لازم استفاده کند تا به تکلیف خود به شایستگی، عمل کند. بر این اساس، شأن هر فرد، توأم با «نیاز» واقعی وی می باشد و همان ادلّه ای که مصرف به هنگام نیاز را تجویز یا الزامی می کرد، در این جا نیز این گونه است.
از سوی دیگر، گاه ممکن است استفاده از برخی کالاها برای افراد برخوردار از مقام و موقعیت اجتماعی، به دلیل شرایط خاص زمانی و مکانی، باعث نوعی سرشکستگی در
ص: 82
جامعه و تحقیر و خواری آنان باشد. در این جا نیز برای حفظ عزّت و شخصیت فرد، چندوچون مصرف وی در حدّ نیاز، تغییر می یابد، چنان که حضرت رضا علیه السلام با اشاره به این نکته، می فرماید:
«إنّ أهل الضعف من موالیّ یحبّون أن أجلس علی اللبود وألبس الخشن ولیس یتحمل الزمان ذلک:(1) دوستداران بی بضاعت من، دوست دارند من روی نمد بنشینم و لباس خشن بپوشم، ولی زمانة ما، آن را برنمی تابد.»
اکنون روایاتی دیگر را در بارة مطلوبیت رعایت شأن به مفهوم صحیح آن بنگرید:
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام میگوید:
«در حالی که سبزیجاتی را بردوش کشیده با خود میبردم، حضرت صادق علیه السلام مرا دید. پس فرمود: یکره للرجل السری أن یَحملَ الشیء الدنی فیُجترءُ علیه:(2) پسندیده نیست مرد شریف، چیز پستی را به دوش کشد به گونه ای که مورد جسارت [دیگران] قرار گیرد.»
یکی از یاران امام کاظم علیه السلام گوید:
«امام با من روبرو گشت در حالی که من، یک عدد ماهی را به دستان خود آویزان نموده بودم. حضرت فرمود: إقذفها إنّی لأکره للرجل السری ان یحمل الشیء الدنی بنفسه، ثمّ قال: إنّکم قوم اعداؤکم کثیرة عاداکم الخلق یا معشر الشیعه إنّکم قد عاداکم الخلق، فتزیّنوا لهم بما قدرتم علیه:(3) آن را بینداز، چرا که من دوست ندارم مرد توانگر، جنس پَستی را خود حمل و نقل نماید. آنگاه فرمود: شما گروهی هستید که دشمنانی فراوان دارید. ای گروه شیعیان! مردم با شما دشمنی نمودند. بنابراین، تا آن جا که در توان دارید، در برابر آنان خود را بیارایید.»
این روایت، لزوم رعایت شأن و عزت افراد را، به ویژه در برابر دشمنان، تأکید
ص: 83
می کند، نکتهای که در مطالب بعدی به تفصیل، تحلیل خواهد شد.
یونس بن یعقوب گوید:
«امام صادق علیه السلام به مردی از اهالی مدینه نگریست که برای خانواده خود چیزی خریده و آن را میبرد. پس چون چشمش به حضرت افتاد، خجالت کشید. در این هنگام امام علیه السلام فرمود: آن را برای خانوادهات خریدی و برای آنان میبُردی، آگاه باش به خدا سوگند اگر اهل مدینه نبودند، دوست میداشتم برای خانوادهام چیزی بخرم، آن گاه برای آنان ببرم. »(1)
با این حال، در روایتی چنین آمده که:
«هرکس جامه خویش را وصله زند و کفش خود را بدوزد و کالایش را خود به دوش کشد، از تکبّر مبرّی میگردد.»(2)
مرحوم شیخ حرّ عاملی، در توجیه این روایت میگوید:
«این حدیث، بر موردی حمل میشود که کارهای یاد شده، نسبت به فرد، در نگاه عرف از امور پست شمرده نشود، یا آنکه مخصوص به شخصی است که از شرافت و پایگاه اجتماعی برخوردار نیست.»(3)
به نظر می رسد توجیه نخست یاد شده، قابل قبول بوده و راه سازگاری این حدیث، با احادیث پیش گفته است.
بنابراین، هر کاری که در نگاه عرف و دید مردم، آدمی را خوار و پست جلوه دهد و عزّت وی را خدشه دار سازد، ناپسند است. هر چند این روایات، درباره به دوش کشیدن اجناس خریداری شده توسط فرد است، لیک اختصاص به این کار ندارد و هرگونه اقدامی، و از جمله استفاده از لوازم و کالاهایی که چنین اثری را در پی داشته باشد نیز، همین حکم را خواهد داشت.
ص: 84
امام صادق علیه السلام به حسین بن مختار فرمود:
«إتخذ لی قلنسوةً ولاتجعلها مصبغة فإنّ السیدَ مثلی لایَلبسُها:(1) کلاهی برایم فراهم کن که رنگی نباشد، چرا که بزرگی چون من آن را نمی پوشد.»
این روایت نیز، در چارچوب پاسداشت شأن مورد تأیید و حفظ عزّت آدمی، قابل تحلیل است.
عبدالله بن سنان گوید:
«امام صادق علیه السلام فرمود: زکات گاو و شتر، به [فقیران] مسلمان اهل تجمّل [و شرافت] پرداخت میشود، ولی زکات طلا و نقره و محصول کشاورزی، از آن فقیران نادار است. ابن سنان گوید: گفتم: چرا چنین است؟ فرمود: لاّن هؤلاء متجمّلون یستحیون من الناس، یندفع الیهم اجمل الامرین عند الناس وکلّ صدقة:(2) زیرا آنان، اهل آراستگی هستند و [در صورت استفاده از کالاهای پست] از مردم شرم دارند. بدین جهت، زیباترین چیزها نزد مردم [از زکات و] از هر صدقهای، به آنان پرداخت می شود.»
در روایتی دیگر نیز امام صادق علیه السلام فرمود:
«تعطی صدقة الأنعام لِذوی التجمّل من الفقراء لأنّها أرفع من صدقات الأموال وإنْ کان جمیعها صدقة و زکات، ولکن اهل التجمّل یستحیون ان یأخذوا صدقات الاموال:(3) زکات چهار پایان به اهل شرافت از فقرا، پرداخت میشود، چرا که اینها، از زکات اموال [یعنی گندم و جو و...] با ارزشترند، هر چند همه آنها، زکات می باشند، لیک اهل شرافت، شرم دارند که زکات اموال را دریافت دارند.»
در این روایات، دلیل رعایت شأن و جایگاه فقیران شریف، شرم آنان از گرفتن زکات اموال کم و کم ارزش بیان شده که در حقیقت، به حفظ و صیانت آبروی آنان باز می گردد.
ص: 85
امیر مؤمنان علیه السلام در یکی از خطبههای خود فرمود:
«إنّ افضلَ الفعال، صیانة العرض بالمال:(1) به راستی که بهترین کارها، پاسداشت آبرو با مال است.»
بر اساس این سخن، هر گونه هزینه کردن مال و خرید کالایی که موجب حفظ و صیانت آبروی آدمی گردد، مطلوب بوده و این معیار، در تعیین الگوی مصرف، بایستی مورد توجه قرار گیرد.
بدین سان، رعایت شأن به معنای «بهره گیری از امکانات لازم و متناسب با زمان، برای انجام وظایف و حفظ عزّت و آبرو» نوعی «نیاز» به الگوی مصرفی خاص را ایجاد می کند که از دیدگاه اسلام، تأیید شده است.
صورت دوّم که تأثیر شأنیت افراد در نوع مصرف، پذیرفتنی نیست، رعایت شأنهای اعتباری است، بدین معنا که شخص به دلیل مقام و موقعیت اجتماعی خود یا انتساب به فردی صاحب مقام، تلاش کند خود را نیازمند مصرف کالاهای گران قیمت و تجمّلی بداند و با مسألة «شأن»، آن را توجیه نماید، بی آن که در واقع، نیازی به آن داشته باشد.
رعایت چنین شأنی، نه تنها هیچ دلیل و مدرکی ندارد، بلکه کاملاً مردود است، چراکه آیات و روایات متعدد و سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام شأنهای اعتباری را که برخی افراد یا گروهها، خاستگاه امتیازاتی ویژه برای خود تلقّی می کردند، پوچ و بی اساس معرفی کرده اند. برای نمونه آیات متعدّدی بر لزوم همراهی پیامبران با مؤمنان محروم و فاقد موقعیت اجتماعی دلالت دارد.(2)
با این که بسیاری از اشراف جامعه، شرط ایمان آوردن به پیامبران را، دوری آنان از محرومان قرار داده بودند، ولی پیامبران هرگز نوع رفتار و زندگی خود را برای جلب نظر ثروتمندان تغییر ندادند.
ص: 86
نیز داستان ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله و رهبر حکومت اسلامی، با زینب، همسر مطلّقة غلام آزادشدة حضرت؛(1) همچنین داستان ازدواج جُوَیْبر، جوانِ فاقد امکانات مادّی و وجاهت اجتماعی با ذلفا دختری با خانوادة اصیل و ثروتمند، به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله،(2) همگی خط بطلانی بر شأنهای اعتباری به شمار می رود.(3) مهم تر از اینها، ساده زیستی رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام در زمان حکومت خود و حتّی تصریح علی علیه السلام به لزوم ساده زیستی حاکمان،(4) خود دلیل محکمی بر این مدّعاست.
بنابراین، مقام و موقعیت اجتماعی، در صورتی که نیازی واقعی به استفاده از برخی امکانات را ایجاب نکند، نه تنها توجیه کنندة تجمّل گرایی نیست، که مسؤولیت مضاعفی در لزوم زهد و ساده زیستی نیز ایجاد می کند. اکنون متن روایاتی را در این باره بنگرید:
در باب ازدواج و شرط کفویت بین زن و شوهر، روایاتی وجود دارد که همسانی در شرافت، پایگاه اجتماعی و دارابودن مال و ثروت را نفی میکنند. از جمله، امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّ رسولَ الله صلی الله علیه و آله زوجّ المقداد بن الاسود ضباعةَ ابنة الزبیر بن عبدالمطلب، و إنّما زوجه لتتضع المناکح و لتیأسوا برسول الله صلی الله علیه و آله ولیعلموا أنّ اکرمهم عندالله اتقاهم:(5) رسول خدا صلی الله علیه و آله مقداد بن اسود را به ضباعه، دختر زبیر بن عبدالمطلب تزویج نمود، تا ازدواجها سبک [و آسان] تلقی گردد، و به رسول خدا صلی الله علیه و آله اقتدا نمایند، و بدانند که گرامیترین آنان نزد خدا، با تقواترین آنان است.»
در روایتی دیگر، امام سجاد علیه السلام ضمن نفی شأنهای اعتباری ناشی از شرف
ص: 87
خانوادگی و مانند آن، چنین فرمودند:
«إنّ الله عزّوجل رفع بالإسلام الخسیسة واتم الناقصة، واکرم به اللوم، فلالوم علی المسلم، انّما اللوم لوم الجاهلیة(1)...ولنا برسول الله صلی الله علیه و آله اسوة، زوج زینب بنت عمه زیداً مولاه...:(2) خداوند، بوسیله اسلام پستی را بلند گردانید و ناقص را کامل کرد. بنابراین، بر مسلمان ننگ و عاری نیست، بلکه ننگ، صرفاً ننگ جاهلیت است. و ما از رسول خدا صلی الله علیه و آله الگو می گیریم که دختر عمویش زینب را به ازدواج غلام آزاد شدهاش زید در آورد.»
در تحلیل این روایات گفتنی است: تأکید آموزههای دینی، بر درهم شکستن نظام طبقاتی و فرهنگ سازی در بارة سادهگیری در امر ازدواج است. بر اساس این آموزهها، آن چه در مسأله کفویتّ و همسانی دختر و پسر باید مدّ نظر باشد، کفویت در اسلام و ایمان(3) و پاکی اخلاقی(4) میباشد، و افزون بر آن، مرد باید سرمایه یا شغلی داشته باشد که بتواند هزینههای خانواده را در حدّ متعارف، تأمین نماید.(5) شاید به تعبیر دیگر بتوان گفت که مرد باید به درجه ای از بلوغ اقتصادی رسیده باشد که بتواند از راه حلال ما یحتاج زندگی را فراهم آورده و توانایی هزینه نمودن آن را نیز به گونه ای صحیح داشته باشد.
امّا این که اشراف جامعه، صرفاً با اشراف ازدواج نمایند، به هیچ روی مورد تأیید آموزههای اسلامی نیست. به دیگر سخن، این نوع شأنیت، همان شأنیت منفی و مردودی است که اسلام پیوسته با آن مبارزه نموده است. فقیهان نیز، بر نفی اعتبار کفویت از نظر حسب و نسب، شرافت، ثروت و بزرگی، تصریح کردهاند.(6)
ص: 88
لیک این معنا، ارتباطی با شأن به معانی مورد تأیید آن ندارد. نیک روشن است که در ازدواج، رضایت طرفین، شرط است و آنان باید پس از تحقیق و آگاهی از شرایط طرف مقابل، تصمیم نهایی را اتخاذ کنند. بنابراین، خانمی که با آگاهی از در آمد پایین شوهر، آماده ازدواج با او شده، در واقع به زندگی سادهتر و سطح مصرف پایینتر، رضایت داده و دلیلی وجود ندارد که شوهر را، ملزم به فراهم نمودن زندگی اشرافی برای وی نماید.
خداوند متعال میفرماید:
{لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها:(1) بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند، و هر که روزی او تنگ باشد باید از آنچه خدا به او داده خرج کند. خدا هیچ کس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمی کند. }
امّا این که برخی فقیهان، رعایت حال زن در خانه پدرش را از نظر چند وچون مصرف، بر شوهر الزامی میدانستهاند،(2) ناظر به موردی است که مرد، تمّکن مالی دارد و میتواند سطح زندگی خانوادهاش را، در حدّ متعارف تامین نماید، تا آنان احساس سختی و مشقت نکنند.
{لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِن:(3) و به آنها آسیب [و زیان] مرسانید تا عرصه را بر آنان تنگ کنید. }
در غیر این صورت، مشمول «ومن قدر علیه رزقه» بوده و «لایکلّف الله نفسا إلاّ ما اتاها...»
ص: 89
حلبی گوید:
«به امام صادق علیه السلام عرض کردم: اگر بر فردی، وسیله انجام حج عرضه گردد و او از آن حیا و شرم نماید، آیا مستطیع است؟ فرمود: نعم، ماشأنه یستحیی ولو یحجّ علی حمار اجدع ابتر...:(1) آری، او را چه سزد که حیا نماید، هرچند بر الاغی بی دم [مرکبی بی ارزش] حج گذارد.»
در روایتی مشابه، آن حضرت چنین فردی را مستطیع حج برمی شمارند.(2)
در تحلیل این روایات، گفتنی است که بر اساس نصوص و اتفاق نظر فقیهان، وجود زاد و راحله (یعنی هزینه ومرکب سفر)، شرط استطاعت است،(3) و در این که مرکب سواری، باید توان و کیفیت مطلوب جهت رساندن فرد به مکه و بازگرداندن او را داشته باشد نیز، اختلاف نظری وجود ندارد.(4) لیک آیا مرکب بایستی از نظر مرغوبیت و نوع، در شأن فرد نیز باشد، یا شأنیت در این موضوع معتبر نیست؟
برخی از فقیهان، چنین شرطی را معتبر ندانسته(5) و به عموم آیه(6) و روایات(7) به ویژه احادیث پیش گفته استناد کردهاند که در اختیار داشتن مرکبی کم ارزش را نیز، موجب استطاعت میدانستند.
در دیگر سو، فقیهانی همچون صاحب جواهر، وجود مرکب مناسب و لایق به شأن فرد را معتبر دانستهاند و مرکب نامناسب و فرو دست را، در صورتی که باعث تنقیص
ص: 90
فرد گردد، موجب استطاعت ندانستهاند، چرا که این خود، نوعی عسر و حرج میباشد.(1)
لیک تأمل در روایات و سخنان فقها، نشان میدهد که این دسته از احادیث، منافاتی با مطالب پیش گفته ندارد، چه، حتّی فقیهانی که شأنیت را در این مسأله معتبر دانستهاند، مقصودشان موردی است که عدم مراعات آن، موجب مخدوش شدن عزّت و آبروی فرد گردد و گونهای از عسر وحرج به شمار آید، یعنی شأن به معنایی که پیشتر مورد تأیید قرار گرفت، نه شأنهای اعتباری و کاذب.
به دیگر سخن، هرگاه شرایطی فراهم آید که فردی با جایگاه اجتماعی بالا و از طبقه ثروتمند جامعه، با مرکبی سطح پایین (در زمان ما برای مثال با کاروان درجة پایین و امکانات محدود) بتواند سفر حج را انجام دهد، بی تردید مستطیع میباشد و صِرف بالا بودن شأن و طبقة اجتماعی نباید مانع از انجام حج گردد. لیک اگر مرکب سفر او، منحصر به موردی باشد که آبرو و عزت او خدشه دار گردد و به عسر وحرج منتهی شود، طبیعی است که موضوع استطاعت محقّق نشده است، چه، تحقق این موضوع، درگرو نبود عسر و حرج میباشد. این گونه ممکن است بین دو نظریه یاد شده نیز، جمع کرد.(2)-(3)
ص: 91
فقیهان در مواردی به مسأله شأن پرداخته اند که اکنون به یادآوری و تحلیل آنها می پردازیم:
در بحث تأمین نیازهای همسر که بر عهدة شوهر است، برخی از فقیهان، به طور مکرّر به مسأله شأن و لزوم توجه به آن در تعیین چند و چون کالاهای مصرفی اشاره کردهاند. برای نمونه، شیخ طوسی گوید:
«فانْ کانت من اهل بیت کبیر ولها شرف ونسب ومال وثروة ومثلها لایعجن ویطبخ ویکنس... فعلیه إخدامها:(1) پس اگر [زن] از خانواده ای بزرگ و دارای شرافت، نسب، مال و ثروت باشد که امثال او دست، به خمیر کردن و پختن و جارو زدن نمیزنند... بر مرد لازم است خادمی برایش فراهم آورد.»
ابن برّاج نیز در گفتاری مشابه سخن شیخ طوسی، گوید:
«پس اگر خانواده بزرگ و دارای نسب و شرافت و مال و ثروت باشد که امثال او، در خانه خود، خدماتی مانند آشپزی، خمیر کردن، شستن لباس و جارو کردن منزل را انجام نمی دهند... بر مرد لازم است برای او خادمی بیاورد، و اگر از مردمان فرو دست است...، خادم آوردن برای او واجب نیست.»(2)
شهید ثانی، در بحث تعیین نیازمندیهای مادّی همسر، لزوم فراهم ساختن خادم را صرفاً برای زنی میداند که دارای شرافت و جایگاهی باشد که آن را اقتضا نماید. در غیر این صورت، تهیه خادم لزومی ندارد، مگر آن که زن، بیمار یا زمین گیر باشد. چنان که در چند و چون مسکن و لوازم زندگی، سطحی را لازم میداند که لایق زن باشد.(3) او همچنین، برای زنی که اهل «تجمّل» است [یعنی از خانوادهای که به سبب
ص: 92
سطح بالای درآمد و ثروت، به مصارف تشریفاتی اهمیت میدهند] تهیه لباس تجمّل و زیبایی را افزون بر لباسهای معمولی، لازم میداند.(1)
در کتاب کشف اللثام در بارة مقدار و نوع غذا آمده:
«شاید تفاوت زن از نظر شرافت و فرودستی، در تعیین آن دخیل باشد.»(2)
صاحب حدائق نیز، در مواردی، شأن و جایگاه زن را در نوع هزینهها او، مؤثر می داند. از جمله، در بحث خادم قرار دادن برای زن گوید:
«پوشیده نیست که برخی از زنان، بر حسب عادت و همسانان و اهل شهر خود، و به سبب شرافت و بلندی جایگاهشان، خود به خدمت مشغول نمیشوند، بلکه کسانی را دارند که به آنان خدمت نمایند. درمورد چنین زنانی، بر شوهر واجب است که خدمتکاری برای آنان بیاورند.»(3)
وی همچنین تصریح کردهاست که معیار، حال زن در خانه پدرش، یعنی سطح زندگی خانوادگی اوست.(4)
بدین سان، شرافت شخص نیز میتواند نوعی نیاز تلقی گردد و تعیین کننده الگوی مصرف باشد.
در بحث زکات، برخی از فقیهان، به صراحت، شأن و جایگاه فرد را، در معیار فقر و غنا دخیل دانستهاند. محقّق حلّی بر اساس روایات،(5) فقیری را نیز که خادم داشته و به آن نیازمند است، مستحق دریافت زکات میداند. صاحب جواهر، در شرح آن گوید:
«ولو لشرفه، یعنی هر چند نیاز وی به خادم، به سبب شرافت او باشد. او سپس این حکم را بدون مخالف میداند و تحصیل اجماع را بر آن ممکن میشمارد.»(6)
ص: 93
صاحب حدائق نیز، پس از نقل روایاتی در این باره میگوید:
«از مفاد این روایات بر میآید که حکم یادشده، بستگی به حالات مردم و جایگاه بلند یا پست آنان دارد. پس کسانی که اهل شرافت و دارای جایگاهی رفیع بوده و عادت آنان، بر استفاده از خانه های وسیع، خدمتکاران، اسبان، لباسهای آرایشی بین مردم، فرشها و وسایلی این چنین است، به سبب در اختیار داشتن این گونه وسایل و کالاها، از دریافت زکات منع نمیشوند... امّا کسی که چنین وضعیتی نداشته، بلکه کمتر از این مقدار، مناسب حال اوست، با در اختیار داشتن این وسایل، بعید نیست قائل شویم که باید بر آن چه مناسب حال او و معمول افرادی چون اوست، اکتفا نماید، همچون: مسکن، مرکب و خدمتکاران، و زائد بر آن را بفروشد...»(1)
در بحث خمس، فقیهانی همچون شهید ثانی و کاشف الغطاء، پس از بیان این نکته که مقدار خمس، پس از اخراج مؤونه و هزینه زندگی محاسبه میگردد، دخالت شأن و جایگاه شخص را در تعیین مقدار و نوع هزینههای زندگی، با عباراتی همچون «ممّا یلیق بحاله» و «مما یناسب حاله» بیان کردهاند.(2)
از مجموع سخنان غالب فقیهان، چنین برمیآید که آنان نیز، شأن را به مفهوم صحیح آن، مراد کرده و رعایت آن را لازم یا مطلوب دانستهاند. یعنی شأنیتی که برخاسته از «نیاز» بوده یا در حفظ عزّت و شرافت فرد تأثیر گذار باشد که در حقیقت این مورد دوّم نیز، نوعی «نیاز» به شمار میرود.
یکی از فقیهان، در بیان کالاهای مورد نیاز فقیر گوید:
«بلکه به نظر میرسد آن چه را وی به سبب عزّت و شرفش بدان نیازمند است نیز،
ص: 94
جزء این کالاها میباشد.» (1)
و در مورد هزینههای زندگی، گوید:
«من غیر فرق فی ذلک بین الحاجة الیها للعجز او للعّز:(2) تفاوتی ندارد که از سر عجز و ناتوانی نیازمند آنها باشد یا برای عزّت»
و به صورت معیاری کلّی در تعیین چندوچون مصرف، چنین جمع بندی میکند:
«ملاک، هر چیزی است که به سبب نیاز و عزّت، مناسب حال او باشد.»(3)
بنابراین، نیاز فرد، ممکن است برخاسته از «عجز» باشد (یعنی نیازهای اساسی فرد) یا ناشی از عزّ (یعنی برای پاسداشت عزّت و حرمت اجتماعی او).
این گونه است که فقیهی دیگر، دارا بودن لباس تجمّل، اسبِ سواری و کتاب های علمی را از سوی فقیر، مانع از دریافت زکات نمیداند، لیک آن را مقیّد میکند به «اذا کان من اهله»(4) نیک روشن است که اهلیت و شأنیت برای کتب علمی، چیزی جز نیاز به آنها نیست، آنسآن که در شأنیت صحیح به معنای نخست آن، باز گو نمودیم.
تعبیراتی همچون «حفظ حیا و پیشگیری از سرزنش شدن» در تعیین چند وچون کالاهای مصرفی، که در سخن برخی از فقیهان آمده(5) نیز، اشاره به شأنیت درست به معنای دوّم پیش گفته دارد.
یادکردنی است، دلیل فقیهان بر معتبر دانستن شأن به این دو معنا، آیات قرآن است که معاشرت به گونه معروف و متعارف را، فرمان دادهاند و پیشتر گذشت. چرا که رعایت سطح متعارف هزینه کردن و مصرف، در گرو در نظر داشتن شأن افراد به معانی پیش گفته است.(6)
ص: 95
با این حال، از برخی سخنان فقیهان، ممکن است لزوم در نظر گرفتن شأنیت به معنای نادرست آن نیز، برداشت شود. برای نمونه، شیخ طوسی در سخنی که پیشتر از او نقل کردیم، چنین گفت:
«پس اگر از خانوادهای بزرگ و دارای شرافت و اصالت خانوادگی، مال و ثروت باشد... بر مرد لازم است برای او خادمی تهیه کند.(1)
مفهوم سخن پیش گفته محقّق بحرانی نیز آن است که هرگاه خانوادهای در زمان ما، از بالاترین سطح معیشت و بهترین امکانات رفاهی بهرهمند باشند و کالاهای تجمّلی و تشریفاتی را به مقدار فراوان در اختیار داشته باشند، آنگاه بر اثر حادثهای، در آمد آنان قطع یا کم شود، مجاز خواهند بود که از زکات، به مقدار فراوان بردارند تا جوابگوی زندگی اشرافی و تجمّلاتی شان باشد! چرا که عادت به این گونه زندگی دارند.
تردیدی نیست که این حکم، هیچ گونه دلیل استواری ندارد، بلکه در روایات مربوط به زکات، به صراحت چنین آمده است «حتی یلحقهم بالناس»(2) بر این اساس، نیازمندْ بایستی به مقداری زکات دریافت کند که به سطح عموم مردم برسد، نه آن که فراتر از حدّ عموم و به سطح مترفان و ثروتمندان جامعه ملحق شود.
از جمله تمایزات نظام اقتصادی اسلام با اقتصاد سرمایه داری و سوسیالستی، توجه به نیازهای معنوی و عبادی در کنار نیازهای مادّی جسمی است. بر اساس آموزههای اسلامی، فرد مسلمان، در تخصیص در آمد و هزینهها، بایستی سهمی را نیز به تأمین نیازهای معنوی و اخروی خود اختصاص میدهد. این بدان روست که هدف نهایی از مصرف قرب به حق و نیل به سعادت و کمال مادّی و معنوی و فرجام نیک اخروی است. بدین سبب، انسان بایستی در اوقات شبانه روز، بخشی را به عبادت و توجه به
ص: 96
نیازهای معنوی و اخروی اختصاص میدهد.(1) نیک روشن است که تأمین بخشی از نیازهای معنوی، در گرو صرف مال و هزینه کردن است. پارهای از این موارد، با تحقق شرایط، بر فرد مسلمان الزامی است، همچون: هزینههای حجّ واجب بر مستطیع، پرداخت زکات، خمس، کفّارات و مانند آن، (2) و بخشی دیگر بدون وجود عنصر الزام، صرفاً مطلوبیت دارند، مانند صدقات مستحب، وقف و مشارکت در امور خیر و عام المنفعه.
در بارة توجه به نیازهای معنوی در تخصیص در آمد، امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
«لینفق الرجل بالقصد وبلغه الکفاف ویقدّم منه فضلاً لآخرته:(3) مرد باید با میانه روی و تا حدّ کفایت، هزینه نماید و افزون مالش را برای آخرتش پیش فرستند.»
نیک روشن است که نیازها و خواستههای آدمی، گوناگون و پرشمار است و کالاهای مصرفی، به ویژه وسایل رفاهی و تشریفاتی، به حدّی فراوانند که عموم افراد، توانایی تهیه همه آنها را ندارند، از این روی، رعایت اولویت ها در تخصیص درآمد و مصرف، برای دستیابی به الگوی مصرف مناسب و جلوگیری از نارسایی ها و تضییع حقوق افراد، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است. ضرورت این کار برای افرادی که
ص: 97
درآمدی محدود دارند، نمود بیشتری می یابد.
تعیین اولویت های تخصیص درآمد، از دو جنبه ارزیابی می شود:
نخست، از نظر نوع و مقدار کالاهای مصرفی و خدمات.
روشن است که انسان در زندگی، نیازمندیهای گوناگونی دارد؛ برخی از این نیازمندیها، نیازهای اساسی و ضروری زندگی است و برخی در درجه بعدی قرار می گیرد. پاره ای از مصارف نیز تنها برای تأمین یا افزایش رفاه و آسایش زندگی است. بی گمان تا زمانی که نیازهای اساسی فرد و جامعه به شایستگی، برآورده نشود، نوبت به مصارف رفاهی و کالاهای تجمّلاتی نمی رسد. بنابراین، با توجه به نوع و مقدار نیاز، اولویت ها مشخص می گردد.
این نکته نیز یادکردنی است که در توجه به اولویت ها، نیازهای معنوی و عبادی نیز، در کنار نیازهای مادّی، بایستی مدّ نظر قرار گیرد، بدین معنا که تخصیص در آمد برای واجبات مالی، در کنار تأمین نیازهای ضروری مادّی قرار میگیرد، و پرداختهای عبادی مستحب، در مرحلة پس از آن. از این روی، تا زمانی که واجبات مالی همچون هزینههای حج واجب برای مستطیع یا خمس و زکات، پراخت نشده است، نوبت به صرف هزینه در امور رفاهی و تشریفاتی نمیرسد. چنان که در کنار رسیدگی به امور رفاهی، پرداختهای مستحب عبادی مطرح میگردد و حتّی اولویت آن، مطلوب می باشد.
دلیل این مطلوبیت، سخن معروف امام امیر مؤمنان علیه السلام است که با دیدن منزل وسیع یکی از اصحابش فرمود:
«ما کنت تصنع بِسِعة هذه الدار فی الدنیا وأنت إلیها فی الآخرة کنت أحوج! وبلی إن شئت بلغت بها الآخرة تقری فیها الضیف وتصل فیها الرحم وتطلع منها الحقوق مطالعها...:(1) این خانة بزرگ در دنیا به چه کارت می آید که در آخرت، نیازت به آن
ص: 98
بیشتر باشد. آری، اگر می خواهی که با آن به آخرت رسی، باید که در آن، میهمان را پذیرایی کنی و با خویشاوندانت بپیوندی، و حقوقی را که از آن خانه بر گردن داری، به مستحقّانش رسانی...»
دوم، تعیین اولویت ها بر اساس افراد و گروههای مصرف کننده
بر اساس آموزه های دینی، در شرایط عادی، تأمین نیازمندی های شخصی انسان، در اولویت است. پس از آن که نیازهای اوّلیه و اساسی فرد تأمین شد، رفع نیازهای پدر و مادر، فرزند، همسر و آن گاه خویشاوندانِ نیازمند و سپس سایر نیازمندان و نیز مشارکت در خدمات اجتماعی و امور خیریه، در مراحل بعدی جای می گیرد. امام رضا علیه السلام می فرمایند:
«مردی دو دینار خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد و گفت: ای رسول خدا! می خواهم این دو دینار را در راه خدا مصرف نمایم. حضرت فرمود: آیا پدر و مادر داری؟ گفت: آری. فرمود: این پول را برای آنان هزینه کن، که از مصرف آن در راه خدا، بهتر است.
چندی بعد آن مرد بازگشت در حالی که دو دینار دیگر به همراه آورده بود تا در راه خدا خرج کند، این بار حضرت به او دستور داد آن را برای فرزندش خرج نماید...
بار سوم دو دینار آورد؛ پیامبر، مصرف آن را برای همسرش سفارش فرمود.
و بار چهارم، برای خادمش...
آخرین بار، اجازه داد پولش را در راه خدا صرف کند و فرمود که: «مصرف آن در راه خدا، فضیلتی بیش از مصرف آن در راه های پیشین نداشت.»(1)
نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«هریک از شما که فقیر است، [در تأمین نیازها] نخست از خود شروع کند، اگر مالی افزون آمد، به خانواه اش بدهد، اگر اضافه آمد، به خویشاوندان یا بستگانش
ص: 99
بپردازد، و اگر باز هم چیزی ماند، این سو و آن سوی هزینه کند.» (1)
در روایات دیگر نیز تصریح شده است که نباید به نفع برادر دینی اقدام به کاری نمود که زیان آن برای شخص، بیش از سود آن برای برادر مؤمنش است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«لا تدخل لأخیک فی أمر مضرّته علیک أعظم من منفعته له:(2) در کاری که زیانش بر تو، بیشتر از سود آن برای برادرت است، وارد نشو.»
بدین سان، صرف مال برای تأمین نیازهای غیر ضروری دیگران، در صورتی که نیاز خود شخص به آن بیشتر است، تأیید نمی شود.
فقیهان نیز- بر اساس روایات- به این مطلب تصریح کردهاند. محقّق بحرانی گوید:
«آن چه از سخنان عالمان شیعه برمیآید آن است که نفقه انسان، بر غیر او همچون همسر یا پدر و مادر و فرزند، مقدم می باشد... و در این حکم، اشکالی وجود ندارد، و نفقه همسر، بر نفقه خویشاوندان مقدم است.»(3)
فقیهی دیگر گوید:
«این حکم در کلام فقیهان، قطعی است و به نظر، مورد اتفاق آنان می باشد.»(4)
با این حال محقّق بحرانی، پذیرش این حکم را مشکل میداند بدین دلیل که روایات، صرفاً اصل وجوب نفقه پدر ومادر، فرزند و همسر را بیان میکنند و هیچ یک را بر دیگری ترجیح نمیدهند. هر چند مخالفت با حکمی که به نظر اجماعی میرسد را، مشکل میداند.(5)
لیک به نظر میرسد در کنار اجماع فقها، روایات نیز بر این حکم دلالت دارند -که
ص: 100
به برخی از آنها اشاره شد- حتّی ممکن است مدرک اجماع کنندگان نیز، روایات پیش گفته و مانندآن بوده است.(1) -(2)
با وجود این، توجه به دو نکته لازم می نماید:
الف) چنان که اشاره شد، اولویت مصارف شخصی بر هزینه کردن برای دیگران، در صورتی است که نیاز شخص بیش از دیگران و درآمد محدود وی تنها پاسخگوی نیازهای اساسی خودش باشد، ولی هنگامی که نیازهای ضروریش در حدّ متعارف، تأمین گردید، کمک به دیگران در قالب مواسات مالی و انفاق در راه خدا، تأکید فراوان شده است، به ویژه در صورتی که نیاز دیگران، بیشتر باشد.
ب) در شرایط دشوار و اضطراری که هم شخص به پول یا کالایی نیازمند است و هم دیگران، و نیاز هر دو، در یک سطح می باشد، مسألة ایثار مطرح می گردد، بدین معنا که شایسته است فرد، با وجود نیاز شخصی، نیازمند دیگر را بر خود پیش دارد؛ و این، یکی از زیباترین جلوه های دینداری و انسانیت و نشانة تعالی شخصیت ایثارگر است و از این روست که قرآن کریم چنین افرادی را ستایش بسیار می کند.(3) با این حال، فرد صرفاً از سهم خود حق ایثارگری دارد و نه از سهم خانواده اش.(4)
بنابراین، تعیین و ترجیح اولویت ها زمانی است که نیاز دیگران از نیاز خود فرد کمتر باشد یا آن که هر دو بخواهند پول یا کالای خود را در امور غیر ضروری یا رفاهی صرف نمایند. بدین سان، تعارض ظاهری میان ادلة تعیین اولویت ها در مصرف با ادلة
ص: 101
ترجیح ایثار، برطرف می گردد.
در پایان این نکته نیز یاد کردنی است که بی توجهی به اصل یادشده، موجب نابسامانی در امور اقتصادی و تأمین نشدن نیازهای اساسی میگردد. امام علی علیه السلام فرمود:
«من اشتغل بغیر المهمّ ضیّع الأهم:(1) هرکس به چیزی که مهم نیست بپردازد، آن چه را که مهم تر است، تباه میسازد.»
از اصول مهم اسلامی در مصرف، تدبیر امور اقتصادی و انضباط مالی است که با عنوان «تقدیر معیشت»(2) مطرح می گردد. تقدیر معیشت در واقع برنامه ریزی صحیح و واقع بینانه و ساماندهی به مسائل اقتصادی است تا استفاده از امکانات مالی برای تأمین نیازها و رفاه نسبی، هرچه بیشتر و بهتر انجام گیرد. روشن است که نبود تدابیر لازم در تخصیص درآمد و مصرف، اتلاف سرمایه های مادّی و هدر رفتن نیروهای انسانی را باعث می شود و دستیابی به رفاه و آسایش را -به ویژه در صورت محدودیت درآمد و امکانات- دشوار یا ناممکن می سازد. اهمیت این موضوع در بُعد اقتصادی و به تبع آن در دیگر ابعاد زندگی، تا آن جاست که در روایات، از آن به عنوان «نیمی از ابزار تأمین زندگی» و نشانة ایمان و کمال شخص یاد شده است. امام علی علیه السلام می فرمایند:
«التقدیر نصف المعیشة:(3) تقدیر و اندازه گیری، نیمی از وسیلة زندگی است.»
نیز می فرماید:
«قوام العیش حسن التقدیر وملاکه حسن التدبیر:(4) استواری زندگی، به حسن تقدیر است و ملاک آن، تدبیر نیک.»
ص: 102
امام صادق علیه السلام فرمود:
«الکمال کل الکمال فی ثلاثه: التفقه فی الدین والصبر علی النائبة وتقدیر المعیشة:(1) تمامی کمالات، در سه چیز جمعاند: فهم عمیق در دین، شکیبایی بر مصیبت، و تقدیر معیشت.
از مجموع آموزه های دینی چنین برمی آید که تقدیر معیشت، دست کم بر سه پایة بنیادین استوار است و تخصیص درآمد بایستی بر اساس این سه محور، تدبیر و ساماندهی گردد:
این مسئله در بحث پیشین، به اختصار، بررسی شد و پس از این نیز توضیح بیشتری خواهد آمد.
این مهم درآموزه های دینی، تأکید شده است. قرآن کریم در این باره می فرماید: ِ{لیُنْفِقْ ذُو سَعَة مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللهُ لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إلاّ مَا آتَاهَا...:(2) بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند، و هرکه روزی او تنگ باشد، باید از آنچه خدا به او داده است، خرج کند. خدا هیچ کس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمی کند.}(3)
و در مورد هدیه ای که مرد، در صورت طلاق همسرش پیش از عمل زناشویی و
ص: 103
بدون تعیین مهر، باید به او بپردازد، فرمود:
{وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنین:(1) و آنان را به طور پسندیده، به نوعی بهره مند کنید- توانگر به اندازه [توان] خود، و تنگدست به اندازه [وسع] خود. [این کاری است] شایسته نیکوکاران. }
در خصوص مسکن زنان مطلقه نیز، که در حکم همسر میباشند، میفرماید:
{أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم مِّن وُجْدِکُم:(2) آنها را هر جا که خودتان سکونت دارید و امکانات شما ایجاب میکند، سکونت دهید. }
واژة «وُجد» به معنای توانایی و تمکن است، و مفهومش آن است که به میزان توانایی و غنای مالی خود، مسکنی مناسب برای آنان در نظر بگیرید.(3)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«إنّ المؤمن أخذ عن الله سبحانه وتعالی أدباً حسناً: إذا وسّع علیه وسّع علی نفسه، وإذا أمسک علیه أمسک:(4) به راستی مؤمن، ادبی نیک از خداوند متعال آموخته است: هرگاه خدا [روزی را] بر او گشایش دهد، او [بر زندگی] خود، گشایش دهد، و زمانی که خداوند، بر او تنگ گیرد، او نیز [بر خود] سخت گیرد.»
روایتی را نیز پیشتر یاد کردیم که امام صادق علیه السلام، دارا بودن لباسهای مرغوب فراوان را که مورد استفاده قرار می گیرند، مجاز شمرد و به این آیه استناد فرمود: «لینفق ذوسعة من سعته:(5) بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند.»
بر این اساس، مصرف مقدار مشخصی از یک کالا، ممکن است برای فردی اسراف به شمار آید و برای دیگری، خیر. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«فإنّه ربّ فقیر أسرفُ مِنْ غَنیّ، فقلت: کیف یکون الفقیر أسرف من الغنی؟ فقال: إنّ
ص: 104
الغنیّ ینفق ممّا أوتی والفقیر ینفق من غیر ما أوتی:(1) چه بسا فقیری که اسرافکارتر از ثروتمند باشد. [راوی گوید:] گفتم: چگونه فقیر، اسرافکارتر از غنی است؟ فرمود: زیرا توانگر، از آنچه دارد خرج می کند، ولی فقیر، بدون دارا بودن مال، هزینه می نماید.»
باری! فقیر، ممکن است کالایی را بخرد که با توجه به درآمد محدودش، تعادل میان دخل و خرج وی بر هم خورَد و در نگاه عرف، چنین کاری، اسراف باشد، در حالی که برای توانگر، خرید همان کالا، انتقاد عرف را برنمی انگیزد.
از این رو، در روایات آمده است که شخص کم درآمد در خرید و هزینه های زندگی، با افراد ثروتمند همراهی نکند و با الگوپذیری از آنان، خود را به تکلّف یا ذلّت نیفکند(2).
از پاره ای روایات برمی آید که در تقدیر معیشت و تدبیر زندگی، افزون بر توجه به مقدار درآمد و هزینه های فرد و خانواده، به شرایط اقتصادی عمومی نیز باید توجه شود، بدین معنا که شرایط نامناسب اقتصادی جامعه، بایستی بر نوع و مقدار کالاهای مصرفی و چگونگی تخصیص درآمد فرد، تأثیرگذار باشد، حتّی در صورتی که وی از وضعیت مطلوبی برخوردار باشد و شرایط دشوار اقتصادی جامعه، به طور طبیعی، تأثیری بر او نگذارد. رعایت این نکته در روایات، با عنوان «حسن تقدیر در معیشت» یاد شده است. نمونة آن، رفتار امام صادق علیه السلام است که در زمان کمبود مواد غذایی و گرانی قیمتها در مدینه، مواد غذایی ذخیره شده برای مصرف خانوادة خود را فروختند و پس از آن، به همراه مردم، روزانه خرید می کردند و برای خانوادة خویش، نیمی جو و نیمی گندم فراهم می آوردند. با این که توانایی تهیة گندم را به تمامی داشتند، می فرمودند:
ص: 105
«ولکنّی أحبّ أن یرانی الله قد أحسنت تقدیر المعیشة:(1) ولی دوست دارم که خداوند مرا این گونه بیند که تقدیر معیشت را به نیکی انجام داده ام.»
بنابراین، ذخیرة مواد غذایی برای چند ماه، گونه ای تقدیر معیشت است و عرضة آن به بازار در شرایط دشوار اقتصادی (مواسات مالی)، مصداقی از حسن تقدیر معیشت.
بدین سان، تقدیر معیشت و تدبیر اقتصاد زندگی بایستی بر اساس این سه محور باشد و به اصول دیگر مصرف و سلیقة افراد در انتخاب کالاها (در چارچوب معیارها) توجه شود و تلاش گردد تا عواملی همچون تبلیغات یا الگوپذیری از مسرفان و مترفان یا بخیلان و تنگ نظران، معیار برنامه ریزی قرار نگیرد.
اصل تقدیر معیشت، در مفهوم گستردة خود، تمامی ناشایستها همچون اسراف، تبذیر و تضییع مال را نفی می کند و ارزشها و معیارهای اخلاق اقتصادی را بازمی نماید. از این معیارهاست، اصل میانه روی که پس از این، به تفصیل خواهد آمد.
از جمله مصادیق تدبیر زندگی و تقدیر معیشت، لزوم پس انداز و آینده نگری است که در فصل بعدی به تفصیل خواهیم آورد. نیک روشن است که در این مهم، بایستی به حدّ نیاز و متعارف بسنده گردد تا به حرص و آزمندی منجر نگردد.
از معیارها و ارزش های مهم اسلامی در تمام ابعاد زندگی و از جمله مصرف، اصل اعتدال است. این اصل که آموزه های دینی بر آن تأکید کرده، از سوی خرد و فطرت آدمی نیز مهر تأیید خورده است، چرا که ساماندهی و استواری جسم و جان آدمی و امور فردی و اجتماعی او، مرهون رعایت همین اصل است.
افزون بر آن، اهمیت رعایت میانه روی در مصرف، از آن جاست که از یک سو
ص: 106
نیازهای انسان متنوع است و به دلیل محدودیت ها، نمی تواند تمام آن را به بیشترین مقدار، برآورده سازد. از این رو باید نیازهای گوناگون، در نظر گرفته شود و در حدّ اعتدال به آن رسیدگی گردد. از سوی دیگر، بیشتر امکانات و منابع مادّی، محدود است و زیاده روی گروهی در مصرف، محرومیت دیگران را به همراه خواهد داشت. از جنبة دیگر، سلامت و نشاط انسان و پرداختن به ابعاد دیگر زندگی به ویژه امور معنوی، نیازمند مصرف معتدلانه است. از این رو، بیهوده نیست که در آموزه های دینی، به اصل اعتدال، بیش از اصول دیگر پرداخته شده است.
در آموزه های دینی، جایگاه اصل اعتدال در مصرف و شمول و ثبوت آن را به خوبی می توان دریافت.
در این آموزه ها، از اصل اعتدال، با تعابیری چون «قصد»(1)، «اقتصاد»(2)، «قوام»(3) و «وسط»(4) یاد شده است که هریک، افراط و تفریط در اقتصاد را نکوهیده است.
قرآن کریم در بیانی استوار، بر رعایت میانه روی در هزینه های زندگی و پرهیز از زیاده روی و سختگیری تاکید فرموده است:
{وَالَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواما:(5) و کسانی که هر گاه انفاق کنند، نه اسراف می نمایند و نه سخت گیری بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند. }
مراد از انفاق در این آیه، به دلیل اطلاق و نیز روایت ذیل، هزینه کردن برای زندگی است.
ص: 107
در روایتی چنین آمده که شخصی از حضرت رضا علیه السلام در مورد چگونگی تأمین نیازهای خانواده پرسید. امام علیه السلام فرمود:
«بین دو کار ناپسند قرار دارد...آیا نمی دانی که خداوند زیاده روی و سخت گیری را ناپسند دانست و فرمود: والذین إذا انفقوا...»(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«الاقتصاد فی النفقة نصف المعیشه:(2) میانهروی در هزینه کردن، نیمی از گذران زندگی است.»
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
«...ولکن المال مال الله, یضعه عند الرجل ودائع، وجوّز لهم أن یأکلوا قصداً ویشربوا قصداً ویلبسوا قصداً ویرکبوا قصداً وینکحوا قصداً ویعود بما سوی ذلک علی فقراء المؤمنین...:(3) لیک مال، از آنِ خداوند است که آن را به رسم امانت، نزد آدمی نهاده است و به آنان اجازه داد تا با میانه روی بخورند و بیاشامند و در حدّ میانه بپوشند، مرکبی در حدّ متوسط داشته باشند و با رعایت میانه روی، ازدواج نمایند و ما زاد آن را به فقیران مؤمن بازگردانند.»
ازامام صادق علیه السلام روایت شده که:
«در بارة آیة «یسألونک ماذا ینفقون قل العفو:(4) از تو میپرسند: چه چیزی انفاق نمایند. بگو: عفو»، فرمود: «عفو» همان حدّ وسط است.»(5)
امام سجاد علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«ثلاث منجیات:...الثالث: القصد فی الغنی والفقر:(6) سه چیز نجات بخش است:...سوم: میانه روی در حال غنا و فقر.»
ص: 108
از این روایت به روشنی برمیآید که میانه روی، هم در حال فقر و ناداری و هم در حال ثروت و توانگری، بایستی رعایت گردد.
اهمیت اعتدال تا آن جاست که حتّی صرف مال در راه خدا و انفاق نیز بایستی در حدّ میانه و به دور از افراط و تفریط انجام گیرد.
{وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا:(1) و دستت را به گردنت زنجیر مکن [بخل منما] و بسیار [هم] گشاده دستی مکن تا ملامت شوی و حسرت زده بر جای مانی. }
امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:
«إنّ للسخاء مقداراً فإن زاد علیه فهو سرف... وللاقتصاد مقداراً فإن زاد علیه فهو بخلٌ...:(2) سخاوت، اندازه ای دارد که فراتر از آن، اسراف است... و میانه روی، حدّی دارد که پایین تر از آن، خساست است.»
برخی فقیهان نیز، در بحث هزینههای خانواده، رعایت حدّ وسط را معیار قرار داده و مراد از «معروف» در آیات قرآن، از جمله: «وعاشروهنّ بالمعروف»(3) را همین معنا دانسته اند، آن سآن که نه اسراف و زیاده روی باشد و نه سختگیری و تنگ نظری، چه، اوّلی ویژگی مسرفان است و دومّی، صفت بخیلان.(4)
یکی از مباحث اساسی در بحث اعتدال آن است که چگونه و با چه معیارهایی، حدّ میانه را باز شناسیم. با در نظر داشتن آیات و روایات مربوط به اعتدال در مصرف، دست کم دو معیار اساسی برای تعیین حدّ وسط در مصرف وجود دارد:
ص: 109
معیار نخست در تعیین اعتدال، نیاز انسان به امکانات مادّی و کالای مصرفی است، به گونه ای که هرگاه مصرف کالایی از نظر چندوچون، برای برطرف کردن نیازی از نیازمندیهای آدمی، کافی نباشد، مصداقی از تفریط است و در صورتی که فراتر از حدّ نیاز باشد به اسراف و اتراف منجر می گردد، که خود گونه ای از افراط و تجاوز از حدّ میانه خواهد بود. بنابراین مصرف به حدّ نیاز، به طوری که سلامتی، نشاط و کارآمدی شخص را تأمین نماید، میانه روی خواهد بود. روشن است که نیازهای برخاسته از شأن -به مفهوم صحیح آن- نیز پذیرفتنی است و خروج از حدّ اعتدال، به شمار نمی رود. امام صادق علیه السلام در بارة این معیار می فرمایند:
«لیس فیما أصلح البدن إسرافٌ... إنّما الإسراف فیما أفسد المال وأضرّ بالبدن. قلت: فما الإقتار؟ قال: أکل الخبز والملح وأنت تقدر علی غیره. قلت: فما القصد؟ قال: الخبز واللحم واللبن والخلّ والسمن، مرّی هذا ومرّی هذا:(1) در [مصرفِ] آنچه برای بدن مفید است، اسرافی نیست، بلکه اسراف، در جایی است که مال را تباه سازد و به بدن، زیان رساند. [راوی گوید:] گفتم: سختگیری چیست؟ فرمود: خوردن نان و نمک، در حالی که توان مصرف غیر آن را داری. گفتم: میانه روی چیست؟ فرمود: [خوردن گه گاهی] نان و گوشت و شیر و سرکه و روغن.»
نیک روشن است که آن چه در این روایت بیان شده، مصداقهایی متناسب با عرف و عادت آن زمان بوده است و در زمانها و مکانهای دیگر و در هر فرهنگی، مصداق های خاص خود را خواهد داشت.
نکته دیگر آن است که میانهروی، هم در کمیّت و مقدار کالاهای مصرفی بایستی رعایت گردد، و هم در کیفیت و نوع آنها. برای مثال، در مورد مقدار تغذیه، آن مقدار غذا که برای زنده، سالم و کار آمد بودن یک نفر مورد نیاز است، حدّ میانه به شمار
ص: 110
می رود. حال اگر کسی از سر هوس و میل، بیش از مقدار نیاز غذا میل نماید، پرخوری نموده و از حدّ اعتدال، خارج شده است و اگر کمتر از آن حدّ غذا بخورد، به گونهای که پیش از فرا رسیدن وعده غذایی بعدی، فشار گرسنگی و ضعف بر او چیره گردد، یا به تدریج دچار سوء تغذیه شده و به جسم خود زیان وارد سازد، تفریط و خروج از حدّ اعتدال شکل میگیرد.
از جهت کیفیت نیز، خروج از حدّ میانه، برای جسم و سلامتی آدمی و به ویژه در دراز مدّت، زیانبار خواهد بود، چه، بدن آدمی نیازمند املاح، ویتامینها و مواد غذایی گوناگونی است و بسیاری از مواد غذایی، هرگاه به مقدار زیاد یا کم به بدن برسد، رشد اعضا و کارکردن آنها را دچار اختلال میکند. بدین جهت تنوع در مواد غذایی، میوه، سبزی و دیگر خوراکیها، رعایت حدّ اعتدال میباشد. به همین جهت، در آیات(1) و روایات فراوان(2) بر گونهگونی نعمت های الهی و بیان خواصّ هر یک، تصریح شده و به طور مستقیم یا غیر مستقیم، بر تنوع مصرف آنها تأکید شده است.
این معیار از دو جهت بر تعیین حدّ میانه تأثیر دارد:
جهت نخست شرایط اقتصادی جامعه، وضعیت معیشت مردم و عدالت در توزیع امکانات، اقتضا دارد سهم هر فرد از کالاهای مصرفی، متناسب با امکانات موجود در جامعه تعیین گردد. بنابراین، در جامعه ای ثروتمند و برخوردار، میانگین مصرف عمومی، بالاتر از جامعة فقیر و محروم خواهد بود.
روایاتی چند بر این مطلب دلالت یا اشاره دارد، از جمله، حدیث مشهور سُفیان ثوری است که پیشتر نیز اشاره گردید. وی با دیدن لباسهای زیبا و کم و بیش،
ص: 111
گران قیمتی که امام صادق علیه السلام بر تن داشت، به اعتراض، گفت:
«ای فرزند رسول خدا! پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و هیچ یک از پدرانت چنین لباسی نپوشیده بودند! امام علیه السلام در پاسخ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمانی می زیست که وضع زندگی مردم، بسیار سخت و دشوار بود و ایشان نیز طبق همان شرایط، رفتار می نمود، ولی پس از او دنیا بر مردم گشایش یافت، پس سزاوارترین افراد به [استفاده از] آن، نیکان می باشند.»(1)
سخن امیرمؤمنان علیه السلام نیز می تواند اشاره ای به این نکته داشته باشد:
«ولو شئت لاهتدیت الطریق إلی مصفّی هذا العسل ولباب هذا القمح ونسائج هذا القزّ، ولکن هیهات... ولعلّ بالحجاز أو الیمامة من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع، أو أبیت مبطاناً وحولی بطون غرثی وأکبادٌ حرّی:(2) و اگر می خواستم، می دانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافتة ابریشم را به کار برم، لکن هرگز... [چرا که] شاید در حجاز یا یمامه، کسی حسرت گرده نانی بَرَد و هرگز شکمی سیر نخورد، و من سیر بخوابم و در پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته، و جگرهایی سوخته.»
این نکته نیز یادکردنی است که هر چند در شرایط مناسب اقتصادی و در جوامع ثروتمند، سطح زندگی عمومی ارتقا می یابد و حدّ اعتدال، بالاتر می باشد، معنای این سخن، تجویز اسراف و اتراف و مصرف گرایی نیست. به دیگر سخن، حدّ اعتدال، در چارچوب محدودیت ها و ارزشهای حاکم بر مصرف، در نوسان است و به گونه ای است که حدّ کمینة آن به سخت گیری منجر نگردد و حدّ بیشینه اش به اسراف و اتراف.
جهت دوم در تأثیر شرایط زمان بر تعیین حدّ اعتدال، توجه به آداب و رسوم مشروع جامعه است. هر جامعه ای، بر اساس فرهنگ حاکم بر آن، آداب و رسومی در چندوچون مصرف دارد که الزامات اجتماعی، همگان را به رعایت آن وامی دارد و حتّی
ص: 112
مخالفت با آن، موجب ایجاد نوعی نفرت، یا ذلت و خواری در دید عموم می گردد. به خوبی روشن است که هرگاه این آداب و رسوم، مخالفتی با شرع نداشته باشد، رعایت آن لازم خواهد بود. از همین روست که پوشیدن لباس شهرت، که به دلیل مخالفتش با آداب و رسوم حاکم، آدمی را انگشت نما می سازد، ممنوع است(1).
بر این اساس، در رعایت حدّ اعتدال مصرف، باید به این مسأله توجه شود. چنان که سخن پیشین حضرت رضا علیه السلام، به همین نکته اشاره داشت که فرمود:
«دوستداران بی بضاعت من، مایلند که من، روی نمد بنشینم و لباس خشن بپوشم، در حالی که [شرایط] زمان، چنین چیزی را بر نمی تابد.»(2)
نیز امام صادق علیه السلام، در بیان تفاوت سیرة خود با روش حضرت علی علیه السلام در پوشیدن لباس، می فرماید:
«علی بن ابی طالب علیه السلام آن گونه لباس [خشن] را در زمانی می پوشید که بر او، خرده نمی گرفتند، ولی پوشیدن آن در زمان ما موجب شهرت خواهد بود، پس بهترین لباس هر زمانی، لباس مردم همان زمان است.»(3)
در همه کالاها و امکانات مادّی، بر رعایت میانه روی تأکید شده است. بنگرید:
مسئولیت های خویش باز می دارد و به جسم او زیان می رساند. امام رضا علیه السلام می فرمایند:
«...هر کس به گونه ای غذا بخورد که نه کم باشد و نه زیاد، او را نفع بخشد.»(1)
امام صادق علیه السلام در بارة میانه روی در وسایل زندگی می فرمایند:
«...فراش للرجل وفراش لأهله وفراش لضیفه وفراش للشیطان:(2) رختخوابی برای مرد و رختخوابی برای خانواده اش و رختخوابی برای میهمانش، و رختخواب [اضافه] از آنِ شیطان می باشد.»
در این روایت، رختخواب (فراش)، نمونه ای از وسایل زندگی است که بایستی از نظر کمّی و کیفی در حدّ میانه باشد. منظور از فراش چهارم در روایت، فراشی است که اعضای خانواده و میهمانان به آن نیاز ندارند. بنابراین، محدودیت عددی خاصی، مراد نیست بلکه باید تعداد هر کالایی، متناسب با نیاز افراد، تهیه شود.
به دیگر سخن، معیار در کمّ و کیف وسایل زندگی، نیاز خانواده است. نیک روشن است که مصداقها در گذر زمان، دگرگون میشوند ولی معیارها، ثابتاند. در عصر حاضر که کالاها و وسایل گوناگونی هر روز در تبلیغات بازرگانی کارخانجات و شرکتهای بزرگ، جلوهگیری میکند و افراد را به خرید آنها ترغیب مینماید، در نظر داشتن اصل نیازمندی-که شامل سطوح رفاهی نیز می گردد- در کنار توجه به مقدار درآمد و اولویت بندی بین نیازهای گوناگون، می تواند معیاری شکل دهد که حدّ وسط را محقّق سازد و فرد و خانواده را از هر گونه افراط و تفریط، باز دارد.
نیست، مصداق اسراف خواهد بود. از سوی دیگر روایاتی وجود دارد که داشتن مسکن وسیع را از نشانههای خوشبختی آدمی بیان کردهاند.(1) روشن است که وسعت مسکن بایستی در حدّی باشد که نیازهای فرد را به طور شایسته تأمین نماید. برایند این آموزه ها، لزوم میانه روی در ساخت و ساز مسکن است. ضمن آن که در مورد کیفیّت و زیباسازی ساختمان نیز، رعایت حدّ اعتدال با معیار قرار دادن نیاز، بایسته مینماید. تفصیل این بحث را در فصل بعدی بنگرید.
در مورد مرکب و وسیله نقلیه، از یکسو بر در اختیار داشتن مرکب راهوار تاکید شده است(2) و از سوی دیگر، از خرید مرکب گران قیمت در صورتی که مرکب ارزان تر از آن، نیاز را برطرف و رفاه و آسایش آدمی را تأمین میکند، نکوهش کرده و آن را گونهای از اسراف و زیاده روی دانستهاند و بر میانه روی در این امر تاکید کرده اند.(3) تفصیل این بحث، در فصل بعدی خواهد آمد.
در مورد هزینههای ازدواج نیز، بر رعایت میانه تأکید شده است. از جمله در مورد مراسم ازدواج و دعوت مردم به صرف غذا (:ولیمه)، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«الولیمه اوّل یوم حق، والثانی معروف، ومازاد ریاء وسمعة:(4) ولیمه، نخستین روز، حق، روز دوّم کاری شایسته و اضافه بر آن، ریاکاری و آوازه طلبی است.»
در مورد مهریه(5) و نیز دیگر هزینه های ازدواج نیز، رعایت میانه روی در کنار دیگر اصول و شاخصههای مصرف، معیار قرار میگیرد. چنان که در فصل بعدی به تفصیل
ص: 115
خواهد آمد.
پیمودن راه تکامل و دستیابی به هدف نهایی، در گرو رعایت اعتدال در همة عرصه های زندگی است،(1) لذا، رعایت این اصل برای رسیدن به کمال، ضروری است.
میانه روی در مصرف نیز یکی از مصادیق این اصل است که آثار مثبت فراوانی در پی دارد. برخی از این آثار عبارت است از:
بر اساس آموزه های دینی و بر پایة حکم عقل و تجربه، میانه روی در مصرف، تأثیر بسزایی در ساماندهی امور اقتصادی و کاهش هزینه ها و در نتیجه پیشگیری از فقر و عقب ماندگی فرد و جامعه دارد، چه، میانه روی موجب میگردد آدمی بتواند نیازهای مختلف خود را تأمین نماید و در عین حال، از هدر دادن مال و در آمد خود، پیشگیری نماید. روایات، به آثار اقتصادی میانه روی نیز اشاره نموده اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من اقتصد فی معیشته رزقه الله:(2) هر که در گذران زندگیاش میانه روی کند، خداوند به او روزی دهد.»
امام علی علیه السلام می فرمایند:
«الاقتصاد ینمی القلیل:(3) میانه روی، [مال] کم را، رشد می دهد.»
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«ضَمنتُ لمن اقتصدَ أن لا یفتقر:(4) تضمین می کنم آن که میانه روی کند، فقیر نگردد.»
نیز فرمود:
«إنّ السرفَ یورث الفقرَ وإنّ القصدَ یورث الغنی:(5) در حقیقت اسراف، موجب فقر
ص: 116
است و میانهروی، موجب توانگری.»
این اثر، در عرصه ملّی نیز نمود دارد. مردم جامعهای که از حدّ میانه روی خارج شده و در مصرف کالاها و امکانات زیاده روی میکنند -به ویژه در کشورهای عقب نگاه داشته شده- به فقر و عقب ماندگی دچار شده و دست کم از پیشرفت باز میمانند. عقب ماندگی اقتصادی، به دنبال خود، وابستگی علمی، فرهنگی و سیاسی را نیز درپی خواهد داشت.
در روایتی دیگر و در تعبیری جامع امام باقر علیه السلام چنین فرموده اند:
«ماخیرَ فی رجلٍ لایقتصد فی معیشته مایصلح، لا لدنیاه ولا لآخرته:(1) مردی که در گذران زندگی خود، راه میانه را نپوید، خیری در او نیست. او هیچ گاه، نه در دنیا و نه در آخرتش، سامان نگیرد.»
میانه روی، به ویژه در مصرف مواد خوراکی، ضامن سلامتی جسم و جان فرد است، زیرا زیاده روی در آن، عامل بسیاری از بیماریهاست(2) و تأثیراتی منفی بر جان و روان آدمی می نهد، چنان که تفریط در این امر نیز سبب سوء تغذیه، ضعف و بیماری خواهد بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«إیّاکم وفضول المطعم، فإنّه یسمّ القلب بالقسوة، ویبطئ بالجوارح عن الطاعة، ویصمّ الهمم عن سماع الموعظة:(3) از پرخوری بپرهیزید، که آن، سنگدلی می آورد و اعضای بدن را در اطاعت تنبل می سازد و گوش همت آدمی را از شنیدن پند کر می سازد.»
نیز امام علی علیه السلام می فرمایند:
«من اقتصر فی أکله، کثرت صحّته وصلحت فکرته:(4) هرکه اندازه خورَد،
ص: 117
سلامتی اش فزونی یابد و اندیشه اش به درستی گراید.»
از آثار نیک میانه روی در مصرف آن است که زمینة پرداختن به نیازهای معنوی و عبادی را فراهم میآورد. امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
«انسان باید با میانه روی و تا حدّ کفایت هزینه کند و مازادی از مالش را برای آخرتش پیش فرستد.»(1)
اعتدال در مصرف، موجب خشنودی خداوند است، چراکه استفادة مطلوب از نعمت های او در مسیر رسیدن به هدف نهایی و قرب به حق، تنها در پرتو رعایت این اصل، شدنی است. امام صادق علیه السلام در ذیل آیة 195 از سورة بقره: {إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»، می فرمایند:
«اینکه خداوند متعال می فرماید: «به راستی خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد.» منظور، میانه روان است.»(2)
نیز فرمود:
«إنّ القصدَ امرٌ یحّبه الله عزّوجل...:(3) به راستی میانه روی، چیزی است که خدای عزّوجل دوست میدارد.»
سؤال قابل طرح در این جا آن است که اگر اعتدال و میانهروی در بهرهمندی از مواهب مادّی، از نظر شرعی مطلوب است، چرا اولیای الهی، معمولاً دنیا را یکسره رها نموده و در نهایت زهد میزیستند؟ چنان که این امر، در سیره نبوی و علوی به طور کامل مشهود است. بی تردید، ساده زیستیِ آنان، بر اثر نداشتنِ مال و ثروت نبوده است؛
ص: 118
چه، امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«نه! به خدا قسم، رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آغاز بعثت تا پایان عمر، هرگز سه روز پی در پی از نان گندم سیر نشد. بدانید که من نمیگویم حضرت چیزی (برای استفاده) نمی یافت؛ چه این که گاه به یک نفر صد شتر میبخشید...»(1)
پاسخ این سؤال را میتوان به صورت زیر، بیان داشت:
1. در جای خود گفته ایم که رهبرانِ جامعه، وظیفهای متفاوت با وظیفه مردم دارند؛ آنان باید زیستی ساده داشته باشند تا با درد و رنج مستضعفان و تنگدستان آشنا باشند، تا زندگی به کام آنان تلخ نیاید.(2)
2. از روایات دیگر استفاده میشود که ساده زیستیِ زیاد پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام، به شرایط اقتصادی خاص آن زمان مربوط میشود، چرا که در آن عصر، غالب مسلمانان، وضعیتِ اقتصادیِ مناسبی نداشتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام به عنوان حاکمان و رهبرانِ معنویِ جامعه، وضع زندگی خود را وضعیتِ اقشار ضعیف، هماهنگ کرده بودند و خود در کمال زهد و قناعت میزیستند تا هرچه بیشتر ایثار نمایند. بدیهی است که زهد بر مبنای ایثار، در شرایطِ مختلفِ اجتماعی تفاوت میکند؛ در یک جامعه مرفّه، به ایثار نیاز کمتری است و در یک جامعة محروم مانندِ جامعه آن روز مدینه، بیشتر. یکی از رازهای تفاوت سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام با سایر امامانِ اطهار علیه السلام در همین است.(3)
3. بی تردید زندگی مرفّه علاوه بر فضای غفلت آلودی که حاکم میکند، آدمی را از نظر روحی و جسمی، نازپرورده و ضعیف میسازد. غرقه شدن در تنعمات مادّی و اقبال تمام به لذتگرایی جِسمانی، مجال و فراغتی برای بهرهبرداری از کانونِ روح و
ص: 119
منبع بی پایان ضمیر، باقی نمیگذارد.(1) امّا یک زندگی ساده و به دور از تجمّلات و تمتعات اضافی، انسان را مقاوم، استوار و سختکوش میپرورد؛ این مهم به ویژه برای رهبران معنوی و حاکمان جامعه، امری حیاتی است؛ امیرمؤمنان علیه السلام با بیان تشبیه زیبایی، میفرمایند:
«گویا میبینم گویندهای از شما میگوید: اگر این [دو قرض نان] خوراک پسر ابوطالب است، پس ضعف و سستی، او را از نبرد با همسانان و برابری با دلیران باز میدارد. بدانید! درخت بیابان [که آب کمی به آن میرسد] چوبش سختتر است و درختهای سبز و خرمّ، پوستشان نازکتر، و گیاهان دشتی، شعله آتش آن ها افروختهتر و خاموشی شان دیرتر است.».(2)
نیک روشن است که بر اساس اصل میانهروی در مصرف، همان گونه که اسراف و زیاده روی ممنوع است، تفریط و کمتر مصرف نمودن از حدّ مطلوب نیز، ناروا است. به دیگر سخن، اصلاح الگوی مصرف، صرفاً به معنای پرهیز از زیاده روی و اسراف نیست، بلکه روی دیگر این سکه، تشویق به مصرف در موارد بجا و شایسته میباشد، گو این که آسیب مصرف بیشتر در مرحله اوّل دیده میشود.
پیشتر گفتهایم که آدمی، برای آن که زنده، سالم و کارآمد باشد، عزتّ و آبروی خویش را پاس دارد و ضمن تأمین خواستههای مادّی و معنوی، توان انجام وظایف خود را به طور شایسته داشته باشد، نیازمند امکانات، خدمات و کالاهایی مصرفی است. از سوی دیگر، تحقق موارد یادشده در گرو آن است که مصرف، در حدّ لازم و بجا بوده و از زیادهروی و کوتاهی، پرهیز شود. برای نمونه، فرد برای مطالعه نمودن در شب، نیازمند نور کافی است. حال اگر بیش از مقدار نیاز، از چراغ برق استفاده شود یا
ص: 120
چراغ های سایر اتاق های منزل، که کسی درآنها نیست، بی جهت روشن باشد، اسراف و تبذیر شکل می گیرد، و اگر در اتاقی که فرد به سر میبرد، مقدار نور، کمتر از حدّ نیاز باشد، موجب آسیب زدن به چشمها و دشواری مطالعه میگردد که این نیز، ممنوع می باشد. سایر مصارف همچون تغذیه، پوشاک، مسکن و مانند آن نیز، چنین است.
تفریط در مصرف، از سوی کسانی که در آمد و تمکّن مالی کافی دارند، می تواند عوامل و زمینههای چندی داشته باشد.
گاه پارهای رذیلتهای اخلاقی در درون فرد، وی را آزار میدهد و نمود بیرونیاش سختگیری برخود و اطرافیان در مصرف است. رذیلت بخل و خستّ، موجب تنگ نظری فرد میگردد، حرص و آز، آدمی را تحریک میکند تا بجای مصرف صحیح و هزینه کردن درآمد خود، به جمع آنها بپردازد. حسد گاه باعث میشود فرد برای اثبات برتری مادّی خود بر دیگری در زمینه ای خاص، عرصه را بر خود و خانوادهاش در مصارف معمول، تنگ نماید.
زمینة دیگر تفریط در مصرف، برداشت نادرست از برخی آموزههای دینی و اخلاقی، همچون زهد، وارستگی، تقوا و مانند آن است. برخی افراد، زهد، ساده زیستی و قناعت را به اشتباه با سختگیری در زندگی بر خود و خانواده خود، یکی میدانند(1) و سرانجام گاه، برخی به بهانة اصلاح الگوی مصرف، به تنگ نظری و سختگیری بی مورد میپردازند.
اکنون نمونهای از آیات و روایات را بنگرید، که تفریط و سختگیری در مصرف را نفی میکنند.
ص: 121
برخی از آیات و روایاتی که پیشتر در آغاز بحث میانه روی یاد کردیم، به صراحت، سخت گیری و تفریط در مصرف را نکوهش نمودند. به ویژه آیة {والذین إذا انفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا...»(1)
{یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ:(2) ای کسانی که ایمان آورده اید، چیزهای پاکیزه ای را که خدا برای [استفاده] شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حدّ مگذرید، که خدا از حدّ گذرندگان را دوست نمی دارد. و از آنچه خداوند روزی شما گردانیده، حلال و پاکیزه را بخورید، و از آن خدایی که بدو ایمان دارید پروا دارید. }
در شأن نزول آیه آمده است:
«روزی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در میان اصحاب خویش، اوصاف قیامت را بازگو فرمود. مردم از شنیدن آن سخت گریستند؛ پس ده نفر از صحابه در خانه عثمان بن مظعون گرد آمده، تصمیم گرفتند روزها روزه بدارند و شبها به عبادت برخیزند؛ هرگز در رختخواب نیاسایند و گوشت و چربی نخورند؛ نزد زنان نروند و بوی خوش استعمال ننمایند و لباس مویین بر تن کرده، دنیا را به کلّی ترک گویند... وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله با خبر شد، به آنان فرمود: من هرگز به چنین کاری امر نکردم... همانا جسم و جان شما را بر شما حقّی است، پس روزه بگیرید و افطار کنید، شب را به عبادت برخیزید و بخوابید، چرا که من، هم عبادت میکنم و هم میخوابم، هم روزه میگیریم و هم افطار می نمایم، گوشت و چربی مصرف میکنم و نزد زن ها میروم؛ هرکس از سنت من روی گرداند از من نیست...»(3)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همچنین فرمود:
ص: 122
«از پوشیدن جامه راهبان بپرهیزید! چه، هرکس رهبانیت پیشه کند یا خود را به راهبانْ شبیه سازد، از من نیست؛ و هرکه [خوردنِ] گوشت را ترک گوید و آن را بر خویش حرام سازد، از من نیست؛ و هرکس از روی کراهت، [همخوابی با] با زنان را ترک کند، از من نیست.»
امام علی علیه السلام نیز پیروان خود را از هرگونه افراط و تفریط بر حذر می داشت. یکی از اصحاب حضرت به نام علاء، به امام عرض کرد:
«یا امیر مومنان! از برادرم عاصم به تو شکایت میکنم... گلیمی پوشیده و از دنیا دوری گزیده. حضرت فرمود: او را نزد من آورید! چون آمد، فرمود: ای دشمنَک خود! [شیطانِ] پلید خواسته، تو را سرگردان کند، آیا به زن و فرزندت رحم نکردی؟ آیا پنداشتهای که خداوند برای تو پاکیزهها را حلال کرده و دوست ندارد از آنها بهرهمند گردی؟...»(1)
امیرمؤمنان علیه السلام در جای دیگر میفرماید:
«شما -ای بندگان خدا- بدانید که پرهیزگاران، نقد دنیا وآینده آخرت را یکجا بردند، با دنیاداران در دنیاشان شرکت جستند، بی آن که اهل دنیا را در آخرت آنان، کمتر سهمی باشد. سکونت در دنیا و مصرفشان، بهترین نوع سکونت و مصرف است، از همانی که مترفین بهره میبرند، بهره مندند...، سپس با توشهای رساننده و کالایی پرسود از این جهان رخت برمی بندند...»(2)
در بارة نکوهش بخل، که از ریشه های تفریط در مصرف است، آیات(3) و روایات فراوانی وجود دارد. نمونهای از آنها را که مرتبط با بحث است، بنگرید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«البخیل بعید من الله بعید من الجنّة بعید من الناس، قریب من النار:(4) بخیل، از خدا
ص: 123
دور است، از بهشت دور است، از مردم دور است، و به آتش نزدیک است.»
امام علی علیه السلام فرمود:
«البخیلُ خازن لورثته:(1) بخیل، خزانه دار وارثان خود است.»
نیز فرمود:
«البخیلُ یبخل علی نفسه بالیسیر من دنیاه و یسمح لوراثه بکلهّا:(2) بخیل، نسبت به سهم ناچیزی از دنیای خود بخل می ورزد، و[لی] تمامی آن را به وارثانش می بخشد.»
و فرمود:
«البخیلُ یسمح من عِرضه بأکثر مما أمسک من عِرضه:(3) بخیل، بیش از آن که آبروی خویش را پاس دارد، آن را به تاراج می نهد.»
و نیز فرمود:
«عجبتُ البخیلَ، یستعجلُ الفقرَ الذی منه هرب، ویفوته الغنی الذی إیاه طلب، فیعیش فی الدنیا عیشَ الفقراء و یحاسبُ فی الآخرة حسابَ الأغنیاء:(4) در شگفتم از بخیل، که فقر و ناداری را که از آن گریزان است، به سوی خود میشتاباند و توانگری و ثروتی را که در پی آن است از دست میدهد. او در دنیا مانند تهیدستان به سر میبرد و در آخرت همچون توانگران از او حسابرسی میشود.»
آری، بخیل، دنیا را برخود و خانوادهاش تنگ و سخت میگیرد، مال و ثروتی چند را میاندوزد، ولی بی آن که خود از آن سودی برد و به آسایشی رسد، باید در قیامت، از یکسو پاسخگوی مال و ثروت اندوختهاش باشد، و از دیگر سوی، پاسخگوی ظلمی که با بخل و خسّت، در حق خود و اطرافیانش روا داشته است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن نهی نمودن فردی از همیشه روزه داشتن و عبادت شبانة مداوم، فرمود:
ص: 124
«صُم وأفطر وقُم ونُم، فإنّ لجسدک علیک حقّاً وإنّ لعینک علیک حقاً وإنّ لزوجک علیک حقّاً...:(1) «[برخی از روزها را] روزه بگیر و [برخی را] خیر، [پاسی از شب را به عبادت] برخیز و[پاسی را] بخواب، چرا که جسم تو بر تو حقی دارد، و چشم تو بر تو حقی دارد، و همسرت بر تو حقی دارد...»
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«أرْضاکم عند الله اسبغکم علی عیاله:(2) خشنودترین شما نزد خداوند، کسی است که خانواده خود را بیشتر در رفاه قرار دهد.»
امام رضا علیه السلام فرمود:
«صاحبُ النعمةِ یجب علیه التوسعةُ علی عیاله:(3) بر کسی که از نعمت برخوردار است، واجب است برای خانوادهاش گشاده دستی نماید.»
تفریط در مصرف، میتواند پیآمدهای ناگواری بر جسم و جان آدمی بر جای نهد و انجام وظایف، تعهدات کاری و فعالیت های معنوی و حتّی روابط اجتماعی را آسیب رساند.
برای نمونه، مصرف کمتر از حدّ مطلوبِ مواد غذایی، میوه و سبزی، موجب سوء تغذیه، ضعف و بیماریهایی میشود که ممکن است سالها بعدْ آشکار گردد. پوشاک نامناسب، موجب بیماری یا خدشهدار شدن آبرو وعزتّ فرد در جامعه می گردد. استفاده نکردن زن از لوازم آرایشی و زیبایی برای شوهر خود، زمینة بی میلی همسر و سرد شدن روابط را فراهم میآورد. در اختیار داشتن مسکن کوچک و نامناسب، ضمن آن که زندگی را دشوار میکند و فرصت مطالعه، عبادت و استراحت را از افراد در اتاقهای
ص: 125
مجزّا، سلب مینماید، گاه پیآمدهای نامطلوب اخلاقی و رفتاری را نیز، در پی دارد که بویژه در مورد خانوادههای پر جمعیت دارای پسر و دختر، نمود مییابد. و در اختیار نداشتن برخی از وسایل رفاهی، همچون لباسشویی و جاروبرقی، سختی زندگی را درپی میآورد.
روشن است هرگاه فرد بتواند کالاهای مصرفی خود را به حدّ مطلوب رساند، حق ندارد با سختگیری و سختزیستی، عرصة زندگی را بر خود و خانوادهاش تنگ نماید. ولی کسی که به دلیل پایین بودن سطح درآمد و تمکن مالی، قادر به تأمین نیازها درحدّ متعارف نیست، یا برای رسیدن به هدفی والاتر و مهم تر، دشواریهای زندگی را به جان خریده است، وظیفه دیگری دارد و ضمن تلاش و کوشش، بایستی صبر و شکیبایی را پیشه خود سازد تا شرایط بهتر گردد.(1)
{لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ... سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرا:(2) بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند، و هر که روزی او تنگ باشد باید از آنچه خدا به او داده خرج کند... خدا به زودی پس از دشواری آسانی فراهم می کند.}
بسیاری از افراد در طول زندگی، زمان هایی را تجربه می کنند که از درآمد کافی برای تأمین نیازهای خود برخوردار نیست. از دیدگاه آموزه های دینی، الگوی مصرف در چنین موقعیت هایی بایستی متفاوت باشد؛ به حداقل ها اکتفا کند و تا حدّ امکان، از مصارف زائد و غیر لازم پرهیز نماید. قرآن کریم می فرماید:
ص: 126
{وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها:(1) و هر که روزی او تنگ باشد باید از آنچه خدا به او داده خرج کند. خدا هیچ کس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمی کند.}
رعایت اخلاق فقر در شرایط یاد شده، مطلوبیتی فراوان دارد. از جمله این که با روحیه ای سرشار از بی نیازی و بلندنظری، فقر خویش را آشکار نسازند تا آن جا که دیگران، اینان را بی نیاز پندارند؛ چه، در آموزه های روایی، اظهار فقر، خود عامل فقر است.(2)
قرآن در تمجید اینان می فرماید:
{لِلفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً:(3) [انفاق شما به ویژه] برای آن [دسته از] نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند، [و] نمی توانند [برای تأمین هزینة زندگی] در زمین سفر کنند. از شدّت خویشتن داری، فرد بی اطّلاع، آنان را توانگر می پندارد. آنها را از سیمایشان می شناسی، با اصرار [چیزی] از مردم نمی خواهند.}
با این که چهره آنان، نشان از رنج های زندگیشان دارد، هیچ گاه خویش را به دریوزگی و گدایی نمی آلایند. زیرا خواری دنیا و فقر زودهنگام و حسابرسیِ طولانی روز قیامت از نتایج آن است(4). اینان همچنین، با حفظ عزّت و کرامت انسانی خود، سر بر آستان توانگران فرود نمی آورند تا مبادا دینشان از کف رَوَد.(5)
شکیبایی در برابر خرید کالاهایی که قدرت بر خرید آن نیست، و زیر بار وام گرفتن
ص: 127
و نسیه خریدن نرفتن در صورت امکان، از موارد دیگری است که به گونه ای، در سیره امیر مومنان علیه السلام نمود دارد: روزی آن حضرت از کنار قصابی گذشت که گوشت مرغوبی داشت. وی از امام دعوت کرد از آن گوشت بخرد. حضرت فرمود:
«پول همراه ندارم. قصاب گفت: امیر مؤمنان، من صبر می کنم. امام فرمود: من بر [خرید] گوشت صبر می کنم.»(1)
کمبودها و سختیها، برای برخی از مردم و برای بیشتر زوج های جوان در آغاز زندگی، خود نشان می دهد. نهادینه نمودن فرهنگ دینی و مقابله با شرایط دشوار، نقش مهمی در کاستن از تنشها و اختلافات و لذت بردن از داشته ها دارد.
از اصول تأکید شده در آموزه های دینی در امر مصرف، پرهیز از الگو قرار دادن بیگانگان و به ویژه دشمنان جامعة اسلامی در مصرف است. امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«...أوحی الله إلی نبیٍّ من الأنبیاء أنْ قلْ لقومِک: لا یلبسوا لباسَ أعدائی ولا یطعموا طعامَ أعدائی ولا یشاکلوا بمشاکل أعدائی، فیکونوا أعدائی کما هم أعدائی:(2) خداوند به پیامبری از پیامبرانش وحی فرمود که به قومت بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذای آنان را نخورند و به شکل آنان، ظاهر نشوند، که در این صورت، بسان آنان، دشمن من خواهند بود.»
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام میگوید:
«دور کعبه مشغول طواف بودم در حالی که برطلهای [: نوعی کلاه دراز که یهودیان بر سر میگذاشتند] بر سرم بود. پس امام علیه السلام فرمود: لاتلبسها حول الکعبة فانها من زیّ الیهود:(3) آن را در اطراف کعبه نپوش، چرا که از پوشش یهودیان است.»
ص: 128
در روایات دیگر نیز به طور کلیّ پوشیدن چنین کلاهی، ناپسند شمرده شده است.(1) به نظر میرسد به همین دلیل، برخی از فقیهان معاصر، استفاده از پوششی را که از مختصات جوامع کفر نشین است، ممنوع میدانند.(2)
امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«لا تحتذوا الملسَ فإنّها حذاء فرعون، وهو أوّل من اتخذ الملس:(3) کفش صاف نپوشید که کفش فرعون است و او نخستین کسی بود که این گونه کفش را پوشید.»
فردی به نام منهال گوید:
«نزد امام صادق علیه السلام بودم در حالی که دمپایی صافی(4) بر [پای] من بود. پس حضرت فرمود: این، کفش یهودیان است.
در این هنگام، منهال بی درنگ برگشت، چاقویی برداشت و آن را پاره نمود.»(5)
در بارة چگونگی آرایش نیز، روایاتی وجود دارد که مؤید این مطلب است. برای نمونه، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«غیّروا الشیب ولاتتشبهّوا بالیهود والنصاری:(6) موی سفید را دگرگون سازید و خود را شبیه یهود و نصارا مکنید.»
ص: 129
با این حال، امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه، این فرمایش حضرت را، مربوط به زمانی میدانند که جمعیت مسلمانان اندک بود(1) و خضاب نکردن، آنان را گروهی مسن و پیرمرد نشان میداد که روحیه دشمنان را تقویت میکرد. این نکته، مطلب مهم دیگری را بازگو میکند: عامل الگو پذیری از بیگانگان، از نظر مصداق ها و موارد، در گذر زمان دستخوش دگرگونی میشود و نوع یا مقدار خاصی از مصرف، که در زمانی، تقلید از بیگانگان و ناپسند به شمار میرفت، در زمانی دیگر و با تغییر شرایط قبلی یا بروز شرایط جدید، به کاری پسندیده یا مباح تبدیل شود.
در روایتی دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«اکنسوا افنیتکم ولا تشبهّوا بالیهود:(2) حیاط منازل خود را جاروب کنید و به یهود شباهت نرسانید.»
که مؤیدی بر این مطلب به شمار میرود.
در بارة رنگ لباس نیز از امیرمؤمنان علیه السلام روایت شده که فرمود:
«لاتلبسوا السواد فانّه لباس فرعون:(3) سیاه نپوشید که لباس فرعون است.»(4)
یاد کردنی است همان گونه که الگوپذیری از بیگانگان در مصرف، پدیدهای نامطلوب است، در مقابل، الگو پذیری از شایستگان و نیکان و اولیای خدا، مطلوب و پسندیده میباشد، و این در روایات مورد اشاره قرار گرفته است. برای نمونه، حنان بن سدیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
«چگونه کفشی را بپوشم؟ فرمود: بر تو باد به [کفش] زرد رنگ، که دیده را جلا میدهد... اندوه را بر طرف میسازد و با این حال، از پوشش پیامبران است.»(5)
ص: 130
روایات دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد هر گونه الگوپذیری از جبّاران و گردن کشان، در چند و چون مصرف، کاری ناپسند، و توجه به نیکان در این امر، شایسته است.(1)
الگوپذیری از بیگانگان در نوع و مقدار کالاهای مصرفی، از جنبه های گوناگون، به جامعه اسلامی زیان می رساند؛ از جنبه اقتصادی، این کار، بیشتر موجب ترویج مصرف کالاهای خارجی و بی توجهی به تولیدات و کالاهای داخلی می شود که افزون بر خارج ساختن سرمایه از کشور، بر تولید و اقتصاد ملّی نیز ضربه می زند.
از جنبة اجتماعی و فرهنگی نیز، نوعی تبلیغ عملی و ترویج فرهنگ بیگانه و تهدیدی برای اصالت های فرهنگی و حتّی دینی در جامعه به شمار می رود، به ویژه آن که الگوپذیری در مصرف، ناخواسته الگوپذیری در اخلاق و رفتار را نیز در پی خواهد داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله با اشاره به این نکته، می فرمایند:
«لا یشبه الزّیّ بالزّیّ حتّی یشبه الخلق بالخلق، ومن شبّه بقوم فهو منهم:(2) شکل ها [و مُدهای مصرفی] به یکدیگر همانند نمی گردد، جز آن که خُلق و خوها به هم نزدیک شود؛ و هرکس خود را شبیه گروهی سازد، از آنان به شمار می رود.»
اکنون این پرسش قابل طرح است که معیار بیگانه بودن نوع و چند و چون کالا و مصرف چیست؟ آیا هر آن چه جوامع دیگر و ملّتهای غیر مسلمان تولید یا مصرف می کنند و هر کالایی که در غرب و شرق متداول است، بیگانه و نامطلوب تلقیّ می شود؟ یا این که معیار دقیقتر و خاصتری وجود دارد.
ص: 131
از سخن شیخ صدوق در این باره، چنین برمیآید که نهی تشبه به بیگانگان، بیشتر ناظر به کالاها و مصارف حرامی است که در جوامع کفر وجود دارد. او ذیل، حدیث پیش گفته: «اوحی الله الی نبی...»، گوید:
«لباس دشمنان، همان لباس سیاه، خوراکی آنان، همان شراب و مست کنندهها و حیوانات حرام گوشت...، و مسالک دشمنان، همان مواضع اتهام و مجالس میگساری، لهو و گناه میباشد.(1)
بدین سان، او نهی را حمل بر حرمت نموده و جز در مورد لباس، موارد دیگر را ویژه محرّمات دانسته است.
لیک برخی فقیهان، نهی را اعم از حرمت و کراهت دانسته و موارد را نیز، اختصاص به محرمات ندادهاند.(2)
نیک روشن است که مراد از این روایات، تمامی آن چه بیگانگان تولید و مصرف می کنند نیست. چه، از یکسو هیچ قرینهای بر این تعمیم وجود ندارد و چنان که خواهد آمد شواهد خلاف آن را ثابت میکند. و از سوی دیگر، کالاهای فراوانی وجود دارد که در همه جوامع، مورد استفاده قرار میگیرد و صرف رواج یک کالا در کشوری بیگانه، نمی تواند معیار ردّ آن به شمار رود. به ویژه آن که بسیاری از اختراعات و وسایل جدید، برای نخستین بار در کشورهای بیگانه تولید و مورد استفاده قرار میگیرد و نامطلوب دانستن آنها چیزی جز جمود و تحجّر و سلفیگری نیست.
از دیگر سوی، ویژه ساختن آن به مصارف حرام نیز، -آن سآن که از سخن صدوق برمیآید- نااستوار مینماید. چه، نه تنها شاهدی برآن وجود ندارد، که برخی مثالها در روایات پیش گفته، خلاف آن را نیز ثابت میکند. برای نمونه، برطله (کلاه دراز) و لباس سیاه، هیچ کدام به خودی خود حرام نیستند.
ص: 132
به نظر میرسد آن چه در این باره معیار و مورد نظر است، خصوص کالاها و مصارفی است که ویژه بیگانگان و از اختصاصات آنان بوده و به نوعی، علامت و نشانه آنان به شمار میرود، به ویژه آن جا که چند و چون مصرف و نوع کالایی، با سنتهای اسلامی منافات داشته باشد. روشن است که چنین کالاها و مصارفی، افزون بر آن که خود، نمایندة فرهنگی بیگانه هستند غالباً عناصر دیگر فرهنگی را نیز به همراه میآورند.
بی توجهی به اصل الگو ناپذیری از بیگانگان، برای فرهنگ اسلامی، زیان بار بوده و هویت دینی و ملّی کشور اسلامی را دچار دگرگونی و از هم گسیختگی می کند.
شاهد این سخن آن است که در روایات پیش گفته، بر واژههای «تشبه» و «زیّ» تأکید شده بود و آن گاه، شبیه کردن در زیّ و شکل، منشأ شباهت در خلق و خو و سبک زندگی معرفی گردید. روشن است که این پیامد، درمورد کالاها و مصارف مشترک بین غالب جوامع، نمود نمییابد، چنان که از سوی دیگر، اختصاصی به کالاهای حرام ندارد.
باری، در مورد فن آوریها و وسایل جدیدی که خاستگاه آن فرهنگهای بیگانه میباشند و جامعه اسلامی نیز، گریزی از بکار گیری آنها ندارد، نهادهای فرهنگ ساز و مؤثر در جامعه بایستی تلاش مضاعف نمایند تا ورود آنها، فرهنگ بیگانه را به همراه خود وارد کشور نسازد و یا دست کم این آسیب را به حداقل رسانند و این در مورد کالاهایی که نرم افزاری را نیز با خود دارند، اهمیت فزونتری مییابد.
نکته دیگر آن که تأکید روایات بر الگوناپذیری از «یهودیان»، «نصاری»، «مجوس»(1) و «دشمنان» در کنار واژة «عجم» که نقطه مقابل فرهنگ اصیل اسلامی در آن زمان تلقی میشد، گسترهای دارد که تمامی فرهنگهای دینی و ملّی غیر خودی را در برمی گیرد.
ص: 133
آدمی در ابعاد گوناگون زندگی و در خوی و منش اخلاقی و رفتاری خود، سخت تأثیرپذیر است. الگوها در شکل دهی شخصیت و رفتار آدمی تأثیر بسزایی دارد. در امور اقتصادی و به ویژه مصرف نیز، تأثیرپذیری از دیگران و به ویژه هم چشمی با آنان، از عوامل مهم اسراف و تبذیر به شمار می رود، که این خود، یکی از علل دستور به دوری از متکاثران و مترفان در اسلام، می باشد.
{وَلا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ:(1) از فرمان اسراف کاران پیروی مکنید. }
از سوی دیگر، مترفان، تلاش می کنند با خرید و مصرف کالاهای لوکس و تجمّلاتی، مُدپرستی و ریخت و پاش، به پندار خود، پایگاه اجتماعی و آبروی فزون تری به دست آرند و در حقیقت به خودنمایی و فخرفروشی می پردازند.-چنان که پس از این به تفصیل خواهد آمد- این شیوه زندگی، آثار نامطللوبی بر دیگران برجا می نهد.
بدین جهت، آموزه های دینی به دوری از متکاثران و به ویژه چشم نداشتن به ثروت آنان، دستور داده و از هرگونه تاثیرپذیری از رفاه زدگان و نیز زمینه های آن، پرهیز داده اند:
{لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ:(2) و به آنچه ما دسته هایی از آنان را بدان برخوردار ساخته ایم چشم مدوز و بر ایشان اندوه مخور. }
امام صادق علیه السلام فرمود:
«هنگامی که این آیه نازل گشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من لم یتعز بعزاء الله تقطعت نفسه حسرات علی الدنیا، ومن اتبع بصره ما فی ایدی الناس کثر همّه ولم یشف غیظه، ومن لم یر لله عزّوجل نعمه إلاّ فی مطعم او مشرب او ملبس فقد قصر عمله ودنا عذابه:(3) هر که بر آنچه خدا به او داده صبر نکند، بر دنیا حسرت ها
ص: 134
خورَد، و هر که به آن چه نزد مردم است چشم بدوزد، پریشانیش فراوان گردد و خشمش پایان نیابد، و هر که از سوی خدا نعمتی جز در خوراک و نوشیدنی و لباس، برخود نبیند، عملش کوتاه و عذابش نزدیک گردد.»
{فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُون... وَقالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً وَلا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون:(1) پس [قارون] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده می شد... و کسانی که دانش [واقعی] یافته بودند، گفتند: وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است، و جز شکیبایان آن را نیابند.}
{وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَة الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ:(2) و هرگز به آنچه اصنافی از ایشان را از آن برخوردار کردیم چشم مدوز. [آنها فقط] زیور زندگی دنیاست تا ایشان را در آن بیازماییم.}
{وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ... وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَة الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطا:(3) و با کسانی که پروردگارشان را می خوانند... شکیبایی پیشه کن و برای زیور زندگی دنیا، چشمانت را از آنان بر مگیر، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن.}
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من مَدّ عینه الی زینةِ المترفین کان مُهیناً فی ملکوت السماء:(4) هر که به زیور ناز پروردگان چشم بدوزد در ملکوت آسمان خوار است.»
ص: 135
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«إیّاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک:(1) بپرهیز از این که به بالاتر از خود [در امور مادّی] چشم بدوزی.»
در آیة شریفة یادشده از سورة حجر، دو دستور در مورد نوع نگاه آدمی به طبقات اقتصادی بالاتر از خود و ثروتمندان داده شده است.
نخست، نهی از چشم دوختن به امکانات مادّی آنان؛
دوم، حسرت نخوردن و اندوه نداشتن در برابر محرومیت از آن.
بسیارند افرادی که پیوسته وضعیت مادّی و سطح امکانات خود را با افراد بالاتر از خود مقایسه میکنند و از کمبودهای خود نسبت به آنان، رنج می برند. این نوع نگاه، در ابتدا، آرامش روانی فرد و خانوادهاش را به هم می زند و حسرت و افسوس و سرخوردگی را، جایگزین لذت بردن از داشتهها میسازد. چه، پیوسته افرادی وجود دارند که از امکانات مادّی فزونتر یا متفاوتی برخوردارند و نگاه مقایسهای، برای بیشتر افراد، نتیجهای جز حالت یادشده ندارد. بنابراین، حتّی ثروتمندان جامعه نیز، در معرض این آسیباند. زیرا «دستْ بالای دست بسیار است.»
افزون بر پیامد روحی- روانی این گونه فکر، پیآمدهای اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی نیز، دامنگیر افراد میشود. مسابقه مدگرایی و عوض کردن وسایل و لوازم زندگی بدون هیچ گونه نیازی، خرید وسایل اضافی، تجمّل گرایی افراطی، و در پی آن، اسراف و تبذیرهای گسترده برای صاحبان درآمدهای بالا، و در مقابل، بروز اختلافات شدید خانوادگی و عواقب ناشی از آن و حتّی گاه دست یازیدن به راههای خلاف و غیر قانونی همچون اختلاس، سرقت و قاچاق، برای صاحبان درآمدهای پایین تر، بخشی از پی آمدهای منفی یادشده است. در سطح ملّی نیز، جامعه ای که از
ص: 136
مترفان و مسرفان، الگوپذیری فراوانی داشته باشند، آسیب پذیری فراوانی خواهند داشت که عقب ماندگی علمی، وابستگی اقتصادی و سیاسی، فقر فرهنگی و تنزّل ارزشها، از آن جملهاند و البته پارهای از این موارد، در جوامع فقیر یا در حال توسعه نمود بیشتری مییابد.
بر این اساس، علت تأکید بر دوری از متکاثران و رفاه زدگان را می توان در امور زیر خلاصه نمود:
1. مصونیت از تأثیر اخلاق ناشایست و رفتارهای ناپسند آنان همچون اسراف، عیّاشی، بخل و آزمندی.
2. پیشگیری از آثار نامطلوب زندگیِ اشرافی و تکاثر، بر روح و روان، و دل مردگی ناشی از زرق و برق ثروت و گاه استفاده از اموال شبهه ناک متکاثران.
3. حفظ روحیة رضایتمندی از زندگی و خشنودی از مقدّرات الهی.
4. نفی ارزشهای تکاثری، با تحقیر زندگی اشرافی، که خود، باعث سوق دادن جامعه به سوی ارزشهای انسانی و دینی است و عامل پیشگیری از بسیاری از مفاسد اقتصادی جامعه.
شایان ذکر است اگر ارتباط با متکاثران، تأثیر منفی بر انسان یا جامعه نداشته باشد و در مقابل، موجب ارشاد و هدایت آنها گردد، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه وظیفه، تلقی می شود.(1) اگر قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را قاطعانه، از همراهی با آنان بازداشته، از آن رو بوده است که سخنان حضرت، هرگز تأثیری بر آنان نمی گذاشت.(2)
آموزههای اخلاقی- اقتصادی اسلام، از یکسو با بالا بردن سطح آگاهی و علمی
ص: 137
افراد به جایگاه حقیقی و ارزش والای انسان(1) و رشد دادن شخصیت او، کمک میکنند که به اهداف و آرمانهای بالاتر و فراتر از مادّیات بیندیشد و نگاهش به افق های دورتر باشد، تا از کمبودهای مادّی، احساس حقارت درونی و حسرت و اندوه نکند، و از دیگر سوی، راهکارهای اخلاقی- رفتاری ویژهای پیش پای او نهاده تا از پی آمدهای آن، در أمان ماند. از جمله راهکارهای یادشده میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
نخست: یادآوری نعمت های الهی، قرآن کریم بارها آدمی را بر آن داشته تا نعمت های بیشمار الهی را یادآورد و به نکات مثبت زندگی خود بیندیشد، به ویژه اگر در گذشته با مشکلات و نابسامانیهایی دست و پنجه نرم میکرده و اکنون برطرف شده است. تا بدین شیوه به نشاط در زندگی دست یابد. آیاتی با تعبیر «اذکر نعمتی» و مانند آن، در قرآن فراوانند.(2)
دوم: چشم ندوختن به امکانات و ثروت دیگران و در مقابل، نگاه به افراد فرو دست در امور مادّی، که این اخیر، در بخش بعدی با تفصیلی فزون تر خواهد آمد.
بر همین اساس، سرپرست خانواده، بایستی تدبیر زندگی را به دست گیرد و تلاش نماید خانواده خود را، با خانوادههایی بیشتر مرتبط سازد که از سطح زندگی پایینتر یادست کم مساوی برخوردار باشند. گاه رفتن به یک میهمانی بسیار با شکوه که از سوی افراد ثروتمند ترتیب داده میشود و در آن، آگاهانه یا ناآگاهانه، وسایل و کالاهای لوکس و تجمّلاتی یا گران قیمت به نمایش گذاشته میشود، چنان در روحیه افراد خانواده تأثیری منفی برجای مینهد که تا مدتها، لذت زندگی را از آنان سلب مینماید. امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«...لا تجالس الأغنیاء فانّ العبد یجالسهم وهو یری أنّ لله علیه نعمة فما یقوم
ص: 138
حتّی یری أن لیس لله علیه نعمة:(1) با ثروتمندان همنشینی مکن، چراکه بنده، در حالی که خود را مشمول نعمت الهی می داند، با آنان همنشینی می کند ولی پس از برخاستن از مجلس، چنین می پندارد که خداوند به او نعمتی نداده است!»
این نکته نیز یادکردنی است که خارج از محدوده زندگی و منازل ثروتمندان، در سطح شهر، بازارها و پاساژها نیز، کالاهای لوکس و تجمّلاتی و وسایل گران قیمت فراوانی وجود دارد که با شگردهای تبلیغاتی، چشم رهگذران را به خود خیره می سازد و بیننده را به خرید آنها، تحریک میکند. روشن است که بیشتر مردم، حتّی با وجود نیاز نیز، توان خرید آن چه را میبینند یا میخواهند ندارند. تردیدی نیست که آموزه های پیش گفته، به عمومیت ملاک، این موارد را نیز شامل میشود و سزامند آن است که آدمی، برای حفظ آرامش روانی و لذت بردن از زندگی، به این گونه مکانها نیز، کمتر رفت وآمد نماید. شاید تأکید بر آمد و شد کمتر در بازارها، که در روایات آمده(2)، ناظر به این اثر مثبت نیز باشد.
افزون بر این، در روایات به نکته جالب دیگری در این باره اشاره شده که مردم را به شکیبایی در برابر دیدن کالاهایی که آدمی، توان خرید آن را ندارد، توصیه نموده است و به پاداش الهی امید داده است، که این، برای تکامل روحی و اخلاقی آدمی نیز، سودمند است.
امام صادق علیه السلام به یکی از یاران خود فرمود:
«آیا وارد بازار نمیشوی؟ آیا نشده است که میوه ای را ببینی به فروش میرسد، یا چیزی دیگر را، و تو مایل به [خرید] آن باشی؟ وی گفت: آری به خدا سوگند. حضرت فرمود: امّا إنّ لَک بِکلّ ما تراه فلا تقدرُ علی شرائِه حسنة:(3) آگاه باش، تو در برابر هر آنچه که میبینی و توان خرید آن را نداری پاداشی دریافت می کنی.»
ص: 139
آموزههای دینی از آدمی خواستهاند تا در امور مادّی به پایین دست خود نگاه کند تا پیوسته از سطح زندگی خود، خشنود بوده و از آن لذتّ ببرد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«أنظر الی مَن هو دونک فی المقدرة ولاتنظر الی من هو فوقک فی المقدرة، فإنّ ذلک اقنع لک بما قسم لک:(1) به کسی که توانایی[اقتصادی] کمتری نسبت به تو دارد بنگر و به توانگرتر از خویش، منگر، زیرا این کار، تو را به آن چه قسمت تو شده قانع تر میسازد.»
از سوی دیگر، در آیات و روایات فراوان، به همنشینی با محرومان جامعه، تشویق شده است. برای نمونه بنگرید:
{واصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاة وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَة الْحَیَاة الدُّنْیَا:(2) با کسانی که پرودگارشان را صبح و شام می خوانند [و] خشنودی او را می خواهند، شکیبایی پیشه کن و برای زیور زندگی دنیا، دیدگانت را از آنان بر مگیر.}
رسول خدا صلی الله علیه و آله در پی نزول این آیه، خطاب به مؤمنانِ فقیر، فرمود:
«معکم المحیا ومعکم الممات:(3) زندگی و مرگ من تنها با شماست.»(4)
امیر مؤمنان علیه السلام در آخرین وصیت خویش، بر این مسأله، تأکیدی دو چندان داشت:
«الله! الله! فی الفقراء والمساکین، فشارکوهم فی معایشکم:(5) خدا را، خدا را در بارة فقیران و بیچارگان [در نظر گیرید!]، پس آنان را در زندگی خود سهیم نمایید.»
در سیرة امامان معصوم علیه السلام نیز این مسأله به روشنی نمایان است. برای نمونه بنگرید:
ص: 140
امام حسین علیه السلام از کنار تعدادی مسکین عبور نمود که تکه هایی [نان] بر روی عبایی [گذارده بودند و] می خوردند. حضرت به آنان سلام کرد. آنان، امام را به خوردن غذا دعوت کردند و امام کنارشان نشست...(1)
همنشینی با محرومان، افزون بر آن که آدمی را از احوال آنان و وضع معیشتی شان آگاه می سازد و روحیة فروتنی و نوع دوستی را در وی تقویت می کند، گامی مؤثّر در جهت رضایتمندی شخص از زندگی خود و زمینه ساز مصرف بهینه از امکانات به شمار می رود.
در راستای الگو ناپذیری از رفاه زدگان و ثروتمندان در چند و چون مصرف از یکسو، و کاستن از فشار روانی افراد کم درآمد و بی بضاعت از سوی دیگر، در آموزه های دینی تأکید شده که حتّی در ارتباطات کوتاه مدت همچون مسافرت نیز، هر شخص با افراد هم سطح خود همراه گردد. این تأکید، بدان رواست که در سفر، آدمی نیازمند آن است که زاد وتوشهای همراه خود ببرد یا وسایل و کالاهای مورد نیاز خود را در بین راه تهیه کند و گاه کالاهایی را از سر نیاز یا علاقهمندی، برای خود و دیگران خریداری نماید. نیک روشن است نوع و میزان این کالاها، به تناسب سطح درآمد و تمکن مالی افراد، تفاوت پیدا میکند و ثروتمندان و توانگران، امکانات بهتری را برای خود فراهم میآورند. اختلاف سطح همسفران باعث می گردد افراد کم درآمد یا تلاش کنند از نظر چند و چون مصرف، خود را به سطح دیگران برسانند، تا عزّت و آبروی خویش را پاس دارند، و در نتیجه با زیان های مالی و هزینههای غیر لازم مواجه گردند و یا به همان حدّ بسنده نمایند و در برابر دیگران و به ویژه دنیامداران، خوار و حقیر شوند.
ص: 141
اکنون روایاتی را در این باره بنگرید:
یکی از یاران امام صادق علیه السلام بنام شهاب میگوید:
«به امام علیه السلام عرض کردم: شما از وضعیت و توانگری من و گشاده دستیام نسبت به برادرانم آگاهی دارید. من گاه با گروهی از آنان در مسیر مکّه همسفر میشوم و بر آنان گشاده دستی میکنم. حضرت فرمود: لاتفعلْ یا شهاب، إنْ بسطتَ وبسطوا أجحفتَ بهم وإنْ هم أمسکوا أذللتهم. فأصحب نُظَراءَک:(1) این کار را مکن ای شهاب، [چه،] اگر تو گشاده دستی کنی و آنان [نیز] گشاده دستی کنند، به آنان جفا نمودهای و اگر آنها [از صرف هزینههایی چون تو] خودداری ورزند، خوارشان ساختهای. بنابراین، با همسانان خود مصاحبت نما.»
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم:
«مردی با گروهی ثروتمند بیرون می رود، در حالی که از همه آنان، کم بضاعتتر است. پس آنان هزینههایی میکنند و او توان چنین هزینههایی را ندارد. امام علیه السلام فرمود: ما أحبّ أن یذّلَ نفسَه. لیخرجْ مع من هو مثله: دوست ندارم خود را خوار نماید. [بنابراین] با افرادی همانند خود بیرون رود.»(2)
امام باقر علیه السلام فرمود:
«إذا صحبتَ فأصحب نحوَک ولا تصحَبنّ من یکفیک فإنّ ذلک مذلةٌّ للمؤمن:(3) هرگاه مصاحبت نمودی، با کسی که [از نظر سطح معیشت] مانند تو باشد مصاحبت نما، و هرگز با کسی که هزینههای تو را میپردازد، همراه نشو، چرا که این، موجب خوار شدن مؤمن است.»
شخصی گوید:
«از امام باقر علیه السلام پرسیدم: گروهی با یکدیگر [به سفر] می روند و افراد ثروتمند و
ص: 142
غیر ثروتمند در میان آن ها هستند. پس فردی ثروتمند، هزینه های آنان را می پردازد. [این چگونه است؟] فرمود: إنْ طابت بذلک انفسهم فلا بأس به: اگر آنان به این کار راضیاند، اشکالی ندارد. گفتم: و اگر راضی نبودند چطور؟ فرمود: یصیر(یصبر) معهم یأکل من الخبز ویدع ان یستثنی من ذلک الهرات: با آنان همراهی (شکیبایی) نماید و نان میل کند و به تنهایی گوشت پخته شده نخورد.»(1)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که:
«انّه کان یکره للرجل ان یصحب من یتفضل علیه وقال: اصحب مثلک:(2) آن حضرت خوش نمی داشت مرد، با کسی همراهی نماید که بر وی برتری دارد و فرمود: با همانند خود مصاحبت نما.»
یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام حسین بن ابی العلاء گوید:
«ما بیست و چند نفر بودیم که به سمت مکه راه افتادیم. به هر منزل که می رسیدیم، گوسفندی ذبح می کردم. چون نزد امام صادق علیه السلام رفتم، بی درنگ فرمود: ای حسین، مؤمنان را خوار می کنی؟ گفتم: از این کار به خدا پناه می برم! فرمود: خبر رسیده در هر منزلی، گوسفندی را برای همراهان ذبح می نموده ای. عرض کردم: من فقط برای خدا این کار را انجام می دادم. فرمود: آیا نمی دانی برخی از آنان، دوست دارند مانند تو باشند، ولی توانایی ندارند و بدین جهت، پیش خود احساس حقارت می کند. عرض کردم: از خدا طلب آمرزش می کنم و دیگر تکرار نخواهم کرد.»(3)
بر این اساس، هم شخص کم درآمد و بی بضاعت باید تلاش نماید با افراد ثروتمند مسافرت و معاشرت نکند و هم ثروتمندان باید دقت کنند در چنین جمع هایی، از صرف هزینه ها و خرید کالاهایی که موجبات تحقیر افراد کم بضاعت یا فشار بر آنان را فراهم می آورد، - حتّی اگر به هدف کمک به آنان باشد- پرهیز نمایند و به تعبیر روایات، در طول سفر، به کم قناعت نمایند.
ص: 143
نیک روشن است که این موضوع، منحصر به سفر نیست و در دیگر ارتباطات اجتماعی نیز، نمود می یابد. صرف هزینه های هنگفت برای برگزاری جشن ها و میهمانی هایی که افراد مختلف حضور می یابند، خرید و سایل و لوازم فراتر از حدّ متعارف برای فرزند خود، که زمینه احساس حقارت دانشآموزان دیگر و دوستان کم بضاعت او را فراهم میآورد، و مواردی از این دست، همگی مصداقهایی از آن حکم کلّی به شمار میروند.
این نکته نیز یادکردنی است که از آیه {وامّا بنعمة ربّک فحدّث}(1) و روایاتی همچون: «خداوند دوست دارد اثر نعمت خود را بر بندهاش ببیند...»(2) اظهار نعمت برمیآید. نیک روشن است که این گونه روایات، نباید دستاویزی برای هرگونه مصرف و هزینه غیر متعارف قرار گیرد. چه، نمایان ساختن اثر نعمت، به حکم روایات پیش گفته، مقیّد به صورتی است که موجب تحقیر دیگران یا وارد آوردن فشار برآنان نگردد و اصولاً چنین سفارشی، در مقام نفی ابراز فقر و بیچارگی و نیز تاکید بر تمیزی و آراستگی است(3) و نه مجوّزی برای هزینههای غیر متعارف و مشکل ساز.
در فرهنگ مصرف گرایی مترفان، مصرف، هم ارزش مادّی دارد و هم ارزش نمادین؛ بدین معنا که مصرف، وسیله ای می گردد برای ابراز وجود و به دست آوردن هویت اجتماعی، از این رو، نه تنها ارزش نمادین می یابد بلکه در برابر مصرف به معنای تأمین کنندة نیازهای زیستی انسان، قرار می گیرد و اولویت می یابد.(4) آنان تلاش می کنند با خرید و مصرف کالاهای لوکس و تجمّلاتی، مدپرستی و ریخت و پاش، به پندار خود، پایگاه اجتماعی و آبروی فزون تری به دست آرند و در حقیقت به خودنمایی و
ص: 144
فخرفروشی می پردازند.
این در حالی است که بر اساس آموزههای دینی، مصرف کالاها و امکانات، بایستی صرفاً به منظور رفع نیازهای مادّی و معنوی، جسمی و روحی باشد و نه به هدف خودنمایی و فخر فروشی. چه، این کار، افزون بر آن که خود، رذیلتی اخلاقی و نشانه رشد نایافتگی شخصیت آدمی، و گاه، احساس حقارت درونی(1) و به هدف سرپوش نهادن بر آن است، پیآمدهای ناگوار اجتماعی و اقتصادی نیز بر جای می نهد؛ فخر فروشی و خودنمایی در خرید و مصرف، از یکسو موجب بروز و تشدید مسابقة دنیا طلبی، خرید و بکارگیری کالاهای غیر لازم و در نتیجه هدر دادن ثروت ها و امکانات فرد و جامعه، و اسراف و تبذیر میگردد. از این روی، قرآن کریم در اشارتی معنادار، اسراف کاری فرعون را در کنار روحیه برتری جویی وی نهاده و ارتباط آن دو را یادآور شده است:
{وإنّ فرعونَ لعالِ فی الارض وانّه لمن المسرفین:(2) بی تردید فرعون در زمین برتری جوست و هم او از اسراف کاران است. }
از دیگر سوی، خودنمایی توانگران و ثروتمندان با کالاها و امکانات خود، اقشار کم درآمد و فاقد توانایی اقتصادی را بر آن میدارد تا یا با شیوههای گوناگونی همچون وام گرفتن و سختی دادن به خود و حتّی گاه روی آوردن به راههایی خلاف شرع و خلاف قانون، همچون سرقت، اختلاس و قاچاق، تلاش نمایند با خرید کالاهای مورد نظر، خود را هم سطح ثروتمندان و فخر فروشان نشان دهند و از قافله آنان عقب نمانند و یا در بیشتر موارد، دچار سرخوردگی، احساس حقارت، و حسرت و اندوه شوند که این
ص: 145
خود، به فضای کینه، دشمنی، بدبینی و حسادت دامن میزند و بهداشت روانی فرد و جامعه را به مخاطره میافکند. این احساس، به ویژه در بارة کودکان یا افرادی که از ظرفیت روحی و قدرت عقلانی پایینتری برخوردارند، نمودی بیشتر مییابد، به گونهای که حتّی ممکن است به بیماریهای روحی همچون افسردگی و بروز اختلالات رفتاری نیز منجر گردد. به سبب پیآمدهای مصرف به هدف فخر فروشی و خودنمایی، که به پارهای از آنها اشاره شد، آموزههای دینی به طور کلی این کار را ممنوع ساختهاند و گاه به برخی از آثار منفی آن نیز، اشاره کردهاند. نمونه آنها را بنگرید:
{إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَآتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّة... فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ. وَقالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ. فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ. وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُون:(1) قارون از قوم موسی بود و بر آنان ستم کرد، و از گنجینه ها آن قدر به او داده بودیم که صندوقهای آنها بر گروه نیرومندی سنگین می آمد... پس [قارون] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده می شد واقعاً او بهره بزرگی [از ثروت] دارد. کسانی که دانش [واقعی] یافته بودند، گفتند: وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است، و جز شکیبایان آن را نیابند. آن گاه [قارون] را با خانه اش در زمین فرو بردیم، و گروهی نداشت که در برابر [عذابِ] خدا او را یاری کنند و [خود نیز] نتوانست از خود دفاع کند. و همان کسانی که دیروز آرزو داشتند به جای او باشند، صبح می گفتند: «وای، مثل اینکه خدا روزی را
ص: 146
برای هر که از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ می گرداند، و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را [هم] به زمین فرو برده بود. وای، گویی که کافران رستگار نمی گردند.}
نمونة بارز و نماد ثروتمند مغرور در قرآن کریم، قارون است. از آیه نخست برمی آید که وی، از ثروت و امکانات فراوانی برخوردار بود. واژة «مفاتیح» در آن آیه، جمع مفتح، به معنی محلی است که چیزی را درآن ذخیره میکنند. (همچون گاو صندوقهایی که اموال را درآن نگهداری مینمایند.) و یا کلیدهای آنها.(1)
بنابراین، قارون آن قدر اموال گرانبها و قیمتی داشت که صندوقهای آنها را، گروهی از مردان نیرومند، به زحمت جابجا میکردند. لیک وی ثروتمندی مغرور و فخر فروش بود که در مصرف و عرضة ثروت خود بر مردم، به خودستایی و خودنمایی میپرداخت، آن هم فخر فروشی در میان مستضعفان و پابرهنگان!
تعبیر «فی زینته» نشان میدهد که او، تمام توان و قدرت خویش را به کار گرفت تا وسایل لوکس و تشریفاتی خود را به نمایش گذارد، مرکبهایی گران قیمت، پوشش های سرخ رنگ و...(2) در این حال مردم و بینندگان دو گروه شدند: گروهی دنیا پرست که فاقد شخصیتی رشد یافته و ایمانی نیرومند بودند. آنان با مشاهده این صحنه خیره کننده، آهی از سر سوز و حسرت میکشیدند و آرزو میکردند که حتّی برای یک روز یا یک ساعت، به جای قارون میبودند. چه، او زندگی شیرین و لذّت بخشی دارد. وگروه دوم، اندیشمندانی با ایمان و عالمانی پرهیزگار که افق فکری بالاتر و والاتری داشتند و حقیقت زندگی دنیا را درک میکردند. آنآن که ارزشها و شخصیت آدمی را با معیار زر و ثروت نمیسنجیدند به گروه نخست هشدار میدادند تا در برابر محرومیت خود و موج تحقیر واحساسات ناخوشایندی که از ناحیه رفتار قارون دریافت میکردند، شکیبایی نمایند و دل و جان به پاداش الهی داشته باشند.
ص: 147
تا این که سرانجام، قارون به سبب طغیان و سرکشی و تحقیر مؤمنان تهیدست، به سرنوشت شومی گرفتار گردید و عذاب الهی، او و ثروت خیر کنندهاش را به کام نابودی فرستاد، این جابود که ضعف اندیشان و حسرت پیشهگانِ دیروز، از اندیشه و عملکرد خود پشیمان گشتند.
روشن است که قارون صفتان، همیشه و در زمان ما نیز، وجود دارند. آنان تلاش می کنند ثروت خود را به رخ دیگران بکشند و از این کار، لذت میبرند. دوست دارند با خودرو گران قیمت خود، از میان پابرهنگان و محرومان بگذرند، گرد و غبار و آب های سطح خیابان را برچهره و لباس آنان بیفشانند و تحقیرشان نمایند. با پوشیدن لباس های فاخر و زیور آلات فراوان خود، در میهمانیها وجشنها حاضر شوند و انگشت شگفتی و حسرت آنان را بردهانشان ببینند! سقف اتاقها و نمای ساختمان خود را به گونهای غیر متعارف زیبا سازی نمایند تا نظر رهگذران و ناظران را به خود خیره سازند، به روزترین و گران قیمتترین وسایل خانه و آشپزخانه را خریده در معرض دید دیگران قرار دهند و از ابراز تعجب و حتّی حسرت آنان، لذت ببرند. بدین سان، مصرف نمادین و به هدف فخر فروشی، در زندگی آنان، نمودی بارز دارد.
گاه همین نمایش ثروت نیز، ممکن است بلای جانشان گردد و کینههای در سینه انباشته دیگران، طومار زندگی آنان را در هم پیچد یا ثروتشان را بر باد دهد.
{وَنادی فِرْعَوْنُ فی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی أَفَلا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ وَلا یَکادُ یُبینُ فَلَوْلا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنینَ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه:(1) و فرعون در [میان] قوم خود ندا درداد [و] گفت: ای مردم من، آیا پادشاهی مصر و این نهرها که از زیر [کاخهای] من روان است از آنِ من نیست؟ پس مگر نمی بینید؟ آیا [نه] من از این کس که خود بی مقدار است و نمی تواند درست بیان کند بهترم؟ پس چرا بر او دستبندهایی زرّین
ص: 148
آویخته نشده؟ یا با او فرشتگانی همراه نیامده اند؟ پس قوم خود را سبک مغز یافت [و آنان را فریفت] و اطاعتش کردند. }
فرعون نیز، به عنوان نماد حاکم سیاسی دنیای سرمایهداری و ثروت محور، امکانات مادّی تحت اختیار خود را به رخ زیردستان و موسی علیه السلام می کشد و فخر میفروشد.
{اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزینَةٌ وَتَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ:(1) بدانید که زندگی دنیا، در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر است.}
این آیه، که در مقام نکوهش دنیای دنیا پرستان است، با عبارت «وتفاخر بینکم» از فخر فروشی آدمیان، انتقاد نموده است.
نمونه روایات این بحث را نیز بنگرید:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«من لبس ثوباً فاختال فیه خسف الله به من شفیر جهنّم:(2) هرکس جامه ای بپوشد و با آن، فخرفروشی کند، خداوند او را از لبه دوزخ [به قعر آن] فرو خواهد برد.»
نیز می فرماید:
«من بنی بنیاناً ریاءاً و سمعه حمله یوم القیامه... وهو نار تشتعل ثمّ تطوّق فی عنقه ویلقی فی النار... قیل: یا رسول الله کیف یبنی ریاءاً وسمعه؟ قال: یبنی فضلاً علی ما یکفیه، استطاله منه علی جیرانه ومباهاة لإخوانه:(3) هرکس، برای خودنمایی و ستایش دیگران ساختمانی بسازد، روز قیامت، در حالی آن را حمل خواهد کرد که چون آتشی شعله ور، بر گردنش آویخته است، و به آتش افکنده خواهد شد... گفته شد: ای رسول خدا! چگونه آن را برای خودنمایی و ستایش جویی می سازد؟ فرمود: «فراتر از حدّ نیاز می سازد تا بر همسایگانش، برتری جوید و به برادرانش، فخر فروشد.»
ص: 149
رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصایای خود به ابوذر فرمود:
«یا اباذر، من ترک لبس الجمال و هو یقدر علیه تواضعاً لله، کساه الله حلّة الکرامة... یا اباذر، البس الخشن من اللباس والصفیق من الثیاب لئلاّ یجد الفخر فیک مسلکه:(1) ای ابوذر هر که پوششی زیبا را که توان فراهم آوردن آن را دارد، از سر فروتنی در برابر خدا ترک نماید، خداوند زیور کرامت را بروی بپوشاند... ای ابوذر، لباس زبر و جامه درشت بپوش تا فخر فروشی در تو راهی پیدا نکند.»
در جمله نخست، ترک زیور و زیبایی از سرفروتنی برای خدا یاد شده است. با توجه به این که در روایاتی دیگر، مطلوبیت این کار نشان داده شده،(2) طبعاً بایستی این سفارش، ویژه مواردی باشد که این کار، خلاف تواضع بوده و نوعی خودبرتربینی و خودستایی را به همراه داشته باشد. چنان که در فراز دوم روایت نیز، پوشیدن لباس های ساده به هدف پیشگیری از فخر فروشی، سفارش شده است. بنابراین، این توصیه ها ویژه مواردی است که زمینه تفاخر فراهم آمده باشد.
نیز از حضرت نقل شده که فرمود:
«من أطعم طعاماً ریاءً وسمعةً أطعمَه الله مثله من صدید جهنّم وجعل ذلک الطعام نارا فی بطنه حتّی یقضی بین الناس:(3) هر که از سر ریا و خودنمایی اطعام نماید، خداوند مانند همان را از غذای چرکین جهنم به او بخوراند و آن طعام را به صورت آتشی در درون وی قرار دهد تا این که میان مردم داوری نماید.»
فخرفروشی در برپایی مجالس، پی آمدهایی دارد که عمده ترین آن صرف هزینه های سرسام آور و احیای فرهنگ غلط مصرفگرایی است که عمده ترین آن در مجالس عروسی به مدد دریافت وامهای سنگین وکمرشکن و صرفاً به انگیزه هم چشمی و خودنمای، دیده می شود. هزینههای بالای مراسم سفرهای معنوی همچون بازگشت
ص: 150
حاجی، خرجهای هنگفت محافل عزا به ویژه هزینههای بی مصرفی همچون خرید تاج گلهای گران قیمت و بزرگ و مانند آن از این دسته است.
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود:
«الولیمةُ أوّل یوم حقٌ والثانی معروفٌ ومازاد ریاءٌ وسمعة:(1) ولیمه، روز نخست حق، روز دوم کاری شایسته، و اضافه برآن، ریا و آوازه خواهی است.»
شاید بر پایه همین گونه آموزهها بوده است که برخی از فقیهان، حرمت ساختن و مصرف کالاهای گران قیمت را که موجب فخر فروشی و خود برتر بینی میگردد، بسان قاعدهای کلّی و تعلیل گونه، بیان نمودهاند. برای نمونه علاّمه حلّی، مزین نمودن شمشیر و لگام را با طلا، حرام دانسته بدین علت که نوعی عجب و خودپسندی و اسراف است.(2)
نیک روشن است که پیشگیری از این گونه مصرف، در گرو ترویج فرهنگ اصیل اسلامی، و نهادینه ساختن اخلاق و فضایل انسانی در جامعه است. چه، مصرف نمودن به انگیزه فخر فروشی، ریشه در خوی خودبرتربینی و حسّ خودستایی دارد و تا این سرچشمه خشکانده نشود، رفتارهای ناشی از آن پیوسته بروز خواهد نمود.
این نکته نیز یاد کردنی است که فخرفروشی نکردن و مصرف نکردن به هدف خود نمایی، بدین معنا نیست که آدمی، خود را در برابر دیگران نیاراید و با سر و وضع ژولیده و لباسی ژنده و کثیف، در جمع حاضر گردد. چه، آراستگی و زیبایی، به ویژه در برابر دیگران، مطلوب و شایسته است. و در این باره، روایاتی فراوان وجود دارد. از جمله، در سیرة امام رضا علیه السلام آمده است:
«اذا بَرَزَ للناس، تزّین لهم:(3) هنگامی که بین مردم حاضر می گردید، برای آنان خود را آراسته میکرد.»
ص: 151
مرز فخر فروشی و آراستگی، با توجه به چند نکته روشن تر می گردد:
نخست آن که آراستگی و زینت، باید درحدّ متعارف باشد و نه افراط آمیز؛
دوم آن که بسته به افرادی که آدمی بین آنان حاضر میگردد، چند و چون زینت و آرایش متفاوت می شود؛ بین محرومان درحدّی پایینتر و بین توانگران در حدّی متعارف.
سوم آن که فخر فروشی، گستره فراوانی دارد و هرگونه کالای مصرفی را شامل می گردد. افزون بر همه، انگیزه فخر فروشی و خودنمایی با انگیزه آراستگی و پاکیزگی، متفاوت بوده، و این تفاوت، در چند و چون خرید و مصرف نیز، تأثیر گذار است. بدین جهت، اوّلی، موجب رنجش، اندوه و حسرت دیگران میگردد و دوّمی، لزوماً خرید و مصرف کالاها را درپی ندارد و بیشتر، موجب تشویق به پاکی و نظم فردی میباشد.
از دیگر عواملی که بایسته است در چند و چون مصرف مدّ نظر قرار گیرد، حفظ عزّت و اقتدار در برابر بیگانگان و دشمنان است. اگر مقدار یا کیفیت پایین مصرف کالایی که در معرض دید بیگانگان میباشد، موجب تحقیر و مخدوش شدن عزّت مؤمن گردد، بایستی به شکل مطلوب، تغییر یابد. این نکته، در روایات مورد تأکید قرار گرفته است. برای نمونه، پیشتر این سخن امام کاظم علیه السلام را بازگو نمودیم که فرمود:
«شما گروهی هستید که دشمنانی فراوان دارید. ای گروه شیعیان! مردم با شما دشمنی نمودند. بنابراین، تا آن جا که در توان دارید، در برابر آنان خود را بیارایید.»(1)
از اصول و ارزشهای حاکم بر مصرف، اصل ساده زیستی است. آموزههای دینی که بر این اصل دلالت دارند، چند دسته اند، که نیازمند تحلیل و بررسی است. افزون بر
ص: 152
آن، پرسشهایی در این باره مطرح است که به اختصار مورد بررسی قرار میگیرد.
در آموزه های دینی، بر مسالة زهد، تاکید شده است. برای نمونه امام علی علیه السلام فرمود:
«الزهدُ أقّل ما یوجد وأجّل ما یعهد، یمدحه الکل ویترکه الجلّ:(1) زهد، کمترین چیزی است که یافت میشود و با ارزشترین چیزی است که به وصف درمیآید، همه آن را می ستایند و[لی] بیشتر [مردم] آن را رها میسازند.»
«زهد» در اصل به معنای «قلّت» در هر چیز است و از آنجا که به چیزهای کم و ناچیز، رغبتی نمی شود، به معنای «بی رغبتی» نیز آمده است.(2)
در علم اخلاق، تعریفهای گوناگونی برای «زهد»، شده است(3) که دقیقترین آنها که نگاهی واژه شناختی نیز دارد، عبارت است از ناچیز دانستن و تمایل نداشتن به چیزهایی است که مانع تکامل آدمی است.(4) این خود، مراتبی دارد که در کتابهای اخلاقی، به تفصیل بیان شده است.(5)
به طور کلی، از آموزه های دینی چنین برمی آید که زهد دارای دو بُعد است.
نخست: بُعد روحی که به معنای دل نبستن و شیفته نبودن به مظاهر مادّی است. امام علی علیه السلام با اشاره به این نکته، می فرمایند:
«تمام زهد در دو جمله از قرآن است: {لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ:(6) تا برای آنچه از دست شما رفته، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده شده،
ص: 153
شادمان نباشید.}(1)
زهد در این مرحله، به معنای برخوردار نشدن از امکانات مادّی نیست، بلکه به معنای اسیر زیبایی های دنیایی نشدن است.
دوّم: بُعد عملی زهد، که برداشت کم و بازدهی زیاد می باشد،(2) مربوط به صرفه جویی در مصرف است و عرصة تولید را شامل نمی شود.(3)
بنابراین، زاهد حقیقی کسی است که از یک سو تمام توان خویش را در کار و تولید به کار بندد، و از دیگر سو، با دل نبستن به امور مادّی، به راحتی از آنچه به دست آورده است به سود نیازمندان و مصالح جامعه، صرف نظر کند.(4) نمونه روشن این سخن را می توان در سیرة عملی پیشوای زاهدان، حضرت علی علیه السلام دید.(5)
زهد دارای ثمراتی است که از آن بین می توان به سخاوت،(6) ایثار، همدردی با محرومان و نیز آزادگی و آزادی از قید و بندهای مادّی اشاره نمود.(7)
نفسانی که موجب اکتفا کردن به اندازة نیاز و ضرورت از مال می شود»(1) بیان شده است.
از مجموع سخنان واژه شناسان، دانشمندان اخلاق و آموزه های دینی چنین برمی آید که قناعت و عناصر مرتبط با آن همچون رضایت، ویژگی مثبتی در شخصیت انسان است که موجب خشنودی و لذّت انسان از حداقل های زندگی می شود و به صورت ترک آزمندی و فزون خواهی، نمود می یابد. از این رو، نقطه مقابل قناعت طمع(2) و حرص(3) است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«خیارُ المؤمنین القانع و شرارُهم الطامع:(4) بهترین مؤمنان، [افراد] قناعت پیشه و بدترین آنان، طمع ورز[ان] میباشند.»
امام علی علیه السلام فرمود:
«انتقم من حرصک بالقنوع کما تنتقم من عدوّک بالقصاص:(5) از آزمندی خود با قناعت انتقامگیر، آن سآن که از دشمن خود با قصاص انتقام میستانی.»
در آموزه های دینی، سفارش به قناعت دو هدف را دنبال می کند:
نخست ایجاد اعتدال و توازن در آدمی نسبت به زندگی دنیا است، چه، سرشت آدمی به دنیا آزمند و حریص است،(6) در مقابل، دینْ او را به قناعت و پرهیز از حرص فرامی خواند. برآیند این دو نیرو، اعتدال و توازن در آدمی نسبت به زندگی دنیاست.(7)
دوّم حفظِ آرامش روان آدمی است. بر اساس نظام حکیمانة آفرینش، افراد از نظر استعدادها، توانمندی های فکری و جسمی و ویژگی های بسیار دیگر، متفاوت از هم
ص: 155
آفریده شده اند و در نتیجه از نظر ثروت و قدرت اقتصادی نیز، برابر نیستند.(1) این نکته می تواند خود عامل شعله ور شدن آتش حسد، کینه توزی، حسرت و افسوس در جان آدمی و بر هم زدن آرامش روحی او گردد. از این رو عناصری مانند قناعت و خشنودی از خواست الهی، نقش مؤثری در حفظ آرامش روان آدمی خواهد داشت.(2)
با این همه، قناعت هرگز به معنای رها کردن کار و تولید و راضی شدن به مشکلات و عامل عقب ماندگی اقتصادی نیست، بلکه خود، زمینه ساز رشد اقتصادی است، زیرا جامعه ای که مصارف اضافی خود را حذف کند و از تجمّلاتی که بر اساس نیازهای کاذب و روحیه اشرافی گری به وجود می آید دوری کند، می تواند پس انداز بیشتری برای سرمایه گذاری های لازم در توسعه داشته باشد.(3)
از دیگر سو، تأمین بهداشت روانی جامعه، زمینه بروز مفاسد اقتصادی ناشی از حسد، آزمندی و هم چشمی را کاهش می دهد و موجب سالم سازی فعالیت ها و افزایش امنیت اقتصادی می گردد.
آموزه های دینی، با اشاره به این مطلب، دو گونه تأثیر برای قناعت در زمینة رشد اقتصادی، بیان نموده است:
نخست: تأثیر روانی یعنی احساس بی نیازی، رضایت از زندگی و آرامش روحی در عین فقر مادّی، چنان که امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:
«لا کنز أغنی من القناعة...، ومن اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الراحة...:(4) هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت نیست...، آن که به مقدار کفافْ بسنده کند، آسایش
ص: 156
خود را فراهم ساخته است».(1)
دوّم: تأثیر مادّی، به گونه ای که قناعت، عاملی برای فقرزدایی به شمار رفته است.(2) امام علی علیه السلام می فرمایند:
«من لزم القناعة زال فقرُه:(3) هرکه با قناعت همراه شد، تهیدستی اش از میان برود.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «خیارکم أحسنکم أخلاقاً وأخفّکم مؤونةً واخفضکم لأهله:(4) بهترین شما کسانیاند که اخلاقشان بهتر، هزینه زندگی شان سبکتر و نسبت به خانواده خود، آسان گیرتر باشند.» نیز فرمود:
«المؤمن یسیر المؤونة:(5) مؤمن کم هزینه است.»
در سخنی دیگر فرمود:
«من صفات المؤمن...قلیل المؤونة، کثیر المعونة:(6) از صفات مؤمن آن است که... کم هزینه و بسیار یاری رسان است.»
امام باقر علیه السلام فرمود:
«إنّ اهل التقوی أیسر اهل الدنیا مؤونة واکثرهم لک معونة:(7) به راستی که تقوا پیشگان، کم خرجترین مردم دنیا و بیشترین یاری کننده تو هستند.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«المؤمن حسن المعونة، خفیف المؤونة، جیّد التدبیر لمعیشته، لایُلسع من جُحر مرّتین:(8)
ص: 157
مؤمن، نیک یاور و کم هزینه است. امور زندگی اش را به نیکی تدبیر می کند و از یک سوراخ، دوبار گزیده نمیشود.»
روایت شده، امام صادق علیه السلام به گرمابه وارد شدند. عرض شد: گرمابه را برایتان اختصاصی کنیم؟ فرمود:
«لا، إنّ المؤمن خفیف المؤونة:(1) نه! مؤمن، کم هزینه است.»
آموزه های فراوانی وجود دارد که نشان میدهد اولیای الهی، در نهایت ساده زیستی، روزگار میگذراندند. برای نمونه:
{یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً:(2) ای پیامبر، به همسرانت بگو: «اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آن هستید، بیایید تا مَهرتان را بدهم و [خوش و] خُرّم شما را رها کنم. }
در شأن نزول این آیه و آیات پس از آن آمده است: همسران پیامبر صلی الله علیه و آله پس از برخی غزوهها که غنایم سرشاری در اختیار مسلمانان قرا گرفت، تقاضاهای مختلفی از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد افزایش نفقه یا لوازم گوناگون زندگی نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله که می دانست این گونه درخواستها پایانی ندارد و عواقبی نیز برای «بیت نبوت» دربرخواهد داشت، از انجام این خواستهها سرباز زد و یک ماه از آنها کناره گیری نمود، تا این آیات بالا نازل شد و با لحنی قاطع و در عین حال توأم با رأفت و رحمت به آنها هشدار داد که اگر زندگی پرزرق و برق دنیا را میخواهید، میتوانید از پیامبر صلی الله علیه و آله جدا شوید و به هرکجا میخواهید بروید و اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا دل بسته اید و به زندگی ساده و افتخار آمیز خانه پیامبر صلی الله علیه و آله قانع هستید، بمانید و از
ص: 158
پاداشهای بزرگ پروردگار برخوردار شوید.(1)
همچنین، در مورد سیرة عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و برخی پیامبران دیگر، امیر مؤمنان علیه السلام سخنی دارند و در پایان، به سیره خود نیز اشاره می کنند. بنگرید:
«...دنیا از هر سو بر پیامبر صلی الله علیه و آله بازداشته و برای غیر او گسترانده شد... و او از زیورهای آن فاصله گرفت. اگر می خواهی دومی را، موسی علیه السلام و زندگی او را تعریف کنم، آنجا که می گوید: «پروردگارا، هر چه به من از نیکی عطا کنی نیازمندم» به خدا سوگند! موسی علیه السلام جز قرص نانی که گرسنگی را برطرف سازد چیز دیگری نخواست، زیرا موسی علیه السلام از سبزیجات زمین می خورد... و اگر می خواهی سومی را، حضرت داوود علیه السلام ... را الگوی خویش سازی که... به خوردن نانِ جُو قناعت می کرد و اگر خواهی از عیسی بن مریم علیه السلام بگویم، که سنگ را بالش خود قرار می داد، لباس پشمی خشن به تن می کرد، و نان خشک می خورد، نان خورش او گرسنگی، و چراغش در شب ماه بود... پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که... از دنیا چندان نخورْد که دهان را پُر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست... با دل از دنیا روی گرداند و یادش را از جان خود ریشه کن نمود و همواره دوست می داشت تا جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند... بخدا سوگند! آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم، یکی به من گفت: آیا آن را دور نمی افکنی؟ گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند.»(2)
برای رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشیدنی بسیار گوارایی آوردند. حضرت فرمود:
«اخّروه عنّی، هذا شراب المترفین:(3) آن را از من دور سازید که این، نوشیدنیِ مترفان است.»
از مجموع آن چه به عنوان نمونه یاد شد، برمیآید که ساده زیستی، جزء ارزش های
ص: 159
اخلاق اقتصادی در اسلام است و بایستی در تبیین الگوی مصرف، مدّ نظر قرار گیرد.
با این حال، در مورد این اصل، پرسش هایی مطرح است؛ از جمله این که:
حدّ و مرز ساده زیستی چیست؟
آیا مطلوبیت این کار، به نوعی تفریط در مصرف نیست که آن را مردود دانستیم؟
با چه معیاری این اصل بایستی سنجیده شود تا به رهبانیت و ترک دنیا منتهی نگردد؟
از سوی دیگر، مگر نه آن است که گشاده دستی در مصرف و تأمین رفاه نسبی از دیدگاه اقتصاد اسلامی، مطلوب و مورد تأکید است؟
آیا ساده زیستی، با این گونه مفاهیم و حتّی اصل اعتدال و میانه روی، سازگار است؟
اصولاً فلسفه و هدف این آموزه ها چیست؟
برای رسیدن به پاسخ این پرسشها، چند نکته را بررسی میکنیم.
ساده زیستی، حدّ و مرز دارد و فراتر از آن، ضد ارزش تلقی میگردد. حدّ ساده زیستی زهد است. به این معنا که با قناعت و ساده زیستی نباید حلالی را حرام نمود و یا خلاف سنّتی مرتکب گردید. قرآن کریم، با نکوهش کسانی که نعمت های الهی را بر خود حرام میکنند، میفرماید:
{قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق:(1) [ای پیامبر] بگو: «زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده، و [نیز] روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده؟}
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«طوبی لمن تواضع لله عزّ ذکره وزهد فیما احل الله له من غیر رغبة عن سیرتی ورفض زهرة الدنیا من غیر تحّول عن سنتیّ:(2) خوشا به حال کسی که برای خدای
ص: 160
فروتنی کرد و در آنچه خداوند برای او حلال کرده زهد ورزد، بی آنکه سیرة من روی گرداند، و شکوفه دنیا را رها سازد بی آن که از سنت من اعراض کند.»
همچنین، از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
«لیس الزهد فی الدنیا باضاعة المال ولا تحریم الحلال، بل الزهد فی الدنیا ان لا تکون بما فی یدک اوثق منک بما عند الله عزّوجل:(1) زهد در دنیا به هدر دادن مال و حرام ساختن حلال نیست، بلکه زهد در دنیا آن است که اطمینان تو به آن چه در دست داری، بیش از اطمینان تو به آن چه نزد خدای عزّوجل است نباشد.»
افراط در ساده زیستی ممنوع است، چه از یکسو بر اساس آموزههای اسلامی، رهبانیت و ترک دنیا وامکانات مادّی به طور کلّی ممنوعیت دارد. قرآن کریم در این باره فرموده است:
{...وَرَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها:(2) و [امّا] ترک دنیایی که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرّر نکردیم مگر برای آنکه کسب خشنودی خدا کنند، با این حال آن را چنآن که حقّ رعایت آن بود منظور نداشتند.}
نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده که در توصیف دین اسلام فرمود:
«لارهبانیة... أحل فیها الطیبات...:(3) [در اسلام] رهبانیتی نیست...[بلکه] روزی های پاک حلال شده است.»
و از سوی دیگر، مصرف و تأمین نیازهای گوناگون مادّی مورد تأکید بوده و تفریط در مصرف، نکوهش گردیده است. ما پیشتر به تفصیل در بارة میانه روی و نیز نفی تفریط در مصرف، سخن گفته و آموزههای دینی را در این دو مورد، بیان کردیم. این
ص: 161
نکته را نیز در این جا می افزاییم که برخی از امامان معصوم علیه السلام همچون امام صادق(1) و امام رضا علیهما السلام(2) با بعضی از صوفیه و زاهد مسلکان زمان خود، مناظراتی داشته و ضمن نفی هر گونه افراط در ساده زیستی و تحریم عملی نعمت های الهی به ویژه به قصد خودنمایی، مبانی قرآنی و حدیثی را در این زمینه بازگو فرموده و به سیرة برخی از پیامبران الهی و نیز صحابة بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله نیز استشهاد نمودهاند.
ساده زیستی نباید عزّت و آبروی فرد در اجتماع را خدشهدار سازد. بنابراین آدمی به ویژه در برابر دیگران، بایستی به گونهای از امکانات مادّی مصرف کند که خوار و انگشت نما نگردد. آن چه پیشتر در بارة حفظ آبرو و نیز شأن به معنای صحیح خود یادکردیم، دلیل بر این مدعا است.
ساده زیستی، در حدودی که پس از این گفته خواهد شد، برای خود فرد مطلوبیت دارد، نه برای میهمانان او. بنابراین، در پذیرایی از میهمان، بایستی در حدّ متعارف، هزینه نمود و به طور نسبی، از بهترین امکانات، استفاده کرد. قرآن کریم، ماجرای پذیرایی ابراهیم علیه السلام از میهمان را، چنین ترسیم میکند:
{وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذ:(3) و به راستی، فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، سلام گفتند، پاسخ داد: «سلام». و دیری نپایید که گوساله ای بریان آورد.}
از برخی روایات نیز برمیآید اولیای الهی، که خود از غذایی ساده استفاده می کردند، برای میهمان، غذاهایی لذیذ و مرغوب تهیه مینمودند.(4)
بر این اساس، خشک دستی در پذیرایی از میهمان، نه زهد و ساده زیستی، که بخل و تنگ نظری است.
ص: 162
در پارهای از مراتب ساده زیستی، ظرفیت روحی و ایمانی افراد نیز، تعیین کننده است. بدین معنا که مصرف کالاها و امکانات کمتر از حدّ متعارف- که به حدّ تفریط و رهبانیت منتهی نگردد- ممکن است برای فردی که از ظرفیت بالای جسمی و روحی و نیز قدرت ایمان و معرفت برخوردار است، پلّه ترقّی و کمال باشد، لیک برای فردی که از این ویژگیها برخوردار نمیباشد، نتیجهای جز سرخوردگی و ضعف بیشتر ایمان، به همراه نداشته باشد. بنابراین، فردی که از تمّکن مالی برخوردار است، نمیتواند خانوادة خود را بر ساده زیستی و زندگی پایینتر از حدّ متعارف مردم، مجبور سازد.
شاید به همین جهت بوده است که بر اساس برخی روایات، اتاق امام علیه السلام با اتاق همسر حضرت و وسایل و امکاناتش متفاوت بود. یکی از یاران امام باقر علیه السلام گوید:
«نزد امام علیه السلام رفتم در حالی که در خانة آراسته ای بود. روز بعد که خدمت حضرت رسیدم، او را در اتاقی یافتم که جز حصیری در آن نبود و پیراهن ضخیمی بر تن داشت. پس فرمود: آن چه را [دیروز] دیدی، نه خانة من، که اتاق خانم بود و دیروز، روز او بود.»(1)
با توجه به حدود یاد شده، میتوان مفهوم صحیح ساده زیستی را در دو بُعد روانی و رفتاری این گونه بیان نمود.
الف) از نگاه روان شناختی، خشنودی و رضایتمندی ارمغانِ قناعت است. به گونه ای که فرد با وجود مصرف اندک و گاه نداشتن ثروت از زندگی خویش لذت می برد.
قناعت در کنار غنا و ثروت نیز زندگی را گوارا می سازد.(2) ثروتِ بدون قناعت گوارایی زندگی را نخواهد چشاند؛ جامعة مصرف گرایی که قناعت پیشه نیست، رضایت خاطر شهروندان خود را برآورده نمی سازد.(3) از همین روست که از منظر آموزه های
ص: 163
روایی، زندگی پاک و حیات طیّبة بشری، حیاتی است که روح قناعت در آن دمیده شده باشد.(1)
از سوی دیگر، خوی ساده زیستی، موجب میگردد شخص به مظاهر دنیوی دل نبندد و اسیر زخارف دنیوی نگردد. در نتیجه، راحت زندگی میکند و آزاد و آزاده، خواهد بود.
وارستگی حاصل از این روحیه آثار ذیل را به دنبال دارد: رشد یافتگی شخصیت، اعتماد و عزّت به نفس و عدم وابستگی. به دیگر سخن، شخص تلاش کرده است خود را از قید و بند عادتهای متفاوت با مصرف کالاهایی خاص، برهاند و اسیر آنها نباشد. چه بسیارند افرادی که به مصارفی همچون سیگار و قلیان، چای و قهوه یا تماشای تلویزیون و... وابسته شدهاند و جدایی از آنها حتّی برای کوتاه مدت، برایشان سخت و دشوار است. این وابستگی، در مواردی حتّی عزّت و جایگاه اجتماعی و شخصیتی آنان را نیز به مخاطره میافکند. و این گونه است که در روایات مربوط به زهد، قناعت و ساده زیستی، بر بُعد روانی آن، یعنی وارستگی وآزادگی و ثمره این رویکرد، همچون عزّت و شرافت فرد، تأکید شده است:
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
«ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبة تذله:(2) چقدر زشت است که مومن، دلبستگی ای داشته باشد که او را خوار سازد.»
امیر مومنان علیه السلام درتوصیف پیامبران علیه السلام، آنان را برخوردار از «قناعتی» میداند که دلها و چشمان آنان را سرشار ساخته است:
«مع قناعة تملأ القلوب والعیون غنی:(3) با قناعت، دل و چشم از بی نیازی پُر می شود»
نیز آن حضرت ثمرة قناعت را، عزّت برمیشمرند:
ص: 164
«ثمرة القناعة العزّ:(1) ثمره قناعت عزّت است.»
همچنین، حضرت رضا علیه السلام، کسی را در مسیر قناعت میدانند که خود را از مردم لئیم و پست، به دور میدارد:
«ولایسلک طریق القناعة إلاّ رجلان: امّا متعبّد یرید اجر الآخرة، او کریم متنزّه عن لئام الناس:(2) مسیر قناعت را جز دو نفر نپیمایند: اهل تعّبدی که پاداش آخرت را میجوید، و یا بزرگواری که از مردم پست، خود را به دور دارد.»
ب) در بُعد رفتاری، ساده زیستی در موارد ذیل مصداق مییابد.
ساده زیستی مطلوب برای عموم مردم آن است که در محدودة اعتدال، به مصرفِ کمتر، بسنده شود و در عین حال، افراط و تفریطی رخ ندهد. این مطلب، از جمع میان ادلة اعتدال و ادلة قناعت، دریافت می شود.
به دیگر سخن، فرد ساده زیست، ضمن آن که نیازهای مادّی خود را تأمین می کند و از کالاها و امکانات گوناگون بهره میبرد، در مقدار و نوع آنها، به حدّی پایینتر بسنده میکند و این خود، به دلیل اهداف و نیز آثار مثبت این کار است که فرد، به دنبال آن هاست و در بخشهای بعدی خواهد آمد. تعبیر «خفیف المؤنه» در روایات پیش گفته، اشارتی بدین معنا دارد.
پرهیز از مصارف زائد، تشریفاتی و تجمّلاتی، از دیگر نمودهای ساده زیستی است که به نظر میرسد بارزترین آنها نیز میباشد. افراد ثروتمند و توانگر، بخش قابل توجهّی از درآمد خود را، صرف خرید کالاهای لوکس و تمجلاّتی میکنند و دیگر اقشار جامعه را نیز، به گونههای مختلف، متأثّر از رفتار خود میسازند. نیک روشن است که این گونه مصارف هم موجب هدر رفتن سرمایهها و زیان اقتصادی برای جامعه مصرفگرا است و هم به دلیل تحریک دیگران موجب سلب بهداشت روانی افراد کم
ص: 165
درآمد، احساس خواری و حقارت، و گاه زمینة بروز مفاسد اجتماعی و اخلاقی در جامعه میگردد.
بدین سان، نهادینه شدن اصل ساده زیستی به معنای یادشده در الگوی مصرف افراد جامعه، ثمرات و برکات مادّی و معنوی فراوانی به همراه خواهد داشت.
امام رضا علیه السلام در تبیین قناعت، به این نکته اشاره فرمودهاند:
«القناعة تجتمع الی صیانة النفس وعزّ القدر وطرح مؤن [مؤنة] الاستکثار...:(1) قناعت با حفظ شخصیت و ارزشمندی جایگاه و رها کردن هزینههای فزون طلبی همراه است.»
نمود دیگر ساده زیستی، نفی خرید و مصرف کالاهایی با زیر بار ذلتّ رفتن و خوار شدن است. پیشتر گفتهایم که روحیة ساده زیستی، روح عزّت و غنای نفس را در آدمی میدمد، و در مقابل، هرگونه رفتار اقتصادی که موجب ذلت آدمی می گردد، در برابر ساده زیستی قرار میگیرد.
به امیرمؤمنان علیه السلام خبر رسید که شرُیح، در روزگار خلافت آن حضرت، خانهای خریده است. امام علیه السلام چنین نوشت:
«اشتری هذا المغترّ بالامل، من هذا المزعَج بالاجل، هذه الدار بالخروج من عزّ القناعة والدخول فی ذلّ الطلب والضراعّة:(2) این فریفته آرزومند -این خانه را- از کسی که خود به زودی از جهان رخت برمی بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری کرده است.»
نمود دیگر ساده زیستی فرد، که در شرایط خاصّی روی می دهد، همدردی عملی با محرومان است. از دیدگاه آموزههای دینی، الگوی مصرف در جمع محرومان و در زمانهای محرومیت و فشار اقتصادی، تفاوت مییابد و حتّی فرد توانگر و ثروتمند نیز، بایسته یا شایسته است که در چند و چون مصرف خود، حتّی به صورت موقتی و گاه در
ص: 166
ظاهر، تغییراتی دهد. موارد این تغییر بر اساس آموزههای دینی عبارتند از:
نخست، در شرایط نامناسب اقتصادی؛ زمانی که جامعه دوران بحرانی یا فشار اقتصادی را سپری میکند و بسیاری از افراد، در تأمین نیازهای متعارف خود، ناتوان بوده یا دچار مشکل هستند، حتّی فردی که از وضعیت مطلوبی برخوردار است نیز، شایسته است در چند وچون مصرف خود تغییراتی ایجاد نماید و سطح آن را پایین آورد. نمونة این مطلب، رفتار امام صادق علیه السلام است که در زمان کمبود مواد غذایی و گرانی قیمتها در مدینه، مواد غذایی ذخیره شده برای مصرف خانواده خود را فروختند و پس از آن به همراه مردم، روزانه خرید میکردند و برای خانواده خویش، نیمی جو و نیمی گندم فراهم میآوردند. با این که توانایی تهیه گندم را به تمامی داشتند.(1) روشن است که این گونه مصرف، نوعی ساده زیستی است و متناسب با شرایط زمان و وجود محرومان، مطلوبیت مییابد.
دوم، در جمع محرومان؛ هنگامی که فردی ثروتمند و برخوردار، بخواهد در جمعی حاضر شود که محرومان و افراد کم درآمد درآن جا حضور مییابند، شایسته است تا حدّ امکان، از به همراه داشتن و بکار گرفتن کالاهای گران قیمت، همچون زیور آلات فراوان، لباسهای گران قیمت و مانند آن، پرهیز نماید. حتّی گاه لازم است در میهمانی هایی که خود ترتیب میدهد، از تهیه غذاهای متنوع و نامتعارف برای افراد حاضر و نیز در معرض دید نهادن پارهای از وسایل لوکس و تجمّلاتی منزل، اجتناب ورزد. چه، این کار موجب تحقیر آنان، یا تحریک آنها به خرید و مصرف کالاهایی می گردد که نیاز چندانی بدان نداشته و از حدّ توانشان خارج است. نیک روشن است که این گونه ساده زیستی، نقش مؤثری در فرهنگسازی الگوی مصرف مورد نظر اسلام دارد. پیشتر به روایاتی اشاره نمودیم که بر این مطلب دلالت داشت. برای نمونه، امام باقر علیه السلام در بارة فرد توانگری که با افرادی کم درآمد، همراه شده و آنان خوش
ص: 167
نداشتند وی هزینههایشان را تأمین نماید، فرمود:
«با آنان همراهی (شکیبایی) نماید و نان میل کند و به تنهایی گوشت پخته نخورد.»(1)
پرسش دیگر در بارة اصل ساده زیستی، رابطة تعارض نمای روایات ساده زیستی با آموزههایی است که رفاه اقتصادی و گشایش در زندگی را مطلوب میشمرند.(2) آیا این گونه آموزهها، با اصل ساده زیستی سازگارند؟
در پاسخ این پرسش، چند نکته یادکردنی است.
1. ساده زیستی، زهد و قناعت، در بُعد روانی خود، هیچ گونه منافاتی با آموزه های یادشده ندارد. چه، آدمی میتواند و شایسته است در عین برخورداری از امکانات مناسب و رفاه مادّی، به آنها دل نبندد، وارستگی و آزادگی خود را پاس دارد و برای رسیدن به پارهای هوسها، عزّت و شخصیت اجتماعی خود را خدشهدار نسازد.
2. در بُعد رفتاری نیز، چنان که پیشتر اشارت رفت، نمود بارز ساده زیستی و هدف اصلی آن، نفی مصارف زائد و تشریفاتی و مقابله با تجمّلگرایی، مصرف زدگی و قید و بندهای دست و پاگیر در رفتارهای اقتصادی است. چنان که نمود دیگر آن، پرهیز از مصارف توأم با ذلت پذیری و نیز پایین آوردن سطوح مصرفی در شرایط خاصّ بحران اقتصادی و در جمع محرومان به طور موقت است. تردیدی نیست که این گونه عملکرد نیز، با بهرهمندی از امکانات رفاهی در حدّ متعارف ناسازگار نیست.
تنها نکتة سؤال برانگیز، بسنده نمودن به حدّ پایینتر مصرف، به عنوان یکی از ابعاد رفتاریِ اصل ساده زیستی است. لیک نکته مهم آن است که پایینتر آوردن سطح مصرف برای تحقق اصل ساده زیستی، به معنای خروج از حدّ اعتدال و تأمین نکردن
ص: 168
نیازها و سقوط به ورطه رهبانیت نیست. بلکه بر اساس روایات، ساده زیستی با «حدّ کفاف» یعنی برآوردن نیازها به حدّ کافی، همسانی دارد. بنگرید:
امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«طوبی لمن أسلم وکان عیشه کفافاً:(1)خوشا به حال آن کس که اسلام آورده است و [هزینه های] زندگی اش، به مقدار کفاف باشد.»
نیز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
«اللّهمّ ارزق محمّداً وآل محمّد ومن أحبّ محمّداً وآل محمّد العفافَ والکفافَ، وارزق من أبغض محمّداً وآل محمّد المالَ والولدَ:(2) بارخدایا! محمّد و خاندان او و دوستداران آنها را عفّت نفس و روزی کافی ارزانی کن و به دشمنان محمّد و خاندانش، ثروت و فرزند [فراوان] روزی نما.»
نیز حضرت علی علیه السلام در بارة خباب بن اَرَت فرمود:
«یرحم الله خباب بن الاَرَت، فلقد اسلم راغباً، وهاجر طائعاً وقنع بالکفاف، ورضی عن الله وعاش مجاهداً:(3) خدا بیامرزد خبّاب پسر اَرَت را. به رغبت اسلام آورد و از روی فرمانبرداری هجرت کرد و به اندازه کفاف قناعت نمود و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود.»
نیز فرمود:
«لامال اذهب بالفاقة من الرضا بالقوت، ومن اقتصر علی بلغة الکفاف، تعجّل الراحة وتبْوأ خفض الدّعة:(4) هیچ ثروتی، به اندازه رضایت از روزی روزانه، فقر را نزداید، و هر که به اندازه کفاف، اکتفا کرد، در راحت و تن آسایی جای یافت.»
از این روست که در بسیاری از دعاها، غنا و وسعت روزی، درخواست می گردد،(5) و
ص: 169
یاور تقوا دانسته می شود.(1)
باری، صرفاً در مواردی خاص، ساده زیستی به سطح پایینتر از حدّ متعارف مصرف، تنزّل مییابد و مصداق پیدا میکند، مواردی همچون: شرایط بحران اقتصادی جامعه، که پیشتر اشارت رفت(2) و یا «فقر اختیاری» یعنی آن که آدمی، برای رسیدن به آرمانی مقدس و هدفی بزرگ، به اختیار خود از مصارف رفاهی و متعارف چشم پوشی نماید و به حدّاقل بسنده کند،(3) همچون فردی که در راه تحصیل علم و دانش، و با وجود فرصتهای شغلی مناسب، به نیازهای ضروری اکتفا میکند تا به مراحل بالایی از علم صعود کند و نیازهای فکری و فرهنگی یا صنعت و فن آوری جامعه و بشریت را در حدّ خویش، پاسخگو باشد.(4) چنین است سطح مصرف «حاکم» درجامعه اسلامی که تحلیل آن پس از این خواهدآمد.
3. ساده زیستی با پایینتر بودن چند و چون مصرف، برای خود فرد توصیه شده است، نه آن که خانواده خویش را وادار سازد به کمتر از حدّ متعارف قناعت کنند با آن که تمکنّ مالی و در آمد کافی برای تأمین رفاه آنان را دار میباشد. یا آن که از آراستن خود برای آنان دریغ نماید. بنابراین، اصل ساده زیستی، با آموزههایی که گشایش در زندگی برای خانواده را مورد تأکید قرار داده و یا حدّ متعارف را ملاک قرار دادهاند، منافاتی پیدا نمیکند.
ص: 170
دلیل این مدعا، روایاتی است که پیشتر به برخی ازآنها اشارت رفت. اکنون شماری دیگر از آن را بنگرید:
حَکَم بن عُتَیبه گوید:
«بر امام باقر علیه السلام وارد شدم و ایشان در خانهای آراسته بود و لباسی لطیفْ برتن داشت و عبایی رنگی بردوش داشت که اثر آن رنگ، بر دوشش مانده بود. من به خانه و شمایل ایشان نگریستم.
فرمود: ای حکم در این باره چه می گویی؟ گفتم: چه میتوانم بگویم، چون شما را به این وضع میبینم؛ ولی از نگاه ما، این، رفتار جوانان تازه بالغ است. سپس به من فرمود: ای حَکَم! چه کسی زینتی را که خداوند برای بندگانش منظور کرده و یا روزی های حلال را حرام کرده است؟ این، از آن چیزهایی است که خداوند برای بندگانش قرار داده ا ست. امّا این خانهای که می بینی، خانة همسر من است و تازه ازدواج کردهام. خانة من، همان است که می شناسی.»(1)
حسن زَیّات بصری گوید:
«با دوستم، نزد امام صادق علیه السلام رسیدم. ایشان در خانه ای آراسته نشسته بود و شالی رنگی، بر خود داشت. محاسنش را [نیز] مرتب کرده و [به چشمانش] سُرمه کشیده بود... وقتی برخاستیم به من فرمود: حسن! گفتم: بله. فرمود: صبح که شد، با دوستت پیش من بیا. گفتم: فدایت گردم! چشم. صبح که شد، خدمت ایشان رسیدم. دیدم ایشان در خانهای است که جز حصیر، چیزی درآن نیست، و پیراهنی خشن برتن دارد. آنگاه رو به دوستم کرد و فرمود: برادر بصری! دیروز که به این جا آمدی، من درخانه همسرم بودم و دیروز، روز او بود و خانه و اثاث، متعلّق به او بود. او خود را برایم آراسته بود. من هم لازم بود که خود را همانند او برایش بیارایم. چیز ناروایی به دلت راه پیدا نکند.»(2)
آراستگی ظاهر که در روایات بدان تأکید شده، اصولاً منافاتی با ساده زیستی حتّی
ص: 171
به معنای پایین بودن چند وچون مصرف ندارد. چه، شخص میتواند در عین حال که در مصارف شخصی و حتّی آراستگی و آرایش خود، اصل ساده زیستی را رعایت میکند، در انظار عمومی، به شکل مطلوب و مناسب (با لباسهایی تمیز، معطرّ و...) حضور یابد.
در سیرة امام رضا علیه السلام آمده است:
«کان جلوس الرضا علیه السلام فی الصیف علی حصیرٍ وفی الشتاء علی مسح، ولبسه الغلیظ من الثیاب حتّی إذا برز للناس تزّین لهم:(1) امام رضا علیه السلام در تابستان روی حصیری و در زمستان، روی گلیمی مویین مینشست، و جامة ایشان خشن بود. امّا وقتی میان مردم حضور پیدا میکرد، خود را برای آنان می آراست.»
و در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
«ولقد کان یتجمّل لاصحابه فضلاً علی تجمّله لأهله:(2) آن حضرت، افزون بر آراستگی برای خانواده خود، برای اصحابش نیز خود را می آراست.»
نقش زمان و شرایط اقتصادی در جامعه نیز، در سطح ساده زیستی مؤثر است. در یک جامعة مرفّه که امکانات فراوانی در اختیار افراد قرار دارد، سطح ساده زیستی بی تردید بالاتر از جامعهای فقیر و محروم است. بنابراین، نوع کالاهای مصرفی اولیای الهی (همچون نانِ جو، لباس خشن و مرکبی چون قاطر، یا وسایلی چون کوزه) نبایستی به عنوان معیار قرار گیرد. چنان که به طور کلی در دیگر مباحث اقتصادی نیز، مصداق، معیار نیست. چه، پیوسته در حال تغییر و تحوّلاند. آن چه معیار قرار می گیرد، اصل ساده زیستی با توجه به نکاتی است که در بحث مرزها و چیستی آن، یاد کردیم.
ساده زیستی، با تحلیلی که ارائه گردید، آثار مثبت فراوانی در عرصههای گوناگون فردی و اجتماعی دارد که فلسفه تأکید بر این اصل در آموزههای دینی را نشان میدهد.
ص: 172
در عرصة اقتصادی، نفی مصارف زائد و تجمّلاتی و کاستن از هزینههای خانواده و جامعه، از هدر رفتن امکانات و سرمایهها پیش گیری میکند و رشد و پیشرفت اقتصادی را نوید میدهد.
مُدگرایی افراطی، تنوع طلبی بیش از حدّ متعارف، زیاده روی در خرید و مصرف لوازم آرایشی، محیط آرایی جدید و هرساله منزل، عوض کردن مکررّ وسایل شخصی و لوازم و مبلمان منزل، همه و همه، گوشههایی از نابسامانیهای اقتصادی یک جامعه است که راه حل اساسی آن، نهادینه شدن فرهنگ ساده زیستی به مفهوم صحیح خود است. نیک روشن است که در ترویج و تبلیغ این فرهنگ، بایستی از هرگونه افراط و مبالغه نگری و دعوت به زهد افراطی و رهبانیت پرهیز نمود. چه، در این صورت، زمینة پذیرش اندکی در جامعه خواهد داشت.
در عرصة اجتماعی، زمینة مفاسد ناشی از تجمّلگرایی و مُدپرستی را محدود می سازد. اموری چون تحریک افراد به دست یافتن به فعالیت های ناسالم اقتصادی، اختلاس و سرقت برای کسب در آمد بیشتر.
کاستن از فضای توهین و تحقیر محرومان و حسرت اقشار کم درآمد، به بهداشت روانی جامعه و آرامش روحی افراد کمک میکند و سطح رضایتمندی از زندگی را برای عموم مردم، افزایش می دهد. این به نوبه خود، شور و نشاط افراد را فزونی می بخشد. امام علی علیه السلام در حدیث پیش گفته فرمود:
«آن که به مقدار کفافْ بسنده کند، آسایش خود را فراهم ساخته است.»(1)
روشن است سخن امام علیه السلام در سطح ملّی نیز نمود مییابد.
ساده زیستی در بُعد اخلاقی، زمینة رذیلتهایی همچون فخر فروشی، چشم و هم چشمی و تکّبر را ناهموار میسازد و به معیار قرار گرفتن ارزشهای اصیل انسانی و اخلاقی و رشد شخصیت افراد، کمک میکند.
ص: 173
ساده زیستی در عرصة سیاسی، از وابستگیهای ناشی از مصرف بیرویه و وارد کردن کالاهای لوکس و تجمّلاتی تا حدّ زیادی جلوگیری میکند و به سبب آثار مثبت اقتصادی و علمی آن، اقتدار حکومت و جامعة اسلامی را نزد جهانیان فزونی میبخشد.
در بُعد تربیتی، نفی مصارف ناشی از هوای نفس و پارهای سختیهای نسبی برخاسته از اصل ساده زیستی، به طور طبیعی فرد را مقاوم ساخته و زمینة رشد و پیشرفت او را فراهم میآورد. اظهار نظرهای علمی در این باره نشان میدهد افرادی که از هر جهت در رفاه کامل قرار دارند و هیچگونه دشواری را تجربه نمیکنند، ضعیف و آسیب پذیر میگردند، کودکانی که تمامی امکانات و وسایل رفاهی برایشان فراهم آمده است، افرادی بی عرضه و سست خواهند شد که در برابر سختیها، شکننده و در برابر خوشی ها، بی تفاوت خواهند بود. این بدان روست که آدمی، با دشواریها به رشد می رسد و کمال و سعادت او، از دلِ سختیها برون می آید.(1)
در آموزه های دینی، برای به دست آوردن روحیة قناعت و ساده زیستی، به راهکارهایی اشاره شده که در این مجال صرفاً به دو روایت در این باره، بسنده می کنیم:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«أنظر الی من هو دونک ولاتنظر الی من هو فوقک فی المقدرة، فإنّ ذلک اقنع لک بما قسّم لک:(2) به کسی نگاه کن که پایینتر از توست و به آن که در توان [اقتصادی] بالاتر از تو میباشد، چشم مدوز، چه، این کار، تو را به آن چه برایت قسمت شده، قانعتر میسازد.»
نیز فرمود:
«اقنع بما قسّم الله لک ولاتنظر الی ما عند غیرک ولاتتمن ما لست نائله فإنّه من قنع
ص: 174
شبع...:(1) به آن چه خداوند برایت قسمت نموده قانع باش و به آن چه نزد غیر توست چشم مدوز و چیزی را که بدان نمیرسی آرزو مکن، چرا که هرکس قناعت ورزید، سیر گشت...»
از دیگر اصول و شاخصههای مصرف آن است که آدمی، وضعیت عمومی اطرافیان و مردم جامعه را در نظر گیرد و در تنگناهای اقتصادی و شرایط دشوار، الگوی مصرفی خویش را تغییر دهد.
از دیدگاه قرآن کریم، بین افراد جامعه اسلامی، پیوند اخوّت برقرار است.(2) وآنان، بسان اعضای یک خانوادهاند. در سخن فرازمند امام صادق علیه السلام نیز چنین آمده که مؤمنان، چونان اعضای یک پیکرند و در آسایش و دردمندی و اندوه و شادی، با یکدیگر شریکند.
«المؤمن أخو المؤمن کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئاً منه وجد ألم ذلک فی سائر جسده:(3) مؤمن برادر مؤمن است، به سان پیکری واحد که چون عضوی از آن، به درد و شکوه درآید، دردِ آن را در دیگر [اعضای] پیکرش می یابد.»
بر این اساس، فرد با ایمان به خود اجازه نمیدهد درد و رنج اطرافیان را ببیند، و آن گاه بی هیچ واکنشی به زندگی رفاه آمیز خود ادامه دهد.
نیک روشن است که همدردی با محرومان، گاه در قالب هم سطحی با آنان در مقدار و نوع مصرف نمود مییابد، آن سآن که در حدیث پیش گفته از امام صادق علیه السلام بدان اشارت رفت؛ امام علیه السلام در سالی که شرایط اقتصادی بر مردم مدینه دشوار گردید، الگوی مصرف خانواده خود را از گندم، به نیمی گندم و نیمی جو تغییر داد.(4)
ص: 175
همچنین همدری با محرومان گاه در قالب کمک مالی به آنان(1) و دیگر بار به شکل بروز ندادن داشتهها و امکانات مالی در جمع آنان ظهور می یابد. تا از نظر روانی، آنان تحت فشار قرار نگیرند.(2)
ایثار و ترجیح دادن دیگران بر خود در امور مالی، از زیباترین جلوه های انسانیت و ایمان است که قرآن آن را ستوده است.
{وَیُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ:(3) و هر چند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها [مهاجران] را بر خودشان مقدّم می دارند.}
{وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیَتیماً وَأَسیراً:(4) غذای (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» می دهند.}
روایات نیز، بر این نکته تأکید کرده اند. برای نمونه بنگرید:
«أیّ الصدقة أفضل؟ قال: جهد المقل:(5) از امام سؤال شد: کدام صدقه بهتر است؟ فرمود: تلاش نادار.»
آن چه در این جا نیازمند تأمل می باشد آن است که مرز ایثار چیست و آیا اصل میانه روی، با بحث «ایثار» و ارزش بودن آن تعارضی ندارد؟ چه، آموزه های دینی، از
ص: 176
یکسو به رعایت میانه روی و پرهیز از افراط در کمک های مالی به محرومان فرمان داده اند و رعایت میانه روی، در گرو اولویت دادن به نیاز های فرد می باشد. از سوی دیگر، ایثار مالی را در سخت ترین شرایط، ستایش کرده اند.(1)
در پاسخ این پرسش، وجوهی یاد شدنی است.
برخی گفتهاند: این مسأله بستگی به اشخاص و حالات آنان دارد؛ برای افرادی که درجة بالایی از ایمان و توکّل و صبر را دارند ایثار بهتر است ولی برای عموم مردم که در چنین سطحی نیستند، میانه روی فضیلت دارد.(2)
این پاسخ، ناتمام است، چرا که مخاطب آیه شریفه {وَلا تَجعَل یدک مَغلُولةً اِلی عُنُقِکَ...}(3) که به لزوم میانه روی در انفاق فرمان می دهد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛ معصومی که در اوج ایمان، توکّل و استقامت است. شأن نزول هایی که در منابع تفسیری نقل شده نیز، مؤید این مطلب است.(4)
وجه دیگر این است که از پارهای روایات استفاده میشود ایثار، در صدر اسلام که مسلمانان در فقر و دشواری به سر می بردند، فضیلت داشت، ولی سپس این حکم، به وسیله آیات دلالت کننده بر رعایت اعتدال، نسخ گردید.(5)
این پاسخ نیز از چند جهت قابل خدشه است: نخست، علاوه بر این که نسخ نیازمند به دلیل قطعی است،(6) آیات فرمان دهنده به اعتدال، در سورههایی واقعاند که در سال های
ص: 177
آغازین بعثت نازل شده اند.(1) یعنی زمانی که مسلمانان در سختی و فقر بودند.
نکته دیگر روایات فراوانی است که از ایثار پیامبر صلی الله علیه و آله تا پایان عمر شریفشان و اهل بیت ایشان خبر می دهد. عایشه، میگوید:
«پیامبر صلی الله علیه و آله تا آخر عمر، سه روز پی در پی از غذا سیر نشد؛ اگر میخواستیم می توانستیم سیر شویم ولی ایثار می نمودیم».(2)
همچنین، امام باقر علیه السلام میفرمایند:
«نه! به خدا قسم، هرگز پیامبر صلی الله علیه و آله از آغاز بعثت تا پایان عمر، سه روز متوالی از نان گندم سیر نشد؛ نمیگویم چیزی نداشت که خود را سیر نماید، بلکه گاه به یک نفر، صد شتر میبخشید...»(3)
بنابراین، چطور ممکن است بپذیریم که فضیلت والای ایثار، به طور موقت تشریع شد و سپس به کلی از نظام ارزشگزاری اسلام، حذف گردید!
پاسخ دیگری که بیان شده این که «ایثار» نسبت به خود فرد، افضل است ولی شخص نسبت به خانوادهاش، حق چنین کاری را ندارد.(4) به نظر میرسد روایاتی که بر تأمین نیازهای خانواده مقدم بر دیگران تأکید دارند، دلیل این وجه باشد، همچون:
«کفی بالمرء اثماً أن یضیع من یقوت:(5) در گناه شخص، همین بس که افراد تحت تکفل خود را [رها کند و] تباه سازد.»
این پاسخ، گر چه قابل توجه است، لیک از جامعیت برخوردار نیست.
دستور به اعتدال در جایی است که بخشش فراوان، سبب نابسامانی های فوق العاده
ص: 178
ای در زندگی خود انسان گردد و به تعبیر قرآن، آدمی، بدین سان «ملوم و محسور»(1) شود، یا این که ایثار، سبب ناراحتی و فشار بر فرزندان آدمی گردد و نظام خانوادگیاش را به خطر افکند، (2) به ویژه در جایی که در خواست کننده، نیاز کمتری داشته باشد، و در صورتی که هیچ یک از این ها تحقق نیابد، به طور مسلّم ایثار بهترین راه است.
پاسخ مناسب دیگر این است که رعایت اعتدال، حکمی عام، و ایثار، حکمی خاص می باشد که مربوط به موارد معینی است. چرا که عدالت، با همه قدرت و شکوه و تأثیر عمیقش، در مواقع بحرانی و استثنایی به تنهایی کارساز نیست، بلکه ایثار و گذشت و فداکاری نیز لازم است؛(3) بدین جهت خداوند، هم به «عدل» فرمان داد و هم «احسان»: {اِنَّ اللهَ یأمُرُ بِالعَدل وَالإِحسانِ}(4) بدین ترتیب، عدل و اعتدال مبنای زندگی عمومی قرار میگیرد و احوال مردم بدان انتظام مییابد، و ایثار و احسان، حالتی استثنایی است که در مواقع خاص انجام میگیرد. امیر مؤمنان علیه السلام در پاسخ به این پرسش که: «عدل بهتر است یا جود؟»، فرمود:
«عدل، هر چیزی را در جای خود قرار میدهد، امّا جود، امور را از جریان و مدار اصلی خود خارج میکند. عدالت، اساس و اداره کنندة همگانی است و جُود، امری عارضی است که در مواقع خاص انجام میپذیرد، پس عدل [در نظام اجتماعی بشر] شریف تر و بهتر است».(5)
استاد مطهری میگوید:
«جُود و ایثار را نمیتوان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار داد و بر اساس آنها مقرارت و قانون، وضع و اجرا نمود. اگر جُود و احسان و ایثار، تحت قانون و مقرارت لازم الإجراء در آید دیگر جُود و احسان و ایثار نام ندارد. جُود و ایثار،
ص: 179
وقتی جُود و ایثار است که هیچ قانون و مقرارتی حتمی و لازم الإجراء نداشته باشد و آدمی صرفاً به خاطر کرم و بزرگواری و گذشت و نوعدوستی و بلکه حیات دوستی، جود کند. بنابراین، عدل از جود افضل است»(1)
توجه به سطح نیازها نیز کارگشا است: هرگاه نیاز شخص، بیش از دیگران و درآمد محدود وی تنها پاسخگوی نیازهای اساسی خودش باشد، مصارف شخصی بر هزینه کردن برای دیگران اولویت دارد. در چنین شرایطی، در واقع انجام یک واجب (تأمین نیازهای فرد و خانوادهاش) با یک فضلیت اخلاقی (ایثار) تزاحم مییابند. نیک روشن است که انجام واجب مقدم میباشد. لیک از آن جا که بهرهمندی از امکانات، یک «حق» است، هر فردی میتواند از حق خویش به سود دیگران بگذرد.
پیشتر این روایت را بازگو نمودیم که امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«در کاری که زیانش بر تو، بیشتر از سود آن برای برادرت است، وارد نشو.»(2)
همچنین، قرآن کریم، در پاسخ به این پرسش که از چه اموالی انفاق کنند، مازاد بر درآمد را بیان فرموده است:
{وَیَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ:(3) و از تو می پرسند: چه چیزی انفاق کنند» بگو: ما زاد [بر نیازمندی خود] را.}
امام باقر علیه السلام فرمود:
«العفو ما فضّل عن قوت السنة:(4) عفو چیزی است که از هزینه سال، اضافه آید.»
از امام صادق علیه السلام منقول است:
«الوسط من غیر اسراف ولا إقتار:(5) حدّ وسط بدون زیاده روی و سخت گیری.»
ص: 180
نیک روشن است که این دو معنا با یکدیگر ارتباط دارند، یعنی آدمی موظف است آن بخش از اموال را انفاق کند که زائد بر نیازمندیهای خود وخانوادهاش باشد واین همان «حد وسط» است. روایاتی همچون «ابدأ بمن تعول»(1) و نیز روایت ذیل، مؤید این مدعا است:
«سماعه گوید: از امام صادق علیه السلام در بارة مردی پرسیدم که تنها غذای همان روز خود را دارد، آیا آن را به کسی که هیچ ندارد ببخشد؟ و [نیز، ] کسی که غذای یک ماه را دارد [آیا میتواند] به پایینتر از خود ببخشد؟ [کسی نیز که] غذای یک سال را دارد همین گونه؟ [آیا به پایینتر از خود کمک کند؟] یا آن که تمام این موارد، همان حدّ کفایتی است که برآن ملامتی نیست؟ فرمود: این جا دو مساله است: [نخست آن که شخص از سهم خود ایثار کند] که با فضیلت ترین شما، [چنین] کسی است که بر ایثار و ترجیح دیگران بر خود، رغبت فزون تری داشته باشد، چرا که خداوند عزّوجل می فرماید: «و هر چند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آنها [مهاجران نیازمند] را بر خودشان مقدّم می دارند.» و امر دوم، [ایثار نکردن از سهم خانواده و مقدم داشتن آنان است که در این صورت] بر حدّ کفاف، ملامتی نیست و دست فراتر بهتر از دست فروتر است و از خانواده خود آغاز کن.»(2)
در شرایط دشوار و اضطراری که هم شخص به پول یا کالایی نیازمند است و هم دیگران و نیاز هر دو، در یک سطح باشد نیز، همان حکم جاری است. لیک ایثار و ترجیح دیگران بر خود، اهمیت فزون تری مییابد.
انفاق بخشی از مازاد درآمد در راه خدا، یکی از اصول و ارزش های اسلامی حاکم بر مصرف است. در قرآن کریم، بیش از 190 آیه (حدود 3% کل آیات) به این موضوع
ص: 181
اختصاص یافته است که در فصل بعدی به برخی از آنها و نیز روایات مربوطه، اشاره خواهد شد.
یادکردنی است نتیجه بسیاری از اصول یادشده، زمینه را برای انفاق، فراهم می سازد. برای نمونه، رعایت حدّ میانه و پرهیز از زیاده روی در مصرف، در کنار روحیة قناعت و ساده زیستی، صرفه جویی در مصرف کالاها و امکانات را موجب می گردد و زمینه مشارکت بیشتر در انفاق مالی را مهیّا می کند.
نکتة دیگر آن که در بینش اسلامی، هزینه کردن مازاد درآمد در کارهای خیر و کمک به محرومان، در قالب اصل «نیاز» قرار می گیرد. چه، نیازهای انسان، گاه دنیوی است و گاه در آینده و اخروی. پاداش انفاق در راه خدا، از نیازهای اخروی به شمار می رود. ضمن آن که انفاق، در عین حال که گونه ای از مصرف است، توزیع مجدّد امکانات به نفع محرومان نیز می باشد.
نیک روشن است در مورد کمک مالی به محرومان، اولویت ها بایستی رعایت گردد. چنان که پیشتر گذشت.
در کنار اصول فراگیر پیش گفته، متغیّرهایی نیز وجود دارد که در تعیین مقدار و نوع مصرف تأثیر دارد و در آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفته است.
نیک روشن است که نیازهای آدمی، به تناسب سنّ و سال او دستخوش دگرگونی میشود و از این روی، الگوی مصرف نیز در سنین مختلف، تفاوتهایی پیدا خواهد کرد. در روایات، به این نکته توجه شده است. برای نمونه:
امام رضا علیه السلام فرمود:
ص: 182
«اذا اکتهل الرجل فلا یدع ان یأکل باللیل شیئاً فإنّه أهدی للنوم وأطیب للنکهة:(1) هرگاه کسی پا به سنّ گذاشت، خوردن چیزی در شب را ترک نکند، چرا که این کار، خواب را آرامتر و بوی دهان را خوشتر میسازد.»
امام صادق علیه السلام به مفضّل فرمود:
«...یستحب للرجل إذا اکتهل أن لایبیت إلاّ وفی جوفه طعام:(2) شایسته است شخصی که به سنّ بالا رسیده، شب را به صبح نرساند جز آن که در شکمش غذایی باشد.»
با توجه به روایات دیگر که برخوردن شام -هرچند کم - برای همه تأکید کردهاند،(3) روایات یادشده، اهمیت فزونتر این کار را برای افراد مسنّ خاطرنشان کردهاند.
در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام، در بارة مصرف روغن برای افراد مسنّ، آمده:
«إنّنی لأکرهه للشیخ:(4) من آن را برای فرد پیر، نامطلوب میدانم.»
این بدان روست که عوارض ناشی از مصرف زیاد روغن برای افراد پیر، بسی بیشتر است.
عامل متغیّر دیگر در تعیین الگوی مصرف، فصلهای مختلف سال وآب و هوای مناطق مختلف جغرافیایی است. در روایات، بدین نکته نیز اشاره شده و برای نمونه در سیره معصومان علیه السلام، در فصول مختلف، نوع پوشاک متفاوتی گزارش شده است.(5)
فقیهان نیز، تصریح کردهاند که مرد بایستی در تأمین نیازهای خانواده خود، فصول سال، سردی و گرمی هوا، و مناطق جغرافیایی و شرایط آنها را در نظر گیرد و لباس و دیگر وسایل مورد نیاز هر کدام را، در حدّ متعارف فراهم آورد.(6)
ص: 183
بنابراین، جمود بر نوع و مقدار خاصی از مصرف، که در زمان معصومان رایج بوده و ناشی از نیازهای برخاسته از آب و هوا و مناطق جغرافیایی ویژه بوده است، روا نیست.
نوع پوشش، زینت و آرایش، از دیدگاه آموزههای دینی، در داخل خانه و حریم خصوصی افراد، با بیرون از خانه و حریم عمومی، تفاوت مییابد. این تفاوت از آن روست که از یکسوی، آبرو و شخصیت اجتماعی آدمی باید حفظ شود و ظاهر ناآراسته و پوشش نامناسب، آن را مخدوش میسازد. بدین جهت در سیره امام رضا علیه السلام -که پیشتر یاد کردیم- آمده است: «آن حضرت...روی حصیر... و گلیم می نشست... امّا وقتی میان مردم حضور می یافت، خود را برای آنان می آراست.»(1) و از دیگر سوی، نوع آرایش نباید در حدّی افراطی و زننده باشد که فرهنگ مُدپرستی را ترویج نموده یا تحریک کننده باشد. و این گونه است که -برای نمونه- برآرایش و آراستگی زن و شوهر برای یکدیگر در داخل خانه و حریم خصوصی تأکید می شود.(2) و در مقابل از آرایشها و پوششهای تحریک کننده در سطح جامعه، نهی میگردد.(3) چنان که در فصل بعدی به تفصیل خواهد آمد.
در زمانهای ویژه، همچون اعیاد و جشنهای مذهبی یا ملّی، شایسته است تنوع و گشایشی در مصرف ایجاد گردد و از نظر چند و چون خوراک، پوشاک و احیاناً خرید شیرینی و مانند آن با زمانهای دیگر تفاوت وجود داشته باشد. امام صادق علیه السلام درباره وظایف شوهر در تأمین نیازمندیهای خانواده فرمودهاند:
ص: 184
«ولایدع أن یکون للعید عندهم فضل فی الطعام أن یسنی من ذلک شیئاً لایسنی لهم فی سائر الایام:(1) از این کار، فروگذار نکند که برای عید، افزایشی در خوراکی قرار دهد و برای آنان در این روز چیزی فراهم آرد که در دیگر روزها فراهم نمی آورد.»
بر اساس آموزه های دینی، مصارف ممنوعی وجود دارد که مایة فساد و تباهی و به زیان فرد و جامعه است که در فصل بعدی به آن خواهیم پرداخت.
افزون برآن، مصارفی که اسراف، تبذیر و اتلاف مال و امکانات باشد نیز، ممنوع است که در مجالی دیگر به تفصیل بحث میشود.
روایات، هرگونه هزینه نمودن در راه حرام را ممنوع دانسته اند. برای نمونه:
امام علی علیه السلام فرمود:
«بخشیدن این مال برای بندگی خدا، بزرگترین نعمت، و دادن آن در راه نافرمانی خداوند، از هر چیز، محنتبارتر است.»(2)
نیز فرمود:
«دارایی خویش را در راه گناهان صرف مکن؛ زیرا آنگاه، بدون عمل [صالح]، نزد خدا خواهی رفت.»(3)
آن چه تاکنون یادشد، اصول و شاخصههایی بود که عموم مردم در مصارف خویش در نظر میگیرند و بر اساس آنها، نوع، مقدار و به طور کلی الگوی مصرف خود را تنظیم مینمایند.
لیک در مواردی خاص، اصول دیگری وجود دارد که به آنها می پردازیم:
ص: 185
بر خلاف نظام اقتصادی سرمایةداری و نظامهای مبتنی بر زور، ثروت و قدرت در طول تاریخ، که پیوسته حاکمان و زمامداران از برخوردارترین و مرّفهترین اقشار در جامعه بوده و هستند، در نظام اقتصادی اسلام، حاکمان و کسانی که در رأس امور قرار دارند، بایستی الگوی مصرفی مشابه کم درآمدترین اقشار جامعه داشته باشند، تا از یکسوی درد محرومان را لمس نمایند و از دیگر سوی، آرامش روانی برای آنان ایجاد نمایند.
امیر مؤمنان علیه السلام در چند مورد، بدین نکته تصریح کردهاند، از جمله: امام علیه السلام در پاسخ یکی از اصحاب خود که از سادگی لباس و غذای حضرت الگو گرفته بود، فرمود:
«ویحک، إنّی لستُ کأَنْت، إن الله فرض علی أئمّة العدل أن یُقدّروا أنفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیَّغ بالفقیر فقْره:(1) وای بر تو، من همانند تو نیستم، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نکشاند.»
و در نامه معروف خود به عثمان بن حنیف چنین نوشت:
«ألا وإنّ إمامکم قد اکتفی من دنیاه بطِمْرَیْه، ومن طُعمه بقُرصیه. ألا وإنّکم لا تقدرون علی ذلک ولکن أعینونی بورع واجتهاد، وعقة وسداد. فوالله ما کنزتُ من دنیاکم تبرا، ولا ادخرت من غنائمها وفراً... أأقنع من نفسی بأن یقال أمیر المؤمنین ولا أشارکهم فی مکاره الدهر، أو أکونَ أسوة لهم فی جُشُوبَة العیش. فما خُلقت لیشغلنی أکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها، أو المرسلة شغلها تقمُّمُها، تکترشُ من أعلافها وتلهو عمّا یراد بها:(2) آگاه باش! امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است، بدانید که شما توانایی چنین کاری را
ص: 186
ندارید امّا با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی، مرا یاری دهید. پس سوگند به خدا! من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نکرده ام... آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند؟ و در تلخی های روزگار با مردم شریک نباشم؟ و در سختی های زندگی الگوی آنان نگردم؟ آفریده نشده ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همت او علف، و یا چون حیوان رهاشده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده، و از آینده خود بی خبر است.»
این نکته نیز یادکردنی است که آن چه در مورد حاکم تأکید میشود، ساده زیستی فراوان در مصارف شخصی خود اوست. بنابراین، امکاناتی که او برای انجام بهتر وظیفه خود در قبال مسئولیتی که بر عهده دارد، به کار می بندد، مسألهای جدا به شمار می آید. چه، او بر اساس نوع مسئولیت خود، بایستی از امکاناتی برخوردار باشد تا وظایف خویش را به بهترین شکل انجام دهد و گره از مشکلات مردم بگشاید. این، در واقع مصرف شخص وی تلقی نمیگردد. برای مثال، اگر او جهت انجام وظایف خود، نیازمند مسافرت با هواپیما، یا نیازمند وسایل مُدرن است، باید در اختیار او قرار گیرد.
همچنین اگر نوع و مقدار مصرف کالایی خاص، به ویژه در مورد آراستگی ظاهر، موجب تحقیر او نزد مردم گردد، بایستی آن را به شکلی مطلوب و متعارف تغییر دهد. چه، خوار شدن او به عنوان حاکم اسلامی نزد افکار عمومی، مخدوش شدن عزّت کل جامعه و حکومت اسلامی است. ما این دو نکته را پیشتر در بحث تحلیل شأن به معنای صحیح آن، توضیح دادهایم.
ضمن آن که امکانات مورد نیاز برای حفظ جان وی نیز، از محل بحث خارج بوده و مشول اصل ساده زیستی و اکتفا به حداقل، نمیگردد.
با این حال، روایتی در کافی شریف نقل شده که به نظر میرسد با روایات یاد شده، ناسازگار است. بنگرید:
«عباس بن هلال گوید: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم، چقدر مردم
ص: 187
خوششان میآید از کسی که غذای ساده بخورد و لباس خشن بپوشد و از خود فروتنی نشان دهد. امام علیه السلام فرمود: آیا نمیدانی که یوسف علیه السلام، پیامبری پسر پیامبری بود، [با این حال] لباسهای ابریشم طلا بافت میپوشید، و در مجالس آل فرعون مینشست و حکم میراند. پس مردم، به لباس او نیازی نداشتند، بلکه نیازمند عدالت او بودند. آن چه از امام مورد نیاز است، صرفاً آن است که هرگاه سخن میگوید، راست باشد، و هنگامی که وعده میدهد، عمل نماید و زمانی که حکم میراند، عدالت کند. چرا که خداوند، هیچ غذا و نوشیدنی حلالی را حرام نکرده است، خواه کم باشد یا زیاد. زیرا، خداوند فرموده است: بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش خارج ساخته و روزیهای پاک را، حرام نمود؟»(1)
بر اساس این روایت، نوع مصرف شخصی حاکم، اهمیتی ندارد. آن چه مهم است این که عدالت را بر پا سازد و وظایف خویش را به درستی انجام دهد.
در مورد این حدیث و رفع تعارض ظاهری آن با روایات پیش گفته، چند نکته یادکردنی است:
نخست آن که سند روایت، به سبب وجود عباس بن هلال شامی که توثیق نشده(2) ضعیف است و از این روی، از نظر فقهی، قابل استناد نیست.
دوم آن که به فرض صحت، نکتهای را بازگو میکند که با روایات پیشین، ناسازگار نیست. پیشتر گفتهایم که زمان و شرایط اقتصادی جامعه، در چند و چون مصرف تأثیر گذار است و بدین جهت، سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام، با امام صادق و ائمة متأخّر، تفاوت داشت و این، در سخن امام صادق علیه السلام به صراحت آمده است.(3) در زمان امیر مؤمنان علیه السلام، که شرایط اقتصادی برای عموم مردم چندان مناسب نبود و شرایط فرهنگی نیز اجازه میداد، امام به مانند اقشار کم درآمد میزیست که سطح بسیار پایینی بود و به
ص: 188
غذایی ساده و جامهای خشن، اکتفا میفرمود. لیک در زمان امام کاظم علیه السلام، سطح زندگی عمومی بالا رفته بود. با این حال، شماری از مردم و به ویژه کسانی که گرایش های صوفیانهای داشتند، همچنان انتظار داشتند امام علیه السلام بسان علی علیه السلام، از غذای ساده و لباس خشن استفاده کند.(1) در حالی که نه زمان تحمّل چنین سطح مصرفی را داشت(2) و نه شرایط اقتصادی عموم مردم و حتّی اقشار کم درآمد تا این حدّ پایین بود. بدین جهت، امام علیه السلام شرایط را با شرایط زمان یوسف علیه السلام مقایسه فرمود. طبیعی است ساده زیستی حاکم در همه زمان ها به معنی ژنده پوشی و اکتفا به ضرورتها نیست. بنابراین روایت یاد شده، در راستای مقابله با جریانات صوفیگری و رهبانیت طلبی آن زمان، ارزیابی میشود.(3)
سوم: آن که امام علیه السلام خواستهاند ضمن بیان نکته پیشین، این مطلب را نیز به مخاطب بفهمانند که وظیفه اصلی حاکمان، اجرای عدالت، صداقت در گفتار و عمل به وعدهها است، که اگر اینها به مرحله اجرا در نیاید، صرف ساده زیستی حاکم، کافی نیست.
این نکته نیز یادکردنی است که به فرض صحت حدیث، پوشیدن جامههای طلا بافت و ابریشمی (به فرض که ابریشم خالص بوده) طبعاً مربوط به شریعت یوسف علیه السلام یا شریعتی که یوسف علیه السلام آن را تبلیغ میکرد بوده است. چه، در شریعت اسلام، پوشش ابریشم خالص و طلا بافت، بر مردان ممنوع میباشد.(4)
استفاده از بیت المال، خواه برای مسؤلان و کارمندان و خواه برای عموم، شرایط
ص: 189
ویژهای دارد که شیوة مصرف آنها را از مصرف اموال شخصی، متمایز میسازد. بنگرید:
یکی از مهم ترین اصول در بهره گیری از اموال عمومی، اعمال نهایت صرفه جویی و سختگیری است، به گونهای که به هیچ روی، حتّی بخش اندک و ناچیزی از آنها هدر نرود یا در غیر مسیر اصلی خود، هزینه و مصرف نگردد.
امیرمؤمنان علیه السلام در سخنی خطاب به کارگزاران خویش چنین فرمود:
«نوک قلمهایتان را ریز کنید، سطرها را به هم نزدیک سازید، کلمات زائد را [در نوشتن گزارش] برای من حذف کنید و مفهوم اصلی را بیان نمایید، از زیاد نوشتن بپرهیزید، چرا که اموال مسلمانان، یارای ضرر ندارد.»(1)
اگر به فرمودة امام علیه السلام بیت المال، یارای تحمل زیانی در حدّ درشت نویسی و زیاد نویسی گزارشات و محاسبات را ندارد، در موارد مشابه و اموال و سرمایههای فزونتر، دقت و سختگیری فراوانی بایستی صورت گیرد. چاپ نشریاتی با تیراژ بالا و گاه با ورقهای گران قیمت که بیشتر جنبه تبلیغی دارد، سهل انگاری در بکارگیری تجهیزات اداری و آسیب رساندن به آنها و استفاده نادرست از اموال عمومی از مصادیق بی توجهی به این اصل است.
آن بخش از اموال عمومی و دولتی، که ویژه بهرهبرداری از آنها در محل کار و برای انجام مأموریتهای محّوله است، به هیچ وجه استفاده شخصی را برنمیتابد و این کار، به واقع نوعی خیانت به شمار میرود. در سیرة امیرمؤمنان علیه السلام آمده است:
«شبی امام علیه السلام، سراغ بیت المال رفت تا تقسیم نامة اموال را بنویسید. در این هنگام، طلحه و زبیر، نزد حضرت رفتند. حضرت بیدرنگ چراغ پیش رویش را خاموش کرد و دستور داد چراغی دیگر از خانهاش بیاورند. آن دو در بارة این کار از
ص: 190
حضرت پرسیدند. فرمود: روغن آن چراغ از بیت المال بود و سزاوار نبود که در نور آن، با شما به صحبت نشینم.»(1)
همان گونه که فرد، خود نباید از اموال دولتی به نفع شخصی خود استفاده نماید، زمینة سوء استفاده نزدیکان و بستگان و دوستان خود را نیز نباید فراهم آورد و آنان نیز نباید توقع چنین کاری را داشته و وی را زیر فشار قرار دهند.
در سیرة حکومتی امیرمؤمنان علیه السلام مطالبی بازگو شده که اوج رعایت و سخت گیری در این باره را میرساند. برای نمونه: حضرت علی علیه السلام هیچ بخشی از بیت المال را باقی نمینهاد، مگر این که در آن روز برای تقسیم آن بخش، جایگاهی نیافته باشد؛ و می فرمود: «ای دنیا! غیر از مرا بفریب». در هیچ چیز از اموال عمومی، امتیازخواهی نمی کرد و دوست و خویشاوندی را برتری نمیداد.(2)
نیز در بیان ویژگیهای امام امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: یک روز پیش از شهادت حضرت، مردم نزد ایشان آمدند و همگی شهادت دادند که وی، اموال عمومی را سریع، میانشان تقسیم کرده، با دنیای ایشان خویشتن دارانه برخورد نموده، در اجرای احکام آنان به رشوه تن نداده. حتّی به اندازه رشتهای پشمین، به بیت المال مسلمانان چنگ نینداخته و جز به قدر نیاز، از مال خود نخورده است. و[نیز] همه گواهی دادند که دورترین و نزدیکترین کسان به وی، در یک منزلت قرار داشته اند.(3)
داستان برخورد حضرت علی علیه السلام با برادرشان عقیل، که سهم بیشتری از بیت المال را از حضرت مطالبه نموده بود، و نزدیک ساختن آهنی تفتیده به دست وی جهت
ص: 191
یادآوری آتش دوزخ نیز، معروف است.(1)
نکته دیگر آن است که مدیران و مسئولان حکومتی، به هیچ روی حق ندارند خارج از ضوابط و مقررات، بخشی از بیت المال را به کسی ببخشند و از اموال عمومی به این و آن بدهند.
این گونه بذل و بخششها، در روایات، نوعی خیانت به شمار رفته و ممنوع دانسته شده است. امام علی علیه السلام فرمود:
«بخششِ حکمرانان از اموال مسلمانان، بیدادگری و خیانت است.»
ایشان، خطاب به عبدالله بن زَمعه، یکی از شیعیان خود، به مناسبت آن که در دوران خلافتش، از او مالی طلب کرده بود، فرمود:
«این مال، نه از آنِ من است و نه تو؛ بلکه دارایی مسلمانان است که به نیروی شمشیرهایشان به دست آمده است. پس اگر تو در نبردشان با آنان همراه بودهای، همانند ایشان بهره میبَری و گرنه دستاورد ایشان جز برای خود آنان نیست.»(2)
همچنین، روایت شده که حضرت علی علیه السلام به تقسیم مال میان مسلمانان نشست. مردی بس سالخورده، نزد او ایستاد و گفت:
«ای امیرمؤمنان علیه السلام ! همان گونه که میبینی، من پیری سالخوردهام و بندهای هستم که به تقسیط آزاد شده؛ پس، از این مال، مرا یاری ده.
حضرت فرمود: به خدا سوگند! این، نه دست رنج من است و نه میراثم از پدر؛ بلکه امانتی است که به من سپرده شده و آن را به اهلش میرسانم. با این حال، بنشین! پس وی نشست. مردم گرداگرد امیرمؤمنان علیه السلام بودند. پیرمرد به ایشان نگریست و گفت: خدای رحمت کند کسی را که به پیری سال خورده و گرانبار کمک کند!
ص: 192
آن گاه، مردم به وی بخشش کردند.»(1)
ص: 193
ص: 194
ابعاد مادّی و معنوی انسان، هر یک منشأ پیدایش نیازهایی است که در آموزههای واقع گرایانه و فطْرت مدار اسلام، به آنها توجه شده است. این نیازها، در ابعاد گونا گونی جای میگیرند که محدوده و چند و چون آنها در آیات و روایات، بیان گردیده است.
تحلیل آموزههای دینی در این باره، میتواند الگوی مصرف مورد نظر اسلام را درعرصههای مختلف نیاز آدمی، نمایان سازد. الگویی که رعایت نکردن آن، نکوهیده و ناشایست است.
آن چه در پی میآید، تلاشی برای تعیین الگوی مصرف در عرصههای گوناگون، بر پایة اصول و شاخصه های ارائه شده است.
بی تردید در هرم نیازهای آدمی، نیاز به خوراک و تغذیه از اهمیتی فراوان و حیاتی برخوردار است. چه، بدون تأمین مناسب آن، امکان ادامة حیات یا سلامتی و کارآمدی وجود ندارد، چنان که انجام عبادات و وظایف فردی و اجتماعی و در واقع نیل به هدف نهایی خلقت نیز، متوقف بر آن است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«اللهم بارک لنا فی الخبز، ولاتفرق بیننا وبینه فلولا الخبز ما صُمنا ولا صلّینا ولا ادیّنا
ص: 195
فرائض ربنّا عزّوجل:(1) پروردگارا، برای ما در نان برکت ده، و میان ما و آن جدایی میفکن، چرا که بی نان، توان روزه گرفتن، نماز خواندن و انجام فرایض پروردگار متعال خود را نداریم.»
از سوی دیگر، نوع و مقدار غذاها، الگوهای متنوع و متفاوتی را شکل میدهد. آن چه در پی میآید، ارائه الگوی مناسب تغذیه بر اساس آموزههای دینی است که ضمن چند نکته بیان میگردد.
از دیدگاه آموزههای دینی، مصرف خوردنیها و آشامیدنیهای زیان بار و فساد انگیز، ممنوع میباشد. لیک شریعت اسلام، فساد و زیان را، به ضرر جسمانی محدود نمیسازد. بلکه مصرف محصولاتی را که برای روح و روان انسان ها زیانبار بوده و تباهی معنوی یا فساد اجتماعی را در پی داشته باشد نیز، تحریم نموده است.
قرآن کریم، در بیان رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، موارد تحریم شده توسط حضرت را، پلیدیها و آلودگیها عنوان فرموده است.
{وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِث:(2) و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را بر ایشان حرام می گرداند.}
امام صادق علیه السلام در بیان قاعدهای کلّی پیرامون خرید و فروش حلال و حرام فرموده اند:
«کلّ امر یکون فیه الفساد ممّا هو منهیّ من جهة اکله وشربه... فهذا کلّه حرام ومحّرم...:(3) هر چیزی که در آن فساد بوده و از جهت خوردن و آشامیدن، مورد نهی باشد... به طور کلی حرام است.»
نیز مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السلام در بارة علّت تحریم شراب، مردار، خون و
ص: 196
گوشت خوک پرسید. حضرت فرمودند:
«علم عزّوجل ما تقدم به أبدانهم وما یصلحهم فأحلّه لهم... وعلم ما یضرّ(هم) فنهاهم عنه وحرّمه علیهم...:(1) به راستی خداوند سبحان... نسبت به آن چه بدن هایشان بدان استوار است و به سود آنان می باشد، آگاهی یافت، پس آن را برایشان حلال فرمود... وآن چه به زیان (آنان) است را نیز دانست، بدین جهت آنان را از آن نهی کرد و آن را برایشان حرام نمود... سپس امام علیه السلام به تفصیل، دلایل تحریم موارد یاد شده را یاد فرمودند.
همچنین از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود:
«کلّ امر یکون فیه الفساد ممّا قد نهی عنه من جهة أکله وشربه... مثل المیتة والدّم ولحم الخنزیر... فحرام ضارّ للجسم وفساد للنفس:(2) هر آن چه در آن فساد وجود دارد، به گونهای که از خوردن و آشامیدن آن نهی شده است... مانند مردار، خون و گوشت خوک... حرام میباشد، [چه،] برای جسم زیان بار است و برای جان، فساد انگیز.»
بر این اساس هرآن چه در شرع، خوردن و آشامیدن آن ممنوع شمرده شده، به سبب زیان بار و فساد انگیز بودن آن می باشد. اکنون مصادیقی از آن را که در آیات و روایات آمده، بنگرید:
قرآن کریم، به صراحت، مصرف نوشیدنیهای مست کننده را تحریم فرموده است:
{ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَمَنافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما:(3) در بارة شراب و قمار، از تو می پرسند، بگو: در آن دو، گناهی بزرک، و سودهایی برای مردم است، و[لی] گناهشان از سودشان بزرگتر است.}
ص: 197
{یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصابُ وَالْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ:(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید. همانا شیطان می خواهد با شراب و قمار، میانِ شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. پس آیا شما دست برمی دارید؟}
این آیات به روشنی نشان میدهند که تحریم شراب، به سبب زیانها و مفاسدی است که نوشیدن آن، در پی دارد. در آیة نخست، میگساری را دارای «اِثم» بزرگ معرفی فرمود. واژة «اثم» به کاری گفته میشود که آدمی را در انجام کارهای خیر کُند نماید.(2) تحقیقاتی علمی، در عصر حاضر، این سخن قرآن را بیش از پیش به اثبات رسانیده است. مشروبات الکلی، گرچه در عرصة تجارت، منافعی مادّی برای برخی شرکتها و افراد به دنبال دارد و برای مصرف کننده نیز، همچون مواد مخدّر، لحظهای بی خبری و فراموشی از غمها ایجاد می نماید، لیک در برابر زیانهای فراوان فردی و اجتماعی آن، بسیار ناچیز است: مصرف مشروبات الکلی، سالیانه جان هزاران نفر را می گیرد و در شمار عوامل اصلی سکتهها ومرگهای نابهنگام قرار دارد. تأثیرات نامطلوب آن بر جسم و بیماریهای روحی، تصادفات رانندگی در اثر مستی، فساد نسل، هزینههای سنگین الکلیها برای پلیس، پرورشگاهها، بیمارستانها، دادگستریها و سایر نهادهای مسئول، اتلاف وقتهای گرانبها، تنبلی و بی قیدی و عقب ماندن فرهنگی، افزایش جرایم و مفاسد اجتماعی ناشی از مصرف الکل، و نیز طلاقها و فروپاشی خانواده ها، همه و همه، بخشهایی از پی آمدهای ناگوار میگساری است.
ص: 198
{إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزیرِ وَما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَلا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ:(1) [خداوند،] تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که [هنگام سر بریدن] نام غیر خدا بر آن برده شده، بر شما حرام گردانیده است. [ولی] کسی که [برای حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهی نیست، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. }
در بین مواد چهارگانه یادشده، مُردار و خون و گوشت خوک، پلیدی ظاهری و معنوی دارند و برای جسم و جان، زیانبار میباشند، ولی ذبحی که نام خدا برآن برده نشود، پلیدی معنوی دارد و از بُعد تربیتی و معنوی، تحریم شده است. چه، فلسفه تحریم خوراکیها در اسلام، منحصر به بُعد مادّی و ظاهری نیست.
تأثیرات منفی سه مورد نخست بر جسم آدمی و بیماریهای ناشی از آن، در روایات و نیز تحقیقات علمی، به تفصیل بیان شده است. برای نمونه:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«امّا المیتة فانّه لم ینل منها أحد إلاّ ضعف بدنه وقوته وانقطع نسله ولا یموت آکل المیته إلاّ فُجأة:(2) امّا مردار، هیچ کس از آن نمیخورد مگر این که بدنش ضعیف و رنجور میشود، نیروی او را میکاهد و نسل او را قطع می کند، هر که به این کار ادامه دهد با مرگ ناگهانی از دنیا میرود.»
خون، با توجه به ترکیبات آن، پس از مرگ جانور به محل مناسبی برای رشد میکروب ها تبدیل خواهد شد. عضلات بدن مردار پس از 3 تا 4 ساعت، منقبض شده و به دلیل وجود اسیدها (فسفریک- فورمیک- لاکتیک) بدن خشک میشود و سپس
ص: 199
حالت قلیائی به بدن بازگشته خشک شدن جسد برطرف می گردد و جسم به تصرف میکروب ها در میآید. ابتدا میکروب های موجود در هوا و سپس میکروب های موجود در خون بدن شروع به تکثیر نموده و در نتیجه بدن متعفن و متلاشی می شود. محبوس بودن خون نیز تعفن را تسریع و به تولید مثل میکروبها کمک می کند. امّا ذبح شرعی، به سبب بریده شدن وریدها و شریان های بزرگ گردن، باعث خروج تمام خون بدن حیوان خواهد شد و دست و پا زدن حیوان ذبح شده نیز به این امر کمک خواهد کرد.(1)
مردی از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا خداوند خوردن خون را حرام کرده است؟ امام علیه السلام فرمودند:
«لانّه یورث القساوةَ ویسلب الفوادَ رحمتَه ویعفن البدن ویغیر اللون...:(2) زیرا خوردن خون، موجب قساوت قلب، رفتن مهر و عاطفه، تعفن بدن و تغییر رنگ چهره میشود.»
در روایتی دیگر چنین آمده:
«آنها که خون میخورند، آنچنان سنگ دل می شوند که حتّی ممکن است دست به قتل پدر و مادر و فرزند خود بزنند.»(3)
از آن جا که یکی از وظایف خون، حمل کردن سموم و مواد زائد بدن، مانند اوره (Urea)، اسید اوریک (Uric Acid)، کریاتینین و گاز دی اکسید کربن (Co2) است، در صورتی که کسی خون را از طریق دهان بخورد، میزان زیادی از این مواد و سموم را وارد بدن خود کرده است. همچنین، خون محیط مناسبی برای رشد انواع
ص: 200
میکروب هاست. هنگام خوردن خون از طریق دهان، میزان اوره خون به دلیل شکسته شدن پروتئینها بالا میرود و گاهی منجر به کُما نیز می شود.(1)
در مورد فلسفه حرمت گوشت خوک از دوجهت میتوان سخن گفت:
بیماری هایی که توسط خوک به انسان منتقل میشود به دو دسته تقسیم میشوند:
الف: بیماری هایی که از جمله عوامل ابتلای به آن ها گوشت خوک است، مانند اسهال خونی.(2) خوک از خورن پلیدها و کثافات حتّی مدفوع خود، باکی ندارد. بدین جهت معدة خود لانة انواع میکروبها است که از آنجا به گوشت، خون و شیرش سرایت میکند.(3)
ب: بیماری هایی که سرمنشأ آن تنها خوردن گوشت خوک است. از آن میان بیماری های ناشی از کرم کدوی خوک (Taena Solium) می باشد.(4)
هضم گوشت خوک سنگین است و معده را سخت به زحمت میاندازد. در اثر خوردن گوشت خوک، اغلب مسمومیّتی به وجود میآید که در اصطلاح علمی آن را «بوتولیسم» میگویند.(5)
این بیماری در تمام دنیا به ویژه آمریکا، کانادا و اروپا شیوع دارد، ولی در
ص: 201
کشورهای اسلامی به دلیل حرام بودن مصرف گوشت خوک، بسیار نادر است.(1)
غذاها از طریق تأثیر در غدهها و ایجاد هورمونها، در روحیات و اخلاق انسان اثر می گذارند. مصرف گوشت خوک، موجب بی بند و باری جنسی و بی اعتنایی به مسائل ناموسی میگردد.(2) بدین جهت، ممکن است به فرض با وسائل امروز، بتوان تمام انگلها و کرمهای موجود در گوشت خوک را نابود کرد، ولی نمیتوان جلو تأثیرات سوء اخلاقی ناشی از خوردن آن را گرفت.
بر اساس روایات فراوان،(3) مصرف گوشت برخی از حیوانات و پرندگان در اسلام حرام شمرده شده است و فقیهان، احکام هر یک را به تفصیل بیان داشتهاند. یادکردنی است مصرف موارد حرام یادشده، به تصریح قرآن،(4) در موارد اضطرار و به حدّ رفع ضرورت، مجاز میباشد.
مصرف اموال و کالاهای دیگران، بدون رضایت آنان، گونه دیگری از ممنوعیت مصرف در اسلام است. قرآن کریم، با طرح عنوان کلّی «اکل مال به باطل»(5) و نهی از آن، هرگونه مصرف و تصرّفی را که از راههای غیر مشروع همچون تقلب، اختلاس، ربا، قمار، غصب، استثمار و مانند آن باشد، ممنوع ساخته است. ناگفته پیداست که مراد از «اکل» در این جا، مطلق تصرّف است، خواه به صورت خوردن باشد یا پوشیدن و سکونت و جز آن.
ص: 202
از دیدگاه اسلام، تصرف غاصبانه در اموال مردم، گناهی بسیار بزرگ است. قرآن کریم، تصرّف ناحق در اموال یتیم را چون خوردن آتش می داند که تجسّم عینی آن، آتش دوزخ خواهد بود.(1) روایات نیز، غصب حقوق مردم را «گناهی نابخشودنی»(2) دانسته است که حتّی شهادت در راه خدا نیز کفّارة آن نمی باشد.(3)
از سوی دیگر، بر اساس آموزه های دینی، حرام خواری بر روح و روان آدمی تأثیری منفی می نهد و موجب دلمردگی و سنگدلی می گردد و صفای باطن را می زداید، چنان که مصرف مال حلال، زمینه روحی مناسبی برای انجام کارهای نیک فراهم می سازد. قرآن کریم با اشاره ای نغز به این نکته، می فرماید:
{ یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً: ای پیامبران! از چیزهای پاکیزه بخورید و کارشایسته کنید.}(4)
دستور به انجام «عمل صالح» در کنار «اکل طیبات» خود اشاره ای به ارتباط میان آن دو است.
در پاره ای روایات نیز چنین مفهومی بازتابیده است، چنان که امام حسین علیه السلام خطاب به لشکریان عمر سعد، هنگامی که آنان، حاضر به شنیدن سخنان ایشان نشدند، فرمود:
«وَیْلکم ما علیکم أن تنصتوا إلیّ... فقد ملئت بطونکم من الحرام وطبع علی قلوبکم...(5) وای بر شما! چه چیزی شنیدنِ سخن مرا بر شما گران نموده است؟...قطعاً شکمهای شما از حرام پر شده است و بر دلهایتان مهر زده شده... »(6)
ص: 203
افزون بر موارد زیانباری که به طور خاص ممنوع شمرده شده و پیشتر بیان گردید، مصرف هرگونه خوراکی و آشامیدنی که برای بدن زیان کلّی داشته باشد، به گونهای که منجر به مرگ یا از کار افتادن برخی قوا و اعضا، یا بیماری گردد، حرام میباشد.
قرآن کریم، به صورت کلی، از افکندن خود به هلاکت(1) و خودکشی،(2) نهی فرموده است. امام صادق علیه السلام نیز، به گونة قاعدهای کلّی میفرمایند:
«کل شیئ یکون فیه المضرة علی الإنسان فی بدنه فحرام أکله إلاّ فی حال الضرورة...»(3) هر آن چه برای جسم آدمی زیانبار است، خوردنش حرام میباشد، جز در حال ضرورت...»
بر این اساس فقیهان، مصارف زیانبار را با قیود یادشده، حرام دانستهاند.(4) نیز به همین جهت، مصرف مواد مخدّر و قرصهای روان گردان و مانند آن، حرام می باشد.(5)
بدن انسان برای تأمین ویتامینها، پروتیئنها و نیز مقدار کالری مورد نیاز خود، به انواع مختلف غذاها، میوهجات و سبزیها به اندازه لازم، نیازمند است. از این روی، آیات و روایات فراوانی، بر استفاده از انواع خوراکیها و تنوع در تغذیه، تأکید کرده اند؛ خواه به صورت مستقیم، و خواه به گونه غیر مستقیم و از طریق برشمردن انواع خوراکیها و بیان خواصّ آنها. برای نمونه بنگرید: قرآن کریم، از یکسو آفرینش تمام نعمت های زمین را برای انسان ها می داند.
{هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً: اوست آن کسی که آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید.}(1)
و از سوی دیگر، به بیان انواعی از خوراکیهای طبیعی پرداخته است.
{وَهُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَغَیْرَ مُتَشابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَر... وَمِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ:(2) و اوست کسی که باغهایی با داربست و بدون داربست، و خرمابن، و کشتزار با میوه های گوناگون آن و زیتون و انار، شبیه به یکدیگر و غیر شبیه پدید آورد. از میوه آن- چون ثمر داد- بخورید و حق [بینوایان از] آن را روز بهره برداری از آن بدهید... و [نیز] از دامها، حیوانات بارکش و حیوانات کرک و پشم دهنده را [پدید آورد]. از آنچه خدا روزیتان کرده است بخورید.}
{یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخیلَ وَالْأَعْنابَ وَمِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ:(3) به وسیله آن، کشت و زیتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [دیگر] برای شما می رویاند.}
ص: 205
{فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا وَعِنَباً وَقَضْباً وَزَیْتُوناً وَنَخْلاً وَحَدائِقَ غُلْباً وَفاکِهَةً وَأَبًّا مَتاعاً لَکُمْ وَلِأَنْعامِکُمْ:(1) پس در آن، دانه رویانیدیم و انگور و سبزی و زیتون و درخت خرما و باغهای انبوه و میوه و چراگاه، [تا وسیله] استفاده شما و دامهایتان باشد.}
چنان که مشاهده میشود، تأکید بیشتر، روی میوهها و خوراکیهای گیاهی است. قرآن همچنین بر مصرف برخی از خوردنیها به صورت مصداقی تأکید کرده است. مانندِ مصرف ماهی، زیتون و روغن آن، و عسل.
{وَما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَهذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَمِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها:(2) و دو دریا یکسان نیستند. این یک، شیرینِ تشنگی زدا [و] نوشیدنش گواراست و آن یک، شورِ تلخ مزه است و از هر یک گوشتی تازه می خورید و زیوری که آن را بر خود می پوشید بیرون می آورید.}
{وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآکِلین: و از طور سینا درختی برمی آید که روغن و نان خورشی برای خورندگان است.}(3)
{وَأَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْل... یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ: و پروردگار تو به زنبور عسل وحی [الهام غریزی] کرد... [آن گاه] از درون [شکم] آن، شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می آید. در آن، برای مردم شفا است.}(4)
روایات نیز، برگوناگونی غذاها و خوراکیها، تاکید کرده و به بیان خواصّ پاره ای ازآنها پرداختهاند. به مثل روایات فراوانی خواصّ عدس، گوشت، شیر، حبوبات، ماهی، زیتون و روغن زیتون، عسل، برنج، خرما، انگور، انار، سیب، انجیر و سبزیجات را بیان نموده اند.(5)
ص: 206
در این بین، بر مصرف برخی از آنها، تأکیدی ویژه شده است. از جمله:
شیر: شیر غذایی کامل و سرشار از مواد غذایی مورد نیاز بدن، همچون قند، روغن، پروتئین ها، ویتامینها و املاح معدنی است.(1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
«هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله غذایی میل می فرمود یا نوشیدنی می آشامید، چنین میگفت: اللّهم بارک لنا فیه وأبدلنا به خیراً منه: پروردگارا، برای ما در آن برکت ده و بهتر از آن را برایمان جایگزین کن. جز درمورد شیر، که چنین می گفت: اللّهم بارک لنا فیه وزدنا فیه: پروردگارا، برای ما درآن برکت ده و از آن بر ما بیفزای.»(2)
عسل: امام صادق علیه السلام فرمود:
«کان رسول الله صلی الله علیه و آله یعجبه العسل:(3) رسول خدا صلی الله علیه و آله از عسل خوششان میآمد.
نیز فرمود:
«ما استشفی الناس بمثل العسل:(4) مردم به هیچ چیزی مانند عسل، طلب شفا نکردند.»
تحقیقات علمی، فواید زیادی از عسل را به دست آورده است. در ترکیب عسل، فراتر از هفتاد مادة غذایی مفید وجود دارد، از جمله، پانزده نوع قند مفید، بیش از نه نوع آنزیم (Enzyme)، اسیدهای آمینه و آلی، بیست نوع از املاح معدنی، دست کم شش نوع ویتامین، در کنار نیروی انرژی زای قوی، که در هر کیلوگرم، معادل 3500 کالری است.(5)
از سوی دیگر، گذشت زمانْ عسل را فاسد نمیکند (به شرط این که دور از رطوبت باشد.) عسل خود خاصیت ضد میکروبی و ضد عفونی دارد و میکروبهایی که عامل
ص: 207
بیماری انسان هستند، قادر به ادامه حیات در عسل نمیباشند و این به سبب وجود اسید فورمیک (Formic)، بالا بودن میزان مواد قندی موجود و نیز وجود موادی که مانع از رشد میکروب (Antibacteril Inhibitore) و وجود آب اکسیژنه در عسل است.
علاوه بر این خاصیت عسل در پیشگیری از پوسیدگی دندان، سرطان، بیمارهای پوستی، گوارشی، تنفسی، چشم، زنان و زایمان، قلبی و عصبی به اثبات رسیده است.(1)
خرما: امام صادق علیه السلام فرمود: «هیچگاه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله غذایی که در آن خرما باشد نیاوردند جز آن که با خرما شروع فرمود.»(2) نیز آن حضرت از پدر بزرگوارش نقل کرده که: «علی بن حسین علیه السلام دوست می داشت که شخص را اهل خرما ببیند، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله خرما را دوست میداشت.»(3)
خرما خود غذایی کامل و دربردارنده ویتامینها و املاح معدنی، از جمله کلیسم، فسفر، آهن و منیزیم است که بویژه برای آرامش اعصاب، مفید میباشند. همچنین، 70% خرما را مواد قندی زود جذب (Glucose-Levulose) تشکیل میدهد که پس از خوردن، بلافاصله جذب خون میشود. به همین جهت، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله آن بود که هنگام افطار با خرما آغاز مینمود. چه، قند خون در بدن روزهدار، در آخر روز پایین میآید و خوردن خرما موجب بالا رفتن آن میگردد. در نتیجه، اشتهای فراوان روزه دار کم میشود و به گونهای آسانتر میتواند از خوردن غذای زیاد و سنگین در وعدة افطار، که برای معده زیان بار است، پرهیز نماید.(4)
روغن زیتون: رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«کلوا الزیت وادهنوا به فإنّه من شجرة مبارکة:(5) روغن زیتون بخورید و از آن به
ص: 208
عنوان روغن [نرم کننده پوست] استفاده نمایید، چرا که از درختی مبارک است.»
این روغن، سرشار از اسیدهای چرب اشباع نشده (Acides gras insatures) و مفید برای بدن است و بر خلاف بیشتر روغنهای حیوانی، که دارای اسیدهای چرب اشباع شده هستند، روغن زیتون، خود از رسوبات چرب دیواره رگها جلوگیری نموده و بدینسان مانع از تصلّب شرایین میشود. بر اساس پژوهشهای انجام شده در فرانسه و اسپانیا، روغن زیتون حتّی برای کاهش کلسترول مضرّ خون در مورد بیماران مبتلا به تصلّب شرایین نیز، مفید است. همچنین، این روغن، تقویت کنندة لثهها و دندانها، نرم کننده پوست و سازگار با معده است.(1)
میوه ها: امام صادق علیه السلام در بارة مصرف میوههای معمول در هر فصل، خطاب به سرپرست خانواده فرمود:
«ولاتکون فاکهة عامة إلاّ أطعم عیاله منها:(2) و از میوههای معمول [در هر فصل] خانوادهاش را بهرهمند سازد.»
و در خصوص انار، از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:
«برروی زمین، هیچ میوهای نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله، دوست داشتنیتر از انار نبود...»(3)
سبزیها: یکی از یاران امام هادی علیه السلام میگوید:
«روزی امام علیه السلام به دنبال من فرستاد و مرا به ناهار دعوت کرد، پس چون سفره را آوردند، سبزیجاتی در آن نبود. بدین جهت امام علیه السلام دست نگهداشت و به خدمتکار فرمود: آیا نمیدانی که من، از سفرهای که در آن سبزی نباشد غذا نمی خورم؟ پس برو سبزی بیاور...»(4)
علم تغذیه بر مصرف زیاد میوه و سبزی تازه تاکید دارد و خواص فراوانی را برای آنها برشمرده که بی نیاز از شرح و تبیین است.
ص: 209
در مقابل، مصرف برخی خوراکیها که -به ویژه زیادهروی در آن و یا برای سنین خاصّی- مشکلزا است، محدود گردیده و بر کم مصرف کردن آن تأکید شده است. به مثل در مورد گوشت، به ویژه گوشت قرمز که مصرف زیاد آن، عوارض فراوانی دارد، امام صادق علیه السلام فرمود:
«فی کل ثلاثة، فیکون فی الشهر عشر مرات لاأکثر من ذلک:(1) [گوشت]، در هر سه روز، [یک وعده] تا در ماه، ده بار شود نه بیشتر»(2)
در عین حال، به سبب نیاز بدن به گوشت، در روایاتی دیگر تأکید شده که هر فرد، دست کم هر چهل روز یک بار از آن استفاده کند و حتّی اگر این مدت سپری شد و توان خرید آن را نداشت قرض نماید و گوشت بخرد.(3)
همچنین، خوردن کباب، هنگامی که ضعف ناشی از کم غذایی یا سوء تغذیه بر فرد چیره گشته، تأکید شده است.(4)
در مورد روغن نیز، مصرف آن برای افرادی در سنین بالا و به هنگام پیری، نامطلوب دانسته شده است؛ امام صادق علیه السلام فرمود:
«السمن...انّنی لاکرهه للشیخ:(5) روغن را... برای فرد پیر، نامطلوب میدانم.»
این بدان روست که مصرف روغن به مقدار زیاد یا به میزانی که عموم افراد استفاده میکنند، عوارضی همچون بالا رفتن کلسترول خون و مانند آن دارد که برای افراد مسنّ، مشکلزا است، به ویژه روغن حیوانی که بیشتر مدّ نظر این گونه روایات میباشد.
به هر حال در روایاتی دیگر نیز، بر تنوعّ وعدههای غذایی، تأکید شده است، امام
ص: 210
صادق علیه السلام فرمود:
«کُلْ یوماً بلحم ویوماً بلبن ویوماً بشیئ آخر:(1) یک روز گوشت، روز دیگر شیر، و روز دیگر چیزی دیگر بخور.»
همچنین فرمود:
«لیس فیما أصلح البدن إسرافٌ... قلت: فما الإقتار؟ قال: أکل الخبز والملح وأنت تقدر علی غیره. قلت: فما القصد؟ قال: الخبز واللحم واللبن والخلّ والسمن، مرّه هذا ومرّه هذا:(2) در [مصرفِ] آنچه برای بدن مفید است، اسرافی نیست... [راوی گوید:] گفتم: سختگیری چیست؟ فرمود: خوردن نان و نمک، در حالی که توان مصرف غیر آن را داری. گفتم: میانه روی چیست؟ فرمود: [خوردن گه گاهی] نان و گوشت و شیر و سرکه و روغن.»
نیک روشن است که نوع تغذیه در زمانها، مکانها و شرایط مختلف، تفاوت دارد و به طور طبیعی، ممکن است یک نوع غذا و خوراکی که برای اهل یک منطقه مفید و مناسب باشد، برای مردم منطقهای دیگر لزوماً چنین نباشد. این تفاوت، همچنین به مزاج افراد و نیز، تأثیر و تأثر مواد غذایی بر یکدیگر نیز، بستگی دارد. بدین جهت، برخی از روایاتی که در مورد مفید بودن غذا یا میوهای خاص وارد شده، ممکن است ناظر به نوع تغذیه، آب و هوا و شرایط فردی و محیطی آن روزگار باشد.
برای نمونه، در مورد شکر، از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده:
«لئن کان الجبن یضّر من کلّ شیئ و لاینفع، فان السکر ینفع من کل شیئ و لایضرّ من شیئ:(3) اگر پنیر، به طور کامل زیانبار است و سودی ندارد، در مقابل شکر، کاملا سودمند بوده ضرری ندارد.»
ص: 211
این در حالی است که امروزه، نسبت به مصرف بیرویه شکر و زیانهای آن، مرتب هشدار میدهند. تحلیل این مطلب آن است که از یکسوی، آن چه امروزه به عنوان شکر متداول است، شکر مصنوعی تصفیه شده (ساکارز) می باشد که به طور عمده از چغندر قند و در فرایندی شیمیایی به دست میآید و با شکر طبیعی در زمان امام علیه السلام که از نیشکر به دست میآمده، تفاوت دارد. از سوی دیگر، نوع تغذیه و الگوی مصرف نیز در آن زمان تفاوت داشته است. چه، امروزه از شکر مصنوعی، به طور گسترده در شیرینیها و شربتها و برخی مواد غذایی و نیز همراه چای و قهوه، استفاده میشود و این مصرف بیرویه در کنار کم تحرّکی ناشی از دنیای صنعتی و شهر نشینی، پیامدهای گوناگونی مانند دیابت و مرض قند و بیمارهای قلبی و کبدی را، به دنبال دارد. در حالی که در گذشته، مصرف شکر بسیار کمتر از این مقدار بوده و فعالیت های بدنی نیز، بسیار بیشتر بوده است. از این روی، در روایات بدان ترغیب شده تا کالری و قند مورد نیاز بدن را تأمین نماید.(1)
بنابراین، نوع تبلیغات و فرهنگ سازی در هر زمانی، بایستی متناسب با نیازهای همان عصر باشد و روایات مربوطه نیز، بویژه از سوی متخصصّان علم تغذیه، مورد تحلیل قرار گیرد و با شرایط امروز، تطبیق شود.
با این حال، مصرف به اندازه هرچیزی، برای افراد سالم و در شرایط طبیعی، مفید می باشد، ضمن آن که مصرف برخی خوراکیها همچون میوهها و سبزیها، برای عموم افراد، مطلوبیتی فزونتر از برخی مواد دیگر همچون گوشت قرمز و روغن دارد که این مهم، از روایات نیز بر میآید.
شیخ صدوق در تحلیل روایات مربوط به طب، میگوید:
«بخشی از آنها، در مورد آب و هوای مکه و مدینه گفته شده و بکارگیری آنها در
ص: 212
دیگر آب و هواها، مجاز نیست، بخشی دیگر را امام علیه السلام با توجه به طبع پرسش کننده فرموده است و ازآن، تجاوز نمیکند. بخشی نیز، ساخته دست مخالفان یا از سر خطای راوی و یا گزارش بخشی ناقص از سخن امام علیه السلام میباشد.»(1)
این سخن، در مورد پارهای از غذاها نیز، صادق است.
بر اساس آموزههای دینی، مقدار تغذیه بر اساس معیار «نیاز» تعیین میگردد: هر فرد برای آن که زنده، سالم و کارآمد باشد، نیازمند مقدار مناسبی غذا، میوه، سبزی و نوشیدنی هاست. روشن است نیاز افراد در سنین مختلف و شرایط جسمی وکاری گوناگون، تفاوت مییابد و هیچ کس نباید خود را با دیگران بسنجد. ما در فصل پیشین، به تفصیل در بارة «نیاز» سخن گفتهایم. از سوی دیگر، در تأمین نیاز، بایستی میانهروی رعایت گردد. چه، تمامی خوراکیها، حتّی آنها که خواص و فوائد فراوانی دارند، زمانی که بیش از حدّ مصرف شوند، برای بدن زیان بار خواهند بود. بدین جهت، روایات فراوانی، از پرخوری و خوردن در حال سیری و بی نیازی، منع کردهاند. «وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا: »(2) نهی از اسراف در این آیه -به مفهوم گسترده اش- شامل هرگونه زیاده روی در مصرف و پرخوری، و هدر دادن مواد غذایی می شود(3). در روایات نیز پرخوری و اسراف در خوردن، نکوهش شده است: امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّ الله عزّوجل یبغض کثرة الأکل:(4) خداوند پرخوری را ناخوش میدارد.»
نیز امام امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«لاتجلس علی الطعام إلاّ وانت جائع، ولاتقم عن الطعام إلاّ وانت تشتهیه:(5) بر
ص: 213
[سفره] غذا منشین، مگر زمانی که گرسنه هستی، و از خوردن غذا دست مکش، مگر هنگامی که هنوز به آن میل داری».
این روایت، معیار میانه روی در خوراک را نیز، بیان فرموده است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«ان البطن لیطغی من اکله واقرب مایکون العبد من الله إذا خفّ بطنه وابغض ما یکون العبد من الله إذا امتلأ بطنه:(1) به راستی که شکم، از خوردن [زیاد]، سر به طغیان می نهد و زمانی بنده به خدا نزدیک تر است که شکمش سبک باشد، و هنگامی که شکمش پر می گردد، بیش از همیشه از خدا دور می گردد.»
امام کاظم علیه السلام فرمود:
«لو أنّ الناس قصدوا فی الطعام لاستقامت أبدانهم:(2) اگر مردم در خوردن میانه روی می کردند، بدن هایشان استوار می گشت.»
نیک روشن است که مقصود از این روایات، گرسنگی کشیدن مداوم و تأمین نکردن نیازهای بدن نیست. چه، در روایات یاد شده از «امتلاء بطن» و «کثرت اکل» نهی شده و با عبارات «خفّ بطنه» و «قصدوا فی الطعم» بر میانه روی تأکید شده است. چنان که امام رضا علیه السلام نیز فرمود است:
«...هر کس به گونه ای غذا بخورد که نه کم باشد و نه زیاد، او را نفع بخشد.»(3)
این دستور، بدان روست که پرخوری، افزون بر زیان رساندن به جسم و پیآمدهایی همچون افزایش وزن، افزایش چربی و قند خون و مانند آن در افراد مستعد، موجب سلب نشاط و چالاکی فرد، احساس تنبلی و خمودگی، سلب نشاط عبادت(4) و در نتیجه دوری از خدا(5) میگردد و موجب اسراف و هدر دادن مواد غذایی نیز میشود.(6)
ص: 214
نتیجه نکات یاد شده آن است که خوردن غذا، بایستی صرفاً بر اساس نیازها صورت گیرد و نه طبق عادت و تقیّد به وعدههای غذایی غیر لازم. با این حال، در روایات، بر دو وعدة غذایی صبحانه و شام، تأکید شده است. صبحانه کامل و مقّوی برای آغاز فعالیت های بدنی و فکری در طول روز، و شامی هر چند سبک برای تأمین نیازهای بدن به هنگام خواب.
یکی از یاران امام صادق علیه السلام میگوید:
«از دلْ درد حاصل از پرخوری و ثقل معده به امام علیه السلام شکایت بردم. حضرت فرمود: تغد وتعش ولا تأکل بینهما شیئاً، فانّ فیه فساد البدن. امّا سمعت الله تبارک وتعالی یقول: ولهم رزقهم فیها بکرةً وعشیاً:(1) صبحانه و شام بخور و میان آن دو، چیزی نخور، چه، در این کار تباهی بدن است. آیا نشنیدی که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: و روزی شان صبح و شام در آنجا [آماده] است.»
روشن است که با توجه به سؤال راوی، اکتفا نمودن به دو وعدة غذایی، برای فردی تجویز شده است که از ثقل معده و درد پرخوری، اذیت میشده است و در غیر این صورت و نیاز فرد، طبیعی است که الگوی مصرف تغییر خواهد نمود. با این حال، اهمیت دو وعدة صبحانه و شام از این روایت به روشنی برمیآید. ضمن آن که ممکن است از این روایت، مطلوبیت پرهیز از ریزه خواری بین وعدههای غذایی، به ویژه برای افرادی که معدة آنان، توانایی هضم آن را ندارد نیز، استفاده شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من أراد البقاء ولا بقاء فلیباکر الغداء ولیجودّ الحذاء ولیخفف الرداء ویقل مجامعه النساء. قیل یا رسول الله وما خفّه الرداء؟ قال قلة الدین:(2) هر کس می خواهد بماند،
ص: 215
هر چند [دنیا] جای ماندن نیست، پس بامدادان صبحانه بخورد و کفش مرغوب و مناسب بپوشد و ردای خویش را کوتاه کند و نزدیکی با زن را کاهش دهد. سؤال شد: ای رسول خدا، کوتاه کردن ردا چیست؟ فرمود: کاستن از بدهی.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«اصل خرابِ البدن ترک العشاء:(1) اساس فرسوده شدن جسم، ترک وعدة شبانگاهی است.»
نیز از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود:
«...فلا یدعن احدکم العشاء ولو لقمة من خبز او شربة من ماء:(2)...هرگز نباید هر یک از شما، شام خوردن را رها سازد، هرچند به لقمه ای نان و شربتی از آب باشد.»(3)
این موضوع، برای افراد مسنّ و پیر، مهم تر دانسته شده است: امام رضا علیه السلام فرمود:
«إذا اکتهل الرجل فلا یدع أن یأکل باللیل شیئاً فإنّه اهدی للنوم واطیب للنکهة:(4) هرگاه کسی پا به سِن نهاد، خوردن چیزی در شب را ترک نکند، چرا که این کار، خواب را آرامتر و بوی دهان را خوشتر میسازد.
یادکردنی است روایات، برخوردن غذا پیش از خروج از منزل نیز، تأکید کرده اند.(5)
در مورد نوع و کیفیت تغذیه، الگوی مصرف قابل استفاده از آموزههای دینی، مبتنی بر نکات ذیل است.
ص: 216
تأکید آموزههای دینی بر آن است که در صورت امکان و تمّکن مالی، از غذاها و خوراکیهای مرغوب استفاده شود و لذّت بردن از آنها نیز، مطلوب دانسته شده است. شیخ حرّ عاملی در این بارة بابی را با این عنوان گشوده است:
«استحباب تقدیر الطعام بقدر سعه المال وقِلته واجادة الطعام واکثاره مع الامکان:(1) استحباب اندازه گیری مقدار غذا بر اساس میزان فراوانی و کمی مال، مرغوب ساختن و فراوان نمودن غذا در صورت امکان.»
روایاتی را برای نمونه بنگرید:
امیر مؤمنان علیه السلام در توصیف پرهیزکاران فرمود:
«إنّ المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا وآجل الاخرة... سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت وأکلوها بافضل ما اکلت...:(2) به راستی پرهیزکاران، نقد دنیا و سرای نیک آخرت را به دست آوردند... در بهترین خانه های دنیا سکونت کردند و بهترین خوراک های دنیا را خوردند...»
«عن ابی حمزه قال: کنّا عند أبی عبدالله علیه السلام جماعة فدعا بطعام ما لنا عهد بمثله لذاذةً وطیباً واوتینا بتمر ننظر فیه الی وجوهنا من صفائه وحسنه...:(3) ابو حمزه گوید: گروهی نزد امام صادق علیه السلام بودیم. پس ما را به غذایی فراخواند که هرگز به لذیذ بودن و پاکی آن ندیده بودیم و خرمایی برایمان آوردند که از صفا و مرغوبیتش، میتوانستیم صورت خود را در آن نظاره کنیم...»
ابو خالد کابلی گوید:
«نزد امام باقر علیه السلام رفتم. حضرت مرا به غذا فرا خواند. پس من، غذایی خوردم که هرگز به خوبی و پاکی آن نخورده بودم...»(4)
ص: 217
در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است:
«ثلاثة لایحاسب علیهن المؤمن: طعام یأکله وثوب یلبسه وزوجة صالحة تعاونه...:(1) مؤمن از سه چیز محاسبه نشود: غذایی که می خورد و لباسی که میپوشد و همسر شایستهای که او را یاری میدهد...»
و از همان حضرت روایت شده:
«من تلذذ بالماء فی الدنیا لذذه الله عزّوجل من اشربة الجنة:(2) هر که در دنیا از [آشامیدن] آب لذتّ جویی نماید، خدای عزّوجل او را از لذت نوشیدنیهای بهشت بهرهمند سازد.»
و امام کاظم علیه السلام فرمود:
«إنّ شرب الماء البارد اکثر تلذذاً:(3) به راستی نوشیدن آب خنک، لذت بیشتری دارد.»
از این روایات برمیآید که لذت بردن از نوشیدنی و خوراکی حلال نیز، مطلوب بوده و پاداش دارد.
تردیدی نیست که مرغوبیت غذا و خوراکیها، به معنی تجویز زیاده روی در مصرف، هدر دادن مواد غذایی و افراط در لذّت جویی نیست، چه، مصرف در تمامی عرصهها، محدود به نفی موارد یاد شده است. ما در مجالی دیگر به تفصیل ادله و معیارهای اسراف و اتراف و زیاده روی را بازگو نمودهایم.(4)
از دیگر تأکیدات آموزههای دینی، اکتفا به حداقلها و اوج ساده زیستی در شرایط خاص است؛ مانند زمانی که فشار اقتصادی و فقر، عموم مردم یا اطرافیان فرد را در
ص: 218
برگرفته است که در این حالت، ایثار برای نیازمندان و نیز همدردی با آنان و اکتفا به غذایی ساده فضیلتی انسانی- اخلاقی و مورد تأکید میباشد.
قرآن کریم از ایثارگران در شرایط بحران اقتصادی تمجید میفرماید:
{أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَة:(1) یا در روز گرسنگی، طعام دادن: به یتیمی خویشاوند، یا بینوایی خاک نشین. }
نیز امام صادق علیه السلام در شرایط دشوار اقتصادی، الگوی مصرف خانواده خود را از گندم، به نیمی گندم و نیمی جو تغییر دادند.(2) ساده بودن زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نیز، بر اساس روایات،(3) به سبب همین شرایط خاص بوده است. ضمن آن که الگوی مصرف حاکمان نیز با عموم مردم متفاوت میباشد.(4)
چنین است زمانی که فردی ثروتمند، با گروهی محروم کم درآمد همسفر گردد یا برای مدتی محدود، با آنان همراه شود.(5)
از دیگر شرایط خاص، میتوان به حالت فقر و ناداری اشاره کرد، خواه فقر اختیاری که فرد، برای رسیدن به هدفی مقدّس و والا، سختیها را به جان میخرد و به حداقلها اکتفا میکند،(6) یا فقر غیر اختیاری و در آمد محدود فرد.
{لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ:(7) بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند و هر که روزی او تنگ باشد باید از آنچه خدا به او داده خرج کند.}
ص: 219
از آموزههای دینی برمیآید که آدمی هر چند برای خود به غذای ساده اکتفا می کند، ولی برای میهمان بایستی غذایی مرغوب تدارک نماید.
{وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذ:(1) و به راستی، فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، سلام گفتند، پاسخ داد: سلام. و دیری نپایید که گوساله ای بریان آورد. }
یکی از یاران امام سجاد علیه السلام گوید:
«نزد امام علیه السلام رفتم. پس به دستور حضرت، برای من سفرهای پهن کردند با غذایی که تا آن لحظه مانند آن را ندیده بودم. آنگاه مرا به غذا دعوت نمود. من گفتم: چرا شما خود میل نمی فرمایید؟ فرمود: من روزه هستم. پس چون شب فرا رسید، سرکه و روغنی نزد حضرت آوردند و او با همین غذای ساده افطار نمود و از غذایی که نزد من آورده بودند، برای حضرت نیاوردند.»(2)
همچنین امام صادق علیه السلام به یکی از یارانش فرمود:
«اعمل طعاماً وتنوق فیه وادع علیه اصحابک:(3) غذایی فراهم کن و آن را مرغوب نما و یارانت را برای آن دعوت کن.»
روایات پیش گفته در مورد مرغوبیت غذا نیز، غالباً مربوط به میهمانی و پذیرایی از میهمان بود. بنابراین، میتوان گفت که مطلوبیت این کار، بیش از همه برای میهمان می باشد.
با این حال، در روایات از هرگونه تکلّف، خواه از ناحیه میهمان و خواه از میزبان، نهی شده است. مفهوم تکلّف آن است که آدمی، بیش از حدّ متعارف و آن چه در توان
ص: 220
او است، خود را به رنج و زحمت افکند. به دیگر سخن، آن چه برای پذیرایی از میهمان مطلوب است، تهیه بهترین غذایی است که خود در خانه مصرف میکنند یا عموم مردم برای پذیرایی از میهمان، تهیه مینمایند. حال اگر از سر فخرفروشی و هم چشمی یا به بهانه حفظ آبرو و مانندآن، کسی بخواهد بیش از این مقدار تهیه کند، -مانند آن که با قرض کردن یا فشار آوردن بر خود و خانواده، به تهیه چند نوع غذا و سفرههای رنگین... اقدام نماید- نوعی تکلّف و نامطلوب است.
سلمان فارسی گوید:
«امر رسول الله صلی الله علیه و آله أن لا نتکلف للضیف ما لیس عندنا، وأن نقدم الیه ما حضرنا:(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمان داد نسبت به آن چه نداریم، برای میهمان تکلّف نکنیم و از آن چه موجود است دریغ ننماییم.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«المؤمن لایحتشم من أخیه، وما ادری أیهما أعجب؟ الذی یکلّف أخاه إذا دخل علیه أن یتکلّف له؟ او المتکلّف لأخیه:(2) فرد با ایمان از برادر دینی خود رو درواسی ندارد. من نمیدانم کدام یک از این دو عجیبتر است: کسی که به هنگام آمدن نزد برادر خود، او را به تکلّف میافکند؟ یا کسی که خود برای برادرش تکلّف می کند؟»
امام رضا علیه السلام فرمود:
«مردی امیر مؤمنان علیه السلام را [به صرف غذا] دعوت کرد. حضرت فرمود: اجابت می نمایم به شرط آن که سه کار را برایم تضمین نمایی... از بیرون برای من چیزی نیاوردی، و [از پیش نیز] در خانه چیز برای من ذخیره نکنی و به خانواده نیز اجحاف و ستم ننمایی. وی پذیرفت و امیر مؤمنان دعوتش را اجابت فرمود.»(3)
در عصر حاضر، بسیاری از اسرافها، زیاده رویها و فشارهای مالی در برپایی
ص: 221
مجالس و میهمانیها، ناشی از تکلّفی است که یا میهمان با نوع حرکات، نگاه و سخن خود بر میزبان تحمیل میکند و میزبان را وادار میکند برای حفظ آبروی خویش! به تکلّف هزینه های سنگین افتد و یا میزبان خود به سراغ این نوع رفتار می رود و با برخوردی دوگانه و منافقانه، خود را به گونهای دیگر، معرفی میکند! و در مقابل، افرادی نیز از روی بخل و خسّت یا برداشت انحرافی از زهد و ساده زیستی، از آن چه در توان دارند و متعارف است دریغ می ورزند و ساده زیستی را صرفاً در پذیرایی از میهمان نمایان میسازند!
در پایان این مبحث یادکردنی است افزون بر نکات یادشده در مورد کیفیت تغذیه، نکات دیگری نیز وجود دارد که با توجه به موضوع بحث، مجال تفصیل آن ها نیست. از جمله آداب غذا خوردن(: آرامش، یاد خدا و شکر او، و...)، توجه به ابعاد روانی خوردن غذا در کنار خانواده و مواردی دیگر.
از دیگر نیازهای آدمی، نیاز به لباس و کفش برای محافظت از سرما و گرما و پوشیدن بدن است که قرآن کریم آن را از نعمت های الهی برای انسان برشمرده است:
{یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَریشاً وَلِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْر:(1) ای فرزندان آدم، در حقیقت، ما برای شما لباسی فرو فرستادیم که عورتهای شما را پوشیده می دارد و [برای شما] زینتی است، و [لی] بهترین جامه، [لباس] تقوا است.}
{وَجَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ وَسَرابیلَ تَقیکُمْ بَأسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ:(2) و برای شما تن پوشهایی مقرر کرده که شما را از گرما [و سرما] حفظ می کند، و تن پوشها [زره ها] یی که شما را در جنگتان حمایت می نماید. این گونه وی نعمتش را
ص: 222
بر شما تمام می گرداند، امید که شما [به فرمانش] گردن نهید.}
الگوی مصرف در این زمینه، با توجه به نکات ذیل، روشن میگردد.
در روایات بر این نکته تصریح شده که در اختیار داشتن لباسهای متعددْ مجاز است و اسراف به شمار نمیرود.(1)
شخصی گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم:
«آیا مؤمن می تواند ده پیراهن داشته باشد؟ فرمود: بله. گفتم: بیست عدد چطور؟ فرمود: بله. گفتم: سی تا؟ فرمود: بله، این، اسراف نیست. اسراف آن است که لباس بیرونت را لباس خانه قرار دهی.»(2)
این بدان روست که از یکسو آدمی در شرایط گوناگون، به لباسها و پوششهای متفاوتی نیازمند است. در فصل تابستان به پوششی سبک و مناسب گرما و در زمستان پوششی گرم، در داخل خانه و حریم خصوصی یک نوع و در میان عموم، نوعی دیگر، در محل کار، میهمانی، جشن، اعیاد و به هنگام ورزش و مواردی دیگر، هرکدام پوشش مناسب خود، که درآموزههای دینی، به بسیاری از این موارد، اشاره شده است. به مَثَل پوشش بدن: {لباساً یواری سوءاتکم}(3) در برابر گرما: {سرابیل تقیکم الحرّ}(4) در میدان جنگ: {سرابیل تقیکم بأسکم}(5) و لباس زینت و میهمانی که در مباحث بعدی خواهد آمد.
این گوناگونی به طور طبیعی، لباسهای متعددّ را میطلبد که خود، مایة دوام بیشتر
ص: 223
لباس میگردد: «یصون بعضها بعضاً»(1) با این حال، در اختیار داشتن تعداد زیاد لباس، مشرط به چند امر است.
نخست آن که با سطح درآمد فردسازگار باشد، بدین معنا که با رعایت اصل «تناسب هزینهها با درآمد» اقدام به خرید لباسهای متعدد نماید. بنابراین، برای کسی که درآمدی محدود و نیازهایی ضروریتر دارد، خرید لباسهای متعدد مطلوبیتی ندارد. بدین جهت، امام صادق علیه السلام در پاسخ این سؤال که مردی توانگر، لباسهایی فراوان در اختیار میگیرد... و به عنوان زینت استفاده میکند، آیا اسرافکار است؟ فرمود: خیر، زیرا خداوند میفرماید: {لینفق...:(2) بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند. }یعنی این کار برای کسی که تمکن مالی اسراف به شمار نمیرود.
دوم آن که این لباس، مورد نیاز شخص باشد و نه صرفاً خرید لباس های بی شمار و انبار نمودن آنها، به گونهای که به گذشت زمان، غیر قابل استفاده شوند.
به این نکته در روایات با عباراتی چند اشاره شده است. همچون: «اقمصة یراوح بینها»(3) و سؤال امام علیه السلام از راوی که «ألیس یودع بعضها بعضاً»(4) نیز سخن راوی که: «ولو کنت إنّما البس واحداً لکان أقلّ بقاء»(5) بر این اساس، تعدد لباس و پوشاک نیز، بیحد و مرز نیست و این روایات، به هیچ روی مجوزّی برای خرید لباسهایی فراوآن که نیازی به آنها نیست و صرفاً از سر مدپرستی و یا هم چشمی صورت می گیرد، نمیباشد.
یاد کردنی است در خصوص هزینههای همسر که بر عهدة شوهر است، امام صادق علیه السلام فرمود:
«ویکسوها فی کل سنة اربعة اثواب: ثوبین للشتاء و ثوبین للصیف:(6) و در هر سال،
ص: 224
چهار لباس به او بپوشاند، دو لباس برای زمستان و دو لباس برای تابستان.»
لیک این روایت نه به مفهوم حصر در عدد دو است و نه به معنای لزوم خرید چهار لباس برای هر سال. بلکه نظر به نیاز عرفی و معمول دارد که از یکسو لباس تابستانی و زمستانی با هم متفاوت است و از دیگر سو، آدمی دست کم باید در هر فصل، دو لباس مناسب آن فصل را در اختیار داشته باشد تا یکی را بپوشد و دیگری را بشوید. ضمن آن که در روایت، پوشاندن این لباسها بر عهدة شوهر نهاده شده و نه خرید آنها، چه، بسیاری از لباسها، بیش از یکسال دوام دارند. به هرروی، فقیهان تصریح کردهاند که در تعداد و لباسهایی که شوهر بایستی برای همسرش خریداری کند، عرف معمول معیار قرار میگیرد.(1)
در مورد مرغوبیت پوشاک و زیبایی آن نیز، بسان تعداد آن، روایاتی وجود دارد که مطلوبیت آن را در شرایط معمولی و در صورت تمکّن مالی، نشان میدهد. پیشتر در فصل اوّل، روایتی را بازگو نمودیم که شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:
«هر گاه مردی ثروتمند، جامههایی فراوان و مرغوب، و طیلسان(رداهایی سبز و زیبا) و پیراهن های زیادی داشته باشد تا به وسیله برخی از آنها، برخی دیگر را حفظ نماید، و بدان ها خود را بیاراید، اسرافکار به شمار میآید؟ حضرت فرمودند: خیر، زیرا خداوند میفرماید: بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند.»(2)
سُفیان ثوری به لباس های زیبا و کم و بیش گران قیمتی که امام صادق علیه السلام بر تن داشت، اعتراض نمود. امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمانی می زیست که وضع زندگی مردم، بسیار سخت و دشوار بود و ایشان نیز طبق همان شرایط، رفتار می نمود، ولی پس از او، دنیا بر مردم
ص: 225
گشایش یافت، پس سزاوارترین افراد به [استفاده از] آن، نیکان می باشند.(1)
روایات دیگری نیز، در بارة پوشیدن لباسهایی با قیمت نسبتاً گران توسط برخی از امامان علیه السلام، گزارش شده است.(2)
بر اساس این روایات، تفاوت سیرة امیرمؤمنان علیه السلام با امام صادق علیه السلام به سبب تفاوت شرایط اقتصادی دو زمان بوده است. بنابراین، هرگاه شرایط مشابه زمان امام علی علیه السلام باشد، ساده بودن لباس و ارزان بودن آن و هرگاه مشابه اوضاع عصر امام صادق علیه السلام باشد، مرغوبیت آن مطلوب میباشد. چنان که برخی از فقیهان نیز بر این نکته تصریح کردهاند.(3)
از سوی دیگر، در روایات، بر آراستگی و زیبایی لباس نیز تأکید شده است. از جمله در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده:
«...فالبس وتجمّل فانّ الله جمیل یحبّ الجمال ولیکن من حلال:(4) پس بپوش و خود را زیبا نما که خداوند، زیباست و زیبایی را دوست دارد و باید از حلال باشد.»
نیز فرمود:
«اظهار النعمة أحب الی الله من صیانتها، فإیاک أنْ تتزّین إلاّ فی احسن زیّ قومک:(5) نمایان ساختن نعمت، نزد خدای تعالی، محبوبتر از نگهداشتن آن است. پس باید که در بهترین شکلی که اطرافیان تو خود را میآرایند، خود را بیارایی.»
در مورد کفش نیز روایاتی وجود دارد. از جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من اتخذ نعلاً فلیستجدها:(6) هرکس کفشی برمیگیرد، باید کفشی نو فراهم آورد.»
نیز فرمود:
ص: 226
«من اراد البقاء،...لیجود الحذاء...:(1) هر کس می خواهد [بیشتر در دنیا] بماند، کفش مرغوب بپوشد.»
نیک روشن است که در صورت محدود بودن درآمد یا شرایط دشوار اقتصادی، اکتفا به لباس و پوشاکی ساده، مطلوبیت مییابد.
اکنون این مطلب سزامند بحث است که آیا در اسلام، مُد و نوع ویژهای برای لباس های عموم مردم، سفارش شده است یا خیر؟
بررسی آموزههای دینی نشان میدهد نوع و مُد خاصی برای لباس عموم، مورد تأکید نیست. بلکه فرد مسلمان، با توجه به فرهنگ وآداب و رسوم جامعه، موقعیت جغرافیایی، آب و هوا و سلیقه خود، میتواند پوشاک مناسبی را به ویژه در جمع، برای خود فراهم آورد و از بین انواع گوناگون، بهترین را برگزیند. این مطلب را میتوان از روایت ذیل برداشت نمود:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«فخیر لباس کلّ زمان لباس اهله:(2) پس بهترین لباس هر زمانی لباس اهل همان زمان است.»
نیز فرمود:
«...فإیاک أنْ تتزینّ إلاّ فی احسن زیّ قومک:(3) پس باید که در بهترین شکلی که اطرافیان تو خود را میآرایند، خود را بیارایی.»
با این حال، بایسته است چند نکته در انتخاب نوع لباس و مُد مورد نظر باشد.
نخست آن که در انتخاب مُد، نوع دوخت یا رنگ لباس از فرهنگهای بیگانه الگو نگیرد. به ویژه نوع و مدُ رایج بین دشمنان جامعة اسلامی را برنگزیند. امام باقر علیه السلام
ص: 227
می فرمایند:
«...أوحی الله إلی نبیّ من الأنبیاء أن قُل لقومک: لا یلبسوا لباس أعدائی ولا یطعموا طعام أعدائی ولا یشاکلوا بمشاکل أعدائی، فیکونوا أعدائی کما هم أعدائی:(1) خداوند به پیامبری از پیامبرانش وحی فرمود که به قومت بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذای آنان را نخورند و به شکل آنان، ظاهر نشوند، که در این صورت، بسان آنان، دشمن من خواهند بود.»
این کار از یکسو موجب ترویج مصرف کالاهای خارجی و بیتوجهی به تولیدات داخلی میگردد و از سوی دیگر نوعی تبلیغ عملی و ترویج فرهنگ بیگانه و تهدیدی برای اصالتهای فرهنگی و حتّی دینی در جامعه به شمار میرود، به ویژه آن که الگوپذیری در نوع لباس و مصرف، ناخواسته الگوپذیری در اخلاق و رفتار را نیز در پی خواهد داشت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با اشاره به این نکته، می فرمایند:
«لا یشبه الزّیّ بالزّیّ حتّی یشبه الخلق بالخلق، و من شبّه بقوم فهو منهم:(2) شکلها [و مُدهای مصرفی] به یکدیگر همانند نمی گردد، جز آن که خُلق و خوها به هم نزدیک شود. هرکس خود را شبیه گروهی سازد، از آنان به شمار می رود.»
بر این اساس، کارخانجات و کارگاههای تولیدی و ارائه دهندگان لباسهای جدید، بایستی تلاش نمایند منطبق با چارچوب هویت دینی و ملّی جامعه، الگوهایی جدید ارائه دهند و از الگوهای بیگانه تقلید نکنند.
دوم آن که حدود شرعی و الزامات عقلی نیز مورد توجه قرار گیرد، به ویژه در جمع و هنگام حضور زن و مرد نامحرم، که طبعاً اقتضای خاص خود را میطلبد.
بدین جهت، دوخت و ارائه برخی از لباسهای خاص به مَثَل تنگ و کوتاه که
ص: 228
حالت زَننده و غیر اخلاقی برای فرد به نمایش میگذارد، از دیدگاه اسلامی ممنوعیت مییابد.
در مورد رنگ لباس و کفش، روایات چندی وجود دارد که در حال عادی و حالات خاص، رنگ مطلوب تر را بیان کردهاند.
در شرایط عادی، بر استفاده از رنگهای روشن و به ویژه سفید در پوشش، تأکید شده است. برای نمونه:
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که فرمود:
«ألبسوا البیاض فإنّه أطیب وأطهر...:(1) سفید بپوشید که پاک تر و پاکیزهتر است...»
نیز امام باقر علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت نمودهاند که فرمود:
«لیس من لباسکم شئ احسن من البیاض...:(2) در بین پوششهای شما، چیزی بهتر از سفید نیست...»
نیز آن حضرت از پدر بزگوار خود نقل نموده که فرمود:
«إنّ علیاً علیه السلام کان لایلبس إلاّ البیاض أکثر ما یلبس:(3) علی علیه السلام بیشترین چیزی که می پوشید، جز سفید نبود.»
روایاتی که به پوشیدن لباس پنبهای تأکید کردهاند نیز، به نوعی تشویق به پوشیدن لباس با رنگ سفید به شمار میروند. برای نمونه: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«ألبسوا ثیاب القطن فإنّها لباس رسول الله صلی الله علیه و آله وهو لباسنا:(4) لباس پنبه ای بپوشید، که لباس رسول خدا و لباس ما می باشد.
ص: 229
این بدان روست که از یکسوی، از نگاه روان شناختی، پوشیدن لباسهای سفید و روشن موجب انبساط و نشاط بیننده میگردد و زمینه ایجاد محیطی شاد را فراهم می آورد. قرآن کریم در بیان این بُعد رنگهای روشن، میفرماید:
{قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرین: گفت: او می فرماید: آن ماده گاوی است زرد یک دست و خالص، که رنگش بینندگان را شاد می کند.}(1)
از دیگر سو لباسهای سفید و روشن، آلودگی و کثیفی را نشان میدهد و موجب میگردد شخص در تمیز نگاهداشتن و نظیف پوشیدن، بکوشد. در روایت پیش گفته از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین آمد: «سفید پاک تر و پاکیزهتر است».
در مقابل، پوشیدن لباس سیاه، مکروه و نامطلوب میباشد و در روایات، مورد نهی قرار گرفته است. امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده که فرمود:
«لاتلبسوا السواد فإنّه لباس فرعون:(2) سیاه نپوشید که لباس فرعون است.»
نیز امام صادق علیه السلام فرمود:
«کان رسول الله صلی الله علیه و آله یکره السواد إلاّ فی ثلاثه: الخفّ والعمامه والکساء:(3) رسول خدا صلی الله علیه و آله سیاه را ناپسند میدانست جز در سه چیز: کفش و عمامه و ردا.»(4)
برخی از فقیهان بر این نکته تصریح نمودهاند که اطلاق این روایت، شامل غیر حالت نماز نیز میشود. بنابراین، کراهت پوشیدن لباس سیاه، اختصاص به نماز گزار ندارد.(5) چنان که فقیهانی دیگر نیز، بر مکروه بودن لباس سیاه به صورت مطلق، تصریح
ص: 230
کرده اند.(1)
با این حال، روایاتی نیز وجود دارد که به گونهای بر پوشیدن سیاه ترغیب نموده اند. برای نمونه، از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود:
«أما علمت أنّ البیض من الخفاف...من لباس الجبابرة وهم اوّل من اتخذها...والسود من لباس بنی هاشم وسنة:(2) آیا ندانستی که کفش سفید... لباس گردن کشان است و اینان بودند که نخستین بار آن را به کار گرفتند؟!... و سیاه، لباس بنی هاشم و [پوشیدن آن] سنتّ می باشد؟!»
همچنین، در سیره برخی معصومان نیز، پوشیدن لباس و کفش سیاه، گزارش شده است. از جمله، در روایتی آمده است: امام صادق علیه السلام را با ردا و کلاه و کفش مشکی یافتیم... پس فرمود:
«بیضّ قلبک والْبَسَنْ ما شئت:(3) دلت را سفید کن، و هرچه می خواهی بپوش».
چنان که روایت شده پیامبر صلی الله علیه و آله (4) و امام سجاد علیه السلام (5) عمامة سیاه پوشیده بودند و امیرمؤمنان علیه السلام لباس سیاه بر تن داشت.(6)
در تحلیل این روایات، که به ظاهر با روایات پیش گفته در تعارضاند، چند نکته یادکردنی است.
نخست آن که این روایات از نظر سندی به طور عموم ضعیف و غیر قابل استناد بوده و بیشتر در کتابهایی غیر از جوامع معتبر حدیثی و به صورت مُرسل نقل شده اند. برای نمونة روایت نخست یادشده دست کم به سبب وجود زیاد بن منذر در سند آن(7) و
ص: 231
روایت دوم به سبب داود بن کثیر رقی،(1) ضعیف میباشند و دیگر روایات نیز به گونه مرسل نقل شدهاند، ضمن آن که بر خلاف روایات دستة نخست که مورد عمل فقیهان بود، این دسته مورد اعراض آنان میباشد.
دوم آن که پوشیدن کلاه یا عمامه سیاه که در برخی از این روایات آمده، استثنا می باشد و کراهتی ندارد، آن سآن که در روایات پیش گفته نیز گذشت.
سوم آن که برخی از این روایات، که نشانگر پوشیدن لباس سیاه در سیرة معصومان علیه السلام است از روی تقیه بوده است. شیخ صدوق، ذیل روایت دوم پیش گفته میگوید:
«این کار را حضرت از روی تقیه انجام داده است، زیرا در روایت دیگر فرمود: من آن را میپوشم با این که میدانم لباس دوزخیان است.»(2)
این سخن شیخ صدوق، استوار مینماید، چرا که پوشیدن لباس سیاه بین خلفای عباسی و عباسیان مشهور بوده است.(3)
چهارم این که به فرض صحت پارهای از این روایات و تقیه نبودن آنها، جز روایت اوّل، سایر روایات صرفاً جواز این امر را میفهماند، بدین معنا که امام خواستهاند به افراد ظاهربین و مقدّسی که اولویت ها را رها کرده تنها به ظاهر خود میپرداختند بفهماند رنگ لباس، تا این حدّ اهمیت ندارد و پاک نمودن دل و درون از آلودگیها، بسی مهم تر است.
آری، صرفاً روایت نخست، به صراحت سنت بودن سیاه پوشی را یادآور شده است. لیک از یکسو به قرینه صدر روایت، ممکن است مراد، خصوص کفش باشد نه لباس، و
ص: 232
از دیگر سوی، افزون بر ضعف سند که اشارت رفت، در تعارض با روایات فراوان و معتبری است که سفید پوشی را سنتّ اسلامی معرفی نموده اند و طبعاً، ترجیح با همین دسته روایات است.
در خصوص کفش نیز، هر چند روایت پیش گفته آن را استثنا نمود، لیک روایاتی دیگر، نعل سیاه را مکروه میدانند.(1) لذا برخی فقها، استثنای اوّل را حمل بر کراهت کمتر نموده اند.(2) لیک با توجه به این که در این روایات، «نعلین» سیاه ناپسند دانسته شده و «خفّ: کفش سیاه» استثنا گردیده اند. است، ممکن است کراهت، ویژة مورد نخست باشد.
در پایانْ این نکته یادکردنی است که پوشیدن لباس سفید به هنگام نماز، بی هیچ اختلافی بین فقیهان، مطلوب و راجح است(3) و نماز با لباس سیاه (جز عمّامه و عبا) مکروه میباشد. چنانکه احرام بستن با پارچه سیاه نیز از دیدگاه برخی ممنوع(4) و از نظر مشهور مکروه است.(5) این حکم، به دلیل روایاتی است که در این زمینه رسیده است.(6)
با این که در حالت عادی و به طور معمول، پوشیدن لباسهایی با رنگ روشن و سفید مطلوب است، در شرایطی ویژه، سیاه پوشی مطلوبیت مییابد. برخی از این موارد عبارتند از:
ص: 233
از خواص و آثار رنگ سیاه، آن است که به صورت طبیعی، رنگی حزن آور و دلگیر و مناسب عزا و ماتم است. از همین روی، بسیاری از مردم جهان از این رنگ برای اظهار اندوه در مرگ دوستان و عزیزان خود سود می جویند. البته انتخاب رنگ سیاه در ایام سوگواری، علاوه بر نکته یاد شده، علت منطقی- عاطفی نیز دارد.(1)
از روایات به روشنی بر می آید که سیاه پوشی در عزاداری اهل بیت علیه السلام مطلوبیت دارد. به روایت ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، امام حسن«ع» در سوگ امیرمؤمنان علی«ع» جامة سیاه پوشید و با همین جامه برای مردم خطبه خواند.(2)
در روایتی دیگر آمده است:
«لمّا قُتل الحسین بن علی علیه السلام، لبسن نساءُ بنی هاشم السواد:(3) چون حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید، زنان بنی هاشم سیاه پوشیدند.»
بر همین اساس، برخی از فقیهان تصریح کرده اند که در ایام سوگواری امام حسین علیه السلام، سیاه پوشیدن کراهت نداشته بلکه استحباب دارد.(4)
هر چند این روایات، سیاه پوشیدن در زمان شهادت را میرساند و به صراحت، بر سیاه پوشی در سالگرد آن در زمانهای بعد دلالتی ندارد، لیک دست کم اصل سیاه پوشی در عزاداری ائمه علیه السلام را میرساند و از آن جا که در سالهای بعدی نیز، اصل عزاداری مطلوبیت دارد، میتوان مطلوبیت سیاه پوشی را نیز استفاده کرد. با این حال، در این کار نباید افراط کرد و هفته ها و گاه ماه ها بدین جهت سیاه پوشید. چه، این کار نه دلیلی دارد و نه عزادار بودن را از غیر آن متمایز میسازد.
با این حال، روایات یاد شده، در خصوص سوگواری برای اهل بیت علیه السلام وارد
ص: 234
شده اند. لیک آیا در عزای نزدیکان و خویشان خود فرد نیز، سیاه پوشیدن از دیدگاه آموزه های دینی، مطلوبیت دارد؟
در پاسخ گفتنی است که هیچ نص خاصِّی در این باره به چشم نمیخورد و حتّی از روایتی، ممکن است استفاده شود که چنین کاری مطلوبیت ندارد. بنگرید: امام صادق علیه السلام فرمود:
«هنگام فتح مکه رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به زنان مؤمن فرمود: لا تلطمنّ خدّاً ولا تخشمنّ وجهاً ولاتنتفنّ شعراً ولا تشققن جیباً ولاتسودّن ثوباً:(1) به صورت خود نزنید، چهره نخراشید، موی [خود را] نکَنید، گریبان ندرید و لباس سیاهی نپوشید.»
از جملههای نخست برمیآید که مراد از این احکام از جمله سیاه نپوشیدن، زمان مصیبت و عزاداری است.(2) بر همین اساس، یکی از فقیهان گوید:
«سزاوار است سیاه نپوشیدن نیز از آداب عزاداری به شمار آید.»(3)
در مقابل، از برخی آموزهها میتوان مطلوبیت یا دست کم جواز سیاه پوشی در مصیبت را برداشت نمود. از جمله پیشتر روایتی را آوردیم که امام صادق علیه السلام فرمود:
«...فخیر لباس کل زمان لباس اهله:(4) پس بهترین لباس هر زمانی، لباس اهل همان زمان است.»
نیک روشن است که مردم زمان ما به هنگام مصیبت، سیاه می پوشند و رعایت نکردن این سنتّ اجتماعی را، کاری ناشایست و به دور از ادب میشمردند، به ویژه در مرگ نزدیکانی همچون پدر و مادر. بنابراین، این نیز گونهای از «خیر لباس کل زمان» است. چنان که در برخی روایات، پوشیدن لباسی که «زمان تحمّل آن را ندارد.»(5) نیز
ص: 235
نکوهش و مردود دانسته شده است.
در نهج البلاغه تصریح شده که به هنگام مصیبت، زینت نمودن ناپسند است.(1) هر چند پوشیدن لباسهای رنگ روشن، لزوماً زینت به شمار نمیرود، لیک از دید عرف و هنگام مصیبت گاه نوعی زینت و آرایش نامطلوب تلقی میگردد.
بر این اساس هر چند خصوص جملة مورد سخن در روایت پیش گفته که از پوشیدن سیاه نهی کرده بود، مورد اعراض فقیهان قرار گرفته(2) و این خود، موجب وهن آن می گردد، لیک استحباب و مطلوبیت سیاه پوشی در عزاداری ها -به جز عزاداری برای معصومان- قابل اثبات نیست، مگر آن که ترک این کار، نوعی مخالفت با آداب و رسوم بوده و هنجار شکنی اجتماعی و موجب وهن و بی مبالاتی فرد گردد.
به هر روی، در روایات تصریح شده که مدّت سوگواری برای میتّ، نباید از سه روز فراتر رود و اگر ترک زینت یا سیاه پوشیدن نیز مطلوبیت داشته باشد، حداکثر برای سه روز است. امام صادق علیه السلام فرمود:
«لیس لأحد أن یحّد اکثر من ثلاثه ایّام إلاّ المرأة علی زوجها حتّی تقضی عدتّها:(3) هیچ کس حق ندارد بیش از سه روز [برای مرده] سوگواری [و ترک زینت] کند، جز زن در مرگ شوهرش تا پایان عدّه.»(4)
هرگاه پوششهای روشن و سفید خانمی در برابر نامحرم، نوعی زینت یا عاملی تحریک کننده باشد، مطلوبیت نداشته بلکه با پوشش اسلامی منافات مییابد. تفصیل
ص: 236
این بحث را در قسمت بعدی بنگرید.
تردیدی نیست که از دیدگاه آموزههای دینی، نوع پوشش در حریم خصوصی و در برابر افراد محرم با جمع و نامحرمان، تفاوت مییابد. در این بین، آن چه پیوسته بحث برانگیز و مورد سؤال است، اندازه و نوع پوشش خانمها در برابر نامحرم است. چه، فرهنگها، آداب و رسوم و نیز نوع پوشش، در جوامع گوناگون، متفاوت و پیوسته در حال تغییر است.
پیشتر این نکته یاد کردنی است که فلسفه اصلی لزوم پوشش برای زن و مرد در سطح جامعه، حفظ عفّت عمومی و صیانت از فضای معنوی جامعه و تحریک نشدن افراد به سوی شهوت و هوسها است. در فضایی که خانمها با حجابی ناقص یا بدون حجاب در منظر افراد نامحرم حاضر گردند و افزون بر زیبایی طبیعی خود با آرایش های مصنوعی نیز بر زیبایی و جاذبه خود بیفزایند و پیوسته به نمایش آن بپردازند، زمینة مساعدی برای فساد اخلاقی و جنسی فراهم میگردد و آرامش روحی بینندگان و به ویژه جوانان مجردّ را سلب مینماید. روشن است که به دلیل وجود میل طبیعی به جنس مخالف در درون افراد، این موضوع، هیچ گاه حالت طبیعی و بی اثر به خود نمیگیرد و برداشتن مرزهای حجاب، به کاستن اثرات نامطلوب آن نمیانجامد.
قرآن کریم، ذیل برخی از آیات حجاب و عفاف، به زیبایی و ایجاز، بدین نکته اشاره فرموده است.
{ذلِکَ أَزْکی لَهُم:(1) این برای آنان پاکیزه تر است.}
{ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ:(2) این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزه تر است.}
{ذلِکَ أَدْنی أنْ یُعْرَفْنَ فَلایُؤذَیْن:(3) این کار[: حجاب کامل] برای این که شناخته شوند
ص: 237
و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است.}
همچنین امام رضا علیه السلام میفرمایند:
«حرّم النَظر إلی شُعور النساءِ المحجوبات بالأزواج وإلی غیرهنّ من النساءِ لما فیه من تَهییج الرجال وما یدعوا التهییج إلیه من الفساد:(1) نگاه کردن به موهای خانمهای شوهردار و دیگر خانمها حرام شد، به دلیل آن که مردان را [به سمت شهوتها و هوسها] تهییج میکند و تهییج نیز [فرد را] به فساد سوق میدهد.»
آمار بسیار بالای مفاسد اخلاقی و جنسی در کشورهایی که حجاب بانوان، قانونی نیست، تأییدی بر این مطلب است.
بر این اساس، حکم حجاب، حکمی تعبّدی نیست و به همین جهت، قرآن کریم به صراحت، حجاب را برای پیر زنانی که جاذبههای جنسی و تحریک کنندگی ندارند، الزامی ندانسته است.
{وَالْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ: و بر زنان از کار افتاده ای که [دیگر] امید زناشویی ندارند گناهی نیست که پوشش خود را کنار نهند [به شرطی که] زینتی را آشکار نکنند و عفت ورزیدن برای آنها بهتر است.}(2)
و از سوی دیگر، ضمن تأکید بر پوشیده ماندن «زینت»(3) از نمایش دادن زیباییها منع فرموده است: {وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی:(4) و مانند روزگار جاهلیّتِ قدیم زینتهای خود را آشکار مکنید.}
ص: 238
با توجه به این مطلب، به نظر ما، از آموزههای دینی برمیآید که حجاب مطلوب زن در هر زمانی، بر اساس فرمول ذیل مشخص میگردد:
حجاب مطلوب مساوی است با رعایت موازین ثابت شرعی به اضافة عرف رایج.
اکنون تفصیل بحث را بنگرید: برای آن که پوشش مطلوب زن در برابر نامحرم تحقق یابد، بایستی دو عامل یادشده با هم در نظر گرفته شود.
عامل نخست آن است که موازین شرعیِ ثابت و تغییر ناپذیر در این باره، رعایت گردد. این موازین عبارتند از:
1. پنهان داشتن زینت و زیبایی. قرآن در آیه 31 سورة نور، که مهم ترین آیه در بارة پوشش زن است، سه بار بر پنهان داشتن زینت زن تأکید فرموده است. مانند «وَلا یُبْدینَ زینَتَهُن». این بدان روست که عامل تحریک کنندگی-که فلسفه تشریع حکم حجاب است و پیشتر گذشت- بیش از همه در زینت و زیبایی زن نمود می یابد. گسترة این واژه، هر گونه زیبایی و جاذبة جنسی زن را شامل میشود، به ویژه آرایشهای غلیظ و خیره کننده و حتّی لباسهای زیبا و جذابّ. بنابراین، صِرف پوشیده بودن بدن، کافی نیست و آشکار کردن لباسهای زینتی مخصوص، که به طور معمول زیر لباس عادی یا چادر میپوشند نیز، جایز نیست.(1)
با این حال، آیة یادشده به صراحت، «زینت های آشکار» را استثنا نموده است: «الاّ ما ظهر منها» در این که مقصود از زینت ظاهری چیست، نظراتی بین مفسران و فقیهان مطرح شده است، از جمله: سرمه و انگشتر،(2) لباس، النگو، رنگ دست و گونه ها،(3) چهره و دو دست.(4)
ص: 239
نمونة روایات را نیز بنگرید: در صحیحة مسعده آمده است: شنیدم از امام صادق علیه السلام در بارة زینتی که زن میتواند آشکار نماید؛ سؤال شد. فرمود:
«الوجه والکفین:(1) چهره و دو دست.»
در روایتی دیگر از همان حضرت آمده است:
«الزینة الظاهرة الکحل والخاتم:(2) زینت ظاهری، سرمه و انگشتر است.»
و در جای دیگر
«الخاتم والمسکة وهی القلب:(3) مقصود از آیه، انگشتر و النگو است.»
علی بن جعفر گوید:
«از امام کاظم علیه السلام پرسیدم:مرد میتواند به کدام قسمت از زنان نامحرم نگاه کند؟ فرمود: الوجه والکفّ وموضع السوار:(4) چهره، دست و جای دستبند.»
از مجموع این روایات برمیآید که زینت ظاهری، همان گردی صورت و دو دست تا مچ است که ممکن است همراه با انگشتر یا سرمه کشیده نیز باشد.
2. دومین موردی که از موازین ثابت شرعی به شمار میرود، تمام بدن زن در برابر نامحرم -جز صورت و دو کف دست- است، هرچند در مواردی، زینت نیز به شمار نیاید. قرآن کریم، پوشیدن سر، گریبان، زیر گلو و سینه را با این جمله، الزامی فرموده:
{وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنّ:(5) و باید روسری خود را بر گردنِ خویش [فرو]
ص: 240
اندازند.}
خُمُر جمع خمار، به معنی چیزی است که زن با آن، سر خود را میپوشاند.(1) از شأن نزول آیه برمیآید که زنان، پیش از نزول آیات حجاب، روسری خود را از پشت گوشها رد کرده و اطراف آن را به پشت سر خود میانداختند و در نتیجه، گوشها، گوشوارهها، گردن و گریبان آنها، نمایان بوده است. تا این که آیه یاد شده نازل گردید و دستور داد روسری خود را بر گریبان اندازند.(2) روشن است که این دستور به معنای لزوم پوشیدن چهره نیست، چه، از یکسو «خمار» روسری یا مقنعهای کوچک است که نمی توان همزمان، چهره، دورگردن و پشت آن را پوشاند، از سوی دیگر، در صورت افکندن آن بر چهره، راه رفتن و انجام کارها برای آنان غیر ممکن میشد.(3) از سوی سوم، با این که آیه در مقام بیان است، سخنی از پوشیدن چهره به میان نیاورده و صرفاً به بیان افکندن روسری به گریبان، اکتفا نموده است.
در روایات نیز، بر لزوم پوشیده بودن موی زن در برابر نامحرم، تصریح شده است:
ابونصر بزنطی گوید:
«از امام رضا علیه السلام پرسیدم: آیا برای مرد جایز است که به موی خواهر زن خود نگاه کند؟ فرمود: نه...»(4)
از سوی دیگر، موی و بدن زن، در بسیاری از موارد، زینت و زیبایی اوست و جاذبه دارد. بنابراین، مشمول مورد اوّل پیش گفته یعنی لزوم پوشیده بودن زینت نیز میباشد. بدین جهت در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:
«اذا أراد أحدکم أن یتزوج فلیسأل عن شعرها کما یسأل عن وجهها، فإنّ الشعر أحد الجمالین:(5) هرگاه یکی از شما تصمیم به ازدواج گرفت، از موی دختر مورد نظر،
ص: 241
پرس و جو کند، چنان که از چهرهاش پرس و جو میکند، زیرا مو، یکی از دو زیبایی است.»
فضیل بن سیار گوید:
«از امام صادق علیه السلام در بارة دو ساق دست زن پرسیدم که آیا جزء زینتهایی است که خداوند فرمود: جز برای شوهرانشان...آشکار نسازند؟ فرمود: آری و پایینتر از روسری و دو دستنبد نیز، از زینت به شمار می رود.»(1)
عامل دوم: دیگر عامل مؤثر در تعیین پوشش مطلوب زن در برابر نامحرم در نظر گرفتن عرف است. مقصود از عرف در این جا، عرف رایج زنان در نوع پوشش در سطح یک جامعه است. بدین معنا که پوشش رایج، میتواند در تعیین حجاب مطلوب یا برتر، تأثیر گذار باشد.
برای مثال، در یک کشور اروپایی که غالب مردم مسلمان نیستند و زنان مسلمان به صورت اقلیتی دینی در آن جا زندگی میکنند و به طور غالب، از مانتو و شلوار -و نه چادر-برای پوشش خود بهره میبرند، الگوی پوششی متفاوتی نسبت به کشور و شهری دارند که عموم خانمها، از چادر مشکلی و حتّی پوشیه استفاده میکنند. چه، عنصر تحریک کنندگی و مهیجّ بودن که فلسفه اصلی حجاب است، با پوشیدن مانتو و شلوار معمولی و حفظ موازین ثابت پیش گفته، در مورد نخست منتفی می گردد، ولی در مورد دومّ لزوماً چنین نیست. به دیگر سخن، خانمی با مانتو روشن و بدون چادر، در منطقهای که غالب خانمها با چادر مشکی در جمع حاضر می شوند، زمینة تحریک کنندگی را دارا است، در حالی که در منطقهای که غالب خانمها با همین پوشش ظاهر میشوند، چنین زمینهای فراهم نمیگردد.
بنابراین، دلیل تأثیرگذاری عرف، توجه به فلسفة تشریع حجاب میباشد. افزون بر آن، مؤیداتی نیز وجود دارد. از جمله: سخن امام صادق علیه السلام که فرمود:
ص: 242
«...فخیر لباس کل زمان لباس اهله:(1) بهترین لباس هر زمانی لباس اهل همان زمان است.»
معیّن نشدن پوششی خاص در آیات و روایات(2) دلیلی دیگر بر تأثیرگذاری عرف در خصوصیات پوشش است. دستور قرآن مبنی بر این که صدای زیور آلات زن، به گوش نرسد.
{وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ:(3) و پاهای خود را [به گونه ای به زمین] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می دارند معلوم گردد.}
در همین راستا قابل ارزیابی است. نیک روشن است که این دستور، به منظور تحریک نکردن افراد است.
نیز به همین جهت، رنگ لباس مورد تأیید برای خانمها، تابعی از همین مسأله بوده و بسته به شرایط محیطی و میزان تحریک کنندگی آن، احکامی متغیّر خواهد داشت.
این پرسش فراوان مطرح میشود که آیا پوشیدن چادر به ویژه چادر سیاه، مبنایی شرعی دارد یا سنتیّ ایرانی داشته و فاقد اصالتی اسلامی است.
به این پرسش دو گونه میتوان پاسخ داد: نخست آن که با توجه به مطالب پیش گفته، نوع خاصیّ از پوشش مانند چادر، موضوعیتی ندارد، بلکه آن چه مهم و معیار است، تأمین شدن فلسفه حجاب، یعنی پوشیدگی زیباییها و جاذبههای جنسی زن و تحریککننده نبودن حضور او در اجتماع از جهت نوع پوشش او است و این مهم، به تناسب شرایط محیطی و فرهنگها، گاه با پوشیدن لباسی مناسب تحقق مییابد و گاه نیازمند پوشیدن چادر است. بنابراین، تأکید بر پوشیدن چادر، در محیطها و فرهنگ
ص: 243
هایی است که تحقق هدف یادشده، در گرو آن میباشد. - همچون بسیاری از مناطق ایران- از این رو، نیازی نیست که در آموزههای دینی، بر خصوص چادر، تأکید شده باشد.
دوم: آن که با قطع نظر از این مطلب و دست کم با توجه به شرایط حاکم در زمان نزول قرآن، آیا چادر در آیه یا روایتی یاد شده است یا خیر؟ در قرآن کریم، دو نوع پوشش درآیات حجاب، ذکر شده است: یکی «خمار» یعنی روسری که پیشتر گذشت و قرآن نوع پوشیدن آن را بیان فرمود.(1)
از آن آیه میتوان استنباط نمود که دست کم برخی از زنان در آن عصر، چادر نمی پوشیدند و با روسری در جمع حضور مییافتند، چه، با وجود چادر، نوع پوشیدن روسری اهمیتی نمیداشت.
نوع دیگر پوشش که در آیات ذکر شده واژة «جلبات» است.
{یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَبَناتِکَ وَنِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِن:(2) ای پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند}.
در مورد معنای این واژه، بین واژه شناسان و مفسّران، اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به معنای پوششی سراسری و چادر دانستهاند.(3) برخی نیز آن را به روسری(4) یا پیراهن(5) معنا نموده یا چنین احتمالی را در کنار معنای نخست مطرح کردهاند(6) و عده
ص: 244
ای نیز آن را پوششی بزرگتر از روسری دانستهاند.(1)
توجه به محتوای آیه یاد شده، نشان میدهد مفهوم چادر، مناسبتر است، چه، «جمع و جور گرفتن» با چادر بیشتر تناسب دارد تا با لباس و حتّی روسری، چنان که مشهور نیز همین معنا را برگزیدهاند. در برخی روایات نیز، تأییدی برای این معنا دیده میشود. از جمله: فردی از امام صادق علیه السلام پرسید:
«زنان سالخورده، کدام بخش از لباس خود را می توانند بردارند؟ فرمود: الجباب إلاّ أن تکون أمة فلیس علیها جناح أن تضعَ خمارها:(2) جلباب، مگر این که کنیز باشد که در این صورت، میتواند روسری خود را بردارد.»
روشن است که اگر جلباب به معنی روسری می بود، این استثنا معنا نداشت.
از سوی دیگر، از روایتی دیگر برمیآید که حضرت زهرا علیها السلام، هنگام حضور در جمع، افزون بر «خمار: روسری»، جلبات نیز میپوشید و جلباب نیز، چیزی شبیه چادر بوده است. در روایت یاد شده آمده است:
«...لاثت خمارها علی رأسها واشتملت بجلبابها...:(3) روسری به سرکشید و چادر برخود پیچید.»
به هرحال، تردیدی نیست که امروزه در جامعه ما، چادر، بهتر میتواند بدن زن و زیباییهای او را از چشم نامحرمان بپوشاند.
ص: 245
در بارة رنگ پوشش بانوان در شرایط عادی، نصّ خاصّ و معتبری مشاهده نشده است. دلیل معین نشدن رنگی خاص نیز، از مطالب پیش گفته فهمیدنی است، چه، بسته به نوع فرهنگ و شرایط محیطی و میزان تأمین شدن فلسفه حجاب، یعنی تحریک کننده نبودن لباس زن، ممکن است رنگهای متفاوتی مطلوبیت یا جواز پیدا نماید. برای مثال، امروزه در برخی کشورهای اسلامی همچون مالزی، عموم بانوان از پوششهایی روشن استفاده میکنند و در عین حال، از جهت رنگ آن، جلوهگری و تحریککنندگی ندارد، لیک ممکن است در کشوری مانند کشور ما، که پوشیدن چادر سیاه مرسوم شده، رنگ روشن در جمع، نوعی جلوهگری و تحریک کنندگی به همراه داشته باشد. روشن است که برخی رنگهای زننده و خیره کننده، در همة فرهنگها و مناطق، نوعی زینت و جاذبه به شمار میرود که به تصریح قرآن، باید پوشیده ماند.
درمورد رنگ پوشش بانوان، سه دسته روایات قابل طرح است که به نظر ما، هیچ کدام، در مقام بیان رنگی خاص برای لباس خانمها در شرایط عادی نیست.
نخست: روایاتی که بر مطلق سفید پوشیدن تأکید کردهاند. نیک روشن است که این حکم، برای خانمها نیز مصداق مییابد، لیک اگر موجب تحریک و تهییج باشد، حکم دیگری پیدا خواهد نمود، بدین سبب نمیتوان به اطلاق آنها تمسک نمود.
دوم: روایت پیش گفته مبنی بر نهی از پوشیدن سیاه توسط خانمها، که البته مخصوص زمان مصیبت و عزاداری بوده و پیشتر تحلیل گردید.
سوم: روایاتی از اهل سنت که مفاد آن چنین است: هنگامی که آیة حجاب نازل شد، زنان انصار در حالی بیرون آمدند که... پوششهای سیاهی بر آنان بود.(1) با این حال، این روایات نیز نمیتواند مطلوبیت سیاه پوشی را به طور مطلق ثابت نماید، چه، از یکسو
ص: 246
مستند به سخن و سیرة معصوم نیست، از دیگر سو فاقد اسنادی معتبرند و از سوی سوم، ممکن است متناسب با فرهنگ و شرایط آن زمان بوده به طور مطلق قابل تسری نباشند.
در الگوی اسلامی پوشاک، پوشیدن برخی لباسها ممنوعیت دارد که اکنون به اختصار بیان میداریم.
بر اساس روایات، پوشیدن هرگونه لباسی که از نظر جنس، نوع دوخت و مدل، موجب انگشت نمایی و شهرت آدمی گردد، کاری ناپسند است و برخی فقیهان، به حرمت آن باور دارند.(1) امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّ الله تبارک و تعالی یبغض شهرة اللباس:(2) به راستی خداوند، شهرت در لباس را مبغوض میدارد.»
نیز فرمود:
«کفی بالمرء خزیاً أن یلبس ثوباً یشهره او یرکب دابة تشهره:(3) برای خوار شدن آدمی همین بس که لباسی بپوشید که او را مشهور کند، یا مرکبی سوار شود که او را مشهور نماید.»
همچنین، در بیان تفاوت سیرة خود با سیرة علی علیه السلام در پوشیدن لباس، می فرماید:
«إنّ علیّ بن أبی طالب علیه السلام کان یلبس ذلک فی زمان لا ینکر علیه، ولو لبس مثل ذلک الیوم، شهر به، فخیر لباس کلّ زمان لباس أهله:(4) همانا علی بن ابی طالب علیه السلام آن گونه لباس [خشن] را در زمانی می پوشید که بر او، خرده نمی گرفتند، ولی
ص: 247
پوشیدن آن در زمان ما موجب شهرت خواهد بود، پس بهترین لباس هر زمانی، لباس مردم همان زمان است.»
از این روایت برمیآید که حتّی اگر ساده بودن بیش از حدّ لباس نیز موجب شهرت گردد، نامطلوب است.
بر اساس دیدگاه فقیهانی چند(1) پوشیدن لباس و نیز زینتهای مخصوص زنان، برای مردان ممنوع است، چنان که عکس قضیه نیز صادق می باشد. اختصاصی بودن لباس نیز، بسته به زمانها و مکانها و فرهنگها، متغیّر میباشد.(2) دلیل این حکم، از یکسو آن است که لباس شهرت بر آن صدق کند(3) و از دیگر سوی، روایاتی که از تشبه مردان به زنان و بر عکس، نکوهش کردهاند. از جمله: امام صادق علیه السلام فرمود:
«لعن رسول الله صلی الله علیه و آله المتشبهین من الرجال بالنساء والمتشبهات من النساء بالرجال:(4) رسول خدا، مردانی را که خود را شبیه زنان میسازند و زنانی را که خود را شبیه مردان مینمایند، لعنت نمود.»
فخر فروشی و خودنمایی همراه با تحقیر دیگران، در هرگونه مصرفی از جمله لباس، ممنوع میباشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«...ومن لبس ثوباً فاختال فیه خسف الله به من شفیر جهنّم...:(1) هرکس جامه ای بپوشد و با آن، فخرفروشی کند، خداوند او را از لبه دوزخ [به قعر آن] فرو خواهد برد.»
از جمله مصارف آدمی، هزینههای مربوط به ازدواج، شامل مراسم و جشن، مهر، کالاهای مورد نیاز و تأمین هزینههای زندگی همسر و فرزندان است.
تعیین الگوی مصرف مورد تأیید آموزههای دینی، در موارد یادشده با رعایت اصول و شاخصههای مصرف، چنان است که میآید.
آن سان که به تفصیل آوردیم، قرآن کریم تعیین هزینههای زندگی را با واژة «معروف» بیان کرده و سطح متعارف را، معیاری مؤثر برای مصرف صحیح قرار داده است.(2) فقیهان، در مبحث نفقة همسر، تصریح کردهاند که عامل اصلی تعیین کننده مقدار و کیفیت کالاها و امکانات مورد نیاز همسر، عرف و عادت موجود در هر زمان و مکان است.(3) لیک در این که معیار در مقدار نفقه، وضعیت اقتصادی مرد یا زن یا هر دو
ص: 249
است، میان فقیهان گفتگو است،(1) گرچه تأمل در آیة {لینفق ذو سعه من سعته ومن قدر علیه رزقه فلینفق ممّا اتاه الله}(2) و {من وجدکم}(3) در نظر داشتن توانایی مالی شوهر، و آیة {عاشروهّن بالمعروف}(4) و نیز {رزقهن و کسوتهن بالمعروف}(5) توجه به نیازها و شأن عرفی همسر را می رساند، با این حال، فقیهان شیعه غالباً توجه به حال زوجه را ملاک قرار داده و به گونه ای، آیة نخست را توجیه نمودهاند.(6)
در تعیین نوع و مقدار کالاهای مصرفی، افزون بر نیاز جسمی، بایستی عزّت و شرافت فرد نیز، مورد توّجه قرار گیرد و این همان است که فقیهان، گاه از آن به «شأن» تعبیر می کنند که سخن از آن را پیشتر به تفصیل آوردیم.
بر این اساس، وسایل زندگی که تأمین کننده نیاز و رفاه اعضای خانواده باشد، در حدّ متعارف و با توجه به سطح در آمد و اولویت بندی نیازها، از دیگر موارد مصرفی است. نیک روشن است که مقدار، نوع و کیفیت این وسایل، در گذر زمان و دگرگونی فرهنگ ها، متغیر خواهد بود.
از جمله جامع ترین روایات در این باره، حدیث ذیل است که هر چند برخی از مصادیق یاد شده در آن، متناسب با عصر صدور روایت است، لیک پیام های آن پیوسته جاری و ساری است.
امام صادق علیه السلام ؛ در بارة حق مالی زن و فرزند بر شوهر فرمود:
«...یسدّ جوعتها ویستر عورتها... قلت: فالدهن؟ قال: غبا یوم ویوم لا، قلت:
ص: 250
فاللحم، قال: فی کل ثلاثة فیکون فی الشهر عشر مرات لا اکثر من ذلک، قلت: فالصبغ؟ قال: والصبغ فی کل سته اشهر ویکسوها فی کل سنة اربعة اثواب: ثوبین للشتاء و ثوبین للصیف، ولاینبغی أن یفقر بیته من ثلاثة أشیاء: دهن الرأس والخل والزیت... ولیقدر لکل انسان منهم قوته فإن شاء أکله وإن شاء وهبه وإن شاء تصدق به، ولاتکون فاکهة عامة إلاّ أطعم عیاله منها ولایدع أن یکون للعید عندهم فضل فی الطعام أن یسنی من ذلک شیئاً لایسنی لهم فی سائر الأیام:(1) گرسنگیاش را برطرف نماید و اندامش را بپوشاند... پرسیدم: روغن [برای نرم نگه داشتن پوست و مو] چطور؟ فرمود: روز در میان [تهیه کند]. گفتم: گوشت چطور؟ فرمود: در هر سه روز یک مرتبه، تا در یک ماه ده مرتبه شود نه بیشتر. گفتم: و رنگ [جهت خضاب کردن]؟ فرمود: برای او در هر شش ماه، رنگ تهیه کند و او را در هر سال چهار دست لباس بپوشاند، دو دست برای زمستان و دو دست برای تابستان و شایسته نیست خانهاش را از سه چیز خالی گذارد: روغن سر، سرکه و روغن [خوراکی]... و برای هر یک از آنان [:اعضای خانواده] سهمش را مشخص نماید تا اگر خواست آن را بخورد و اگر خواست آن را هدیه نماید و اگر خواست آن را صدقه دهد و میوهای عمومی [و رایج در هر فصل] نباشد، جز آن که خانوادهاش را از آن بهرهمند سازد، و از غذایی اضافه در اعیاد برای آنان فرو گذار نکند و چیزی اضافه بر دیگر روزها، در هر عید برای آنان فراهم آرد.»
نیک روشن است که هزینه های همسر و فرزندان، منحصر به خوراک و پوشاک نیست و سایر نیازمندی ها همچون مصارف بهداشتی، تحصیل و تربیت و... را نیز در بر می گیرد.
در بارة مقدار مهریه طبقِ ظاهر برخی آیات محدودیتی وجود ندارد. قرآن در دو مورد به مناسبت، مهریه های نسبتاً زیاد را، یاد کرده است:
ص: 251
{وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا:(1) و اگر خواستید همسری [دیگر] به جای همسرِ [پیشین خود] ستانید و به یکی از آنان مال فراوانی داده باشید، چیزی از آن را پس مگیرید.}
{قالَ إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ، قالَ ذلِکَ بَیْنی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ:(2) [شعیب] گفت: من می خواهم یکی از این دو دختر خود را [که مشاهده می کنی] به نکاح تو در آورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است و نمی خواهم بر تو سخت گیرم و مرا إن شاء اللَّه از درستکاران خواهی یافت. [موسی] گفت: این [قرار داد] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدّت را به انجام رسانیدم، بر من تعدّی [روا] نباشد و خدا بر آنچه می گوییم وکیل است.}
مشهور فقیهان نیز بر این باورند که در مقدار مهر، محدودیتی وجود ندارد.(3) لیک کم بودن مقدار آن، سفارش بسیار شده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله کم بودن مقدار مهر را از ویژگی های بهترین زنان امّت می دانند.(4) به ویژه تأکید می شود که از مهر السنّة پیامبر اکرم (یعنی مقدار پانصد درهم یا پنجاه دینار که پس از این خواهد آمد) فراتر نرود.(5)
مهریههای سنگین، با توجه به این که تعهدی بر دوش مرد و دَینی بر ذمة اوست، می تواند موجب بی رغبتی جوانان به امر ازدواج و در نتیجه بروز مشکلات متعدد فردی
ص: 252
و اجتماعی و یا تن دادن به آن و قبول عواقب آن گردد و نفرت و دشمنی را در جامعه موجب شود، چنان که امیرمؤمنان علیه السلام میفرمایند:
«لاتغالوا بمهور النساء فتکون عداوه:(1) مهریه ها را بالا نگیرید که موجب دشمنی می گردد.»
گفته شد که مهر السنة پیامبر صلی الله علیه و آله، پنجاه دینار معادل پانصد درهم بود. پنجاه دینار، همان پنجاه مثقال شرعی طلاست و از آنجا که هر مثقال شرعی معادل 6/3 گرم است، بنابراین، 50 دینار در حدود 180 گرم طلا می باشد.(2)
در عصر حاضر پژوهش هایی سامان یافته تا معادل ریالی مهرالسنه را مشخص نماید.(3) با این همه، به نظر میرسد تعیین دقیقتر مقدار مطلوب مهر در هر زمان، مبتنی بر محاسبة قیمت اجناس در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان علیه السلام، و تعیین قدرت خرید مهر السنه در آن زمان و سپس تطبیق آن بر شرایط کنونی و هر زمانی دیگر است مانند فرایندی که هم اکنون بانک مرکزی، در تعیین نرخ مهریههای نقدی گذشته به قیمت روز، در پیش می گیرد.
نیک روشن است که این محاسبه، نیازمند تحقیقی گسترده در مورد قیمت اجناس زمان شارع و سپس محاسبه ای دقیق از سوی متخصصّان و کارشناسان اقتصادی است، لذا شاید نتوان بدون تحقیق گسترده در این مورد ملاکی مشخص برای این روزگار ارائه نمود.
به هر حال، مقدار مطلوب مهریه، نباید به اندازه ای باشد که مرد، توانایی پرداخت آن را نداشته باشد.
ص: 253
اندک بودن مَهرُ السُّنه و تأکید پیشوایان دین بر آسانگیری در تعیین مَهریّه، عمدتاً به جهت رفع موانع ازدواج و ترغیب به ایجاد رابطة زناشویی است؛ امّا این به هیچ روی، به معنای ناپسند بودن تبادل هدیه میان دو همسر یا خانوادههای آنها نیست.
پیشوایان دینی ما، در کنار عمل به سنّت نبوی در مَهر و تأکید بر فراتر نرفتن از آن، گاه هدیههای پر ارزشی را به همسران خود بخشیدهاند و نام آن را نه مهر که «نِحله(هدیه)» نهادهاند.(1) جالب توجه، آن که در هیچ یک از گزارشها، سخنی از درخواست قبلی دختر یا خانوادة او به میان نیامده است.
از بُعد اقتصادی، بحث مراسم ازدواج، بر اساس روایات در مبحث «ولیمه» دادن، متمرکز شده است. در روایات مربوطه، تصریح شده که دعوت مردم به غذا، در پنج مورد استحباب دارد: ازدواج، بازگشت از حج، ولادت فرزند، خرید منزل و ختنه کردن فرزند.(2) برخی از فقیهان تصریح کردهاند که دعوت از مؤمنان و نیز دعوت از فقیران در کنار توانگران و به ویژه خویشان، همسایگان و همکاران شغلی، استحباب و فضلیتی فزونتر دارد و اجابت دعوت به عروسی نیز مستحب است. مگر آن که در مجلسی صرفاً ثروتمندان دعوت شده باشند که در این صورت، اجابت دعوت، استحبابی ندارد.(3) این نکته اخیر، از روایاتی بر می آید که در مبحث پذیرایی از میهمان خواهد آمد.
ص: 254
مسکن مناسب از مهم ترین نیازهای آدمی است که خداوند، در شماره نمودن نعمت ها، به طور ویژه، آن را بیان داشته است.(1) حقِّ دارا بودن مسکن تا بدان جا است که حتّی اگر کسی ورشکست شده باشد، برای پرداخت بدهیهایش، نباید خانهاش به فروش رسد: «لاتباع الدار... فی الدین...»(2) «لایخرج الرجل عن مسقط رأسه بالدَّین»(3)
همچنین، مستأجر بودن و انتقال پیوسته از خانهای به خانهای دیگر، از سختیهای زندگی به شمار رفته است: امام صادق علیه السلام فرمود:
«من مُرّ العیش النقله من دار الی دار...:(4) از تلخی زندگی، منتقل شدن از خانهای، به خانهای دیگر است.»
از نظر چند و چون، در نگاه قرآنی، احداث بناهایی که ثمره ای ندارد، کاری عبث و نکوهیده است.(5) همچنین، امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«کلّ بناء لیس بکفاف فهو وبال علی صاحبه یوم القیامة:(6) هر ساختمانی که بیشتر از حدّ کفایت [و نیاز] باشد، روز قیامت وبال صاحبش خواهد بود.»
بر این اساس، ساختن بناهایی که از نظر کمّی و کیفی، به آن نیازی نیست و به تعبیر قرآن، «عبث» است و هدف صحیحی ندارد، مصداق اسراف خواهد بود، ولی در صورتی که به مساحت وسیع ساختمان و منزل، نیاز باشد و از آن استفاده گردد، نه تنها نکوهیده نیست که مطلوب نیز می باشد، از این رو امیر مؤمنان علیه السلام با دیدن منزل وسیع یکی از اصحابش فرمود:
ص: 255
«این خانه بزرگ در دنیا به چه کارت می آید که در آخرت، نیازت به آن بیشتر باشد! آری، اگر می خواهی که با آن به آخرت رسی، باید که در آن، میهمان را پذیرایی کنی و با خویشاوندانت بپیوندی و حقوقی را که از آن خانه بر گردن داری، به مستحقّانش برسانی.»(1)
بدین جهت و از سوی مقابل، روایاتی وجود دارد که داشتن مسکن وسیع را نشانة خوشبختی آدمی بیان کردهاند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من سعادة المرء المسلم المسکن الواسع:(2) از خوشبختی فرد مسلمان، [در اختیار داشتن] مسکن وسیع است.»
روشن است که وسعت مسکن بایستی در حدی باشد که نیازهای فرد را به طور شایسته تأمین نماید، برای استراحت یا مطالعه افراد خانواده، به مقدار لازم اتاق وجود داشته باشد، و برای پذیرایی از میهمان و برگزاری جلسات متعارف خانوادگی، فشاری متوجه اعضای خانواده نگردد. ولی در اختیار گرفتن فراتر از این مقدار، که نیازی بدان نیست، گونهای اسراف و تجمّلگرایی به شمار میرود و به تعبیر روایات یادشده، فراتر از حدّ کفاف است.
در مورد کیفیّت ساختمان سازی نیز، استحکام و زیباسازی آن در کنار رعایت حدّ اعتدال با معیار قرار دادن نیاز، بایسته مینماید. ساختمان از یکسو بایستی با مصالح ساختمانی مرغوب ساخته شود، در برابر زلزله، مقاوم سازی گردد(3) و امکانات رفاهی و ایمنی در حدّ متعارف، در آن تعبیه شود. همچنین، زیبا سازی ساختمان در حدّ متعارف نیز، در واقع تأمین یکی از نیازهای آدمی یعنی نیاز به زیبایی است. بدین جهت، در
ص: 256
روایات، زیبا سازی ساختمان نیز مطلوب شمرده شده است: امام هادی علیه السلام از پدران خود از امام صادق علیه السلام نقل نمود که حضرت فرمود:
«إنّ الله یحبّ الجمال والتجمّل ویبغض البؤس والتباؤس، فإنّ اللهَ إذا أنعم علی عبدِه بنعمةٍ، أحبّ أن یری علیه أثرَها. قیل: کیف ذلک؟ قال: ینظف ثوبَه ویطیب ریحَه ویجصص دارَه...:(1) به راستی خداوند زیبایی و آراستگی را دوست دارد و بینوایی و تظاهر به آن را ناخوش می دارد. بدین روی، خداوند هرگاه نعمتی به بنده اش ارزانی کند، دوست دارد اثر آن را بر وی ببیند. گفته شد چگونه؟ فرمود: لباسش را تمیز کند و خود را خوشبو نماید و خانهاش را گچ کاری کند...»
و از سوی دیگر، افراط در زیباسازی ساختمان، صرف هزینههای هنگفت در نمای منزل، سقف اتاقها، لوسترها و قراردادن تجهیزات فراوان و غیر لازم و حتّی شکل ساختمان، همگی از مصادیق اسراف و خروج از حدّ اعتدال به شمار میرود.
در تشخیص این امر که چه حدّی از زیبا سازی و شکل و کیفیت ساختمان، خروج از حدّ میانه روی است، عرف رایج، یعنی ساختمانهای اطراف، در کنار پرهیز از هزینههای غیر لازم و فراتر از حدّ نیاز، میتواند معیار قرار گیرد. معیار بودن سطح متعارف، از حدیث ذیل قابل استفاده است.
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله از گذرگاهی می گذشتند، چشمشان به بنایی افتاد که یکی از انصار ساخته بود. هنگامی که صاحب آن بنا نزد حضرت آمد و سلام کرد، ایشان صورت از او برگرداند... در پی این جریان، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«إنّ لکلّ بناء یبنی وبال علی صاحبه یوم القیامة إلاّ ما لابدّ منه:(2) بی تردید هر بنایی که ساخته شود، روز قیامت، باری بر دوش صاحبش خواهد بود، مگر آنچه که گریزی از آن نیست [و نیاز وی می باشد].»
به نظر می رسد شکل ظاهری منزل مرد انصاری، بی هیچ گونه نیازی، متمایز از
ص: 257
ساختمانهای اطراف بوده و رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه ندادند الگوی ساختمان سازی اسلامی که مبتنی بر نفی اسراف و افراط است، رایج گردد. در عین حال صرف معیار قرار دادن ساختمانهای اطراف کافی نیست، چه، ممکن است در منطقه یا محلّهای همه ساختمانها به گونهای اشرافی و اسراف کارانه ساخته شده باشند. بنابراین، در کنار معیار عرف و سطح متعارف، بایستی سطح نیاز فرد و پرهیز از هزینههای زاید نیز، مدّ نظر قرار گیرد.
همچنین، ساخت و ساز به هدف خودنمایی و تحقیر دیگران ممنوع است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«من بنی بنیاناً ریاء وسمعة حمله یوم القیامة... وهو نار تشتعل ثمّ تطوّق فی عنقه ویلقی فی النار... قیل: یا رسول الله کیف یبنی ریاءاً وسمعة؟ قال: یبنی فضلاً علی ما یکفیه، استطالة منه علی جیرانه ومباهاة لإخوانه:(1) هرکس، برای خودنمایی و ستایش دیگران ساختمانی بسازد، روز قیامت در حالی آن را حمل خواهد کرد که چون آتشی شعله ور، بر گردنش آویخته است و به آتش افکنده خواهد شد... گفته شد: ای رسول خدا! چگونه آن را برای خودنمایی و ستایش جویی می سازد؟ فرمود: فراتر از حدّ نیاز می سازد تا بر همسایگانش، برتری جوید و به برادرانش فخر فروشد.»
روایاتی وجود دارد که از ساختمان سازی مرتفع و بلند، نهی کردهاند. امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّ الله وکلّ ملکا بالبناء یقول لمن رفع سقفاً فوق ثمانیة اذرع: این ترید یا فاسق:(2) به راستی خداوند، فرشتهای را بر ساختمان موکلّ نموده و او به کسی که سقفی را بیش از هشت ذراع (چهار متر) بالا ببرد، میگوید: کجا را میخواهی ای فاسق؟»
ص: 258
لیک این روایات، ارتباطی به مسأله آپارتمان سازی و خانههای چند طبقه ندارد، بلکه در مورد بلند ساختن یک طبقه ساختمان میباشد. این روایات، در واقع همان مطلبی را بازگو میکنند که در روایات پیش گفته آمد و در آنها، هر گونه ساخت و سازی را که فراتر از حدّ نیاز و بویژه از سر فخر فروشی و خودنمایی بوده و تحقیر همسایگان را در پی داشته باشد، منع نمودند. شاهد این سخن آن است که از یکسو، واژة «سقف» در روایت آمده که ظهور در سقف خانة یک طبقه دارد، بویژه که در آن زمان، ساختن خانههای دو یا چند طبقه، مرسوم نبوده است، از سوی دیگر، سازندة چنین خانهای، «فاسق» خطاب شده است که نشان از خروج وی از طاعت الهی با انجام چنین کاری است و فسق، در اسراف و زیاده روی یا فخر فروشی و مباهات وی، نمود مییابد و نه ساختن خانهای چند طبقه که مورد نیاز مردم باشد. بنابراین، ممنوعیت بلند سازی و مرتفع نمودن ساختمان، ویژة جایی است که ساختمانهای اطراف، به طور معمولی و کوتاه ساخته شده باشند و فرد بخواهد با بلند نمودن ارتفاع خانه خود، به نوعی فخر بفروشد.
بدین جهت، در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است:
«إنّ رجلاً من الانصار سأل النبی صلی الله علیه و آله أنّ الدور قد اکتنفه. فقال له النبی صلی الله علیه و آله إرفعْ ما استطعت واسال الله أن یوسّعَ علیک:(1) مردی از انصار، به پیامبر صلی الله علیه و آله [شکایت برد و] عرض کرد: خانهها[ی اطراف]، او را در میان گرفتهاند. حضرت فرمود: تو [نیز] هرچه میتوانی خانهات را بالا ببر و از خدا بخواه در کارت گشایش دهد.»
پیشتر روایتی را بازگو کردیم که بر اساس آن، ولیمه دادن در پنج مورد مستحب شمرده شده که یکی از آنها، خرید مسکن بود. اکنون روایت دیگری را نیز در این باره بنگرید: امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
ص: 259
«من بنی مسکناً فلیذبح کبشاً سمیناً ولیطعم لحمه المساکین. ثم یقول: اللّهم أدحر عنّی مردة الجن والإنس والشیاطین وبارک لنا فی بیوتنا إلاّ أعطی ما سأل:(1) هرکس خانه ای بسازد، گوسفند فربهای را ذبح نماید و گوشت آن را به مستمندان بخوراند، سپس بگوید: پروردگارا، جنّ و انس و شیاطین سرکش را از من دور گردان و در ساختمان من، به من برکت ده. آنچه را خواسته است، به او داده شود.»
بر این اساس، دعوت از فقیران در مجلس ولیمه و بر پا نمودن مجلسی آبرومند در این باره، مطلوبیتی ویژه دارد.
بر اساس نکات پیش گفته و دیگر آموزههای دینی مرتبط، میتوان ویژگیهای مسکن مطلوب مورد نظر اسلام را در نکات ذیل خلاصه نمود:
منزل مسکونی در صورت امکان، بایستی بزرگ و جادار باشد و بخشهای مختلف مورد نیاز آدمی را دارا باشد. چنانکه در روایات پیش گفته آمد، منزل وسیع موجب خوشبختی و آسایش آدمی است. همچنین مناسب است منزل دارای صحن حیاطی باشد که کودکان بتوانند بازی کنند و دیگر اعضا خانواده نیز از آن بهره برند. امام علی علیه السلام فرمود:
«إنّ للدار شرفاً وشرفها الساحة الواسعة:(2) به راستی خانه را، شرفی است و شرافت آن، حیاط گسترده آن است.»
لیک وسعت منزل، بایستی در حدّی متعارف و مورد نیاز باشد و این به تناسب افراد، متفاوت میگردد: فردی که جلساتی متعدد در خانه تشکیل میدهد، میهمانانی زیاد دارد یا افراد متعددی در خانة او سکونت دارند، نیازمند خانهای بزرگتر نسبت به کسی است که چنان شرایطی را ندارد.
ص: 260
نیک روشن است که اندازه و نوع مسکن، افزون بر تأمین نیاز و رفاه خانواده، به میزان تمکن مالی فرد نیز بستگی دارد. فرد کم درآمد، بایستی ضمن تلاش و کار برای بهتر نمودن وضعیت موجود، به تدبیر زندگی بپردازد و خانواده او نیز، به مسکن موجود، قناعت نمایند.
{أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ منْ وُجْدِکُمْ:(1) همانجا که [خود] سکونت دارید، به قدر استطاعت خویش آنان را جای دهید.}
{لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إلاّ ما آتاها:(2) بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند و هر که روزی او تنگ باشد باید از آنچه خدا به او داده خرج کند. خدا هیچ کس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمی کند.}
در مورد اندازه و نقشه ساخت و ساز، اندازة سردرها، ورودیها و پنجرهها و مانند آن بایستی رفاه ساکنان و حفظ حقوق همسایگان مدّ نظر باشد و نه آداب و رسوم غلط اجتماعی یا سنتّهای بر جای مانده از نیاکان.
بنابراین، اگر در گذشته از روی ضرورت یا سنتّهای رایج، اتاقهایی کوچک با سردرهای کوتاه و پنجرههای کوچک ساخته میشده است، نباید به عنوان معماری اسلامی به شمار رود و مورد تقلید و تحفظّ قرار گیرد. امام کاظم علیه السلام خانهای خرید و به یکی از یارانش فرمان داد به آن جا نقل مکان کند و فرمود:
«منزل تو، تنگ است. وی گفت: این خانه را پدرم ساخته است. امام علیه السلام فرمود: اگر پدر تو نادان بوده آیا تو نیز باید مانند او باشی؟!»(3)
چنان که از نام مسکن: [محل آرامش] نیز پیداست، مسکن مطلوب آن است که محل آرامش و راحتی افراد خانواده باشد. از این روی، هرگونه اقدامی در نوع ساخت و ساز،
ص: 261
طرّاحی، چشم انداز، محیط پیرامون، ساختمانهای اطراف و نیز فقدان امکاناتی همچون عایقهای صوتی دیوارهای آپارتمانها و مانند آن، که آسایش ساکنان را به مخاطره می افکند، با معماری اسلامی منافات خواهد داشت. بدین جهت در روایات، حتّی بر مناسب بودن موقعیت ساخت خانه و نیز توجه به همسایگان، پیش از خرید خانه هم، تأکید شده است. علی علیه السلام فرمود:
«إنّ للدرا شرفاً وشرفها... الخُلطاء الصالحون وإنّ لها برکة وبرکتها جودة موضعها:(1) به راستی که خانه را، شرافتی است و شرافت آن... همنشینان شایسته است، و به راستی که آن را برکتی است و برکت آن موقعیت خوب آن است.»
به نظر میرسد یکی از دلایل نهی از ساختن خانه برروی قبرها نیز، آن بوده است که قبرستان، از نظر روحی- روانی، مکان مناسبی برای زندگی نیست و گاه موجب ترس یا افسردگی ساکنان منزل میشود. امام صادق علیه السلام فرمود:
«لاتبنوا علی القبور:(2) برروی قبرها، [خانه] نسازید.
در همین راستا، صحن و حیاط منزل باید به گونهای حفاظ داشته باشد که افراد خانواده و به ویژه بانوان، بتوانند با لباس راحتی، در آن آمد و شد و توقف نمایند و آن را حریم خصوصی خود قرار دهند. امام صادق علیه السلام فرمود:
«ثلاثة للمؤمن فیه راحة، دار واسعة تواری عورته و سوء حاله من الناس...:(3) سه چیز برای مومن موجب راحتی است: خانهای وسیع که نادیدنیها و بدحالیهایش را از دید مردم بپوشاند...»
سرویس بهداشتی و دستشویی خانه، نباید بسان بسیاری از آپارتمانهای امروزی، داخل مجموعه و در کنار یا به سمت اتاقها و آشپزخانه و به ویژه در محل دید افراد
ص: 262
خانه باشد. امام صادق علیه السلام فرمود:
«ألیس من حسن تقدیر بناء الدار أن یکون الخلأ فی أستر موضع فیها...:(1) آیا تدبیر نیکی نیست که دستشویی، در پنهانترین جای ساختمان باشد؟»
ضمن آن که قراردادن آن در دورترین قسمت نسبت به محل سکونت نیز، آسایش ساکنان و به ویژه کودکان را در هوای سرد و یخبندان، سلب مینماید. بدین جهت بایستی مهندسی دقیقی صورت گیرد تا ضمن قرار دادن آن بیرون از مجموعه، فاصله آن نیز بی جهت زیاد نباشد.
اختصاص دادن اتاقی در منزل برای عبادت نیز، توصیه شده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«کان علیّ قد جعل بیتاً فی داره لیس بالصغیر ولا بالکبیر لصلاته:(2) علی علیه السلام در خانه خود اتاقی را برای نماز خویش ویژه ساخته بود که نه کوچک بود و نه بزرگ.»
نیز به یکی از یاران خود نوشت: دوست دارم در یکی از اتاقهایت مسجدی را در نظر گیری.»
این سفارش، اگر امروزه برای بسیاری از خانههای کوچک، عملی نباشد، برای مراکز عمومی همچون مدارس و ادارات، سفارشی بس مفید است تا معضلاتی که اکنون گریبان گیر بسیاری از ساختمانها و مراکز عمومی است، درآینده به طور کلی مرتفع گردد.
در برخی روایات، از تصاویر تماثیل نیز نهی شده است(3) و فقیهان آن را حمل بر حرمت یا کراهت کردهاند.(4)
ص: 263
در مورد مرکب و وسیله نقلیه، از یکسو روایاتی وجود دارد که در اختیار داشتن مرکب راهوار را نشانه خوشبختی آدمی دانستهاند، از جمله:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من سعادة المرء المسلم المرکب الهنئ:(1) از نیک بختی فرد مسلمان، [در اختیار داشتن] مرکب راهوار است.»
امام باقر علیه السلام فرمود:
«من شقاء العیش المرکب السوء:(2) از دشواری زندگی، [دار بودن] مرکب بد می باشد.»
نیک روشن است که منظور از سعادت در این گونه روایات، رفاه و آسایش است.
و از سوی دیگر، از خرید مرکب گران قیمت، در صورتی که مرکب ارزانتر از آن، نیاز را برطرف و رفاه و آسایش آدمی را تأمین میکند، نکوهش کرده آن را گونه ای از اسراف و زیاده روی دانستهاند و بر میانه روی در این امر تاکید کرده اند.امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«...ویرکبوا قصداً... أتری الله ائتمن رجلاً علی مالٍ خوّل له أن یشتری فرساً بعشرة آلاف درهم ویجزیه فرس بعشرین درهماً!... وقال: لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ(3):(4) و [خداوند، تجویز نمود که مردم] در حدّ میانه، از مَرْکب استفاده کنند... آیا چنین می پنداری که خداوند، مالی را نزد مردی امانت می نهد و آن گاه به وی اجازه می دهد تا اسبی به ده هزار درهم بخرد، در حالی که اسبی به بیست درهم، او را کافی است... [مگر نه آن است که خود] فرمود: اسراف مکنید که او، اسرافکاران را
ص: 264
دوست ندارد.»(1)
آنگاه که برخی مشاهده کردند امام کاظم علیه السلام بر قاطر سوار است، این عمل را خرده گرفتند. امام علیه السلام فرمود:
«این مرکب، نه بسان اسب، گردن فرازی دارد و نه چونان الاغ، ذلّت و خواری؛ فروتر از آن و فراتر از این و بهترین چیزها، حدّ وسط آنها است.»(2)
همچنین از خرید مرکبی که عمری کوتاه دارد نهی شده است.(3)
برآیند این نکات آن است که در الگوی خرید وسیله نقلیه، بر میانه روی در نوع و قیمت، در کنارِ کیفیت بالا و مرغوبیت آن، تأکید میشود. روشن است که این معیار، در کنار سایر معیارها، از جمله میزان درآمد و تمکّن مالی، نوع و مقدار نیازمندی و رعایت اولویت ها در بین سایر نیازمندیها و نیز توجه به سطح اقتصاد و فرهنگ عمومی جامعه، بایستی در نظر گرفته شود و طبعاً، نوع مطلوب وسیله نقلیه برای افراد و اصناف گوناگون و زمانها، مکان ها و شرایط مختلف، متفاوت خواهد شد. برای مثال، کسی که ناچار است فاصلة بین منزل و محل کار خود را، که در دو شهر قرار دارند، هر روز بپیماید و از سطح در آمد بالاتری نیز برخوردار است، به اتومبیلی با مدلی بالاتر نیازمند است، نسبت به کسی که از چنین شرایطی برخوردار نیست.
ناگفته پیداست مصداقهایی که در این گونه روایات برای مرکب ذکر شده، متناسب با عرف عصر صدور روایات است و در زمانها و مکانهای دیگر، پیوسته مصادیق در حال تغییر و تحولاند، لیک معیارها و پیام های پنهان و آشکار آنها، جهان شمول و همیشگی است.
ص: 265
آراستگی و زیبایی، از جمله نیازهای آدمی است که در الگوی مصرف اسلامی، بخشی از هزینههای فرد مسلمان را به خود ویژه میسازد. در قرآن کریم، چندین آیه، آفرینش زیباییها و زیبا کنندهها را به عنوان نعمت های الهی برشمرده و بر استفاده از زینتها، تأکید فرموده است.
{قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا:(1) [ای پیامبر] بگو: زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده، و [نیز] روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده؟ بگو: این [نعمت ها] برای کسانی است که ایمان آورده اند.}
{وَالْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ ءٌ وَمَنافِعُ وَمِنْها تَأْکُلُونَ، وَلَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَحینَ تَسْرَحُون... وَالْخَیْلَ وَالْبِغالَ وَالْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَزینَةً وَیَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون:(2) و چارپایان را برای شما آفرید: در آنها برای شما [وسیلة] گرمی و سودهایی است و از آنها می خورید. در آنها برای شما زیبایی است، آن گاه که [آنها را] از چراگاه برمی گردانید، و هنگامی که [آنها را] به چراگاه می برید... و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید و [برای شما] تجمّلی [باشد] و آنچه را نمی دانید می آفریند. }
{وَما یَسْتَوِی الْبَحْران... وَمِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها:(3) و دو دریا یکسان نیستند... و از هر یک گوشتی تازه می خورید و زیوری که آن را بر خود می پوشید بیرون می آورید.}
{یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجان:(4) از هر دو [دریا] مروارید و مرجان برآید. }
در روایات نیز، به طور گسترده، استفاده از لوازم آرایشی و زینتی، یادشده است، به
ص: 266
گونه ای که کلینی، بخشی را ویژه این مطلب با عنوان «کتاب الزی و التجمّل و المروة(1)» گشوده است.
در این روایات، بر مطلوبیت آراستگی و زیبایی، رنگ نمودن مو، استفاده از عطر، انگشتر و لباس زینتی و مانند آن، تأکید شده است. برای نمونه امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده که فرمود:
«إنّ الله جمیل یحب الجمال ویحب أن یری أثر النعمة علی عبده:(2) به راستی که خداوند، زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست دارد که اثر نعمت را بر بندهاش ببیند.»
در روایتی دیگر، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی ژولیده موی را با لباسی کثیف و بدحال مشاهده نمود. پس فرمود:
«من الدین المتعة وإظهار النعمة:(3) بهرهمندی [از نعمت ها] و آشکار ساختن نعمت، جزء دین است.»
نیز از امیرمؤمنان علیه السلام روایت کرده که فرمود:
«لیتزینّ أحدکم لأخیه المسلم کما تزینّ للغریب الذی یحب أن یراه فی أحسن الهیئة:(4) هر یک از شما باید خود را برای برادر مسلمان خود بیاراید، آنسآن که برای فرد غریبی که دوست دارد او را در بهترین شکل ببیند می آراید.»
امام صادق علیه السلام به عبید بن زیاد فرمود:
«إظهار النعمة أحب الی الله من صیانتها، فإیاک أن تتزّین إلاّ فی احسن زیّ قومک:(5) آشکار نمودن نعمت، نزد خدا، محبوبتر از حفظ نمودن [و نهان داشتن آن] است، پس بر تو باد که در بهترین شکل موجود در جامعه خود، خویشتن را بیارایی.»
ص: 267
همان حضرت فرمود:
«من السنة لبس الخاتم:(1) به دست نمودن انگشتر، سنتّ [:مستحب و جزءدین] است.»
امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«تختموا بالعقیق فانّه مبارک، ومن تختم بالعقیق، یوشک ان یقضی له بالحسنی:(2) انگشتر عقیق به دست کنید که با برکت است، و هرکس انگشتر عقیق به دست نماید، امید میرود که عاقبت به خیر گردد.»
ذیل روایت انگشتر: نیز روایاتی در مورد مطلوبیت انگشتری یاقوت، زمردّ، فیروزه، نقره(3) و بلور(4) رسیده است.
یکی از یاران امام صادق علیه السلام از حضرت پرسید:
«مردی توانگر، که لباس های فراوان و مرغوبی داشته... با آنها خود را بیاراید، اسراف کار است؟ فرمود: خیر...»(5)
علی علیه السلام فرمود:
«البسوا الثیاب من القطن فانّها لباس رسول الله صلی الله علیه و آله ولم یکن یلبس الشعر والصوف إلاّ من علة...(6) إنّ الله جمیل یحب الجمال و یحب أن یری أثر نعمته علی عبده:(7) لباس پنبهای بپوشید که لباس رسول خدا صلی الله علیه و آله است و او، جز از سر ناچاری، لباس مویین و پشمی نمیپوشید... به راستی خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست می دارد که اثر نعمتش را بر بندهاش ببیند.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
ص: 268
«إنّ الله تعالی یحبّ الجمال والتجمّل... ینظف ثوبه ویطیب ریحه...:(1) به راستی خدای تعالی زیبایی و آرایش را دوست دارد...[بدین سآن که فرد، ] لباسش را تمیز نماید و خود را خوشبو سازد.»
نیز روایت شده که
«کان رسول الله صلی الله علیه و آله ینفق فی الطیب اکثر مما ینفق فی الطعام:(2) رسول خدا صلی الله علیه و آله بیش از آن مقداری که برای خرید غذا هزینه می نمود، برای خرید عطر و خوشبو کنندهها هزینه میفرمود.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«العطر من سنن المرسلین:(3) عطر، از سنتهای پیامبران است.»
امام رضا علیه السلام فرمود:
«لاینبغی للرجل ان یدع الطیب فی کل یوم، فان لم یقدر علیه فیوم ویوم لا، فان لم یقدر ففی کل جمعه ولایدع ذلک:(4) شایسته نیست مرد، بوی خوش را در هر روز ترک کند، پس اگر توان این کار را نداشت، روز در میان انجام دهد و اگر نتوانست در هر جمعه و آن را ترک نکند.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«صلاة متطیب افضل من سبعین صلاة بغیر طیب:(5) نماز فردی که خود را خوشبو کرده، از هفتاد نماز بدون بوی خوش، با فضلیتتر است.
نیز فرمود:
«لاینبغی أن یفقر بیته من ثلاثه اشیاء: دهُن الرأس...:(6) سزاوار نیست [مرد] خانهاش را از سه چیز خالی گذارد: روغن سر [برای آرایش موها و نرم نگه داشتن آن]...»
ص: 269
امام صادق علیه السلام:
«...فالبس وتجمّل فإنّ الله جمیل یحب الجمال ولیکن من حلال:(1) پس بپوش و خود را بیارای، چرا که خداوند زیبا است [و] زیبایی را دوست دارد و باید که از حلال باشد.»
اکنون در بارة الگوی مصرف اسلامی پیرامون آرایش و زیبایی، نکاتی چند را یاد می کنیم.
آراستگی و آرایش، در چند مورد، تأکید ویژه شده است:
روایاتی وجود دارد که نشان میدهد خانمها، به ویژه بانوان متأهل برای شوهرانشان-با رعایت موازین شرعی- شایسته است بیش از مردها به آراستگی و آرایش خود توجه نمایند. امام باقر علیه السلام فرمود:
«رخص رسول الله صلی الله علیه و آله للمرأة ان تخضب رأسها بالسواد. قال: واَمَر رسول الله صلی الله علیه و آله بالخضاب ذات البعل وغیر ذات البعل، امّا ذات البعل فتزینّ لزوجها، وامّا غیر ذات البعل، فلا تشبه یده ید الرجال:(2) رسول خدا صلی الله علیه و آله به [همة] زنان اجازه داد سر خود را با رنگ مشکی، خضاب نمایند.-سپس فرمود:- رسول خدا صلی الله علیه و آله به [همة] زنان، اعم از شوهردار و مجردّ فرمان داد خضاب نمایند. شوهردار خود را برای همسرش بیاراید و مجردّ [نیز، برای آن که] دستش، شبیه دست مردان نباشد.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«لاینبغی للمرأة أن تعطلّ نفسها ولو أن تعلّق فی عنقها قلادة ولاینبغی لها أن تدع یدها من الخضاب ولو إن تمسحها بالحناء مسحاً وإن کانت مسنة:(3) برای زن سزاوار نیست خود را [بی آرایش] رها سازد، اگر چه با آویختن گردن بندی در گردن خود
ص: 270
باشد و شایسته نیست زن، هر چند سالخورده، دست خود را بدون خضاب گذارد، هرچند در حدّ لمس کردن حنا.»
نیز امام صادق علیه السلام فرمود:
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله للرجال: قصّوا اظافیرکم و للنساء: اترکن فانّه أزین لکنّ:(1) پیامبر صلی الله علیه و آله به مردان فرمود: ناخنهایتان را کوتاه کنید و به زنان فرمود:[مقداری از ناخنهایتان] را رها کنید، زیرا این کار، به زینت شما میافزاید.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله، در خصوص آرایش زن برای شوهرش فرمود:
«علیها أن تتطیب بأطیب طیبها وتلبس أحسن ثیابها وتزّین بأحسن زینتها:(2) بر زن لازم است خود را به بهترین عطرها خوشبو سازد، بهترین لباس خود را بپوشد و خود را به بهترین شکل آرایش نماید.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«کان علی بن الحسین علیه السلام یحلی ولده ونساءه بالذهب والفضة:(3) علی بن حسین علیه السلام فرزندان و زنان خود را با طلا و نقره میآراست.»
برای مردان و زنان متأهل، به طور ویژه سفارش شده که خود را برای همسر خود بیارایند و این، از حقوق زن بر شوهر و بر عهده یکدیگر بیان گردیده است. در بحث پیشین، به روایاتی اشاره شد که بر آرایش نمودن زن برای شوهر خود، تأکید کرده بود. اکنون روایاتی دیگر را، به ویژه درمورد مرد، بنگرید:
حسن بن جهم گوید:
«امام کاظم علیه السلام را دیدم که خضاب فرموده بود. عرض کردم: فدایت شوم، خضاب نمودهاید؟ فرمود: نعم، إنّ التهیئة مما یزید فی عفة النساء ولقد ترک النساء العفة بترک
ص: 271
ازواجهن التهیئة، ثم قال: أیسرک أن تراها علی ما تراک علیه إذا کنت علی غیر تهیئة؟...:(1) آری، به راستی که آماده کردن [وآراستن خود]، به عفت زنان میافزاید، و زنان از آن روی عفت را ترک نمودند که همسرانشان، خودآرایی را رها ساخته بودند. سپس فرمود: آیا خوشت میآید او را به همان حالی ببینی که او تو را میبیند زمانی که خود را نیاراستهای؟!»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«الخضاب بالسواد، مهابة للعدو وأنس للنساء:(2) رنگ نمودن[مو] با رنگ مشکی، هیبتی در برابر دشمن، و [مایه] انسی برای زنان است.»
امام باقر علیه السلام فرمود:
«النساء یحببن أن یرین الرجالَ فی مثل ما یحبّ الرجالُ ان یری فیه النساءَ من الزینة:(3) زنان دوست دارند مردان را به همان حالت آراستهای ببینند که مردان دوست دارند زنان را در آن حال مشاهده نمایند.»
یکی از یاران امام باقر علیه السلام گوید:
«نزد حضرت رفتیم در حالی که او در خانه آراسته ای بود... و خود، سرمه کشیده و محاسن خود را کوتاه نموده بود... روز بعد که نزد حضرت رفتیم فرمود... دخلت علی امس وانا فی بیت المرأة وکان امس یومها... فتزینت لی علی ان أتزین لها کما تزینت لی...:(4) دیروز نزد من آمدی در حالی که من، در خانة همسرم بودم و دیروز، روز او بود،... بدین جهت او خود را برای من آرایش کرده بود تا من نیز خود را برای او بیارایم.»
زراره گوید:
«امام باقر علیه السلام را دیدم که لباس زرد پوشیده بود. پس فرمود: إنّی تزوجت امرأة من
ص: 272
قریش:(1) من با زنی از قریش ازدواج کردهام.»
باری، بخشی از مشکلات اخلاقی و اختلافات خانوادگی که گاه به طلاق نیز منتهی میگردد، نتیجه عدم توجه به ظاهر و آراستگی آن است.
در بین جمع، آدمی باید خود را بیاراید. در سیرة رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
«ولقد کان یتجمّل لأصحابه فضلاً علی تجمّله لأهله:(2) آن حضرت، افزون بر آراستگی برای خانوادة خود، برای اصحابش نیز خود را می آراست.»
نیز در سیره امام رضا علیه السلام چنین آمده:
«اذا برز للناس تزّین لهم:(3) هنگامی که بین مردم حاضر میگردید، برای آنان خود را آراسته میکرد.»
چنان که در فصل پیش بیان گردید، در برابر دشمن، باید عزّت و اقتدار فرد و جامعه حفظ گردد. اگر مقدار یا کیفیت پایین مصرف کالایی که در معرض دید بیگانگان می باشد، موجب تحقیر و مخدوش شدن عزّت مؤمن گردد، بایستی به شکل مطلوب، تغییر یابد. امام کاظم علیه السلام فرمود:
«شما گروهی هستید که دشمنانی فراوان دارید. ای گروه شیعیان! مردم با شما دشمنی نمودند. بنابراین، تا آن جا که در توان دارید، در برابر آنان خود را بیارایید.»(4)
این عامل در مورد مسئولان و نیز سفرای کشور اسلامی در دیگر کشورها که پیوسته توسط رسانه های مختلف، در معرض دید جهانیان قرار میگیرند، نمودی فزونتر دارد و آنان بایستی در حدّ متعارف، ظواهر را حفظ نمایند و این، مشروط بر آن است که به حدّ
ص: 273
خود اکتفا شود و زمینة سوء استفاده را فراهم نیاورد.
بر آراستگی و زینت نمودن در اعیاد و مناسبتهای ویژه تأکید بیشتری شده است. برای نمونه، درمورد عید غدیر در روایتی از امام رضا علیه السلام چنین آمده است:
«...وهو یوم الزینة فمن تزین لیوم الغدیر، غفر الله له...:(1) و آن، روزِ زینت است، پس هر کس خود را برای روز غدیر زینت نماید، خداوند او را ببخشاید.»
در بارة مطلوبیت خوشبو نمودن خود در روز جمعه، پیشتر روایتی یاد گردید. در حدیثی دیگر نیز آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«قال لی حبیبی جبرئیل علیه السلام: تطیبّ یوماً ویوماً لا، ویوم الجمعة لابدّ منه ولاتترک له:(2) حبیبم جبرئیل علیه السلام به من گفت: یک روز خود را خوشبو کن و روزی دیگر، خیر، و[لی] روز جمعه، چارهای از آن نیست وآن را ترک منما.»
نیز فرمود:
«یا علی علیک بالطیب فی کلّ جمعة، فإنّه من سنتی، وتکتب لک حسناته مادام یوجد منک رائحته:(3) ای علی، برتو باد به بوی خوش در هر جمعه، چرا که این کار، سنت من است و تا زمانی که بوی آن از تو به مشام میرسد، برایت حسنات آن نوشته میشود.»
آراستن و خوشبو نمودن خود در مسجد و نیز هنگام عبادت نیز به طور ویژه تأکید شده است.
{یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد:(4) ای فرزندان آدم، جامه خود را در هر
ص: 274
نمازی برگیرید. }
پیشتر روایتی را در مورد فضلیت نماز خواندن با بوی خوش، یادکردیم. در روایتی دیگر آمده که امام حسن مجتبی علیه السلام هنگام نماز بهترین لباس خود را میپوشید و می فرمود:
«إنّ الله جمیل یحب الجمال فأتجمّل لربی وهو یقول: خذوا زینتکم عند کل مسجد فأحب أن البس أجمل ثیابی:(1) به راستی خداوند زیبا است [و] زیبایی را دوست دارد، پس خود را برای پروردگارم می آرایم در حالی که او می فرماید: زینت خویش را نزد هر مسجدی برگیرید. پس دوست دارم زیباترین لباسم را بپوشم.»
امام کاظم علیه السلام فرمود:
«کان یعرف موضع سجود ابی عبد الله علیه السلام بطیب ریحه:(2) محل سجود امام صادق علیه السلام از خوشبویش شناخته میشد.»
با تمام تأکیدهایی که بر آرایش و زینت رسیده، لیک این موضوع نیز، بسان موارد دیگر، حدّ و حدود و خط قرمزهایی دارد که بایستی رعایت گردد. محدودیت های آرایش، بر اساس آموزهای دینی، در موارد ذیل نمود مییابد:
تردیدی نیست که حفظ عفّت عمومی و پرهیز از تحریک جنس مخالف، از احکام و موازین الزامی دین اسلام است. ما پیشتر در این باره و نیز فلسفة این حکم، مطالبی را بیان داشتیم. بر اساس این اصل، هر نوعی آرایشی که جاذبههای جنسی فرد را نمایان ساخته و از لحاظ جنسی تحریک کننده باشد، ممنوع می باشد و پوشاندن آن لازم است. بدین جهت، قرآن کریم به صراحت از نمایاندن زینت زن جلو نامحرم و نمایش
ص: 275
آرایشها در حریم عمومی، منع فرموده است.(1)
روایاتی نیز برای نکته تصریح نمودهاند. از جمله: امام صادق علیه السلام فرمود:
«أیمّا امرأة تطیبت لغیر زوجها، لم تقبل منها صلاة حتّی تغتسل من طیبها، کغسلها من جنابتها:(2) هر زنی که خود را برای غیر همسرش خوشبو نماید، خداوند نماز او را نمی پذیرد تا وقتی که از این کارخود، غسل نماید، آنسآن که از جنابت خود غسل میکند.»
نیک روشن است که مقصود از «غیر همسر» در این گونه روایات، مردان نامحرم است و شامل محارم و زنان نمیشود، چه، قرآن کریم به صراحت، تمام افراد محرم را، استثنا نموده است.(3)
نیز فرمود:
«قال رسول الله صلی الله علیه و آله ایّ امرأة تطیبت وخرجت من بیتها فهی تلعن حتّی ترجع الی بیتها متی ما رجعت:(4) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر زنی که خود را خوشبو کند و از خانه اش بیرون رود، مورد لعنت است تا زمانی که به خانه خود برگردد، هر زمآن که برگردد.»
در حدیث معروف مناهی نیز آمده است:
«نهی أن تتزیّن لغیر زوجها، فإن فعلت کان حقّاً علی الله عزّوجل أن یحرقها بالنّار:(5) [پیامبر صلی الله علیه و آله ] از این که زن، خود را برای غیر همسرش آرایش کند، نهی نمود، [و فرمود:] اگر چنین کند، بر خداوند حق است او را با آتش بسوزاند.»
ص: 276
بر این اساس، آرایش و زینت زن، که همواره در معرض آسیبهای اجتماعی و نگاه نامحرمان است، ویژه حریم خصوصی و نیز جمعهایی است که صرفاً خانمها حضور دارند و در مورد شوهر، اهمیت فزونتری مییابد.
یاد کردنی است در روایتی که امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نموده چنین آمده است:
«طیب النساء ما ظهر لونه وخفی ریحه وطیب الرجال ما ظهر ریحه وخفی لونه:(1) بوی خوش زنان، چیزی است که رنگ آن آشکار، و بوی آن پنهان باشد و بوی خوش مردان چیزی است بویش آشکار و رنگش پنهان باشد.»
گویا مقصود آن است که بوی خوش زن به گونه ای پنهان باشد که با حضور او در جمع؛ دیگران را متأثر نسازد ولی در عین حال، نوعی زینت به شمار رود تا پنهان نمودنش با چادر و مانند آن از چشم نامحرم به راحتی صورت پذیرد.
لیک در مورد مردان، آشکار بودن زینت مطلوبیت کمتری دارد. برخی نیز گفته اند: مراد این است که وسیله آرایش و خوشبو نمودن مردان، در صورتشان قرار نگیرد تا همچون زنان، آرایش کرده جلوهگر شوند، ولی زنان، صورت خود را با آن، زینت دهند و به گونة مختصر، خوشبو سازند.(2)
روشن است که این حکم درمورد زنان، هنگام خروج از منزل و شرکت در جمع است،(3) ولی نزد شوهرش، خود را کاملاً خوشبو سازد.(4)
ص: 277
افراط و زیاده روی، درآرایش و زینت نیز، بسان هر کاری دیگر، ناپسند است. آن چه در روایات پیش گفته در مورد آرایش زنان-به طور مطلق- وجود داشت نیز، حدّی متعارف و حتّی گاه حداقل بود. ولی آن چه اکنون در بسیاری از جوامع و افراد مشاهده میگردد، افراط در خرید لوازم آرایشی و زینتی و زیاده روی در پرداختن به خود است که گاه به حدّ خود پرستی و غفلت از امور مهم تر در زندگی و به ویژه بی توجهی به زیباییهای معنوی و آراستگی روحی و اخلاقی نیز رسیده و خود به عاملی برای گسترش مفاسد اخلاقی و اجتماعی تبدیل شده است.(1)
قرآن، در اشارتی، از غوطهور بودن در زینتها و آرایشها، نکوهش فرموده است.
{أوَمَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ:(2) آیا کسی [را شریک خدا می کنند] که در زر و زیور پرورش یافته و در [هنگام] مجادله، بیانش غیر روشن است؟}
زینت وآرایش، نباید وسیلهای برای فخر فروشی و تحقیر دیگران قرار گیرد. ما در مجالی دیگر گفتهایم که هرگونه مصرفی به این هدف، ممنوع است. قرآن کریم در خصوص بحث کنونی، از قارون، که غرق در زینت و زیور خود، به فخر فروشی و خود نمایی میپرادخت، به بدی یاد فرموده است.
{إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ... فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ:(3) قارون از قوم موسی بود و بر آنان ستم کرد... پس [قارون] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد. }
نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«...ومن لبس ثوباً فاختال فیه خسف الله به من شفیر جهنّم...:(4) هرکه جامه ای
ص: 278
بپوشد و به آن، فخر بفروشد، خداوند او را از لبه دوزخ [به قعر آن] فرو خواهد برد.»
پیشتر گفتهایم که زینت کردن به طلا، برای خصوص مردان، ممنوع میباشد.
به هنگام مصیبت و مجلس عزا نیز آرایش نمودن، نامطلوب دانسته شده است. روزی امیر مؤمنان علیه السلام در پاسخ کسی که پرسید:
«چرا خضاب نکردهای؟ فرمود: الخضاب زینه ونحن قوم فی مصیبة:(1) رنگ [کردن مو، نوعی] زینت است در حالی که ما، گروهی مصیبت زده هستیم.»
از بُعد اقتصادی و هزینه نمودن برای لوازم آرایش و زینت، با آن که اصل چنین هزینه ای مطلوبیت دارد و حتّی بر مرد لازم است هزینههای آرایش همسر خود را فراهم آورد، لیک در این باره نیز بایستی حدّ متعارف در نظر گرفته شود.(2) از مهم ترین معیارها در این باره، تناسب درآمد با هزینهها و اولویت بندی بین مصارف گوناگون است.(3) بنابراین خانوادهای که از تأمین نیازهای ضروری خود، همچون تغذیه یا اجارة مسکن ناتوانند، نمیتوانند پول زیادی را برای خرید لوازم آرایشی و زینتی تخصیص دهند. به همین جهت، در روایتی که پیشتر به بخشی از آن اشاره کردیم، امام صادق علیه السلام دارا بودن لباسهای فراوان مرغوب و زینتی را، صرفاً برای فرد توانگر و پر درآمد تجویز فرمود و به آیه فوق، استناد نمود.(4)
ص: 279
نیاز به حاملهای انرژی همچون بنزین، گاز، گازوئیل و برق از نیازهای اساسی آدمی به شمار میرود و مصرف بهینه آن، تأثیرات شگرفی بر اقتصاد فرد و جامعه و نیز صیانت از محیط زیست دارد. برقی بودن بسیاری از وسائل خانه و نیز تجهیزات شهری و وسایل نقلیه امروزی و در مجموع گره خوردن بسیاری از مسائل با حامل های انرژی، به گونهای است که مصرف آنها را گریز ناپذیر ساخته و زندگی بدون آنها را بسیار دشوار و در شرایطی، ناممکن نموده است.
از سوی دیگر، غالب حاملهای انرژی، از منابع تجدید ناپذیر بوده و یا متکی به آنها هستند و با خالی شدن ذخایر، دست کم صدها سال امکان جایگزینی آنها وجود ندارد. بدین جهت، منابعی همچون نفت و گاز، جزء سرمایههای ملّی به شمار میروند و به همة نسل ها تعلقّ دارند.
از سوی سوم، مصرف بیرویه سوختهای فسیلی، صدمات جبران ناپذیری به محیط زیست وارد می سازد. آلوده ساختن هوا، و به ویژه افزایش گازهای گلخانه ای، ضمن صدمه زدن به جو زمین و دگرگون ساختن شرایط حیات در آن، خود موجب بروز انواع بیماری ها برای افراد، بویژه در شهرهای بزرگ و صنعتی میشود.
و سرانجام از سوی چهارم، استخراج، فراوری و آماده سازی حاملهای انرژی و انتقال آنها به مصرف کننده، هزینههای هنگفتی دارد که به ویژه در کشوری مانند کشور ما، بار اصلی آن بردوش دولت و بیت المال است، به گونهای که کمترین انحرافی در الگوی مصرف عمومی، در مجموع، ارقام بالایی از اسراف و هدر دادن این سرمایهها را، موجب میگردد.
بدین جهت، ارائه الگوی مصرف صحیح توسط نهادهای مسئول در هر بخش و تبیین راهکارهای مؤثر برای جلوگیری از مصرف نادرست و هدر دادن انرژی، در کنار فرهنگ سازی برای رعایت این الگو از سوی همه مردم، یک ضرورت است.
ص: 280
از دیدگاه آموزه های دینی، توجه به نکات ذیل در مصرف انرژی، میتواند الگوی مصرف فرد مسلمان را مشخص سازد.
بسان دیگر مواد مصرفی، هر گونه تبذیر و هدر دادن انرژی، ممنوع بوده و حرمت شرعی دارد.(1) برای مثال، هنگام شب که همة افراد خانواده در یک اتاق هستند، روشن بودن چراغ دیگر اتاقها، نوعی تبذیر است. نیز روشن بودن بخاری دیگر اتاق ها در زمستان و سایر وسایل نیازمند انرژی، که نیازی به آنها نباشد.
امام کاظم علیه السلام به نقل از حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«خَمس تذهب ضیاعاً: سراج تقده فی الشمس... والضوء لاینتفع به:(2) پنج چیز ضایع می گردد، چراغی که آن را در [نور] خورشید برافروزی... و نور که از آن استفاده نشود.»
روشن است که مصداق ها پیوسته در تغییرند و پیام ها، ثابت.
زیاده روی در مصرف نیز، اسراف به شمار می رود و ممنوعیت مییابد.(3) برای مثال، اتاقی که با دو عدد چراغ برق به طور مطلوب و کافی روشن میشود یا با درجة حرارت خاصی در زمستان گرم میباشد، مصرف بیشتر از آن، اسراف بوده و نمیتوان آن را به بهانة «مصرف کردن» توجیه نمود.
با این حال، در دو مورد روایاتی وجود دارد که برخی، جواز مصرف انرژی را در آن دو، بدون وجود نیاز ظاهری، استنباط کرده اند:
نخست: در خصوص روشن نگه داشتن روشنایی مساجد، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت
ص: 281
شده که فرمود:
«من اسرج فی مسجد من مساجد الله سراجاً لم تزل الملائکة وحملة العرش یستغفرون له مادام فی ذلک المسجد ضوء من السراج:(1) هر که در مسجدی از مساجد خداوند چراغی بیافروزد، فرشتگان و حاملان عرش پیوسته برایش طلب مغفرت کنند، تا هنگامی که پرتوی چراغ در آن مسجد باشد.»
یکی از فقیهان گوید:
«بر اساس ظاهر این روایت، در مشروعیت روشن کردن چراغ مسجد، رفت و آمد نمازگزاران به آن و حتّی امکان آن، شرط نیست.»(2)
او سپس میگوید:
«نهی از اسراف با این حکم منافاتی ندارد، چرا که در مستحبات، تسامح صورت می گیرد.»
لیک به نظر میرسد این روایت، نمیتواند استثنایی از حکم نهی از اسراف تلقی گردد. چرا که از یکسو، ادلّه حرمت اسراف غیر قابل تخصیص بوده و با خبری واحد، استثنا نمی پذیرد. از سوی دیگر، نهی از اسراف، حکمی تحریمی است و هیچ گاه در مقام تعارض یا تزاحم حرمت و استحباب، جانب استحباب مقدم نمی شود. بنابراین، تسامح در ادلة مستحباب که در سخن فقیه پیش گفته مطرح گردید، نمی تواند کاری مورد نهی را تبدیل به مستحب نماید.
بر این اساس، روایت یاد شده، به قرینه نهی هم جانبه از اسراف، یا ویژة زمانی است که کسی از آن استفاده نماید. چه، در آن زمان مساجد به طور معمول در طول شب یا دست کم ساعات اوّلیه شب، باز بوده -و حتّی در دورة پیامبر صلی الله علیه و آله گاه فاقد درب و حفاظ بوده است- و چراغ، مورد استفاده نمازگزارن قرار می گرفته است و یا صرف روشن نگه داشتن چراغی در سمت بیرونی مسجد، تا زنده بودن مساجد را در چشم
ص: 282
رهگذران تداعی نماید که خود، نوعی تعظیم شعائر است، و نه روشن نگه داشتن تمامی چراغ های مسجدی که درب آن بسته است، به ویژه آن که غالب مساجد، چراغهای فراوان و گاه پر مصرفی دارند و ساعات اوّلیه شب نیز، ساعات اوج مصرف بوده و هرگونه استفاده نابجا، امکان محرومیت افرادی دیگر از این نعمت را قوّت میدهد.
همچنین، میتوان چراغانی محدود بیرون مسجد را با چراغ هایی کم مصرف، در شب های ویژه و اعیاد، نوعی تعظیم شعایر تلقی نمود و آن را در ساعاتی از شب تجویز کرد.
دوم: هرگاه کسی شب هنگام از دنیا برود، شماری از فقیهان، روشن نمودن چراغی را تا صبح در آن مکان، مستحب دانستهاند.(1) این حکم، برگرفته از روایتی است که می گوید: هنگام رحلت امام باقر علیه السلام، حضرت صادق علیه السلام فرمان داد در خانهای که پدرشان سکونت داشت؛ چراغی برافروزند و امام کاظم علیه السلام نیز در رحلت امام صادق علیه السلام چنین کاری را انجام داد.(2)
این روایت، در صورت صحت،(3) ممکن است ناظر به جنبه های روانی باشد تا با مرگ فرد، بلافاصله خانه او به تاریکی نگراید و از تاثیرات منفی آن بر بازماندگان نیز بکاهد. به هر حال، به معنای روشن نمودن چراغ های فراوان و تجویز اسراف نیست. چه، تامین بعد روانی یادشده -بدون زیاده روی- خود تأمین یک نیاز به شمار می رود.
بدین سان، به نظر میرسد ممنوعیت اسراف در حاملهای انرژی، بسان دیگر موارد، فراگیر بوده، و هیچ گونه مورد استثنایی ندارد.
به هرحال، بستن حجله به یاد میتّ و روشن نگاه داشتن چراغ به این منظور، به طور قطع فاقد مبنای شرعی بوده و ضمن آن که نوعی اسراف است، سودی نیز به حال میت
ص: 283
ندارد.(1)
یاد کردنی است بخش فراوانی از اتلاف انرژی در کشورما، ناشی از ساخت غیر استاندارد منازل، خودروها و وسایل پر مصرف است که درجای خود بدان می پردازیم.
همان گونه که هدر دادن و اسراف حاملهای انرژی، ممنوع است، مصرف کمتر از حدّ نیاز آن نیز، نکوهیده و نامطلوب میباشد. برای نمونه، مطالعه در شب، نیازمند نور کافی است تا به چشمها زیانی نرسد. در چنین موقعیتی، استفاده از نور ضعیف، زیانبار بوده و خود، خروج از الگوی مصرف است.
روشن است که این مهم، با توجه به شرایط محیط و نوع نیاز فرد، متفاوت می گردد. روایات ذیل، بر همین اساس تحلیل می شود.
امام رضا علیه السلام فرمود:
«إسراجُ السراج قبل أن تغیب الشمسُ ینفی الفقر:(2) روشن نمودن چراغ پیش از غروب خورشید، فقر را از بین میبرد.»
نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
«...إنّ السراج قبل مغیب الشمس ینفی الفقر ویزید فی الرزق:(3) برافروختن چراغ پیش از غروب آفتاب، موجب از بین رفتن فقر و افزایش روزی است.»
بنابراین، روشن نکردن چراغ تا تاریکی مطلق، نوعی تفریط در مصرف و گاه ناشی از بخل و خستّ بود و نامطلوب است.
از دیدگاه آموزههای دینی، حفظ سلامتی فرد و مقابله با بیماریها، بر دو اصل مبتنی
ص: 284
است:
نخست: آن که پیشگیری مقدم بر درمان است و دوم این که هنگام نیاز به درمان نیز، مصرف حداقل دارو و استفاده از خوراکیهای مفید به جای دارو، مورد تأکید است.
در مورد اصل نخست: روایات فراوانی پیرامون حفظ نظافت و پاکی بدن و محیط وارد شده که به بخشهایی از آنها، اشاره میکنیم.
قرآن کریم به این مهم سفارش فرموده است:
{إِنَّ اللَّهَ... یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ:(1) خداوند... پاکیزگان را دوست می دارد.}
{وَثِیابَکَ فَطَهِّر:(2) و لباس خویشتن را پاک کن.}
{وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً:(3) و از آسمان، آبی پاک و پاک کننده فرود آوردیم.}
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«النظافة من الإیمان والإیمان وصاحبه فی الجنة:(4) نظافت، از ایمان است و ایمان و صاحبش در بهشت اند.»
و فرمود:
«تنظفوا بکل ما استطعتم فإنّ الله تعالی بنی الإسلام علی النظافة ولن یدخل الجنة إلاّ کل نظیف:(5) به هر آن چه میتوانید، نظافت نمایید، چه، خدای تعالی اسلام را بر
ص: 285
نظافت بنا کرد و جز فرد پاکیزه، وارد بهشت نشود.»
نیز:
«بئس العبد القاذورة:(1) بد بندهای است شخص آلوده.»
همچنین، آن حضرت مردی ژولیده را با لباسی کثیف مشاهده نمود، پس فرمود:
«من الدین المتعة واظهار النعمة:(2) بهرهمندی [از نعمت ها] و نمایاندن نعمت، جزء دین است.»
و فرمود:
«من اتخذ ثوبا فلینظفه:(3) هر کس لباسی برمیگیرد، باید آن را تمییز نماید.»
امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
«النظیف من الثیاب یذهب الهَمَّ والحزن:(4) لباس تمیز، دلگیری و اندوه را برطرف می سازد [و برای آدمی نشاط انگیز است].»
امام کاظم علیه السلام فرمود:
«من اخلاق الأنبیاء التنظف:(5) پاکیزگی از اخلاق پیامبران است.»
در روایات، بر پوشیدن لباس سفید نیز تأکید شده چرا که پاکتر و پاکیزهتر است: «فانّه اطیب واطهر»(6) و چرک و آلودگی اندک را نیز نشان می دهد. در برخی روایات همچنین، یکی از علت های واجب شدن غسل جنابت، نظافت و تطهیر بدن اعلام شده است.(7)
ص: 286
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«نعم البیت الحمام یذکرّ النار ویذهب بالدرن:(1) حمام خوب خانهای است، [چه،] آتش دوزخ را به یاد میآورد و آلودگی را برطرف می سازد.
روایات متعددی نیز وجود دارد که بر استحمام به صورت روز در میان تاکید کرده و از استحمام روزانه، نهی نمودهاند.(2) لیک با توجه به تعبّدی نبودن این کار، میتوان گفت تعیین میزان یاد شده، بسته به شرایط محیطی و نوع کار در آن زمان بوده و در شرایط آب و هوایی متفاوت و شغلهای گوناگون و دیگر متغیرّها، میزان آن نیز تغییر مییابد. بنابراین، هدف آن است که آدمی پیوسته تمیز باشد و خصوص روز در میان بودن آن، تعبّدی ندارد.
در این باره، روایاتی فراوان(3) رسیده است که برای نمونه، حدیثی را یاد میکنیم.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«السنة فی النورة فی کل خمسة عشر یوماً فان اتت علیک عشرون یوماً ولیس عندک فاستقرض...:(4) در مورد پودر نظافت [و زدودن موهای زائد بدن ]، سنت [:مستحب] آن است که در هر پانزده روز، صورت پذیرد. پس اگر بیست روز برتو گذشت وآن را در اختیار نداشتی، قرض نما...»
بر این اساس، اصل این کار، مستحب مؤکّد است و میزان آن، هر پانزده تا بیست روز یکبار بوده و با گذشت چهل روز، تاکید بیشتری می یابد. هر چند بر اساس روایاتی متعدد، انجام این کار، حتّی در فاصله اندکی همچون سه روز نیز، مطلوب دانسته شده
ص: 287
چرا که موجب پاکی و تمیزی است.(1)
{وَعَهِدْنا إِلی إِبْراهیمَ وَإِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَالْعاکِفینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُود:(2) و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.}
روایات متعددی، بر پاکیزه نگهداشتن محیط زندگی و خانه، تأکید کردهاند.
برای نمونه، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«لاتبیتوا القمامة فی بیوتکم وأخرجوها نهاراً فانّها مقعد الشیطان:(3) خاکروبه [و زباله] را شبها در خانه نگه ندارید وآن را روز از خانه بیرون ببرید، زیرا خاکروبه، جایگاه شیطان است.»
از آن جا که واژه شیطان، نامی عام برای هر موجود موذی میباشد،(4) به نظر میرسد مقصود از شیطان در این گونه روایات، میکروب باشد.
امام باقر علیه السلام فرمود:
«کَنس البیت ینفی الفقر:(5) جارو کردن خانه فقر را از بین میبرد.»
و امام صادق علیه السلام فرمود:
«غسل الاناء وکسح الفناء مجلبة للرزق:(6) شستن ظرف و جارو کردن جلو در، رزق و روزی را [به سمت آدمی] جلب میکند.»
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
ص: 288
«لاتؤوا التراب خلف الباب فانه مأوی الشیاطین:(1) خاک روبهها را پشت در نریزید، چرا که جایگاه شیطانها میشود.»
روایات متعددی در مورد مسواک زدن، خلال دندان و پاکیزه نگهداشتن آن، وجود دارد. از جمله: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«لولا أن اشق علی أمتی، لأمرتهم بالسواک مع کل صلاة:(2) اگر بر امتم دشواری ایجاد نمی کرد به آنان فرمان می دادم با هر نمازی، مسواک نمایند.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله کان یتخلل وهو یطیب الفم:(3) به راستی رسول خدا صلی الله علیه و آله خلال [دندان] می نمود و این کار، دهان را خوشبو می کند.»
«کان رسول الله صلی الله علیه و آله یستاک بالاراک:(4) رسول خدا صلی الله علیه و آله با چوب اراک مسواک میزد.»
نیک روشن است که مطلوبیت مسواک نمودن، اختصاص به چوب اراک ندارد. بلکه هدف، تمیز نگهداشتن دهان و دندان است. از این روی، در روایتی دیگر، بجای چوب اراک، چوب زیتون آمده است.(5)
در مورد اصل دوم، یعنی درمان نیز، تأکید روایات از یک سو بر پرهیز از مصرف دارو تا حدّ ممکن است. امام صادق علیه السلام فرمود:
«اجتنب الدواء ما احتمل بدنک الداء:(6) تا جایی که بدنت درد را تحمل می کند، از مصرف دارو پرهیز کن.»
ص: 289
این بدان روست که داروها، به طور معمول عوارضی جانبی دارند و مصرف بی رویّه آنها، خود برای بدن زیانبار میباشد. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«شرب الدواء للجسد کالصابون للثوب، ینقیه ولکن یخلقه:(1) نوشیدن دارو برای بدن، همچون صابون برای لباس است که آن تمیز میکند، ولی سبب کهنگی و مندرس شدن آن [نیز] میشود.»
در عین حال، مراجعه به پزشک و استفاده از دارو به هنگام نیاز و ضرورت، لازم دانسته شده و تأکید شده که فرد مؤمن، نباید به بهانة شفا دهنده بودن خدا یا تکیه بر دعا، از اسباب طبیعی همچون دارو و درمان، دوری کند. امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّ نبیاً من انبیاء الله مرض، فقال: لا اتداوی حتّی یکون الذی امرضنی هو الذی یشفینی، فأوحی الله الیه: لا اشفیک حتّی تتداوی فإنّ الشفاء منی:(2) پیامبری از پیامبران الهی بیمار شد، پس گفت: خود را مداوا نمی کنم تا همو که بیمارم کرده، شفایم دهد. در این هنگام خداوند به او وحی فرمود: تا خود را مداوا نکنی، شفایت ندهم، زیرا شفا [با دارو نیز] از من است.»
به دیگر سخن، شفای هردردی به دست خداست، لیک او در مواردی، به سببی معنوی همچون دعا و در مواردی با اسباب طبیعی همچون دارو، بیمار را شفا می دهد، و هیچگاه دعا و عناصر معنوی، جایگزین اسباب طبیعی نمیگردد.(3)
و از سوی دیگر، بر استفاده از خوارکیها و میوههای مفید بجای دارو، تأکید نمودهاند. برای نمونه، امام صادق علیه السلام فرمود:
«اطعموا محمومیکم التفاح، فما من شیئ انفع من التفاح:(4) به تبداران خود سیب بخورانید، چه، هیچ چیز سودمندتر از سیب نیست.»
در روایتی دیگر، امام علیه السلام در بارة تب فرمود:
ص: 290
«انّا اهل بیت لانتداوی إلاّ بافاضه الماء البارد یصبّ علینا و اکل التفاح:(1) ما اهل بیت، جز به آب سرد که بر ما ریخته می شود و خوردن سیب، درمان نمیکنیم.»
نیز در روایاتی دیگر، خوردن کباب، دوای کم خونی و ضعف بدن بیان گردیده است.(2) نیک روشن است که در این گونه روایات، مقصود از دارو، مفید بودن می باشد. یعنی با مصرف این گونه مواد غذایی، بهبودی به صورت تدریجی حاصل میشود تا فرد در حدّ امکان، به داروهای مصطلح مراجعه ننماید.(3) در روایات فراوان دیگری نیز، خواص میوهها و غذاها بیان شده که خود، جنبه پیشگیری دارد.(4)
از بعُد اقتصادی، تهیه لوازم بهداشتی و نیز مخارج دارو و درمان به هنگام نیاز، همچنین آب، در حدّ متعارف و نیاز و به دور از افراط و تفریط، بخشی از هزینههای فرد را به خود ویژه میسازد.
در الگوی مصرف فرد مسلمان، هزینههایی نیز به مصارف عبادی ویژه میگردد. چه، برخی از عبادات، به طور کامل، واجب مالی میباشند، چونان زکات و خمس، و برخی دیگر، گرچه اصالتاً واجب بدنی اند، لیک نیازمند هزینه نمودن برای تهیه مقدمات یا پارهای از اجزاء آن است، مانند وضو و غسل که نیازمند تهیه آب و حج که نیازمند صرف هزینهای برای رساندن خود به مکه، مخارج سفر و قربانی است. بر این اساس، به طور طبیعی الگوی مصرف مسلمان، تفاوتهایی با فرد غیر مسلمان دارد.
اکنون پارهای از این موارد را به اختصار برمیرسیم:
ص: 291
نیک روشن است که انجام این دو عمل عبادی، نیازمند مصرف آب میباشد. در روایات، به طور مشخص الگوی مصرف آب جهت انجام وضو و غسل بیان شده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«الوضوء مدّ والغسل صاع، وسیأتی اقوام بعدی یستقلّون ذلک، فأولئک علی خلاف سنتی والثابت علی سنتی معی فی حظیرة القدس:(1) وضو [با] یک مدّ آب و غسل [با] یک صاع، [شدنی] است، و به زودی پس از من، گروهی خواهند آمد که این مقدار را اندک میشمرند، اینان بر خلاف سنت من هستند، و کسانی که بر سنت من ثابت قدم باشند، همراه من در بهشت خواهند بود.»
بر این اساس، میزان آب مصرفی برای وضو گرفتن، یک مدّ معادل حدود 750 گرم و کمتر از یک لیتر، و برای غسل، یک صاع معادل حدود 3 کیلوگرم(2) می باشد.(3)
فقیهان نیز، بر پایه این گونه روایات، بر استحباب اکتفا به این مقدار آب برای وضو و غسل، تاکید کرده اند.(4)
از سویی دیگر، روایاتی بر وضوی شاداب تأکید کردهاند تا از کوتاهی و تفریط، و مصرف کمتر از میزان مطلوب در این عبادت، پرهیز دهند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ص: 292
«من اسبغ وضوءه واحسن صلاته وادّی زکاة ماله وکفّ غضبه وسجن لسانه واستغفر لذنبه وادّی النصیحة لاهل بیت نبیه، فقد استکمل حقائق الإیمان وأبواب الجنّة مفتحة له:(1) هرکس وضوی خود را شاداب بگیرد، و نمازش را به نیکی بجای آورد و زکات مالش را بپردازد، خشم خویش را باز دارد و زبانش را کنترل نماید و برای گناهش استغفار کند و خیر خواه خاندان پیامبرش باشد، به طور قطع حقایق ایمان را به کمال رسانیده و درب های بهشت بر رویش باز خواهد بود.»
فقیهان تصریح کردهاند که مقصود از «اسباغ وضو»، انجام مستحبات آن مانند شستن دستها پیش از وضو، مضمضه و استنشاق می باشد که با یک مدّ آب، شدنی است.(2) به دیگر سخن، فرد می تواند همین مقدار آب را به نیکی استفاده کند و تمام اعضای وضو را، شاداب شستشو دهد و مستحباب آن را نیز، بجای آورد.
بر این اساس، هم مصرف زیاد آب و اسراف در وضو و غسل، نامطلوب است، هم تفریط و کاستن از مقدار لازم. در روایتی چنین آمده است:
«إنّ لله ملکا یکتب سرف الوضوء کما یکتب عدوانه:(3) به راستی خدای را فرشتهای است که اسراف در وضو را می نویسد، چنان که تجاوز از حدّ را مینویسد.»(4)
باری، بیشترین اسرافی که در وضو و غسل صورت میپذیرد، ناشی از هدر دادن آب است. نبستن شیر آب در بین وضو و هنگام مسح، مصرف زیاد آب هنگام غسل بر اثر وسواس یا ندانستن شیوة صحیح غسل و نیز سردوشهای نامناسب در حمّام، از جملة این موارد است.
از سوی دیگر، در شریعت اسلام، غسلهای مستحبی متعددی وجود دارد، از جمله
ص: 293
غسل جمعه که از مستحبات مورد تأکید(1) میباشد به گونهای که قضای آن در روز شنبه و نیز انجام آن در روز پنجشنبه و پیش از موعد اصلی، برای کسی که امکان دسترسی به آب در روز جمعه را ندارد نیز، مستحب به شمار رفته است.(2)
حال اگر شخصی، مبتلا به وسواس باشد و در نتیجه، آب فراوانی به هنگام غسل کردن، مصرف نماید، یا این که در شرایط کمبود آب، مصرف زیاد توسط شخصی موجب قطع آب و محرومیت دیگران گردد و آنان را از نعمت آب، محروم سازد، آیا چنین استفاده ای فضلیت و مطلوبیت دارد؟ نیک روشن است هم اسراف آب حرمت شرعی دارد و هم محروم ساختن دیگران از مصارف ضروری، با مصرفی غیر ضرور. از سوی دیگر، در تزاحم مستحبات و محّرمات به طور قطع جانب حرمت مقدم است. باری، برنامه ریزی برای یکی ساختن استحمام برای نظافت با انجام غسل های مستحبی راهکاری مناسب به نظر می رسد.
برهر فرد مسلمان در طول زندگی، انجام یکبار حج به اصل شریعت واجب می باشد، مشروط بر آن که مستطیع بوده و هزینههای سفر حج و نیز هزینة خانوادهاش در هنگام مسافرت را دارا باشد.(3) این واجب، از چنان اهمیتی برخوردار است که به تصریح روایات، اگر مردم آن را ترک گفته و دور کعبه خالی شود، عذاب نازل گردد و مهلتی
ص: 294
به آنان داده نشود.(1) حتّی بر حاکم لازم است در این صورت، افرادی را با هزینة بیت المال به مکه بفرستد.(2)
از سوی دیگر، روایات فراوانی بر مطلوبیت حجّ مستحبی تأکید نموده و پاداش های فراوانی را برای آن برشمردهاند.(3)
چنان که در مورد زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر امامان علیهم السلام و اولیای الهی نیز، به ویژه زیارت امام حسین علیه السلام و امام رضا علیه السلام، روایات فراوانی وجود دارد.(4)
نیک روشن است که انجام حج و زیارتْ نیازمند صرف هزینه و تأمین مخارجی است که با رعایت اصل اولویت، در تخصیص درآمدِ فرد مسلمان، لحاظ میگردد؛ به این معنا که بر فرد مستطیع، انجام حج، واجب فوری است و بدین جهت، تأمین هزینه های آن، بر دیگر مخارج، اولویت دارد، لیک حج مستحبی و زیارات، به دلیل استحبابی بودن، در اولویت نخست نبوده و پس از تأمین نیازهای اساسی وی و خانواده اش مورد توجه قرار میگیرند.
روایات نیز تأکیدی ویژه بر آن نموده اند.(1) برای نمونه، امام صادق علیه السلام فرمود:
«...ولکن الله عزّوجل فرض فی أموال الاغنیاء حقوقاً غیر الزکاة... علی قدر طاقته وسعة ماله فیؤدی... إن شاء فی کل یوم وإن شاء فی کل جمعة وإن شاء فی کل شهر:(2) لکن خداوند عزّوجل در داراییهای توانگران به جز زکات، حقوقی دیگر واجب و مقرر کرده... به اندازه توان و وسعت مالی که دارد... بسته به میل خودش هر روز یا هر جمعه یا هر ماه بپردازد.» بر این اساس، انفاق مورد بحث، ویژه زکات نیست.
همچنین در روایاتی فراوان، بر استحباب وقف کردن در راه خدا و پاداش های پیوسته و جاری آن تاکید شده است.(3)
با توجه به نکات پیش گفته مبنی بر مطلوبیت حج مستحبی و عمره و نیز انفاق و کمک به محرومان، اکنون این پرسش مطرح است که کدامیک از این دو، فضلیتی بیشتر و اولویت دارد. نیک روشن است که انجام حج واجب برای مستطیع، نه صرف اولویت و فضیلت، که حکمی الزامی است. چنان که در نقطة مقابل، ثبت نام حج واجب برای غیر مستطیع، لزومی نداشته بلکه در صورتی که هنگام اعزام، مستطیع نباشد، حج واجب خود را بجای نیاورده و در صورتی که در سالهای بعد مستطیع شود، باید دوباره حج گذارد.(4)
لیک در خصوص اولویت حج مستحبی و عمره بر صدقه یا برعکس، روایات مربوطه، در نگاه نخست گوناگون و ناسازگار مینماید. از یکسو، روایاتی چند، بر اولویت حج مستحبی برصدقه دادن، تصریح نمودهاند.
ص: 296
امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود روایت نموده که:
«عربی بیابان نشین نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، من به آهنگ حج، بیرون آمدم، ولی حج از من فوت شد، درحالی که من، مردی پولدار هستم. پس به من فرمان ده در اموال خود کاری انجام دهم که به سبب آن، پاداش حج گذار را دریابم. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله به کوه ابوقبیس توجه نموده فرمود: لو أن اباقبیس لک زنته ذهبة حمراء انفقته فی سبیل الله ما بلغت ما بلغ الحاج:(1) اگر به مقدار کوه ابوقبیس طلای سرخ داشته باشی و آن را در راه خدا انفاق نمایی، به پاداش حاجی نخواهی رسید. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله به تفصیل پاداش هایی را برای اعمال حج، از جمله طواف، سعی، وقوف در عرفه و رمی جمرات، بیان فرمود.(2)
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است:
«صلاة فریضة خیر من عشرین حجة، وحجّة خیر من بیت مملوّ من ذهب یتصدقّ منه حتّی یفنی:(3) نمازی واجب، بهتر از بیست حج است و یک حج، بهتر از خانهای پر از طلا است که صدقه داده شود، به گونهای که چیزی از آن باقی نماند.»
از سوی دیگر، برخی روایات، به صراحت بر افضل بودن کمک مالی به محرومان، نسبت به حجّ مستحبی، تأکید نمودهاند:
امام باقر علیه السلام فرمود:
«والله لإنْ أحج حجة احبّ الیّ من أن أعتق رقبة ورقبة ومثلها ومثلها حتّی بلغ عشراً ومثلها ومثلها حتّی بلغ السبعین، ولإنْ أعول اهل بیت من المسلمین أسدّ جوعتهم واکسو عورتهم فأکف وجوههم عن الناس احبّ الیّ من أن احج حجة وحجة ومثلها ومثلها حتّی بلغ عشراً ومثلها ومثلها حتّی بلغ السبعین:(4) به خدا سوگند حجیّ بجای آورم نزد من محبوبتر است از این که بندهای آزاد کنم و بندهای و
ص: 297
بندهای دیگر، تا به ده عدد رسد و شماری دیگر تا به هفتاد رسد. این که خانوار مسلمانی را تحت تکفّل درآورم، گرسنگیشان را بر طرف سازم و بر آنان لباس بپوشانم به گونهای که آبرویشان را نزد مردم حفظ کنم، نزد من محبوبتر است از این که حجیّ گذارم و حجی دیگر، تا به ده رسد و ده تای دیگر و شماری دیگر تا به هفتاد عدد رسد.»
در تحلیل این روایات و پاسخ به پرسش یاد شده، چند نکته یادکردنی است.
نخست آن که نیک روشن است جمع بین هر دو در صورت امکان، فضیلتی فزونتر دارد، چه، هر دو از اعمال شایسته و مورد سفارش میباشند. یکی از یاران امام صادق علیه السلام گوید:
«به امام عرض کردم: حجّ فضیلت بیشتری دارد یا صدقه؟ حضرت سه بار فرمود: ما احسن الصدقة: چقدر صدقه خوب است. عرض کردم: آری، ولی کدامیک بهتر است؟ فرمود چه چیزی مانع هر یک از شما میشود که هم حج گذارد و هم صدقه دهد؟ گفتم: مال او برای هر دو کافی نیست و گنجایش آنها را ندارد. فرمود: هرگاه خواست ده درهم در راه حج هزینه نماید، [بجای آن] پنج درهم هزینه کند و پنج درهم را صدقه دهد، یا آن که مقداری در هزینههای حجّ خود صرفهجویی نماید وآن چه را از این راه بدست می آورد، صدقه دهد، چرا که در این کار، پاداش خواهد داشت...»(1)
دوم این که هر چند روایات افضل بودن حج، فزونتر است،(2) لیک از یکسو بیشتر این روایات، صراحت یا ظهور در «حجّ مستحب» دارند، نه «عمره». از جمله روایت پیش گفته که سخن از وقوف در عرفه و رمی جمرات به میان آورده بود. نیک روشن است که در زمان ما، شرایط متفاوت بوده و هم اکنون که به دلیل فراوانی داوطلبان، نوبت حج به چندین سال افزایش یافته است، ثبت نام برای حج مستحبی موجب تأخیر افتادن
ص: 298
حج واجب افراد مستطیع میشود و بسیاری از آنان، حتّی مجال آن را نیافته و مرگشان فرا میرسد. بدین جهت افضل بودن چنین حجّی، بعید به نظر میرسد. ضمن آن که برخی از روایاتی که صاحب وسائل، در این باب یاد کرده، اصولاً مربوط به حج واجب است. برای مثال، در روایتی در پاسخ به این سؤال که زنی وصیت نموده پولی از او را در حج یا به عنوان صدقه به فقرا از فرزندان فاطمه قرار دهند، هر کدام که افضل باشد. حضرت فرمود:
«اگر حج او، واجب است، آن را در حج قرار دهند نزد من محبوبتر است تا تقسیم آن بین فرزندان نیازمند فاطمهõ.»(1)
و از سوی دیگر، به نظر میرسد دلیل عمده تأکید فراوان بر حج مستحبی در برابر صدقه، دشوار بودن و مشقتهای فراوانی است که حج به ویژه در آن زمان داشته است و بسیاری از ثروتمندان ترجیح میدادند پولی هر چند زیاد به عنوان صدقه بدهند و پاداش حج را در یابند. بدین جهت امام علیه السلام بر اهمیت حج تأکید نمودند تا هم بر واجبات بدنی در قبال واجبات مالی تأکید شود و هم با این گونه رفتارها، حج به کلّی تعطیل نگردد. این نکته در برخی روایات اشاره شده است: امام صادق علیه السلام در پاسخ فردی که میپنداشت آزاد کردن برده بهتر از حج است، فرمود:
«در کدام [آزاد کردن] بردهای، طواف خانه، سعی بین صفا و مروه، وقوف در عرفه، تراشیدن سر و رمی جمرات وجود دارد؟ و اگر چنین بود، بی شک مردم حج را تعطیل میکردند...»(2)
سوم این که افضل بودن حج یا صدقه، تابع شرایطی چند است: آن جا که نیاز فوری و ضروری فقیر و نیازمندی ملموس نباشد و در مقابل، شرایط رفتن به حج مهیا باشد، حج فضلیت مییابد، ولی آن جا که نیازمندی موجود بوده و از عهده مخارج خویش برنیاید و در مقابل، افراد متقاضی رفتن به حج، فراوان باشند- همچون زمان ما- صدقه و
ص: 299
رفع نیاز محرومان اولویت مییابد و دو روایتِ به ظاهر ناهمگون پیش گفته را این چنین میتوان جمع نمود.
به هر حال این بحث، در خصوص تزاحم صدقه مستحب با حج مستحب است، ولی پرداخت حق معلوم [: زکات باطنی] که پیشتر اشارت رفت، نوعی الزام میباشد و ادلّه آن، جای هیچ گونه اهمالی را باقی نمیگذارد و بیتردید، بر حج مستحبی تقدم دارد.
باری این نکته یاد کردنی است که در برخی روایات، صرفهجویی در هزینههای زندگی و صرف پس انداز آن در راه حج مستحبی، مطلوب دانسته شده است. امام صادق علیه السلام فرمود:
«أطعم عیالک الخلّ والزیت وحجّ بهم کلّ سنه:(1) به خانواده ات، سرکه و روغن بخوران و آنان را هرساله به حجّ ببر.»
نیز به یکی از اصحاب خود به نام عیسی فرمود: «یا عیسی إن استطعت أن تاکل الخبز والملح وتحجّ فی کلّ سنة فافعل:(2) ای عیسی، اگر توانستی نان و نمک بخوری و هر ساله حجّ بجای آوری، انجام ده.» تردیدی نیست که زندگی سخت و ساده برای خانواده برای تأمین هزینههای حج، مشروط به تمایل و رضایت تک تک افراد خانواده است، چه، در جای خود گفتهایم تأمین هزینههای زندگی در حدّ متعارف و به دور از سختگیری، وظیفة مرد است و او نباید خانواده خود را وادار به ساده زیستی نماید.
از جمله مکارم اخلاق و فضلیتهای دینی در روابط اجتماعی، میهمانی دادن و اطعام دیگران است که بخشی از درآمد فرد مسلمان را به خود ویژه میسازد. قرآن کریم تأکیدی ویژه بر اطعام نیازمندان نموده و ایثار مالی در شرایط دشوار اقتصادی را، سخت ستوده و بی توجهی به آن را نکوهش فرموده است. برای نمونه:
ص: 300
{وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیَتیماً وَأَسیراً:(1) و به [پاس] دوستی [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک می دادند.}
{إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ، وَلا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ، فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمیمٌ، وَلا طَعامٌ إلاّ مِنْ غِسْلینٍ:(2) چرا که او به خدای بزرگ نمی گروید و به اطعام مسکین تشویق نمی کرد. پس امروز او را در این جا حمایتگری نیست و خوراکی جز چرکابه ندارد.}
از سوی دیگر، اطعام عموم مردم نیز در شرایط عادی، فضیلتی بزرگ دانسته شده است. امام صادق علیه السلام فرمود:
«من أطعم مسلماً حتّی یشبعه لم یدر أحد من خلق الله ما لَه من الأجر فی الأخرة، لامَلَک مقرب ولا نبی مرسل إلاّ الله رب العالمین...:(3) هرکس مسلمانی را اطعام کند و او را سیر گرداند، هیچ کس از آفریده های خدا نمیداند چه مقدار پاداش برای او در آخرت خواهد بود، نه فرشته ای مقّرب و نه پیامبری فرستاده شده، جز خداوند، پروردگار جهانیان.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«المکارم عشرة، فإنْ استطعت أن تکون فیک فلتکن، احداها إقراء الضیف:(4) مکارم[اخلاق] ده تاست، پس اگر توان آن را داشتی که آنها را در خود گرد آوری، انجام ده، یکی از آنها، پذیرایی از میهمان است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیکرم ضیفه:(5) هرکس به خدا و روز قیامت ایمان
ص: 301
دارد، باید میهمانش را گرامی دارد.»
نیز فرمود:
«الضیف ینزل برزقه ویرتحل بذنوب اهل البیت:(1) میهمان، روزی خود را می آورد و گناهان اهل خانه را با خود میبرد.»
نیز:
«کل بیت لایدخل فیه الضیف لایدخله الملائکه:(2) هر خانهای که میهمانی بدان راه نیابد، فرشتگان وارد آن نشوند.»
ضمن آن که در جای خود گفتهایم ولیمه دادن، در پنج مورد استحبابی ویژه دارد.(3)
همچنین، اجابت دعوت مؤمن نیز، سفارش شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«من الجفاء... أن یدعی الرجل الی طعام فلا یجیب او یجیب فلا یاکل:(4) جفا و ستمکاری است که... مرد، به غذایی دعوت شود، ولی اجابت نکند، یا اجابت نماید ولی نخورد.»
مگر آن که دعوت کننده، فردی فاسق باشد، که حضرت فرمود:
«لاتأکل طعام الفاسقین:(5) غذای فاسقان را نخور.»
به ویژه اگر مجلس او، مجلس گناه باشد.(6)
یا آن که درآن مجلس، صرفاً ثروتمندان دعوت شده و به فقیران، بی توجهی شده باشد؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«یکره اجابة من یشهد ولیمته الاغنیاء دون الفقراء:(7) اجابت دعوت کسی که در ولیمهاش، توانگران حاضر میشوند و فقیران خیر، ناپسند است.»
ص: 302
نیز علی علیه السلام در انتقاد از فرماندار خود در بصره، فرمود:
«...ما ظننت أنّک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفوّ وغنیهمّ مدعو:(1) گمان نمیکردم میهمانی گروهی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان دعوت شده اند.»
این بحث را پیشتر در مبحث تغذیه، مطرح نمودیم. اکنون بیفزاییم که پذیرایی ویژه از میهمان، حدّ زمانی خاصی دارد و در روایات، دو روز بیان شده است و پس از آن، میهمان بایستی به آن چه برایش آماده میکنند، قانع باشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«الضیف یلطف لیلتین، فإذا کان اللیلة الثالثة فهو من اهل البیت یأکل ما ادرک:(2) میهمان دو شب لطفی[ویژه] میشود، هرگاه شب سوم فرارسید، او از اهل خانه به شمار میرود و هر چه دید، می خورد.»
بر خلاف سنت رایج کنونی، که هنگام از دنیا رفتن کسی، دیگران برای صرف غذا به خانه صاحب مصیبت میآیند و او در کنار همه مصیبتها و اندوهها، ناچار است از میهمانانی فراوان نیز پذیرایی نماید، از دیدگاه آموزههای دینی، دیگران بایستی به پذیرایی و اطعام مصیبت زدگان بپردازند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«الاکل عند اهل المصیبة من عمل اهل الجاهلیة، والسنة البعث الیهم بالطعام کما امر به النبی صلی الله علیه و آله فی آل جعفر بن ابی طالب لما جاء نعیه:(3) خوردن نزد مصیبت دیدگان، از رفتارهای مردمان جاهلیت است و سنت [اسلامی] آن است که برای آنان غذا
ص: 303
فرستاده شود، آنسآن که پیامبر صلی الله علیه و آله، هنگام رسیدن خبر شهات جعفر بن ابی طالب، دستور داد در بارة خانوادة او چنین کنند.»
در روایتی دیگر آمده است: هنگامی که جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام دستور داد به مدت سه روز برای اسماء بنت عمیس [همسر جعفر]، غذا تهیه کند، و همراه دیگر زنان نزد او روند و سه روز کنار او بمانند و بدین ترتیب، سنت بر این قرار گرفت که برای صاحبان مصیبت، سه روز غذا تهیه شود.(1)
نیز امام صادق علیه السلام فرمود:
«ینبغی لجیران صاحب المصیبه أن یطعموا الطعام[عنه] ثلاثة ایام:(2) شایسته است همسایگان صاحب مصیبت، سه روز [از طرف وی] اطعام نمایند.»
این دستور حکیمانه، بدان جهت است که از یکسو، بر اساس روان شناسی سوگ، صاحب عزا نیازمند آن است که به ویژه در روزهای نخست، افرادی در کنار او باشند و حضور آنان موجب تسلاّی آنان است و از دیگر سوی در چنین شرایطی زمینه پذیرایی از میهمان برای صاحبان عزا مساعد نیست.(3) دیگران باید در درجة نخست، برای آنان زحمتی مضاعف و مصیبتی بیشتر فراهم نیاورند و در درجة دوم، حتّی برای صاحبان عزا نیز غذا و وسایل پذیرایی را فراهم سازند.
فقیهان نیز، ضمن تأکید بر این سنت اسلامی، تأکید کردهاند که خوردن غذای صاحب مصیبت، مکروه میباشد. ضمن آن که برای صاحبان مصیبت نیز، اطعام مردم استحبابی ندارد، مگر برای میهمانان راه دور و در موارد نیاز.(4)
ص: 304
از نیازهای آدمی، نیاز به تفریح و سرگرمیهای نشاط انگیز و لذت بخش است. از این روی در روایات تصریح شده که مؤمن، بایستی بخشی از وقت خود را به آن ویژه سازد.
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«للمؤمن ثلاث ساعات: ساعة یناجی فیها ربّه، وساعة یرمّ معاشه، وساعة یخلّی بین نفسه وبین لذتها فیما یحل ویجمل، ولیس للعاقل أن یکون شاخصاً إلاّ فی ثلاث مرمة لمعاش او خطوة فی معاد او لذةّ فی غیر محّرم:(1) مؤمن وقت خویش را سه بخش می کند: بخشی را به مناجات با پروردگارش ویژه میسازد و در بخشی دیگر به اصلاح معاش [کار روزانه] میپردازد و قسمتی دیگر را برای لذّت جویی در آن چه حلال و زیباست، اختصاص میدهد و خردمند را نسزد جز آن که در پی سه چیز حرکت کند: کسب حلال برای تأمین زندگی، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذتهای حلال.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«ینبغی للمسلم العاقل أن لایری ظاعناً إلاّ فی ثلاث: مرمة لمعاش, او تزوّد لمعاد, او لذة فی غیر ذات محرم, وینبغی للمسلم العاقل أن یکون له ساعة... یفضی بها الی عمله... وساعة یلاقی اخوانه... وساعة یخلّی بین نفسه ولذاتها فی غیر محرّم فإنّها عون علی تلک الساعتین:(2) سزاوار است مسلمان خردمند، جز در این سه عمل دیده نشود: اصلاح امور زندگی، یا توشه برداشتن برای معاد، یا لذتی غیر حرام و سزامند آن است که مسلمان خردمند... بخشی از زمان را به کار خویش بپردازد... و در بخشی دیگر به دیدار برادرانش رود... و بخشی را به لذت های غیر حرام ویژه سازد، چرا که این بخش، او را بر [انجام صحیح کارها در] دو بخش دیگر یاری می دهد.»
ص: 305
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
«اجتهدوا فی أن یکون زمانکم أربع ساعات: ساعة لمناجاة الله، ساعة لأمر المعاش وساعة لمعاشرة الإخوان... وساعة تخلون فیها للذّاتکم فی غیر محرّم:(1) تلاش کنید تا زمان خود را چهار بخش کنید: زمانی برای نیایش با خدا، زمانی برای تأمین زندگی، فرصتی برای دیدار با برادران [دینی]... و زمانی برای بهره گیری از لذّتهای حلال. »
نیک روشن است که مقصود از «ساعت» در این گونه روایات، محدودة زمانی 60 دقیقه نیست، بلکه به معنی بخشی از زمان میباشد. چنان که تساوی زمانی بخش های یادشده نیز مدّ نظر نمیباشد، چه، ممکن است ساعات کار روزانه، بسی بیشتر از ساعات عبادت یا تفریح باشد.
همچنین، فرد میتواند تفریحات سالم خود را به صورت هفتهای در برنامه خود جای دهد و نوع زمان بندی آن، بسته به شرایط فرد و نیاز جسمی و روحی او به تفریحات و دیگر متغیرّها، تفاوت خواهد نمود. به هر حال نکاتی چند از این روایات برمیآید:
اختصاص بخشی از وقت خود به تفریحات سالم و لذّتهای حلال، نه تنها نکوهیده و مکروه نیست، که در شرایط عادی، دست کم استحباب دارد و مورد تأیید و رضایت شارع است و نوعی عبادت- به معنای گستردهاش- میباشد. بلکه هرگاه ترک تفریحات سالم، موجب وارد آمدن زیان به جسم شود، یا در مورد کارگر و کارمندی که برای دیگری کار میکند موجب کاهش بازدهی در کار گردد، دست کم شبهه حرمت دارد. بدین جهت در خصوص کاستن از زمان استراحت لازم و کارکردن بیش از حدّ توان، امام صادق علیه السلام فرموده است:
«من بات ساهراً فی کسب ولم یعط العین حظّها من النوم فکسبه ذلک حرام... الصناع
ص: 306
إذا سهروا اللیل کلّه فهو سحت:(1) هر که سراسر شب را به کسب و کار بپردازد و چشم را از بهرة خواب بی نصیب سازد، در آمدش حرام است... آنآن که سراسر شب را [افزون بر روز] کار کنند درآمدی که به دست میآورند حرام است.»
به تصریح روایات یاد شده، تفریح و لذتّ مورد تأیید، آن است که در چارچوب مباحات قرار گیرد. بنابراین کارهای حرام، همچون مشغول شدن به غنا و نوازندگیهای حرام، قمار بازی، شراب خواری، تماشای فلیمهای مستهجن و فتنه انگیز، پارتیهای شبانة خلاف شرع، مصرف مواد مخدّر و داروهای روان گردان یا تفریحی که آزار و اذیت دیگران را به دنبال داشته باشد، جزء تفریحات سالم به شمار نمیروند.
در سخن امیر مؤمنان علیه السلام، افزون بر واژة «یحل» کلمه «یجمل» نیز وجود داشت: زیبا بودن ممکن است اشاره به این باشد که تفریحات، هر چند حلال، درخور شأن و جایگاه هر فرد باشد و عزّت وی را خدشه دار نسازد.
تفریحات سالم و لذّت بخش مورد تأیید و سفارش اسلام، آنها است که خستگی و ملالت را از آدمی رفع نماید و به او نشاط و سرزندگی بخشد، به گونهای که وی را برای انجام بهتر کار و عبادت، مهّیا سازد. در روایت امام صادق علیه السلام چنین آمده بود: «فإنّها عون علی تلک الساعتین» و هم این، خود فلسفه تشویق به تفریحات سالم را روشن میسازد. بنابراین، آن دسته از سرگرمیها که آدمی را ملولتر و بی نشاطتر سازند، دست کم رجحان و مطلوبیت ندارند و اگر به جسم او زیان رسانند، ممنوعیت نیز می یابند. طبیعی است که نوع تفریحات، بر اساس شرایط کاری، سلیقه و سن افراد، متفاوت میشود. برای کسی که شغل او، کارهای فکری است، ممکن است ورزشهای بدنی و تفریحات توأم با حرکتهای جسمی سودمند باشد و برای کسی که کار بدنی خسته کنندهای انجام میدهد، سرگرمیهای فکری.
برنامه ریزی فرد باید به گونهای باشد که هر یک از موارد یاد شده: کار، عبادت و
ص: 307
تفریح را، در جای خود انجام دهد و زمان در نظر گرفته شده برای هر یک را با دیگری مخلوط نکند. انجام برخی کارها در زمان تفریح یا سرگرم کردن خود در زمان کار یا کاستن از وقت عبادت به نفع کار و تفریح یا بر عکس، همه نا مطلوب بوده و پیامدهایی منفی را در پی دارند. بدین جهت، در سخن معروف امیرمؤمنان علیه السلام پس از تقوا، به نظم و انضباط در کارها سفارش شده است:
«اوصیکما... ومن بلغه کتابی، ب-...نظم أمرکم...:(1) شما و هرکس را نامه من بدو رسد، به...نظم در کارتان سفارش میکنم.»
همچنین، حدّ زمانی مطلوب برای هریک از موارد یاد شده بایستی مدّ نظر قرار گیرد و از هرگونه افراط و تفریط، دوری گردد. کار و تلاش در حدّ توان و به دور از حرص ورزیدن و زیاده روی،(2) عبادت و مناجات در زمان ویژة خود و پرداختن به مستحبات به هنگام نشاط عبادت(3) و پرداختن به تفریحات سالم به مقدار رفع خستگی و ایجاد نشاط روحی. در نکته بعدی، مرزهای تفریحات سالم، بیشتر مشخص می گردد.
در کنار تفریحات سالم، که در روایات یاد شده با عنوان «لذة فی غیر محّرم» و مانندآن آمده بود، واژههای دیگری نیز وجود دارد که آموزههای دینی، به آنها نگاهی منفی دارد. واژههایی مانند: لهو، لغو و لعب. شاید به همین دلیل باشد که برخی خانواده ها و افراد، هرگونه سرگرمی و حتّی ورزش را، کاری ضدّ ارزش و ناپسند می دانند و تلاش میکنند خود را از آنها به دور دارند. اکنون پرسش این است که مرز بین تفریحات سالم با لهو و لغو و مانند آن چیست و اصولاً آیا هر لهوی، حرام یا دست کم مکروه است؟ هرچند این بحث، خود مجالی دیگر میطلبد، لیک متناسب با این مقال، به اختصار، به تعریف و تحدید این موارد میپردازیم.
ص: 308
«لهو» در اصل به هر کاری گویند که آدمی را به خود مشغول سازد و از کارهای مهم و اهداف اساسی باز دارد.(1) با این حال, لهو در موارد فراوان به مفهوم مطلق سرگرمی و بازی بکار میرود.(2)
«لغو» نیز در اصل به معنای «باطل» میباشد(3) و غالباً در مواردی بکار میرود که باطل و پوچ بودن, به جهت بی ارزش بودن و فقدان سود و فایده باشد.(4)
واژة «لعب» در غالب فرهنگ های عربی, به وضوح خود وانهاده شده است. لیک برخی آن را عمل بی فایده(5) و فاقد هدفی صحیح(6) معنا کرده اند.
از مجموع آیات(7) و روایات -که پس از این می آید- و گفتار واژه شناسان چنین بر می آید که «لهو» گاه در مفهوم اصلی خود بکار میرود یعنی: حالت غفلت و سرگرمی خاصی که آدمی را از انجام وظایف مهم باز دارد و دیگر بار به معنی هر گونه سرگرمی به انگیزه لذت بردن یا سپری کردن وقت بدون آن که مانع کارهای مهم باشد. بر این اساس، می توان گفت لهو، امری نسبی است، چه، یک فعل ممکن است برای فردی بازدارنده از وظایف مهم باشد، ولی برای دیگری چنین پیامدی نداشته باشد.
حال با توجه به این مطلب, به نظر میرسد لهو و مصادیق آن دست کم چهار حکم: حرمت, کراهت, اباحه و استحباب را میتواند داشته باشد؛ پارهای از مصادیق لهو, حرام هستند و این, در مواردی است که مصداق لهو به معنی اصلی آن باشد, بدین معنا که
ص: 309
آدمی را به خود سرگرم سازد و موجب اهمال وظایف واجب و مهم گردد.(1) یا آن که مصداق یادشده -با قطع نظر از لهو- از مصادیق حرام باشد (مانند استهزاء به آیات الهی).(2) در برخی از موارد نیز, مصداق لهو, مقدمه و زمینه یا ابزار رسیدن به گناه قرار میگیرد, مانند آیه ای که «لهو الحدیث» را وسیلهای برای گمراه کردن از راه خدا معرفی میکند.(3) یا دست کم مصادیقی از لهو که حالت «بطر» یعنی فرح برخاسته از قوای شهوانی حرام(4) را موجب می شوند که خود زمینه ساز مفاسدی دیگر باشد. یکی از فقیهان معاصر, در سخنی استوار میگوید:
«لهو...اصناف و اسباب گوناگونی دارد برخی از آنها به ضرورت مباحند مانند بازی با تسبیح و ریش و مثل سرگرمی به امور دنیا: ثروت و فرزندان به گونهای که مانع یاد خدا نشوند... و برخی از آنها به ضرورت حرامند مثل مشغول شدند به غنا و قمار و نواختن تار»(5)
از دیگر مصادیق لهو حرام می توان به نواختن آلات لهو و استماع آن(6)، وسایل قمار(7) و افسانههای خرافی به هدف گمراه کردن از یاد خدا و روی گردانی مردم از قصص قرآنی(8) یاد کرد.
مصادیق لهو مباح و مستحب نیز در روایاتی یاد شده اند. امام باقر علیه السلام می فرماید:
«لهو المؤمن فی ثلاثه اشیاء: التمتع بالنساء ومفاکهة الإخوان والصلاة باللیل:(9) لهو مومن در سه چیز است: لذت جویی از همسر، بذله گویی با برادران دینی و نماز
ص: 310
شب.»(1)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«کل لهو المؤمن باطل إلاّ فی ثلاث: فی تأدیبه الفرس ورمیه عن قوسه وملاعبته امراته فإنّهن حق:(2) هر کار لهوی از مؤمن باطل است، جز در سه مورد: پرورش اسب خود، تیراندازی، و لذت جویی از همسرش که این ها، حق اند.»
نیز فرمود:
«خیر لهو المومن السباحه و خیر لهو المرءة المغزل:(3) بهترین لهو مومن، شنا و بهترین لهو زن، بافتنی می باشد.»
توجه به مصادیق یاد شده به روشنی گواه آن است که منظور از لهو در این جا, مطلق سرگرمی است, نه لهوی که غفلت زا و مانع وظایف مهم تر باشد. چنان که مصادیق لهوِ مستحب نیز مواردی هستند که از یکسو موجب سرگرمی و غفلت از وظایف مهم و بالفعل دیگر نشوند, و از سوی دیگر, یا بخودی خود مستحب باشند و یا وسیله و زمینه ساز مسائل مهم و مطلوب - مانند تربیت اسب و آموزش شنا- و تفریحات سالم، از این دست می باشند، چه، موجب رفع خستگی جسمی و روحی و آمادگی برای انجام بهتر وظایف می گردد.
لهو مکروه نیز, بر مواردی صدق میکند که آدمی را به خود سرگرم میکند و هیچ سود اُخروی یا دنیویِ منتهی به آخرت ندارد و در عین حال, مانع انجام وظایف واجب نمیشود، مانند: سخنان بیهوده،(4) افراط در مزاح و بذله گویی و خندههای بی جا و
ص: 311
فراوان(1) تجارت و خرید و فروش به هنگام وقت نماز(2) و کارهای بیهوده دیگر.(3) در حقیقت لهو مکروه همان "لغو" می باشد, چه این که لهو به این معنا نیز بکار می رود. چنان که لعبِ مورد نکوهش نیز، به همین معنا است.
بر این اساس، تفریحات سالمْ با حدود و شرایط خود که پیشتر بیان گردید، ارتباطی با لهو، لغو و لعب مذموم ندارد و فرد با ایمان، ضمن پرهیز از این سه، زمانی را به تفریحات سالم ویژه می سازد.
از بُعد اقتصادی، هزینههای مربوط به تفریحات سالم، بایستی بخشی از درآمد فرد و خانوار را به خود ویژه سازد که مقدار آن بر اساس میزان درآمد فرد،(4) اولویت بندی نیازها و شرایط بهرهمندی از تفریحات گوناگون، متغیرّ خواهد بود.
روشن است که تفریحات سالم-بر اساس حدّ ومرزهای پیش گفته- مصادیق گوناگونی دارند و بر اساس شرایط زمانی و مکانی، میزان درآمد و امکانات و نیز سلیقه های افراد متفاوت میباشد. با این حال، مواردی را که در آموزههای دینی یاد شده، به اختصار مطرح میکنیم.
عموم مردم از دیدن مناظر طبیعی و گشت و گذار در کوه و دشت و دمن، لذت میبرند و در صورت امکان، آن را در تفریحات خود قرار می دهند. در آموزهای دینی نیز به این نکته اشاره شده و حتّی از آنها برمیآید که در سیرة برخی از معصومان نیز، این کار وجود داشته است.
ص: 312
قرآن کریم، تفرج فرزندان یعقوب علیه السلام را تاییدگونه نقل فرموده است:
{أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُون: فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازی کند، و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود.}(1)
از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود:
«لقد خرجت الی نزهة لنا ونسی بعض الغلمان الملح:(2) به سوی تفرجگاهی که از آن ما بود، خارج شدم، لیک برخی از خدمتکاران، نمک را فراموش کرده بودند.»
در روایتی دیگر آمده است: یکی از یاران امام صادق علیه السلام گوید:
«نزد امام صادق علیه السلام رفتم در حالی که در منزل برادرش عبدالله بن محمّد به سر می برد. عرض کردم: به چه انگیزهای به این منزل آمدهاید؟ فرمود: طلب النزهة»(3)
نیز بر اساس برخی روایات، حضرت علی علیه السلام همراه با همسر مهربانشان فاطمه علیها السلام، گاه به صحرا می رفتند و با یکدیگر به گفتگویی صمیمی و سخنانی سرور آفرین می پرداختند.(4)
در برخی روایات، ورزشهای سالم و سودمندی همچون شنا و سوارکاری، جزء تفریحات سالم به شمار رفته است که پیشتر اشاره شد.
در آموزههای دینی، رفتن به مسافرت مطلوب شمرده شده وآدابی نیز برای آن بیان شده است. نیک روشن است که سفر، گاه مسافرتکاری و برای کسب روزی و درآمد
ص: 313
است، گاه سفر زیارتی و دیگربار سفر سیاحتی و تفریحی. ضمن آن که مسافرت به شهرهای مختلف و دیدن آثار باستانی برجای مانده از پیشینیان، کارکرد درسآموزی و عبرتگیری نیز داشته و ضمن سیاحت و تفریح، پیامهای تربیتی و اخلاقی نیز به همراه دارد. تأکید قرآن کریم بر سیاحت و جهان گردی، بیشتر ناظر به این مورد اخیر است و گردشگری در قرآن، توأم با درک پیامهای یادشده میباشد. برای نمونه:
{قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ:(1) بگو: در زمین بگردید، آن گاه بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟}
{قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْل:(2) بگو: در زمین بگردید و بنگرید فرجام کسانی که پیشتر بودند چگونه بوده است.}
نمونة روایات را نیز بنگرید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«سافروا تصحّوا، سافروا تغنموا:(3) به سفر روید، سالم می مانید، مسافرت کنید، سود می برید.»
در مورد آداب سفر و اخلاق و رفتار مورد تأکید درآن نیز، روایات متعددی وجود دارد، از جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«...وامّا التی فی السفر فبذل الزاد وحسن الخلق والمزاح فی غیر المعاصی:(4) و امّا [مرّوت] در سفر، عبارتند از عرضة زاد و توشه [به همفسران]، خوش اخلاقی و بذلهگویی به دور از گناه.»
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«وامّا مروة السفر فبذل الزاد وقلة الخلاف علی من صحبک وکثرة ذکر الله عزّوجل فی کل مصعد و مهبط ونزول وقیام وقعود:(5) و امّا مروّت در سفر، عبارت است از عرضة
ص: 314
زاد و توشه [به همسفران]، کمتر اختلاف پیدا نمودن با همراهان، فراوانی یاد خدای عزّوجل در هر صعود و فرود، توقف، برخاستن و نشستن»
و امام صادق علیه السلام فرمود:
«المروة فی السفر کثرة الزاد وطیبه، وبذله لمن کان معک، وکتمانک علی القوم سرّهم بعد مفارقتک إیاهم، وکثرة المزاح فی غیر مایسخط الله عزّوجل:(1) مروت در سفر، عبارت است از زاد و توشه فراوان و مرغوب برداشتن و عرضة کردن آن به همراهان، پنهان داشتن راز دیگران به هنگام جدایی از آنان و فراوانی بذله گویی در آنچه خدای را به خشم نمیآورد.»
همچنین، در پاسخ به این پرسش که آیا سفر رفتن در روزهای خاصی مکروه است، فرمود:
«افتتح سفرک بالصدقة واخرج إذا بدا لک:(2) سفر خویش را با صدقه آغاز کن و هرگاه خواستی، [به قصد سفر] بیرون رو [به سعد و نحس روزگار و شایعات مربوطه توجهی نکن].»
نیز در روایات دیگر تأکید شده که فرد در مسافرت، به انجام کارهای مربوط به سفر بپردازد و به دیگران یاری رساند،(3) چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسافرت، بخشی از کارهای جاری را بر عهده میگرفت.(4)
بر این اساس، خوش اخلاقی و بذله گویی بیشتر، همراهی با همسفران و مخالفت نکردن با تصمیمات آنان تا حدّ امکان، به همراه داشتن امکانات و زاد و توشة مناسب و آن را در اختیار دیگران قرار دادن و نیز یاری رساندن به آنان، صدقه دادن پیش از سفر، و همسفر شدن با کسانی که از نظر امکانات اقتصادی و تمکِّن مالی، هم سطح انسان هستند، مورد تأکید قرار گرفته است.
ص: 315
از جمله موارد تخصیص درآمد، پس انداز بخشی از درآمد برای مواقع نیاز و حوادث غیر قابل پیش بینی و نیز سرمایه گذاری برای آینده است که در روایات بدان تأکید شده است. چه، این کار، آرامش امروز و آسایش فردا را در پی دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«إنّ النفسَ إذا احرزت قوت نفسه استقرت:(1) آدمی هر گاه نیازمندی های زندگی اش فراهم باشد، روانش آسایش می یابد.»
بدین جهت، در سیره برخی امامان معصوم و اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که در آغاز سال، مواد غذایی به مقدار نیاز خود و خانواده شان ذخیره می نمودند.(2)
نیک روشن است که در این مهم، بایستی به حدّ نیاز و متعارف بسنده گردد تا به حرص و آزمندی نینجامد.
از سوی دیگر، از آموزه های مهم اقتصادی اسلام، لزوم نگهداری، اصلاح و بهره برداری صحیح از سرمایه های مادّی به سود فرد و جامعه است. در اهمیت این موضوع، روایات متعددی نقل شده که آن را جزء ایمان و عامل توانگری و بی نیازی شمرده است.(3)
این مهم، شیوه ها و مصادیق گوناگونی دارد که در آموزه های دینی به آن اشاره شده است، از جمله:
از دیدگاه اسلام، مال، وسیلة تأمین نیازمندی ها و عامل قوام جامعه(4) است و گنجینه
ص: 316
کردن و راکد گذاردن آن ممنوع است. قرآن کریم، گنج کنندگان مال را سخت تهدید کرده است:
{ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّة وَلا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ، یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ: و کسانی که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده؛ روزی که آن [گنجینه]ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آن داغ کنند [و گویند:] این است آنچه برای خود اندوختید، پس [کیفر] آنچه را می اندوختید بچشید.}(1)
علاّمه طباطبایی در تحلیلی جامع و دقیق از این آیات می گوید:
«مفهوم «کنز»، بیانگر نگهداری، ذخیره و منع جریان مال در معاملات است...
و مفهوم «سبیل الله» نمایندة هر چیزی است که بر پایة دین خدا و جلوگیری از فروپاشی بنیانهای آن همچون جهاد، مصالح واجب دین و امور جامعة اسلامی، به آن بستگی دارد... پس هرکس مال را به خود اختصاص دهد {کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ}، به خدا و پیامبرش [در امانتی که به او سپرده شده] خیانت کرده است... و اگر ثروت خود را -هرچند زیاد- در چرخة سرمایه گذاری های تولیدی و تجاری قرار دهد و به دیگران خدمت کند، هیچ گونه منعی ندارد... بنابراین، این آیه اختصاص به نکوهش نپرداختن زکات ندارد، بلکه جلوگیری از گردش اموال در تأمین همة ضروریات جامعة دینی را شامل می شود...»(2).
گرچه برخی مفسّران، مفهوم آیه را به مسألة زکات و نکوهش خودداری از پرداخت زکات، منحصر دانسته اند،(3) با توجه به پاره ای روایات(4) وارد شده از معصومان علیهم السلام و نیز
ص: 317
اطلاق «فی سبیل الله»(1) در آیه، برداشت علاّمه طباطبایی صحیحتر می نماید.(2) بنابراین، مال و ثروت بایستی به نفع مصالح عمومی جامعة اسلامی، در چرخة تولید و تجارت قرار گیرد و راکد گذاردن آن، به زیان اقتصاد فرد و جامعه است.
در روایات نیز، با اشاره به زیانهای اقتصادی راکد گذاردن ثروت، بر لزوم سرمایه گذاری آن در فعالیت های اقتصادی سودآور، تأکید می شود. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«ما یخلّف الرجل بعده شیئاً أشدّ علیه من المال الصامت، قال: قلت له: کیف یصنع؟ قال یضعه فی الحائط والبستان والدار:(3) مرد پس از [مرگ] خود، چیزی سخت تر از مال راکد بر جای نمی نهد. [راوی] گوید: گفتم: آن را چه کند؟ فرمود: در [احیای] مزرعه و بوستان و خانه قرار دهد.»
نیز امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«...إنّه من باع أرضاً أو ماءاً ولم یضع ثمنه فی أرضٍ وماءٍ ذهب ثمنه مَحقاً:(4) به راستی هرکس زمینی یا آبی را بفروشد و بهایش را در زمین و آبی [دیگر] سرمایه گذاری نکند، بهای آن بی برکت و نابود شود.»
از موارد اصلاح مال در تجارت، معاملات سودآور است، چنان که در سخنی از امام صادق علیه السلام، چنین آمده است: مردی از شغل خود شِکوه می کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:
ص: 318
«انظر بیوعاً فاشترها، ثمّ بعها فما ربحت فیه فالزمه:(1) چند کالا را در نظر گیر و بخر، سپس آن را بفروش، در هر کدام که سود بردی، [خرید و فروش] همان را ادامه ده.»
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«إذا نظر الرجل فی تجارة فلم یر فیها شیئاً فلیتحوّل إلی غیرها:(2) هرکسی می بیند تجارتش سود آور نیست، دست به تجارت دیگری زند.»
روشن است که از نگاه اسلام، سود آوری تنها در چارچوب احکام و ارزشهای دینی پذیرفتنی است و چنین می نماید که تجارت در این چارچوب، زمانی سودآوری بیشتری دارد که کالای تجاری، بیشترْ نیاز مردم باشد یا بازرگانان، کمتر به آن پرداخته باشند... و در هر صورت، به سود اقتصاد جامعه و در خدمت مردم به کار بسته شود.
توجه به این مسأله، در تجارت خارجی، اهمیت بیشتری می یابد،(3) چراکه سرمایه گذاری در تجارت کالاهای سودآور افزون بر کمک به رشد اقتصاد ملّی، صرفه جویی و حفاظت از منابع طبیعی و تجدید ناپذیر کشور را در پی دارد.
از راهکارهای حفظ و اصلاح مال، که در روایات آمده، تقسیم سرمایه در فعالیت های گوناگون اقتصادی است، به ویژه در مواردی که مقدار سرمایه فراوان است، چه در صورت زیان دهی پروژة سرمایه گذاری شده یا نابود شدن سرمایه، زیان کمتری دیده می شود. در روایات چنین آمده است که مردی، خیرخواهانه، نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: ای ابوعبدالله! چگونه شد که اموال خود را در بخشهای گوناگون، سرمایه گذاری کردی، در حالی که اگر تمام آن، یک جا می بود، هزینه اش کمتر و
ص: 319
سودش بیشتر بود. امام علیه السلام فرمود:
«اتّخذتها متفرّقة فإن أصاب هذا المال شیء سلم هذا المال، والصرّی تجمع بهذا کلّه:(1) آن را جداگانه قرار دادم تا اگر به این بخش از مال، آسیبی رسید، بخش دیگر سالم بماند. [با وجود این، سود] همة آن در یک جا جمع می شود.»
در پایان یادآوری می شود افزون بر مصارف پیش گفته، موارد دیگری نیز وجود دارد که در تخصیص درآمد فرد، تاثیرگذار است. از جمله هزینة خرید کتاب و کالاهای فرهنگی و نیز پرداخت مالیات و عوارض. جایگاه و مقدار هر یک از این گونه هزینه ها، بر اساس اصول پیش گفته و به ویژه اولویت بندی نیازها، مشخص می گردد.
از سوی دیگر، بخش قابل توجهی از سبک و چند و چون مصرف، ناشی از نوع مدیریت کلان جامعه و ساختار اجتماعی است که اصلاح آن از توان فرد خارج بوده نیازمند تصمیمات حکومتی در کنار فرهنگ سازی از سوی نهادهای فرهنگی است.
ص: 320
مصرف، پیوسته در معرض آسیب هایی همچون: اسراف، تبذیر، مصرف زدگی(:اتراف) و پرداختن بیش از حدّ به تجمّلات است که اکنون آنها را بررسی می کنیم.
یکی از آسیب های مهم مصرف، اسراف و زیاده روی است که پیامدهای منفی و گاه خطرناکی، چه در بُعد اقتصادی و چه در بُعد اخلاقی و ارزشی، بر جای می گذارد. بررسی ابعاد گوناگون این مسأله، چنان است که می آید.
واژة «اسراف» در اصل به معنای «تجاوز از حدّ وسط»(1) است و معانی دیگری چون جهل، خطا(2) و نیز غفلت، برای آن در فرهنگهای لغت آمده است. گفته می شود: «رجل سرف الفؤاد» یعنی: مردی غافل.(3) لیک این معانی به گونهای بازگشت به معنای اصلی دارد، چه، جهل، خطا و غفلت، از زمینهها و لوازم تجاوز از حدّ به شمار می رود.
در قرآن کریم نیز، «سَرَف» تجاوز از حدّ در هر کاری است که آدمی انجام
ص: 321
می دهد، گرچه [کاربرد آن] در انفاق [و خرج کردن مال] مشهورتر است.(1) راغب اصفهانی اسراف را از حیث کمّی وکیفی تقسیم می کند و اسراف کیفی را، هرگونه صرف مال در نافرمانیِ خداوند می داند، هرچند مقدار آن اندک باشد.(2) با وجود این، می توان گفت که هزینه کردن یا بهره برداری از مال در راه معصیت که برخی آن را معنای دوّمی برای اسراف در قرآن دانسته اند،(3) در واقع بازگشت به معنای نخستین دارد.(4)
واژة «تبذیر» نیز در اصل به معنای «پراکنده ساختن و جداکردن چیزی» است، که از «پاشیدن بذر در زمین» گرفته شده است،(5) سپس به معنای نابود کردن و هدر دادن مال(6) و به تعبیر عامیانه، «ریخت وپاش» به کار رفته است.
بر این اساس، اسراف با تبذیر معنای نزدیکی دارد؛ با این تفاوت که اسراف بیشتر در زیاده روی در مصرف به کار می رود و حتّی ممکن است در ظاهر، چیزی هدر نشود، ولی تبذیر، هدر دادن مال و اتلاف آن می باشد و کاربرد آن، هنگامی است که امکانات، بیهوده نابود گردد. برای نمونه، اگر فردی پس از آن که به مقدار کافی غذا خورده، باز هم به زور بخورد، «اسراف» کرده است و اگر آن را دور بریزد، «تبذیر» نموده است. البته این دو واژه، گاه در روایات، به یک معنا بکار رفته اند.(7)
تشخیص تبذیر با توجه به مفهوم آن، دشوار نیست، زیرا هرگونه هدر دادن و اتلاف ثروت و کالا، تبذیر به شمار می رود، ولی اسراف، چنان که گفته شد، به معنای تجاوز از
ص: 322
حدّ و گذر از میانه روی به افراط گرایی است. حال، پرسش اساسی آن است که «حدّ» معتبر در اسراف، چگونه و با چه ملاکی تعیین می گردد. از مجموع آموزه های دینی چنین برمی آید که با دو ملاک کلّی موضوع و مصداق اسراف را می توان شناخت.
از نگاه قرآن و روایات، تمام واجبات و محرّمات دینی، حدود الهی است و هرگونه تغییر در احکام یا عمل نکردن به آن، خروج از حدّ است و ممنوع می باشد.(1) بنابراین ترک واجبات، گناهکاری و تغییر در احکام الهی، از مصادیق اسراف به شمار می رود.
کاربرد قرآنی این واژه در معنای یاد شده، بسیار فراوان است. برای نمونه آیات زیر را یاد آور می شویم:
{رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا...:(2) پروردگارا، گناهان ما و زیاده روی ما در کارمان را بر ما ببخش.}
{قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَة الله:(3) بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید، از رحمت خدا نومید مشوید.}
{وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ:(4) و هرکس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی قدرتی داده ایم، پس [او] نباید در قتل، زیاده روی کند.}(5)
اسراف در قتل یعنی قصاص فرد یا افرادی غیر از قاتل،(6) که این تجاوز از حدّ الهیِ
ص: 323
قصاص است.
بنابراین مصرف هرگونه کالایی که حرمت شرعی دارد، نوعی اسراف است و از همین رو، برخی مفسّران، «لاتسرفوا» را به مصرف مال حرام هر چند به مقدار اندک، تفسیر کرده اند،(1) که البته تفسیر به مصداق به شمار می رود.
ملاک دیگر در موضوع شناسی اسراف، عرف می باشد. تشخیص موضوعات احکام، بیشتر، بر عهدة عرف و مکلّف نهاده شده است. در عین حال، برای ضابطه مند کردن تشخیص عرفی اسراف، معیارهایی ارائه شده است.
معیار اوّل: هرگاه مصرف کالا به گونه ای باشد که بخشی از آن-هرچند اندک- بیهوده تضییع شود، اسراف خواهد بود،(2) چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إنّ القصد أمرٌ یحبّه الله عزّوجل وإنّ السرف أمرٌ یبغضه الله حتّی طرحک النوی، فإنّها تصلح لشیء وحتّی صبّک فضل شرابک:(3) میانه روی، چیزی است که خدای بزرگ و والا آن را دوست دارد و اسراف را ناخوش، حتّی دور انداختن هستة [خرما و میوه] را، زیرا آن نیز به کاری می آید و حتّی دور ریختن ماندة نوشیدنیت را.»
بر این اساس، تضییع کیفی کالا با استفادة نادرست از آن، گونه ای دیگر از اسراف می باشد؛ همان امام علیه السلام می فرمایند:
«...إنّما السرف أن تجعل ثوبَ صونک ثوبَ بذلتک:(4) همانا اسراف آن است که لباس بیرونت را [که با آن در اجتماع حاضر می شوی] لباس خانه ات قرار دهی.»
بر پایة آنچه گذشت، دور ریختن مواد غذایی و پوشاک مصرفی یا نابودی آن بر اثر
ص: 324
نگهداری نادرست، هدر دادن مواد اوّلیه و ضایعات فلزات و مواد پلاستیکی و حتّی نابود کردن زباله های بازیافتی در عصر حاضر، از مصادیق اسراف به شمار می رود.
معیار دوم: هرگاه مصرف کمّی یا کیفی کالا برای بدن زیانبار باشد، گونه ای از اسراف است.(1) چنان که این مهم، از سخن امام صادق علیه السلام به روشنی برمی آید.
«لیس فیما أصلح البدن إسراف... إنّما الإسراف فیما أفسد المال وأضرّ بالبدن:(2) در [مصرف] آنچه بدن را سالم نگاه می دارد اسراف نیست... بلکه اسراف در چیزی است که مال را تباه سازد و به بدن، زیان رساند.»
مصرف مواد مخدّر و از جمله سیگار، از مصادیق بارز اسراف، بر اساس این معیار است.
معیار سوم: استفاده از امکانات مادّی بیش از حدّ نیاز، یکی از معیارهای اسراف است. بحث نیازها ی انسان و گستره آن، پیشتر در جای خود بیان گردید. امّا آنچه در این جا مراد ماست تصرّفاتی است که گاه در امکانات مادّی صورت می گیرد بی آن که نیازی به آن باشد، مانند خوردن بیش از اندازة نیاز یا ساختن منزلی بسیار وسیع که به همة آن، هیچ گونه نیازی نیست. از این رو، روایات فراوانی در نکوهش زیاده روی در خوراک، وسایل زندگی و مسکن نقل شده است. همچنان که مفسّران نیز یکی از مصادیق بارز اسراف در آیة {...وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا...}(3) را مصرف بیش از حدّ نیاز دانسته اند.(4) این سخن امیرمؤمنان علیه السلام نیز ناظر به همین معیار است.
«ما فوق الکفافِ إسرافٌ:(5) بیش از اندازة کفاف، اسراف است.»
معیار چهارم: مصرف کالاها و تصرف در امکانات مادّی که بیش از شأن افراد
ص: 325
است، اسراف می باشد.(1) ما پیشتر در بارة شأن و مفهوم صحیح آن، مباحثی را مطرح نمودیم. با این همه، برخی فرهنگ نویسآن که با توجه به آموزه های قرآنی و روایی قلم زده اند، حدیث زیر را ناظر به همین معنا می دانند.
امام علی علیه السلام می فرمایند:
«للمسرفِ ثلاثُ علامات: یأکلُ ما لیس له، ویشتری ما لیس له، ویلبسُ ما لیس له:(2) اسرافکار، سه نشانه دارد: آنچه مال او نیست می خورد و آنچه مال او نیست می خرد و آنچه مال او نیست می پوشد.»
بر این اساس میتوان گفت: هرگونه مصرفی که مورد نیاز آدمی بوده یا آن که فائدهای معقول و متناسب با فرد را در برداشته باشد -همچون امور رفاهی، زینتها، آرایشیها و تفریحات سالم و حلال، همگی در حدّ متعارف و در چارچوب موازین شرع و عقل- مصرف مورد تأیید آموزهای دینی است و فراتر از آن، اسراف و نامطلوب میباشد.
با این حال، از سخنان برخی فقیهان، معیار دیگری نیز برای تشخیص اسراف، قابل استفاده میباشد و آن عبارت است از اینکه هر فعلی که غرضی عقلایی بدان تعلق نگیرد. برای نمونه، محقّق همدانی در ردّ دیدگاه تحریم طلاکاری مساجد، می گوید:
«به طور غالب، غرضی عقلایی به آن تعلق میگیرد، همچون: تعظیم شعائر و مانند آن، به گونهای که اسم اسراف با وجود آن، صدق نمیکند.»(3)
یکی از فقهای معاصر نیز در همین باره میگوید: «...چرا که اسراف، مبتنی بر نبود غرضی عقلایی میباشد.»(4) از سخن صاحب جواهر نیز، همین نکته برمیآید.(5)
ص: 326
لیک این معیار، از جامعیت برخوردار نیست. چه، بسیاری از رفتارها و مصارفی که عُقلا انجام میدهند و آن را دارای غرضی عقلایی میدانند، از دیدگاه آموزهای دینی نوعی اسراف به شمار میرود.(1)
بر اساس پاره ای روایات، اسراف در امور مالی (به مفهوم تجاوز از حدّ وسط) امری نسبی شمرده شده است که نسبت به افراد و شرایط اقتصادی آنان، زمانها و مکانها، تغییر می یابد. به دیگر سخن، مصرف مقدار مشخصی از یک کالا، ممکن است برای فردی اسراف به شمار آید و برای دیگری، میانه روی. شاید روایتی که در پی می آید ناظر به همین نکته باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«فإنّه ربّ فقیر أسرفُ مِنْ غَنیّ، فقلت: کیف یکون الفقیر أسرف من الغنی؟ فقال: إنّ الغنیّ ینفق ممّا أوتی والفقیر ینفق من غیر ما أوتی:(2) چه بسا فقیری که اسرافکارتر از ثروتمند باشد. [راوی گوید:] گفتم: چگونه فقیر، اسرافکارتر از غنی است؟ فرمود: زیرا توانگر، از آنچه دارد خرج می کند، ولی فقیر، بدون دارا بودن مال، هزینه می نماید.»
باری! فقیر، ممکن است کالایی را بخرد که با توجه به درآمد محدودش، تعادل میان دخل و خرج وی بر هم خورَد و در نگاه عرف، چنین کاری، اسراف باشد، در حالی که برای توانگر، خرید همان کالا، انتقاد عرف را برنمی انگیزد.
همچنین، در روایتی دیگر، دارا بودن لباس های مرغوب متعدد، صرفاً برای کسی کاری غیر مسرفانه تلقی گردیده که تمکن مالی داشته باشد.(3)
ص: 327
نگاهی به آموزه های دینی در بارة اسراف و تبذیر، تردیدی در حرمت آن باقی نمی گذارد. هرچند برخی آیات و روایاتی که اسراف را نهی و نکوهش کرده، عام و مطلق است، ولی بی تردید اسراف مالی از مصادیق بارز آن به شمار می رود:
{وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ:(1) بخورید و بیاشامید و[لی] اسراف نکنید که او، اسرافکاران را دوست ندارد.}
{وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّار:(2) و اسرافکاران، همدمان آتشند.}
{وَلا تُبَذِّرْ تَبْذیراً، إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَکانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورا:(3) و هرگز اسراف و تبذیر مکن، چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود. }
روایات نیز، اسراف و تبذیر را از گناهان کبیره دانسته اند(4) که علت این حکم، وجود آثار نامطلوب و پیامدهای بی شمار اسراف است که بعد از این خواهد آمد.
بر همین اساس، فقیهان، به حرمت اسراف تصریح نموده(5) و آن را مورد اتفاق همه و حتّی از ضروریات دین(6) دانسته و برخی نیز، اسراف را جزء گناهان کبیره شمرده اند.(7)-(8)
ص: 328
از دیدگاه فقهی، افزون بر حکم تکلیفی حرمت اسراف، حکم وضعی ضمان نیز در پارهای موارد مترتب میگردد و شخصی اسرافکار، ضامن مقدار مالی است که از سر اسراف، مصرف نموده یا هدر داده است. نمونههایی از آن عبارتند از:
1. سرپرست بایستی در هزینههایی که از اموال یتیم برای خود یتیم انجام می دهد، جانب میانه روی را رعایت کند و در صورتی که اسراف نماید، ضامن خواهد بود.(1)
2. شخص امین، مانند امانت دار و نیز کسی که کالای مردم را دریافت میکند تاکاری روی آن انجام دهد، همچون خیاط و تعمیرکار اتومبیل، ضامن تلف شدن اموال مردم نیست، مشروط بر آن که افراط و تفریط و کوتاهی در حفظ آنها نداشته باشد.(2)
3. بر اساس آیه61 سورة نور، افراد میتوانند در مورد یازده گروه، بدون اجازة
ص: 329
صریح آنان، وارد خانههای آنان شده و از غذا یا دیگر خوراکیهای موجود در آن جا، بخورند. یازده گروه عبارتند از: خود فرد(1) پدران، مادران، برادران، عموها، عمهها، دائی ها، خالهها، فردی که کلید خانهاش را در اختیار آدمی قرارداده (همچون وکیل)(2) و دوستان صمیمی. لیک این حکم مشروط به شرایطی است از جمله: علم نداشتن به نارضایتی باطنی آنان(3) و نیز افساد و اسراف نکردن.(4) نیک روشن است که در صورت اسراف و زیاده روی، غصب صدق میکند و فرد، ضامن خواهد بود.
بنابر دیدگاه مشهور بین فقیهان، پدر میتواند از مال پسرش بردارد و برای خود هزینه نماید، مشروط بر آن که خود نیازمند باشد و پسرش، تمکن مالی داشته و در عین حال، نیازهای پدر را تأمین نکند. لیک این حکم نیز، مقید به رعایت میانه روی و پرهیز از اسراف است.(5) این شرط، در روایات تصریح شده است.(6)
هرگاه شوهر، از پرداخت هزینههای زندگی همسرش سرباز زند، زن میتواند -در صورت امکان- به مقدار نیاز خود و فرزندانش، از مال شوهر برگیرد، لیک مشروط بر آن که اسراف و زیاده روی نکند و از حدّ متعارف فراتر نرود.(7)
در کنار حکم تکلیفی و وضعی اسراف، احکام دیگری نیز در مباحث فقهی مطرح است که از آن جمله میتوان به ثبوت حجر بر سفیه در صورت اسراف و تبذیر اشاره
ص: 330
نمود و در مقابل، حکم به رشد وی در صورتی که بتواند اموال خود را بی هیچ گونه اسراف و تبذیری خرج نماید.(1)
بر اساس مفهوم لغوی و کاربرد قرآنی- حدیثیِِ اسراف و تبذیر، گسترة آن دو بسیار فراگیر است و در عرصة اقتصادی، تمامی امکانات مادّی و کالاهای مصرفی را دربرمی گیرد. در این میان، اسراف و تبذیر آن دسته کالاهای اساسی و نیازمندی های عمومی، به دلیل اهمیت یا بی توجهی عمومی به آن، به طور خاص، در متون دینی نهی و نکوهش شده است.
با توجه به اهمیت فراوان این مسأله و نقش آن در تعیین الگوی مصرف، مصادیق مهم آن را بررسی می کنیم:
یک. اسراف در آب(2)
اهمیت حیاتی آب که منشأ زندگی و بقاست،(3) بر کسی پوشیده نیست. امام صادق علیه السلام در تشبیه زیبایی می فرمایند:
«طَعْمُ الماء طَعْمُ الحیاة:(4) مزة آب، مزة زندگی است.»
از این رو، زیاده روی در مصرف آب و به ویژه هدر دادن آن -هرچند به مقدار اندک- نکوهش شده است. نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«أدْنَی الإِسرافِ هراقة فَضْلِ الماء...:(5) کمترین حدّ اسراف، دور ریختن ته ماندة آب
ص: 331
[ظرف] است.»
نیز فرمود:
«إنّ القصد أمر یحبه الله عزّوجل، وإنّ السرف یبغضه حتی... صبک فضل شرابک:(1) به راستی خداوند میانهروی را دوست میدارد و اسراف را ناخوش... حتّی دور ریختن مقدار اضافه آب را.»
از روایات دیگر برمی آید که اسراف آب حتّی در امور عبادی همچون وضو و غسل -خواه با هدر دادن آب و خواه با زیاده روی در شستشوی اعضا- ممنوع می باشد. هرچند از آب رودخانه و آبهای کشاورزی باشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از کنار شخصی که وضو می گرفت، گذر کرد و فرمود:
«ما هذا السَرف؟ قال: أ فی الوضوء سرفٌ؟ قال نعم وإن کنت علی نهر جارٍ:(2) این اسراف برای چیست؟ [آن شخص] گفت: آیا در وضو [هم] اسراف هست؟ فرمود: آری، اگرچه کنار نهری جاری باشی.»
در روایتی که پیشتر اشاره شد نیز آمده است:
«خدای را فرشتهای است که اسراف در وضو را مینویسد، چنان که تجاوز از حدّ را مینویسد.» (3)
برخی روایات، بر انجام وضو با یک مُد آب (حدود 750 گرم) و غسل با یک صاع (حدود 3 لیتر) تأکید شده است.(4)
برخی از فقیهان، تصریح کردهاند که فرد، پیش از ریختن آب برروی سر و صورت برای انجام غسل، با دست مرطوب، بخشهایی از بدن را که آب به سختی بدان راه می یابد، همچون گوشها، خیس نماید تا برای رساندن آب به آنها، نیازمند آب فراوان
ص: 332
نبوده به اسراف منتهی نگردد.(1)
کمبود آب، از چالشهای مهم هزارة سوم است. کشورهایی که با کمبود آب روبرو هستند، ناچارند بخشی از آب موجود در بخش کشاورزی را به مصرف شرب برسانند و در نتیجه، مواد غذایی بیشتری وارد نمایند. این در حالی است که مصرف مفید آب، بسی بیش از مصرف کل آب است و مقدار زیادی از آن در مسیر انتقال و هنگام مصرف، هدر می رود. روشن است که اصلاح سیستم توزیع و تعویض لوله های فرسوده، از هدر رفتن بخشی از آن جلوگیری می کند. با این حال، نقش مصرف کنندگان در این امر بسی مهم تر بوده و اصلاح الگوی مصرف توسط آنان می تواند از کمبود آب و مشکلات ناشی از آن همچون جیره بندی و قطع آب و نیز کمبود برق تولید شده از نیروگاه های برق آبی و خاموشی پیشگیری کند.
در آیات قرآن، با اشاره به حق آدمی در استفاده از غذا و آب، بر این نکته تأکید شده است که در این امر، اسراف و زیاده روی نشود:
{وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسْرِفُوا:(2) بخورید و بیاشامید [ولی] زیاده روی مکنید. }
نهی از اسراف در این آیه -به مفهوم گسترده اش- شامل هرگونه زیاده روی در مصرف و پرخوری، و هدر دادن مواد غذایی می شود.(3) روایات فراوانی در نکوهش پرخوری و نیز خوردن از روی سیری رسیده است که خود، مصداقی از اسراف به شمار میرود. از جمله امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّ الله تبارک وتعالی یبغض کثرةَ الأکل:(4) به راستی خداوند، پرخوری را ناخوش میدارد.»
ص: 333
همچنین در روایات، به پی آمدهای منفی پرخوری، همچون چاقی و سلب نشاطِ عبادت و معنویت، اشاره شده است.
«لاتأکلوا حتّی تجوعوا وإذا جُعتم فکُلوا ولا تشبعوا فإنّکم إذا شبعتم... سمنتْ جُنُوبُکم ونسیتم ربَّکم:(1) تا هنگامی که گرسنه نشده اید، نخورید و زمانی که گرسنه شدید، بخورید و از سیری [وپرخوری] بپرهیزید، چه، هنگامی که سیر میشوید... پهلوهایتان چاق شده پروردگارتان را فراموش می کنید.»
از سوی دیگر، برخی از فقیهان تصریح کردهاند که هزینه نمودن مال فراوان در غذاهای مرغوبی که با وضعیت آدمی سازگار نیست-مانند آن که بسیار فراتر از حدّ درآمد و تمّکن مالی وی باشد و وی را از تأمین نیازهای مهم تر، بازدارد- نوعی اسراف و تبذیر است.(2) با این حال، تهیه غذای مرغوب و لذیذ در حدّ متعارف، مطلوبیت دارد.(3)
در رویکردی جامعه شناختی نیز، اسراف جامعه، به معنای نادیده انگاشتن حق نیازمندان و تنگدستان است.(4)
از مصادیق اسراف در خوردن و آشامیدن، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- پرخوری که منشأ بسیاری از بیماریها و مشکلات جسمی و روحی از جمله چاقی، بیماریهای قلبی، عروقی، بی حوصلگی و عدم کارایی مناسب است.
- کم دقتی و ریخت و پاش هنگام صرف غذا و سر سفره که ناشی از پخت و پذیرایی بیش از حدّ نیاز است.
- سفرههای رنگین توأم با ریخت و پاش زیاد و تهیة غذا، بیشتر از حدّ مورد نیاز افراد حاضر، در کنار فقدان فرهنگ خود پذیرایی توسط فرد به مقدار نیاز.
- سرو غذا برای کودکان به مقدار بزرگسالان و دور ریختن اضافه آن.
ص: 334
- خرید میوه زیاد، ناتوانی در نگهداری آن و در نتیجه، فاسد شدن و دور ریختن بخشی از آن.
- آماده کردن نوشیدنیها، بیش از نیاز.
در این میان، اسراف نان و استفاده نادرست از آن به گونه ای است که سوگمندانه در کشور ما، بر اساس آمار اعلام شده تا حدود سی درصد آن به ضایعات تبدیل می شود. بخشی از این ضایعات، به سبب پخت غیر اصولی است و بهبود کیفیت پخت نان و از جمله گسترش دادن تولید نان به صورت صنعتی در کاهش ضایعات موثر است. ولی به طور گسترده، نان هایی با کیفیت بالا نیز دور ریخته می شود که ناشی از خرید نان زیاد و بی ضابطه بودن در توزیع آن سرسفره، نگهداری نادرست و در نتیجه خشک یا فاسد شدن آنها و مانند آن است.
این در حالی است که روایات، بر پیشگیری از اتلاف حتّی لقمه ای نان تأکید کرده اند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«مَن وَجد تمرةً او کسرة ملقاة فاکلها، لم تستقر فی جوفه حتّی یغفر الله له:(1) هرکس خرما یا تکه [نانی] افتاده [بر زمین] را بیابد، و آن را بخورد، در درونش جای نگرفته باشد که خداوند او را بیامرزد.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«إنّی لأجد الشیئ الیسیر یقع من الخوان فأعیده، فیضحک الخادم:(2) به راستی که من [گاه] مقدار اندکی[از نان و غذا] را مییابم که از سفره افتاده است، پس آن را باز میگردانم، به گونهای که خدمتکار [از سر تعجب] میخندد.»
ص: 335
لباس، وسیله حفظ و مایة زینت و آراستگی است.(1) با این حال، در آموزه های دینی بر میانه روی در استفاده از آن، تأکید شده و تجاوز از آن، اسراف دانسته شده است.(2)
تردید نیست که حس تنوع طلبی و تمایل به شیک پوشی، آراستگی ظاهری و زیبایی، از امور غریزی آدمی است و در آموزههای اسلامی نیز، مورد تأیید بلکه تشویق قرار گرفته است. برای نمونه امام صادق علیه السلام فرمود:
«بر تو باد که خویشتن را به بهترین شکل بیارایی...»(3)
لیک آن چه مذموم است، پوشیدن لباسهای گران قیمت به قصد خودنمایی و جلب توجه، افراط در تنوع طلبی به شکل مدپرستی و استفاده از پوشش های تحریک کننده ای است که با هدف پوشش، منافات دارد. نیک روشن است که این گونه رفتارها، افزون بر هدر دادن منابع و سرمایهها، وقت و انرژی فراوانی را نیز بیهوده از فرد میستاند و خود، عامل ترویج بیشتر آنها میگردد آنسآن که در سطح ملی، خسارات جبران ناپذیری را بر جامعه و توسعه و پیشرفت آن وارد میسازد.
اسراف در لباس، گاه به چگونگی استفاده از آن نیز برمی گردد. شخصی گوید به امام صادق علیه السلام گفتم:
«آیا مؤمن می تواند ده پیراهن داشته باشد؟ فرمود: بله. گفتم: بیست عدد چطور؟ فرمود: بله. گفتم: سی تا؟ فرمود: بله، این، اسراف نیست، اسراف آن است که لباس بیرونت را لباس خانه قرار دهی.»(4)
روشن است که تعدّد لباس، مایة دوام بیشتر آن می گردد ولی استفادة نابجا از آن، نوعی اتلاف و مصداق اسراف می باشد.
ص: 336
در نگاه قرآنی، احداث بناهایی که ثمره ای ندارد، کاری عبث و نکوهیده است.(1) مفهوم این گونه آیات، در آینة روایات، با وضوح بیشتری، بیان شده است. در حدیثی چنین آمده است که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله از گذرگاهی می گذشت. چشمش به بنایی افتاد که یکی از انصار ساخته بود. هنگامی که صاحب آن بنا نزد حضرت آمد و سلام کرد، ایشان صورت از او برگرداند... در پی این جریان، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«بی تردید هر بنایی که ساخته شود، روز قیامت، باری بر دوش صاحبش خواهد بود، مگر آنچه که گریزی از آن نیست [و نیاز وی می باشد].»(2)
نیز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«هر ساختمانی که بیشتر از حدّ کفایت [و نیاز] باشد، روز قیامت، وبال صاحبش خواهد بود.»(3)
بر این اساس، ساختن بناهایی که از نظر کمّی و کیفی، به آن نیازی نیست و به تعبیر قرآن، «عبث» است و هدف صحیحی ندارد، مصداق اسراف خواهد بود، ولی در صورتی که به مساحت وسیع ساختمان و منزل، نیاز باشد و از آن استفاده گردد، نه تنها نکوهیده نیست که مطلوب نیز می باشد، از این رو، امیر مؤمنان علیه السلام با دیدن منزل وسیع یکی از اصحابش فرمود:
«این خانة بزرگ در دنیا به چه کارت می آید که در آخرت، نیازت به آن بیشتر باشد! آری، اگر می خواهی که با آن به آخرت رسی، باید که در آن، میهمان را پذیرایی کنی و با خویشاوندانت بپیوندی و حقوقی را که از آن خانه برگردن داری، به مستحقّانش رسانی...»(4)
از دیگر مصادیق اسراف در ساخت مسکن، میتوان به تزئینات افراطی سقف و
ص: 337
دیوارها و به ویژه استفاده از سنگها و فلزات گران قیمت صرفاً برای زیبایی(1) و نیز ارتفاع بیش از حدّ متعارف سقف به هدف خونمایی(2) یادکرد.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«رختخوابی برای مرد و رختخوابی برای خانواده اش و رختخوابی برای میهمانش و رختخواب [اضافه] از آنِ شیطان می باشد.»(3)
در این روایت، رختخواب (فراش)، نمونه ای است از وسایل زندگی، که بایستی از نظر کمّی و کیفی به گونه ای باشد که معیارهای اسراف بر آن صدق نکند. به خوبی روشن است که منظور از فراش چهارم در روایت، فراشی است که اعضای خانواده و میهمانان به آن نیاز ندارند. بنابراین، محدودیت عددی خاصی، مراد نیست بلکه باید تعداد هر کالایی، متناسب با نیاز افراد، تهیه شود.
بازیافت
وسایل زندگی و برخی از مواد مصرفی، هنگام کهنه گی و فرسودگی و غیر قابل استفاده شدن نیز قابل باز یافت و تبدیل به مواد مفید می باشند. نیک روشن است که دور ریختن و قرار دادن آنها بین زباله های غیر قابل بازیافت، نوعی اسراف و هدر دادن منابع است. در روایات به این نکته اشاره شده است، از جمله سخن امام صادق علیه السلام که پیشتر گذشت.
«خدای بزرگ... اسراف را ناخوش دارد، حتّی دور انداختن هستة [خرما و میوه] را، زیرا آن نیز به کاری آید.»(4)
ص: 338
مَرْکب و وسیلة نقلیه نیز ممکن است از نظر کمیت و کیفیت، مصداقی برای اسراف باشد؛ امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«و [خداوند، تجویز نمود که مردم] در حدّ میانه، از مَرْکب استفاده کنند،... آیا چنین می پنداری که خداوند، مالی را نزد مردی امانت می نهد و آن گاه به وی اجازه می دهد تا اسبی به ده هزار درهم بخرد، در حالی که اسبی به بیست درهم، او را کافی است... [مگر نه آن است که خود] فرمود: اسراف مکنید که او، اسرافکاران را دوست ندارد.»(1)
روایات، ازدواج و پیوند زناشویی را امری الهی دانسته اند که تعادل و میانه روی در آن سفارش شده و تجاوز از آن، حرام گشته است.(2)
حرمت اسراف، تمام هزینه های بیهودة ازدواج را دربرمی گیرد. اسراف در هزینه های ازدواج، دارای ابعادی گوناگون است که از آن میان می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
نخست: سنگین گرفتن مهریهها و از حدّ گذشتن در این باره. در بارة مقدار مهریه، با این که طبقِ ظاهر برخی آیات(3) و نظر مشهور فقیهان(4) در افزایش آن، محدودیتی نیست، ولی کم بودن مقدار آن، سفارش بسیار شده است.(5) به ویژه تأکید می شود که از مهر السنّه پیامبر اکرم (یعنی مقدار پانصد درهم یا پنجاه دینار(6) که برای همسران و دختران
ص: 339
خود قرار می داد) فراتر نرود.(1)
مهریههای سنگین، با توجه به این که تعهدی بر دوش مرد و دِیْنی بر ذمة اوست، می تواند موجب بی رغبتی جوانان به امر ازدواج و در نتیجه بروز مشکلات متعدد فردی و اجتماعی و یا تن دادن به آن و قبول عواقب آن گردد و نفرت و دشمنی را در جامعه موجب شود، چنان که امیرمؤمنان علیه السلام میفرمایند:
«لاتغالوا بمهور النساء فتکون عداوة:(2) مهریه ها را بالا نگیرید که موجب دشمنی می گردد.»
دوم: زیاده روی در تهیه لوازم زندگی(جهیزیه) و به ویژه مطالبة کالاهای لوکس و تجمّلاتی یا وسایلی که در درجة نخست از اهمیت قرار نمیگیرند و از جمله افراط در مطالبه یا خرید زیور آلات، که بیشتر ناشی از حس هم چشمی و رقابت یا خود نمایی و فخر فروشی است. چنان که گاه، عروس و داماد، وضعیت خود را با شرایط فعلی زندگی پدر و مادر خود مقایسه میکنند و تمام امکانات موجود آنان را خواستارند.
امام کاظم علیه السلام به نقل از حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«خمس تذهب ضیاعاً: سراج تقده فی الشمس... والضوء لاینتفع به:(3) پنج چیز ضایع می شود، چراغی در [نور] خورشید برافروزی... و نوری که استفاده نشود.»
این گونه روایات، در واقع معیارهای اسراف را بر استفادة نابجا از نور و چراغ، تطبیق داده است و بدین سان هرگونه مصرف نادرست از انرژی و یا هدر دادن آن -که چراغ و نور، نمونه ای از آن است- اسراف به شمار می آید.
ص: 340
نفت و گاز، سرمایه های ملّی
نیک روشن است که نفت و گاز سرمایهای مِلّی و در واقع امانتی به دست ما است که باید با مصرف بهینه و حفظ ذخایر تا حدّ امکان، آن را به نسل های بعد تحویل دهیم.
سوگمندانه اسراف و ریخت و پاش در بسیاری از مجالس، به فرهنگ غلطی تبدیل شده که گاه آن را به اشتباه نشانة سخاوتمندی، عامل کسب پایگاه اجتماعی و آبرو می پندارند. از دیدگاه آموزههای دینی، اصل بر پایی مجالس و «ولیمه دادن» درموارد ازدواج، بازگشت از حج، ولادت فرزند، خرید منزل و ختنه کردن فرزند سفارش شده و کار پسندیدهای به شمار میرود.(1) چنان که به طور کلی دعوت از دیگران به ویژه خویشان و دوستان واطعام آنان، همواره فضیلتی بزرگ میباشد.(2) با این حال، وجود سنت غلط ریخت وپاش و تجمّلات در این گونه مجالس و صرف هزینههای بی جا، افزون بر پی آمدهای منفی اقتصادی و معنوی، خود به مانعی بر سر راه برگزاری مجالس یا تن دادن به مشکلاتی بی شمار برای برپایی آنها تبدیل شده است. هزینههای سرسام آور در مجالس عروسی که گاه به مدد دریافت وامهای سنگین و کمرشکن و صرفاً به انگیزه همچشمی، خودنمایی و احیای فرهنگ غلط یادشده صورت میگیرد و یکی از مشکلات جدّی بر سر راه ازدواج جوانان تلقی میگردد، هزینههای بالای مراسم سفرهای معنوی همچون بازگشت حاجی که گاه چندین برابر هزینه سفر را به خود اختصاص میدهد، خرجهای هنگفت در محافل عزا به ویژه هزینههای بی مصرفی همچون خرید تاج گلهای گران قیمت و بزرگ و نوشتن پارچه عزا در تیراژ فراوان و هزینههای زائد در برگزاری همایشها و نشستها از بیت المال.
این در حالی است که آموزههای اسلامی به شدت از اسراف در همه زمینهها و از
ص: 341
جمله برگزاری مجالس برحذر داشتهاند و از برپا نمودن هرگونه محفل زائدی به انگیزه ریاکاری و خودنمایی، منع نمودهاند.
برای نمونه، از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل شده:
«من أطعم طعاماً ریاءً وسمعة أطعمه الله مثله من صدید جهنّم وجعل ذلک الطعام ناراً فی بطنه حتّی یقضی بین الناس:(1) هرکه از سر ریا و خودنمایی اطعام نماید، خداوند مانند همان را از غذای چرکین جهنّم به او بخوراند و آن طعام را به صورت آتشی در درون وی قرار دهد تا این که میان مردم داوری نماید.»
فقیهان نیز حتّی اسراف در مقدار و نوع کفن را، ممنوع دانستهاند،(2) با این که قیمت تکهای پارچه، به مراتب کمتر از یک دسته گل بزرگ میباشد.
نیک روشن است تا زمانی که فرهنگ غلط یادشده رایج باشد، حرکت رو به رشد اسراف کاری ها و ریخت و پاشها در مجالس ادامه پیدا خواهد کرد. بنابراین، ایجاد حرکت فرهنگی بزرگی جهت تغییر آن و نهادینه سازی فرهنگ الگوی مصرف، ضرورت دارد. به دیگر سخن، اگر عموم مردم به صاحبان این گونه مجالس به چشم افرادی خودنما، دهن بین، اسراف کار و فخر فروش نگاه کنند و عملکرد آنان را، مخالف با فرمان عقل و وحی ببینند -نه سخاوتمند و دست و دل باز- می توان انتظار داشت که این معضل نابود یادست کم از شدت آن، کاسته شود.
نیز بکارگیری بوی خوش و خرید عطر و خوشبو کنندهها(1) مطلوب و مورد سفارش است. لیک بسان دیگر مواد مصرفی، هرگونه افراط و زیاده روی در آن، موجب هدر رفتن سرمایههای اقتصادی و اتلاف وقت بوده و پی آمدهای اجتماعی و اخلاقی دیگری نیز دارد.
آن چه اکنون در بسیاری از جوامع مشاهده میگردد، نشانگر توجه بیش از حدّ برخی افراد به ظاهر خود، خرید افراطی لوازم آرایشی و زینتی و حتّی افزایش روز افزون جراحیهای پلاستیک به هدف زیبا شدن است.(2)
قرآن کریم، در اشارتی، از غوطهور بودن در زینتها و آرایشها، نکوهش فرموده(3) وبرخی فقیهان نیز، به درستی، پرداختن به آرایش و زیبایی را به عبور نکردن از حدّ شایسته، مشروط نمودهاند.(4)-(5)
گفتیم که از مصارف مورد تأیید شارع، هزینه نمودن برای تفریحات سالم، لذتهای
ص: 343
حلال و سرگرمیهای مشروع است. لیک در این مورد نیز، از اسراف و زیاده روی نهی شده است؛ امام کاظم علیه السلام، در روایتی، پس از آن که می فرمایند: تلاش کنید زمان خود را چهار بخش نمایید... و بخشی برای لذات حلال، در ادامه چنین میافزایند:
«اجعلوا لانفسکم حظاً من الدنیا بإعطائها ما تشتهی من الحلال ومالا یثلم المروة وما لا سرف فیه، واستعینوا بذلک علی امور الدین:(1) برای خویشتن، بهرهای از دنیا قرار دهید، بدین سان که به امور حلال مورد تمایل خود، که خلاف مروّت نبوده و اسرافی در آن نباشد، بپردازید و از آن، بر امور دینی خود کمک بگیرید.»
اسراف در لذّات حلال و تفریحات سالم، میتواند مصادیق گوناگونی داشته باشد. از جمله زیاده روی از نظر زمان و اختصاص دادن زمانی طولانی به این کار، اسراف در هزینههای آن، همچون خرید بیش از حدّ متعارف وسایل سرگرمی، مسافرت های پرخرج و مانندآن، حتّی اختصاص دادن زمان کار یا عبادت به تفریح و سرگرمی، که نوعی خروج از حدّ و اسراف میباشد.
نیک روشن است که از بُعد اقتصادی، تمکن مالی فرد و تناسب هزینهها با درآمدهای وی و دیگر اصول حاکم بر مصرف همچون سطح رفاه عمومی و نیز نوع کار وی و مقدار نیاز جسمی و روحی او به تفریح و سرگرمی به منظور رفع خستگی و ایجاد نشاط، همگی بر سطح مصرف او در این زمینه مؤثرند، به گونهای که ممکن است نوع و مقدار مشخصی از یک تفریح، برای فردی اسراف تلقی گردد و برای فردی دیگر با شرایطی متفاوت، چنین نباشد.
از بدترین انواع اسراف، تضییع اموال عمومی و هدر دادن سرمایههای متعلق به بیت المال است. زیرا علاوه بر گناه اسراف و پی آمدهای اقتصادی منفی آن، تضییع حقوق
ص: 344
همه مردم بوده و آدمی را مدیون همه افراد جامعه خواهد کرد. روشن است که حفظ و پاسداری از بیت المال، هم وظیفه مسئولان دستگاههای حکومتی، مدیران و کارمندان است و هم بر عهدة عموم مردم. امیر مؤمنان علیه السلام خطاب به کارگزاران خویش فرمود:
«نوک قلمهایتان را ریز کنید، سطرها را به هم نزدیک سازید، کلمات زائد را [در نوشتن گزارش] برای من حذف کنید و مفهوم اصلی را بیان نمایید، از زیاد نوشتن بپرهیزید، چرا که اموال مسلمانان، یارای ضرر ندارد.»(1)
اگر به فرموده امام علیه السلام اموال بیت المال، یارای تحمل زیانی در حدّ درشت نویسی و زیاد نویسی گزارشات و محاسبات را ندارد، در موارد مشابه و اموال و سرمایههای فزونتر، دقت و سختگیری فراوانی بایستی صورت گیرد.
دستگاههای دولتی نیز بایستی با وضع مقررات شفاف و نظارت دقیق و نیز دقت در گزینش افراد متعهد و دلسوز برای ایفای مسئولیتها به ویژه در امور مالی، از تضییع بیت المال و سپردن آن به دست اشخاص نالایق جلوگیری کنند. امیر مؤمنان علیه السلام در این باره به مالک اشتر چنین فرمان میدهند:
«در امور کارمندانت بیندیش و پس از آزمایش به کارشان بگمار...کارگزاران دولتی را از میان مردمی با تجربه و با حیا، از خاندانی پاکیزه و با تقوا... انتخاب کن زیرا اخلاق آنان بهتر، آبرویشان محفوظتر، طمع ورزی شان کمتر و آینده نگری آنان فزونتر است.»(2)
در بین برخی از مردم نیز، گاه دلسوزی و دقّتی که در حفظ اموال و وسائل خود دیده میشود، در حفظ بیت المال و اموال عمومی مشاهده نمیگردد. برای نمونه، آسیب رساندن به وسایل نقلیه عمومی همچون قطارها و اتوبوسهای شرکت واحد بی دقتی در استفاده از تلفنهای عمومی، ثبت خاطره و یادگاری بر در و دیورا مکانها و وسایل عمومی، نگهداری نادرست از اسکناس، (به ویژه با توجه به سرانة بالا، عمر پایین
ص: 345
و هزینة میلیاردی چاپ اسکناس)، همگی از مصادیق مصرف نادرست و تضییع سرمایه های ملّی به شمار می روند. نیک روشن است که زیان این گونه رفتارها، به همة مردم بر میگردد. بنابراین، همگی بایستی در فرهنگ سازی مصرف بهینه و اصلاح شیوه استفاده از وسایل و اموال عمومی، کوشا بوده و سهم باشیم.
اتلاف وقت و استفادة نادرست از فرصتها، از مهم ترین مصادیق اسراف است که با مصرف نادرست کالاها و اموال، رابطهای دوسویه دارد؛ زیرا از یکسو، کم کاری و بی نظمی افراد در قبال مراجعات و کارهای ارباب رجوع و تأخیر انداختن کارهای آنان، موجب مراجعات مکرر و صرف هزینههای مختلف مادّی میگردد و از سوی دیگر، استفاده نکردن مردم از امکانات دولت الکترونیک، ناکار آمدی سیستم حمل و نقل عمومی متناسب با هر شهر و استقبال کم مردم از آنها و در مجموع، عدم رعایت الگوی مصرف از امکانات عمومی، خود موجب اتلاف وقت گستردهای از تک تک افراد می شود.
بنابراین، مدیریت ناکارآمد زمان، هم علت تضییع اموال و هدر دادن امکانات قرار می گیرد و هم معلول آن. ضمن آن که بی تردید وقت برای آدمی، بیش از امکانات مادّی ارزشمند است، چه، قابل بازیافت و تولید مجدد نیست. از این رو در آموزههای دینی، بر استفادة صحیح از فرصتها، سخت تأکید شده است. برای نمونه، رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«به عمر خود بخیلتر باش تا به درهم و دینارت...»(1)
همچنین، در مورد ارزش نهادن به وقت مردم و رسیدگی به موقع به کارهای آنان، امیرمؤمنان علیه السلام خطاب به مالک اشتر و در واقع خطاب به همه مسئولین و متصدیان امر میفرمایند:
ص: 346
«از وظایف توست که نیازهای مردم را همان روز مراجعهشان برآوری و با امروز و فردا کردن، سرگردان شان نکنی.»(1)
ظاهر برخی از آموزههای دینی، این نگرش را ایجاد نموده که حکم ممنوعیت اسراف، در پارهای موارد، استثنا پذیرفته یا دست کم احتمال آن را به وجود آورده است. اکنون موارد یادشده را به اختصار بر میرسیم.
آیا حکم یا موضوع اسراف، در کارهای خیر و از جمله انفاق در راه خدا نیز، تحقق میپذیرد؟
از مجموع سخنان عالمان و فقیهان، دو دیدگاه در این باره برمیآید:
دیدگاه نخست: آن است که صرف مال در امور خیر، به هیچ روی اسراف نیست و آدمی به هر مقدار که در این راه، هزینه نماید، منعی ندارد. این دیدگاه، از سخنان برخی فقیهان همچون علاّمه حلّی،(2) شهید ثانی(3) و محقّق اردبیلی(4) برمی آید.
دلیل این دیدگاه، آیات و روایاتی چند است، از جمله:
1. تشویق و ترغیب فراوان آیات و روایات به انفاق در راه خدا، بی هیچ قید و شرطی، به گونهای که معلوم میشود زیاده روی در این کار نیز ممنوعیتی نداشته و مطلوب می باشد.(5)
ص: 347
2. آیات 5 تا 22 سورة دهر، که بر اساس شأن نزول آنها، درباره امیر مؤمنان علیه السلام و خانواده حضرت نزول یافته است، آن زمان که سه روز متوالی و با وجود نیاز مبرم خود، غذایشان را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند، و خود، گرسنه ماندند.(1) معلوم میشود انفاق، حدّ و مرزی ندارد.
3. روایاتی که نشان میدهد برخی از امامان معصوم علیهم السلام همچون حسن بن علی علیه السلام و برخی از صحابه، همه اموال خود را در امور خیر هزینه نمودند.(2)
یادکردنی است در برخی متون فقهی و تفسیری عالمان شیعه و اهل سنت، عبارت «لاسرف فی الخیر» آمده است.(3)
لیک تحقیق در جوامع حدیثی نشان میدهد این جمله، از معصوم نرسیده، بلکه آن را به حسن بن سهل(4) و حاتم(5) نسبت دادهاند. به هر حال، این جمله اسراف در «خیر» را نفی میکند و نیک روشن است که اگر با ادلّهای، ثابت گردید زیاده روی در انفاق ممنوع می باشد، «خیر» نخواهد بود تا مجاز باشد.
دیدگاه دوم آن است که در امور خیر نیز، هرگاه صرف مال از حدّ خود فراتر رود، اسراف صدق میکند و ممنوعیت مییابد. این دیدگاه را علاّمه در تذکره(6)، محقّق سبزواری، (7) محدّث بحرانی(8) و فاضل نراقی(9) برگزیدهاند و از سخنان صاحب جواهر(10) نیز
ص: 348
چنین استفاده میشود.
همچنین آن دسته از فقیهان که صدقات و مشارکت در امور خیریه را جزء مؤونه، قرار داده و از شمول خمس استثنا نمودهاند و آن را مقید به عدم اسراف کردهاند نیز، به صدق اسراف در آن گونه موارد، باور داشتهاند.
دلایل این دیدگاه، آیات و روایاتی هستند که اسراف و زیاده روی در انفاق را نکوهش کردهاند. از آن میان می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. {وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا:(1) و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم] گشاده دستی منما تا ملامت شده و حسرت زده بر جای مانی. }
استناد به آیه با توجه به شأن نزول آن است که نیازمندی از رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواست کمک نمود، و چون حضرت، چیزی در اختیار نداشتند که به او بدهند، پیراهن خویش را در آورده و به او بخشیدند و در نتیجه، از حضور در نماز جماعت، بازماندند. آیه یاد شده در این هنگام نازل گشت و به رعایت میانهروی در انفاق، فرمان داد.(2)
2. {وَالَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً:(3) و کسانی اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می کنند و نه تنگ می گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمی گزینند.}
هرچند واژة انفاق در این آیه، به دلیل مفهوم لغوی و نیز برخی روایات،(4) هرگونه هزینهای را شامل میگردد، لیک به عموم خود، انفاق در راه خدا را نیز در بر می گیرد.
ص: 349
3.{ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین:(1) از میوه آن-چون ثمر داد- بخورید و حق [بینوایان از] آن را روز بهره برداری از آن بدهید، و[لی] زیاده روی مکنید که او اسرافکاران را دوست ندارد.}
در شأن نزول آن گفتهاند:
«مردی از انصار، مزرعهای داشت. هنگامی که محصول آن را برداشت میکرد، تمامی آن را صدقه میداد و برای خود و خانواده اش چیزی باقی نمیماند. پس خداوند این کار را اسراف قرار داده(2) و در پی آن، آیه نازل گردید.»
از این شأن نزول و نیز برخی روایات ذیل آیه(3) برمیآید که «لاتسرفوا» قید «آتوا حقّه» است و نه قید «کلوا». بنابراین، اسراف، در انفاقات نیز نمود مییابد و ممنوع می باشد.
یادکردنی است بر اساس روایات فراوانِ شیعه، مراد از «حق الحصاد» در این آیه، پرداخت یک مشت از محصول در حال برداشت و حداکثر به سه نفر از نیازمندان حاضر است.(4) در یکی از آن روایات آمده است: پرداخت دو مشت پر از محصول نیز، نوعی اسراف به شمار میرود(5) که در آیه، نهی شده است.
2. امام صادق علیه السلام فرمود:
«لو أنّ رجلاً أنفق ما فی یدیه فی سبیل من سبل الله ما کان أحسن ولا وفق، ألیس یقول الله تعالی: وَأَنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَلا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین. یعنی المقتصدین:(6) اگر مردی، هر آن چه را دارد، در راهی از راه های خدا هزینه نماید، کار نیکی نکرده و توفیقی به دست نیاورده است، آیا
ص: 350
خداوند نمیفرماید: و در راه خدا انفاق کنید و [خود را] به دست خویش به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد. [خداوند از «محسنین»] میانه روان را قصد فرموده است.»
از استناد امام علیه السلام به آیه و به ویژه عبارت «لاتلقوا»، بر می آید که زیاده روی در انفاق، معصیت است.(1)
2. دلیل دیگر صحیحه ولید بن صبیح است. وی گوید:
«نزد امام صادق علیه السلام بودم که سائلی نزد حضرت آمد. امام به او چیزی بخشید. سپس سائلی دیگر، این ماجرا، سه بار تکرار شد. سائل چهارم که آمد، امام فرمود: یسع الله علیک: خدا به تو توسعه دهد. آن گاه فرمود: إنّ رجلاً لو کان له مالٌ یبلغ ثلاثین أو أربعین ألف درهم. ثم شاء أن لا یبقی منها إلاّ وضعها فی حق؛ لفعل فیبقی لا مال له، فیکون من الثلاثة الذین یرد دعاؤهم قلت: من هم؟ قال: احدهم رجل کان له مال فانفقه فی غیر وجهه...:(2) اگر مردی، ثروتی معادل سی یا چهل هزار درهم داشته باشد، آنگاه بخواهد تمامی آن را در مسیر حقی قرار دهد و همین کار را به انجام رساند، به گونهای که هیچ ثروتی برایش نماند، از جمله سه نفری خواهد بود که دعایشان رد می شود. گفتم: آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: یکی از آنان، مردی است که مالی داشته و در راهی نادرست خرج کرده...»
3. یکی از یاران امام صادق علیه السلام گوید:
«نزد امام بودم که نیازمندی آمد و درخواست کمک کرد. پس امام علیه السلام برخاست و از سبدی، دستش را پر از خرما نموده به وی داد. سپس نفرات دوم و سوم و چهارمی هم آمدند و امام علیه السلام همین کار را انجام داد. نفر بعدی که آمد، امام علیه السلام [بدون آن که به وی کمکی نماید] صرفاً به گفتن این جمله بسنده نمود: الله رازقنا وإیاک: خداوند روزی ده ما و توست.»(3)
ص: 351
سپس شأن نزولی را که ما ذیل آیة 29 سورة اسراء بیان نمودیم، بازگو فرمود.
7. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«یأتی أحدکم بماله کله یتصدق به ویجلس یتکفف الناس، إنّما الصدقة عن ظهر غنی:(1) یکی از شما، تمامی مال خود را میآورد و صدقه میدهد، و[آنگاه] مینشیند و از مردم گدایی میکند! همانا صدقه[ای ارزش دارد که] از سر بی نیازی باشد.»
8. همچنین میتوان به روایت مفصلّی اشاره کرد که جریان مناظرة امام صادق علیه السلام با جمعی از صوفیه را بازگو کرده و ضمن آن، امام علیه السلام، دیدگاه آنان را مبنی بر لزوم ساده زیستی و زهد مفرط و انفاق مال، مردود دانسته است.(2)
i) جمع بندی
در جمع بندی این ادلّه، آن چه به نظر استوارتر میآید آن است که ممنوعیت اسراف، شامل انفاق در راه خدا و صرف مال در امور خیریه نیز میگردد. ظهور بلکه صراحت آیات و روایات یاد شده ذیل دیدگاه دوم، به روشنی گویای این مطلب است.
باری، آن چه نگرش عدم صدق اسراف در امور خیر را موجب گشته است، آیات و روایاتی هستند که بر مطلوبیت ایثار و ترجیح دیگر نیازمندان برخود دلالت دارند و به بخشی از آنها اشاره شد. چه، بخشیدن اموال و کالاهای مورد نیاز خود به دیگران، خود نوعی زیاده روی و اسراف در انفاق تلقی میگردد.
لیک در جای خود گفتهایم که این گونه آموزهها، با نهی از اسراف و مطلوبیت میانه روی در انفاق، منافاتی ندارند، چه، دستور به اعتدال در جایی است که بخشش فراوان، سبب نابسامانی های فوق العادهای در زندگی خود انسان گردد و به تعبیر قرآن، آدمی، بدین سان «ملوم و محسور»(3) شود. یا این که ایثار، سبب ناراحتی و فشار بر فرزندان آدمی
ص: 352
گردد و نظام خانوادگیاش را به خطر افکند.(1) همچنین، سطح نیازها نیز باید مورد توجه قرار گیرد: هرگاه نیاز شخص، بیش از دیگران و درآمد محدود وی تنها پاسخگوی نیازهای اساسی خودش باشد، مصارف شخصی بر هزینه کردن برای دیگران اولویت دارد. در چنین شرایطی، در واقع انجام یک واجب (تأمین نیازهای فرد و خانواده اش) با یک فضلیت اخلاقی (ایثار) تزاحم مییابند. نیک روشن است که انجام واجب مقدم میباشد. لیک از آن جا که بهرهمندی از امکانات، یک «حق» است، هر فردی میتواند از حق خویش به سود دیگران بگذرد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«در کاری که زیانش بر تو، بیشتر از سود آن برای برادرت است، وارد نشو.»(2)
همچنین، قرآن کریم، در پاسخ به این پرسش که از چه اموالی انفاق کنند، مازاد بر درآمد را بیان فرموده است.
{وَیَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ:(3) و از تو می پرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: ما زاد [بر نیازمندی خود] را.}
امام باقر علیه السلام فرمود:
«العفو ما فضل عن قوت السنة:(4) عفو چیزی است که از هزینه سال، اضافه آید.»
و از امام صادق(ع ):
«الوسط من غیر اسراف ولا اقتار:(5) حدّ وسط بدون زیاده روی و سخت گیری.»
نیک روشن است که این دو معنا با یکدیگر ارتباط دارند، یعنی آدمی موظف است آن بخش از اموال را انفاق کند که زائد بر نیازمندیهای خود وخانوادهاش باشد و این
ص: 353
همان «حدوسط» است. روایاتی همچون «ابدأ بمن تعول»(1) و نیز روایاتی دیگر، مؤید این مدعا است.(2)
از سوی دیگر ممکن است انفاقهای فراوان و کمکهای زیاد در امور خیریه، از دید عرف، نوعی زیاده روی و اسراف تلقی گردد، در حالی که از نگاه آموزههای دینی، چنین نباشد و به دیگر سخن، حدّ شرعی میانه روی در انفاق، فراتر و گسترده تر از حدّ عرفی آن است.
دلیل این مطلب، سخن پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام است که فرمود:
«امّا الصدقه فجهدک جهدک حتّی یقال: اسرفت ولم تسرف...:(3) امّا صدقه، پس چندان در این راه بکوش که گفته شود: اسراف کردی، در حالی که تو زیاده روی نکردهای.»
و این گونه بود که امیر مؤمنان علیه السلام گاه اموال فراوانی را برای محرومان میفرستاد، آن سان که مورد اعتراض برخی تنگ نظران قرار میگرفت که:
«نیازی نبود این مقدار به او کمک نمایی و مقدار بسیار کمتر نیز، او را کافی بود. حضرت در پاسخ وی فرمود: خداوند امثال تو را در مؤمنان زیاد نکند، من می بخشم و تو بخل میورزی!»(4)
و از سوی سوم، برخی از دلایل یادشده در دیدگاه نخست نیز، نقد شدنی است، از جمله: آن چه در بارة امام حسن علیه السلام نقل شده، نه انفاق تمامی اموال، که صرفاً انفاق نیمی از اموال خود بوده است.(5)
ص: 354
در مواردی چند، از جمله خوراکیها و آشامیدنیها، عطر، هزینههای حج و عمره و هزینههای مفید برای بدن، روایاتی وجود دارد که به ظاهر، اسراف را نفی نمودهاند.
1. امام صادق علیه السلام فرمود:
«لیس فی الطعام سرف:(1) در غذا، اسرافی نیست.»
2. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
«لیس فی المأکول والمشرب سرف وإن کثر:(2) در خوراکی و آشامیدنی اسرافی نیست، هر چند زیاد باشد.»
3. در روایتی دیگر آمده است:
«ما انفقت فی الطیب فلیس بسرف:(3) آن چه در مورد بوی خوش هزینه کنی، اسراف نیست.»
4. امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«ما من نفقة أحبّ الی الله من نفقة قصد ویبغض الإسراف إلاّ فی حج وعمرة:(4) هیچ هزینهای نزد خدا محبوبتر از هزینه کردن از روی میانه روی نیست و او اسراف را ناخوش میدارد جز در حج و عمره.»
5. امام صادق علیه السلام فرمود:
«لیس فیما أصلح البدن اسراف:(5) در [مصرفِ] آن چه برای بدن مفید است، اسرافی نیست.»
اکنون این پرسش مطرح است که آیا در موارد یادشده، با هرگونه استفاده و مصرفی، اصولاً اسرافی شکل نمیگیرد (خروج موضوعی) و یا با وجود تحقق اسراف،
ص: 355
حکم آن یعنی حرمت منتفی است (خروج حکمی)؟ یا آن که چنین استثنایی وجود ندارد و روایات یادشده، در مقام بیان مطلبی دیگر میباشد.
الف) بررسی سندی
از بین روایات پنجگانه، صرفاًً روایات یک(1) و احتمالاً چهار(2) صحیحهاند. روایت دوم، به صورت مرسل در منابع تفسیری یادشده آمده و روایت سوم، دست کم به سبب زکریا بن محمّد مؤمن در سند،(3) ضعیف میباشد. ضمن آن که روایت به نقل کلینی، موقوفه نیز هست. روایت پنجم نیز، به سبب نامشخص بودن برخی افراد در سلسله سند «بعض اصحابنا»، ارسال دارد. هر چند وجود عثمان بن عیسی کلابی پیش از آن، که به قولی، از اصحاب اجماع است،(4) میتواند تا حدّی به آن اعتبار بخشید.
ب) بررسی محتوایی
نیک روشن است که اگر این گونه روایات، بخواهند موضوع یا حکم اسراف را در موارد یادشده نفی کنند، در تعارض با آیات و روایات فراوانی قرار میگیرند که هرگونه اسرافی را، ممنوع دانستهاند و گاه به صراحت، برخی از موارد یاد شده همچون
ص: 356
خوردن و آشامیدن را نیز، به عنوان مصداقهایی از اسراف ممنوع دانسته اند. ما بخشی از این آموزهها را پیشتر یادکردیم.
طبیعی است حتّی در صورت وجود تعارض نیز، ترجیح از نظر سند و دلالت با ادلّه تحریم اسراف است.
یکی از فقیهان در سخنی استوار گوید:
«مقصود، نفی حرمت اسراف در این گونه موارد نیست. به گونهای که هرگاه کسی -حتّی در صورت فقیر بودن- فضای خانه، سقف و درب منزل خویش را گلاب بپاشد، یا درهای اتاقها و دیوارهای خانهاش را با مشک و عنبر خوشبو سازد، کارش مجاز بوده و اسرافکار تلقی نگردد!...»(1)
بر این اساس، روایات یادشده، بی هیچ تردیدی باید ناظر به حقیقتی دیگر باشد که از شواهد و قرائن و گاه سیاق روایات، دست یافتنی است و دست کم نیازمند توجیهی معقول و سازگار با فهم عرفی است.
در این باره، وجوهی یادشده یا قابل ذکر است که میتواند مفهوم صحیح این گونه روایات را نمایان سازد.
1. یکی از فقیهان گوید: مراد آن است که زیادهروی در این امور، مطلوب می باشد و تجاوز از حدّ تا اندازهای بخشوده شده است.(2) لیک این وجه، مرز آن را با اسراف ممنوع، مشخص نمی سازد و برای مثال، نامطلوب بودن پرخوری را -که در روایات متعدد آمده-(3) نمی توان با استناد به این روایات، مجاز یا مطلوب شمرد.
2. نفی اسراف در برخی روایات پیش گفته، به گونه نسبی و اضافی بیان گردیده و این نکته، با توجه به سیاق، دریافت شدنی است. از جمله، روایت «لیس فیما اصلح البدن
ص: 357
اسراف» ذیلی چنین دارد:
«إنّما الإسراف فیما أفسد المال وأضرّ بالبدن: اسراف صرفاً در چیزی است که مال را تباه سازد و به بدن زیان رساند.»
این سخن را امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی فرمود که گفته بود:
«ما[گاه] در مسیر مکه پیش از احرام، به بدن خود آرد میمالیم، چرا که پودر نظافت و ماده دیگری ندارم. ولی احساس بدی به ما دست میدهد. امام فرمود: میترسی اسراف کرده باشی؟ عرض کرد: آری. در این هنگام، امام علیه السلام جملههای یادشده را بیان فرمود.»
بنابراین، جمله «لیس فیما اصلح البدن اسراف»، بدین معنا نیست که در مصرف کالاهای مفید برای بدن، هرگونه زیاده روی و هدر دادن کالاها و اسراف، مجاز باشد، بلکه مقصود آن است که اسراف، زمانی مصداق مییابد که مال را تباه سازد و به بدن زیان رساند، نه آن جا که به سود بدن باشد. به دیگر سخن، اصل چنین مصرفی، اسراف نیست، نه زیادهروی در آن.
3. توجیه دیگری که شواهدی نیز آن را تأیید میکند آن است که در مواردی همچون خوراک و پوشاک و توشه حج، فراهم آوردن مقادیری فزونتر از حدّ نیاز فعلی شخص، لزوماً اسراف و هدر دادن آنها را در پی ندارد. بدین معنا که گاه فرد، مقدار بیشتری غذا تهیه میکند و دیگران را نیز بهرهمند میسازد، یا اضافه آن را برای وعدههای بعدی نگه میدارد. همچنین، بیش از مقدار نیاز خود، وسایل سفر و کالاهای مورد نیاز در مسیر حج را برمیدارد و بین راه، دیگران را نیز بهرهمند می کند و یا در صورت بروز شرایط خاص و دشوار و توقفهای پیش بینی نشده در طول سفر، در تأمین نیازهای خود، دچار مشکل نمیگردد. از این روی، در روایات پیش گفته تأکید گردیده که در مواردی همچون خوراک و توشه حج، به مقدار ضرورت و نیاز، اکتفا نشود و فراتر از آن، اسراف نخواهد بود.
روایاتی چند، این نکته را تأیید میکند، از جمله:
ص: 358
- در پارهای روایات، آمده است: نفی اسراف در خوراکیها بدین جهت است که آنها، از بین نمیروند، بلکه در نهایت، کسی ازآنها استفاده خواهد کرد.(1)
- در روایات مربوط به پوشاک، آمده است: تعداد فراوان لباس، به گونهای که آدمی، از همه آنها بهره گیرد، اسراف نیست، چرا که این خود موجب دوام طولانیتر آنها می گردد.(2) بنابراین، تعداد فراوان، در صورتی که به تصریح روایات، مورد استفاده قرار گیرد و فرد نیز، توان مالی تهیه آنها را داشته باشد، از آن جهت که موجب هدر رفتن منابع و کالاها نمیگردد، اسراف تحقق نمییابد و این، در مورد خوراکیها و توشه سفر، به طور معمول اتفاق میافتد. از این روی، مفاد روایات نفی اسراف در خوراکی ها و مانند آن، همان مفاد روایات نفی اسراف در دارا بودن لباس های فراوان است.
- در روایات مربوط به سفر، تصریح شده که آدمی، زاد و توشه مرغوب و فراوان برگیرد و در مسیر راه، دیگران را نیز بهرهمند سازد.(3) نیک روشن است که این کار، در سفر معنوی حج و عمره، مطلوبیتی فزون تر دارد. بر اساس، روایات پیش گفته، به هیچ روی به معنی هدر دادن اموال و امکانات نمیباشد.
4. نکته قابل توجه دیگر آن است که گاه برخی هزینهها در خرید خوراکیهای مرغوب، عطرها و خوشبو کنندهها، و هزینههای سفر، ممکن است به دید عرف و به ویژه تنگ نظران و زاهدمآبان، گونهای از اسراف تلقی گردد و حتّی برخی افراد بخیل، بخواهند به بهانه زهد و قناعت، پیوسته برای خانواده یا میهمان خود، غذایی ساده یا بی کیفیت فراهم آوردند. نمونه این افراد، در زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و برخی ائمه دیگر قابل مشاهدهاند و آنان حتّی مرغوبیت لباس و غذای معصومان را نیز، خرده میگرفتند!(4)
ص: 359
این در حالی است که از دیدگاه آموزههای دینی، بهرهمندی از غذا، لباس و دیگر امکانات مرغوب و با کیفیت بالا، در شرایط عادی اقتصادی و تمکن مالی فرد، مطلوبیت دارد و پذیرایی از میهمان با غذاهای مرغوبتر، توصیة ویژه شده است.(1)
بدین جهت، در روایات پیش گفته تصریح شده که در این موارد، آن گونه که مردم میپندارند، اسرافی تحقق پیدا نمیکند، نه آن که هدر دادن و زیاده روی، نیز مجاز باشد.
مؤیدّ این مطلب آن است که مرحوم کلینی، روایت «لیس فی الطعام سرف» را در لابلای روایاتی آورده که بر لذیذ و مرغوب بودن غذا، تأکید کرده و پندار فرو مایگان را، باطل دانستهاند.(2)
همچنین مرحوم حرّ عاملی، آن را نخستین روایت از این باب قرار داده است:
«استحباب تقدیر الطعام بقدر سعة المال وقلّته واجادة الطعام واکثاره مع الامکان: استحباب اندازه گیری غذا به میزان زیاد و کم بودن تمّکن مالی و مرغوب نمودن و زیاد فراهم آوردن غذا در صورت امکان»
و آنگاه روایات دیگری را در همین موضوع، یادکرده است.(3) چنان که علاّمه مجلسی نیز، شیوهای مشابه را اتخاذ نموده است.(4)
گواه دیگر این است که راوی روایت «لیس فی الطعام سرف»، شهاب بن عبد ربه است. کلینی روایت دیگری را نیز از وی نقل کرده که امام صادق علیه السلام به او فرمود:
«غذایی تهیه کن و آن را مرغوب نما، و یارانت را برای [خوردن] آن دعوت کن.»(5)
ص: 360
از آن جا که سند هر دو روایت عیناً یکی می باشد، احتمال وحدت این دو، قوت می گیرد.(1) در نتیجه، مقصود از نفی اسراف این بوده است که تهیه غذایی لذیذ و مرغوب، به ویژه برای میهمان، اسراف به شمار نمی رود.
مؤید دیگر آن است که بر اساس روایات، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هزینه ای که برای خرید عطر و مواد خوشبو کننده میپرداخت، پیش از هزینههای خوراک بود.(2) این خود نشان میدهد که الگوی مصرف این کالا از دیدگاه شرع، فراتر از حدّی است که بسیاری از مردم برای خود ترسیم میکنند و گاه صرف هزینههایی برای این مهم را، اسراف تلقی میکنند. بدین جهت و ناظر به چنین دیدگاهی، امام علیه السلام -در حدیث پیش گفته- فرمود:
«آن چه در مورد خرید خوشبو کنندهها هزینه کنی، اسراف نیست.»
روشن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه در خرید عطر، زیادهروی غیر متعارف نداشته و آن را هدر نمی دادهاند.
اسراف مالی و تبذیر، به ویژه هنگامی که به صورت رویّه ای فردی و فرهنگی در جامعه درمی آید، متأثر از چندین عامل فردی و اجتماعی است که در آموزه های دینی به آن اشاره شده است. از عوامل و زمینه های مهم در بروز اسراف و تبذیر می توان از عوامل زیر یاد کرد:
جهل و ناآگاهی، عامل بسیاری از انحرافات اخلاقی و رفتاری، از جمله اسراف و تبذیر است. ناآگاهی به موضوع و معیارهای اسراف، سبب می شود بسیاری از افراد، ناخواسته، گرفتار اسراف شوند و حتّی برخی، تبذیر مالی را نوعی سخاوت پندارند و
ص: 361
جلوگیری از اسراف را «بخل ورزی» نامند. همچنین بی اطلاعی از حکم و نیز ناآگاهی از پیامدهای فردی و اجتماعی و عواقب اخروی آن، باعث می شود عدّه ای این مسأله را بی اهمیت انگارند و انگیزه ای برای دوری از آن نداشته باشند.
از این رو، امیر مؤمنان علیه السلام به طور کلی، سرچشمة زیاده رویها و کوتاهی ها را جهل و ناآگاهی آدمی می داند.
«لایری الجاهل إلاّ مفرطاً أو مفرّطاً:(1) نادان شناخته نشود جز آن که در کارها، زیاده روی یا کوتاهی کند.»
یکی از عوامل مهم اسراف و تبذیر، هواپرستی است. نفس آدمی در گرایش به لذتهای مادّی، سیری ناپذیر است، از این رو هرگاه خواسته های نفس با آموزه های عقلانی و دینی مهار نگردد، از نظر روحی و روانی، سرچشمة غفلت از خدا و خلق می گردد و از نظر رفتاری، قویترین عاملی است که آدمی را به سوی زشتیها(2) و زیاده رویها می کشاند و موجب بیگانگی او از همة اصول اخلاقی می گردد.
از این رو، قرآن کریم، پیروی از هوای نفس را، زمینه ساز افراط و زیاده روی می داند:
{وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً:(3) و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن. }
مال و ثروت به طور طبیعی زمینه ساز رفاه زدگی و هواپرستی است(4) و با نپرداختن به
ص: 362
اصلاح و تهذیب نفس و بی توجهی به دستورات عقل و دین، روحیة مصرف گرایی و رفاه زدگی و به تعبیر قرآن، «اتراف» در آدمی به وجود می آید. بنابراین، ثروتمندیِ همراه با روحیة اشرافی گری، از زمینه های مهم اسراف و تبذیر به شمار می رود. از همین رو، یکی از ویژگیهای بارز مُترفان، زیاده روی در مصرف است.
این گونه است که قرآن کریم، گاه مترفان و گاه مسرفان را اصحاب دوزخ می داند:
{وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ... إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ:(1) و یاران چپ، کدامند یاران چپ!... اینان بودند که پیش از این، ناز پروردگان بودند. }
{وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ:(2) و اسرافکاران، همدمان آتشند.}
منشأ دیگر بسیاری از انحرافات رفتاری و از جمله اسراف و تبذیر، فساد اخلاقی است. در این میان برخی رذیلتهای اخلاقی، ارتباط مستقیمی با موضوع بحث دارد که از آن جمله است، خودبرتربینی، برتری جویی و خودنمایی. از این رو، در اسلام، هرگونه مصرفی که زاییدة برتری جویی یا با هدف خودنمایی انجام پذیرد، نکوهش شده است؛ قرآن کریم در دو جا، اسرافکاری فرعون را در کنار روحیة استکبارورزی و برتری جویی وی یاد می کند که خود، نشان از ارتباطی معنادار میان این دو دارد.
{وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ:(3) و بی تردید فرعون در زمین، برتری جوست و هم او از اسرافکاران است. }
روایات نیز، استفادة از امکانات مادّی به قصد فخرفروشی و خودنمایی را، زمینه ساز اسراف می داند و آن را نکوهیده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
ص: 363
«هرکس جامه ای بپوشد و با آن، فخرفروشی کند، خداوند او را از لبة دوزخ [به قعر آن] فرو خواهد برد.»(1)
نیز می فرماید:
«هرکس، برای خودنمایی و ستایش دیگران ساختمانی بسازد، روز قیامت، در حالی آن را حمل خواهد کرد که چون آتشی شعله ور، بر گردنش آویخته است و به آتش افکنده خواهد شد... گفته شد: ای رسول خدا! چگونه آن را برای خودنمایی و ستایش جویی می سازد؟ فرمود: فراتر از حدّ نیاز می سازد تا بر همسایگانش، برتری جوید و به برادرانش، فخر فروشد.»(2)
آدمی در ابعاد گوناگون زندگی و در خوی و منش اخلاقی و رفتاری خود، سخت تأثیرپذیر است. الگوها در شکل دهی شخصیت و رفتار آدمی تأثیر بسزایی دارد. در امور اقتصادی و مصرف نیز، تأثیرپذیری از دیگران و به ویژه همچشمی با آنان، از عوامل مهم اسراف و تبذیر به شمار می رود، که این خود، یکی از علل دستور به دوری از متکاثران و مترفان در اسلام می باشد.
قرآن کریم، آشکارا دستور می دهد که هرگز از مسرفان پیروی نکنید:
{وَلا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ}(3) روایات نیز، از چشم دوختن به کسانی که از سطح زندگی بالاتری برخوردارند، نهی می کند و تأثیرپذیری از آنان را نکوهش می کند.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«إیّاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک:(4) بپرهیز از این که به بالاتر از خود [در امور مادّی] چشم بدوزی.»
ص: 364
تولید کالاهای غیر استاندارد و گاه عرضة نادرست آن، از دیگر عوامل اسراف و تبذیر در جامعه است که بیشتر، ریشه در ضعف وجدان کاری و کوتاهی در انجام وظیفه، یا نبود تخصّص لازم دارد. پیداست که بخشی از این گونه کالاها، به دست مصرف کننده و ناخواسته، دور ریخته می شود یا در جای خود، استفادة درست نمی شود؛ امام علی علیه السلام غلامان را، به دلیل پخت نان با کیفیت پایین، سرزنش می فرمود.(1)
همچنین، در آموزه های روایی، بر تولید کالا به گونه ای که کمترین ضایعات را داشته باشد، تأکید شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور می داد اندازة نان را کوچک بگیرند، تا ضایعات آن کمتر باشد(2).
این نکته نیز یادکردنی است که روایاتی چند، بر خرید گندم و پختن نان در خانه -تا حدّ امکان- تاکید کرده و از خرید نان، پرهیز داده اند و آن را موجب فقر بیان نموده اند.(3) در سال های اخیر، دستگاه های کوچکی برای پخت نان در منزل ساخته شده است که می تواند این مهم را -بدون نیاز به وجود تنور در هر خانه- عملی سازد. با توجه به این که بیشترین ضایعات و اسراف نان، ناشی از خرید مقدار فراتر از حدّ نیاز، نگهداری غیر اصولی و دور ریختن نان های بیات می باشد، نهادینه شدن فرهنگ پخت نان در منزل، آثار و برکات اقتصادی فراوانی برای هر خانوار و کل کشور به همراه می آورد و به تعبیر روایات، موجب کاهش فقر می گردد. هرچند این کار نیازمند فرهنگ سازی و آماده نمودن زمینه ها است.
از جمله عوامل اسراف، وسواس داشتن است. فرد وسواسی، به هنگام وضو گرفتن و
ص: 365
غسل نمودن، آب فراوانی را هدر میدهد و وقت زیادی را صرف آن کار میکند و با توهم ناپاک بودن در و دیوار و محیط پیرامون خود و به گمان نجس بودن آبهای سطح خیابانها و کوچهها، پیوسته به شستن لباسها و بدن خود اقدام میکند وآن را نوعی احتیاط در دین میپندارد.
منشأ حالت وسواس، در حقیقت تسلط قوه خیال بر فرد و ضعف نیروی عقلانی وی است به گونهای که در هر مورد مشکوکی، بدترین حالت ممکن را تصور می کند و به آن ترتیب اثر میهد. در این حالت، شیطان نیز بر او تسلط مییابد و به وسوسه او دامن میزند. بنابراین، رفتارهای ناشی از این حالت، هم خود شیطانی است -چرا که شیطان، در رأس وسوسه گران قرار دارد(1)- وهم متأثر از تحریک شیطان.
عبدالله بن سنان گوید:
«نزد امام صادق علیه السلام از مردی یاد کردم که مبتلا به وسواس در وضو و نماز بود و گفتم: او مردی عاقل است... حضرت فرمود: چه عقلی دارد که از شیطان اطاعت میکند؟ عرض کردم: چگونه از شیطان اطاعت میکند؟ فرمود: از او بپرس این کاری که انجام میدهد از چه چیزی است؟ به تو خواهد گفت: از عمل شیطان است.»(2)
حالت وسواس، اگر در نخستین مراحل خود، برطرف نگردد، به تدریج ممکن است به مراتب شدیدی برسد و به نوعی بیماری روانی تبدیل شود که درمان آن به راحتی امکان پذیر نباشد. از این روی، در آموزهای دینی، راهکارهایی برای درمان آن از آغازین مراحل، ارائه شده است. از جمله:
- آگاهی صحیح از احکام شرعی و تسلیم بودن در برابر اوامر الهی؛ فرد مبتلا به وسواس باید توجه نماید که از دیدگاه فقهی، اصل بر طهارت و پاکی همه اشیاء است تا زمانی که فرد، به نجاست آن اطمینان پیدا کند. از سوی دیگر، هدر دادن وقت و منابع
ص: 366
مالی به بهانة احتیاط، خود خلاف احتیاط است. چرا که اسراف بدون تردید حرام است. ولی نجس بودن شیئ مورد نظر، مشکوک بوده و محکوم به طهارت می باشد. از این روی، احتیاط آن است که شیئ مشکوک به نجاست را، دوباره شستشو ندهد. از سوی سوم، حدود احکام شرعی به ویژه عبادت، در آموزههای دینی و فتوای فقیهان بیان شده است و هرگونه افراط و تفریط، خروج از حدود الهی و پیروی از خواسته های نفس به شمار میرود. بنابراین، مؤمن بایستی تسلیم فرامین الهی باشد و از حدود آن فراتر نرود. قرآن کریم، تسلیم بودن در برابر پروردگار را ستوده است.(1)
- بی اعتنایی؛ بی اعتنایی به وسوسههای درونی، نوعی مبارزة منفی با این حالت است که به تدریج آن را از بین میبرد. فرد مبتلا به وسواس، بایستی به هنگام شک در نجاست، یا صحت وضو و غسل و مانندآن، به شک خود بی اعتنا باشد و از تکرار عمل یا طول دادن آن، پرهیز کند. امام باقر علیه السلام فرمود:
«هنگامی که شک تو در نماز زیاد شد، به نمازت ادامه ده و به شکت اعتنا مکن، زیرا با این کار امید است که شک از تو دست بردارد. چرا که شک از جانب شیطان است.»(2)
نیز در روایتی دیگر امام علیه السلام فرمود:
«شیطان خبیث را به شکستن نماز عادت ندهید، چون او را بر این کار حریص می کنید. همانا شیطان خبیث به آن چه تکرار شود، معتاد میگردد. پس هیچ کس از شما به شکش اعتنا نکند و نماز را زیاد نشکند. اگر کسی چندین مرتبه این گونه عمل کند، دیگر شک به او باز نمیگردد... همانا شیطان خبیث مایل است از او اطاعت شود، پس اگر از امر او سرپیچی شود، به سوی هیچ یک از شما باز نمی گردد.»(3)
ص: 367
ازسوی دیگر، فقیهان گفتهاند:
«حتّی قطع و یقین فرد وسواسی حجت نیست چه رسد به ظن یا شک او.»(1)
این بدان روست که یقین وسواسی نیز، در واقع تخیل و توهم است و نباید به آن ترتیب اثر دهد. در برخی روایات معتبر نیز آمده است:
«هرگاه گمان کردی قطره خونی روی لباست افتاده، حتّی تفحّص و بررسی نیز لازم نیست و نماز خواندن با آن لباس، صحیح می باشد.»(2)
بعلاوه، عوامل دیگری همچون بی ایمانی، تربیت نادرست و... نیز موجب بروز اسراف می گردد که برای جلوگیری از تطویل سخن، از پرداختن به آن خودداری می کنیم.
اسراف و تبذیر، پیامدهای فراوانی در عرصة اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی دارد که به پیامدهای مهم آن از نگاه آموزه های دینی، اشاره می کنیم.
بارزترین اثر نامطلوب اسراف و تبذیر، هدر دادن ثروت ها و اتلاف منابع و امکانات مادّی است. گرچه از نگاهی شخصی و محدود، اسراف در کالاهای اساسی همچون مواد غذایی و به ویژه نان و نیز منابع تجدیدناپذیر همچون نفت و فرآورده های آن، اندک و ناچیز پنداشته می شود، از زاویة بالاتر و در سطح جامعه و جهان، خسارتهای سهمگینی به بار می آورد.
اثر مستقیم این پدیده، به ویژه بر جوامعی که درآمد و امکانات محدودی دارد، فقر و محرومیت است. از این رو، رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
ص: 368
«من بذّر أفقره الله:(1) هرکس [در اموالش] اسراف و تبذیر کند، خداوند وی را فقیر سازد.»
نیز امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:
«القصد مثراة والسرف متواة:(2) میانه روی، ثروت زاست، و اسراف، نابودکننده.»
بر اساس آموزه های دینی، اسراف و تبذیر از گناهانی است که نعمت را به نقمت و بلا تبدیل می کند و برکت را از میان می برد.
امام صادق علیه السلام داستان کسانی را یاد می کند که در رفاه و نعمت فراوان به سر می بردند، ولی با اسراف و تبذیر در مواد غذایی و استفادة نادرست از آن، به فرمان خدا، گرفتار بلایای زمینی شدند و به مشقت افتادند. امام علیه السلام فرمود:
«اینان، اهالی همان آبادی اند که خداوند در این آیه یاد فرموده است: وَضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیَة کَانَتْ آمِنَة مُطْمَئِنَّة یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِِ فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ:(3) و خدا شهری را مثل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان می رسید، پس [ساکنانش] نعمت های خدا را ناسپاسی کردند و خدا هم به سزای آنچه انجام می دادند، طعم گرسنگی و هراس را به ایشان چشانید.»(4)
اسراف و تبذیر، در بُعد اجتماعی، مایة تضییع حقوق دیگران می گردد. بر اساس مبانی اقتصاد اسلامی، منابع و امکانات مادّی در زمین، از آنِ همة افراد بشر است و هرکس تنها در محدودة نیازهای متعارف خود حق بهره برداری از آن را دارد. بنابراین، هرگونه زیاده روی و اسراف گروهی، محرومیت گروهی دیگر را در پی دارد،
ص: 369
از این رو، اسرافکار در واقع، امکانات دیگران را مصرف می کند و تبذیرکننده، دارایی دیگران را از میان می برد؛ این سخن امیر مؤمنان علیه السلام ممکن است ناظر به همین معنا باشد که فرمود:
«اسرافکار، سه نشانه دارد: آنچه را از او نیست می خورد و آنچه مال او نیست می خَرَد و آنچه مال او نیست می پوشد.»(1)
به عنوان نمونه، در سطح جهانی، آمار و ارقام نشان می دهد کشورهای صنعتی و پیشرفته که تنها 30 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهند، بیش از نصف غلات جهان را مصرف می کنند، در صورتی که مصرف اضافی آنها که 24 درصد است، می تواند یک میلیارد انسان را در سطح جهان تغذیه کند، این در حالی است که هر ساله مصرف غلات در کشورهای عقب مانده کاهش می یابد.(2)
اسراف و تبذیر، از دو جهت، سرچشمه و عامل مفاسدی اخلاقی و رفتاری است: نخست آن که درآمد محدود بسیاری از افراد را کاهش می دهد. چنین اسرافکارانی برای تأمین هزینه های اسرافها و تبذیرهای خود، به رذیلتهایی اخلاقی همچون بخل و حرص یا مفاسدی اقتصادی مانند ربا، رشوه و اختلاس، آلوده می شوند؛ دوم این که اسراف و تبذیر، بیشتر همراه با مصرف گرایی و رفاه زدگی و غرق شدن در لذّات مادّی (اتراف) است که خود منشأ بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی و حتّی انحرافاتی عقیدتی می باشد.
افزون بر آن، اسرافکاری عده ای در جامعه، به طور طبیعی، بر دیگران تأثیر می نهد و
ص: 370
آنان را به این کار برمی انگیزد و در نتیجه، انحرافات اخلاقی و رفتاریِ جامعه، افزوده می گردد. از این رو قرآن کریم، مسرفان را مفسدانی می داند که به هیچ روی، از آنان رویکردی اصلاحگرایانه، انتظار نمی رود:
{وَلا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ وَلا یُصْلِحُونَ:(1) و فرمان اسرافکاران را پیروی مکنید؛ آنان که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند. }
اسراف و تبذیر، افزون بر زیانهای اقتصادی، سقوط معنوی و دور شدن آدمی از مقام قرب الهی را در پی دارد. محرومیت اسرافکاران و تبذیرکنندگان از دوستی و هدایت خدا، گمراهی و همسانی با شیاطین، از پیامدهایی است که قرآن کریم به آن تصریح نموده است.(2)
در بیان قرآنی، تبذیرکنندگان، نعمت های الهی را کفران می کنند و آن را از مسیر اصلی خود خارج می نمایند. اینان از آن روی «برادران شیاطین»(3) دانسته شده اند که یا اعمالشان هماهنگ و همردیف کارهای شیاطین است، و یا در دوزخ، قرین و همنشین شیطان خواهند بود.(4)
مبارزه با اسراف مالی و تبذیر، جایگاه مهمی در فلسفة بعثت پیامبران داشته و از اهداف و برنامه های اصلی آنان به شمار می رفته است. قرآن کریم در آیات متعدّد، برخورد قاطع و چاره اندیشانة پیامبران را با مظاهر اسراف و تبذیر گزارش می کند.(5)
ص: 371
در آموزه های دینی و به ویژه در سیره و گفتار معصومان علیهم السلام شیوه هایی برای درمان این پدیده دیده می شود که می توان به صورت زیر، یادآور شد:
یکی از شیوه های مهم در آموزه های دینی برای مقابله با مفاسد اقتصادی، اخلاقی و تحکیم ارزشهای دینی افراد، تقویت باور آنان به مبدأ و معاد است که همچون ناظری درونی، اجرای دستورات الهی را تضمین می کند.
این شیوه، در بحث مقابله با اسراف و تبذیر و درمان آن به روشنی نمایان است. آیات مربوط به اسراف، با نهی و نکوهشِ اسراف و تبذیر، سقوط معنوی و عذاب اخروی اسرافکاران را خاطرنشان می سازد.
افزون بر آن، باور به نظارت الهی از یک سو و سؤال از نعمت ها در قیامت(1) از سوی دیگر، در پیشگیری از زیاده روی در مصرف و اتلاف امکانات مادّی، تأثیر بسیاری دارد. این سخن هشدارگونة امیر مؤمنان علیه السلام نمونه ای از آموزه های روایی است که به پیامد اخروی اسراف و تبذیر می پردازد:
«ألا وإنّ إعطاء المال فی غیر حقّه تبذیر وإسراف وهو یرفع صاحبه فی الدنیا ویضعه فی الآخرة ویکرمه فی الناس ویهینه عند الله:(2) بدانید که بخشیدن نابجای مال، تبذیر و اسراف است که قدرِ بخشنده را در دنیا بالا می برد و در آخرت پایین می آورد. او را در دیدة مردمان گرامی می کند، و نزدِ خدا خوار.»
برخی آموزه های اخلاقی اسلام، در تقابل مستقیم با اسراف و تبذیر است و تحکیم و نهادینه ساختن آن در افراد، نوعی مقابلة با این دو پدیده به شمار می رود.
ارزشهایی همچون زهد، قناعت، میانه روی و مانند آن از یک سو، و ترغیب به مبارزة
ص: 372
جدّی با هواپرستی، خودنمایی، فخرفروشی و... از سوی دیگر، شیوه های روان درمانیِ اسراف و تبذیر است.
گذشت که یکی از عوامل بروز اسراف و تبذیر، جهل و ناآگاهی است. بنابراین، اطلاع رسانی و آگاهیهای مناسب در بارة موضوع و حکم این دو پدیده و نیز بازشناسی آثار و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و معنوی آن از منظر آموزه های دینی، در کاهش روحیة اسرافکاری تأثیر شایانی دارد.
نظارت همگانی که در آموزه های دینی با تعبیر «امر به معروف و نهی از منکر» یاد می شود، از کارآمدترین شیوه های تثبیت ارزشها و مقابله با مفاسد و انحرافات است.
کاربرد این شیوه برای مقابله با اسراف و تبذیر، در سیرة معصومان علیهم السلام نمودی روشن دارد. دقت در شیوة برخورد آنان با مظاهر اسراف و تبذیر در جامعه، نشان می دهد که آنان، گاه با نهی صریح و مستقیم و گاه با واکنشی اخلاقی و آکنده از ادب، نظارت خود را انجام می داده اند.
به دیگر سخن، نظارت بر این پدیده و برخورد با آن، بسته به افراد و شرایط، شیوه های خاص خود را می طلبد.
هر چند تربیت و نظارت در خانواده، خود از مصادیق نظارت همگانی است، به دلیل اهمیت و نیز نمود آن در سیرة معصومان علیهم السلام، شایسته و بایستة درنگی ویژه است، زیرا شخصیت و روحیات آدمی، بیش از هر چیز، معلول دوران کودکی و تأثیرپذیری از محیط خانه می باشد.(1) شکی نیست که در خانواده ای که بزرگسالان، خود
ص: 373
اهل اسراف و تبذیر باشند و به این مسأله، هیچ گونه حساسیتی نشان ندهند، نمی توان انتظار پرورش فرزندانی را داشت که از این انحراف رفتاری، به دور باشند.
از این رو، معصومان علیه السلام با دیدن اسراف در خانواده، واکنش فوری نشان می دادند، چنان که در حدیثی چنین آمده که امام صادق علیه السلام میوه ای را دید که ناخورده، بیرون از خانه انداخته شده بود. امام علیه السلام با ناراحتی فرمود:
«ما هذا؟ إن کنتم شبعتم فإنّ کثیراً من الناس لم یشبعوا، فأطعموه من یحتاج إلیه:(1) این چیست؟ اگر شما خود سیر بودید، قطعاً بسیاری از مردم، سیر نیستند. آن را به کسی بخورانید که نیازمند است.»
بر این اساس، آموزش الگوی مصرف مطلوب و پرهیز از اسراف و تبذیر، بایستی از سنین کودکی آغاز گردد.
یکی از محدودیت های مصرف، که از تمایزات اساسی مکتب اقتصادی اسلام با مکتب سرمایه داری است، ممنوعیت رفاه زدگی و مصرف گرایی مفرط در تأمین لذتهای مادّی است که در قرآن کریم و روایات، با نام «اتراف» تعبیر می شود. قرآن کریم در آیات متعدّد، به نکوهش اتراف و بیان ویژگی ها و عواقب مترفان پرداخته و آن را عامل نابودی جوامع دانسته است.
اتراف از واژة «ترَف» به معنای نعمت و برخورداری از آن به کار رفته است و مُترف به کسی گویند که نعمت فراوان و غرق شدن در شهوات و خوشگذرانیها، او را به غرور و سرکشی، واداشته است.(2)
ص: 374
کاربرد معنایی این واژه در قرآن کریم، بیانگر زندگی اشرافی، رفاه زدگی و لذّتگرایی ثروتمندان است که همراه با غرور و طغیان می باشد. بنابراین، کاربرد آن ویژة ثروتمندان است و برای افراد کم درآمد، هرچند به سهم خود مصرف گرا باشند، به کار نرفته است.(1)
با این توضیح، رابطة اتراف و اسراف مشخص می گردد؛ گرچه اتراف، همواره ملازم اسراف است ولی از یک سو در مفهوم اتراف، نوعی لذتگرایی و شهوت پرستی ناشی از ثروت زیاد نهفته است که عامل طغیان می باشد، و از دیگرسو، اسراف، مفهومی گسترده دارد که هرگونه زیاده روی در مصرف را دربرمی گیرد، هرچند همراه با ثروت زیاد نیز نباشد.
بنابراین، ثروت زیاد، مصرف گرایی، رفاه زدگی و تجمّل گراییِ همراه با غرور و طغیانِ ناشی از آن و اختلاف فاحش طبقاتی از معیارهای تشخیص اتراف است. یادکردنی است، در قرآن، واژه های دیگری نیز برای اشاره به زندگی اترافی و مترفان، به کار رفته است، از جمله واژة «بَطَر» که به معنای «طغیان و سرمستی بر اثر فزونی نعمت»(2) است، و نیز واژة «ملأ» که به معنای جمعیت چشمگیر و بیشتر ثروتمند است.(3)
مترفان دارای صفات و ویژگیهایی اند که در زیر به برخی اشاره می کنیم:
بارزترین شاخصة مترفان در قرآن، حق انکاری و مقابله با پیامبران است. به تصریح
ص: 375
قرآن کریم، آنان همواره در صف اوّل مقابله با پیامبران قرار داشتند.
{وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَة مِنْ نَذِیرٍ إلاّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ:(1) و [ما] در هیچ شهری هشدار دهنده ای نفرستادیم جز آن که خوشگذرانان آن گفتند: ما به آنچه شما بدان فرستاده شده اید کافریم.}
{وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَة مِنْ نَذِیرٍ إلاّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّة وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ... إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ:(2) و بدین گونه، در هیچ شهری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آن که خوشگذرانان آن گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافته ایم و از پی ایشان گام می نهیم... ما به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم.}
آنان آموزه های پیامبران و به ویژه آموزه هایی همچون رعایت حقوق دیگران، انفاق، نکوهش اسراف و تجمّل گرایی را، از یک سو مزاحم کامجوییها و هوسرانیهای خود می دیدند، و از سوی دیگر، این آموزه ها را مدافع حقوق محرومانی می یافتند که با استثمار آنان، به ثروت و امکانات رسیده بودند. این، می توانست منافع نامشروع آنان را به خطر اندازد.
مهم تر از همه، هشدارها و زنهارهای پی در پی پیامبران به مجازات سخت مترفان در قیامت، آرامش روحی و روانی آنان را بر هم می زد و از این رو، در نخستین برخورد، اساس رسالت را انکار می نمودند و بر تکذیب معاد پای می فشردند:
{وَقَالَ الْمَلأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَة وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاة الدُّنْیَا... أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ، هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ، إِنْ هِیَ إلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ:(3) و أشراف قومش که کافر شده و
ص: 376
دیدار آخرت را دروغ پنداشته بودند و در زندگی دنیا آنان را مرفّه ساخته بودیم گفتند: آیا [این مرد] به شما وعده می دهد که چون مردید و خاک و استخوان شدید، [باز زنده از گور] بیرون آورده می شوید؟ چه دور است آنچه بدان وعده داده می شوید، جز این زندگانی دنیای ما، چیزی نیست، می میریم و می زییم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد.}
ویژگی بارز دیگر زندگی اترافی، اسراف و مصرف افراطی امکانات مادّی است؛(1) امکاناتی که یا از راه های نامشروع و با غصب حقوق و استثمار دیگران به چنگ آورده شده(2) و یا دست کم در مصرف اترافی و اسراف گونة مترفان، سهم گروهی از نیازمندان تضییع گشته است.(3)
از منظر قرآن کریم، چنین کسانی ظالم و ستم پیشه اند و فرجام چنین ظلمی، چیزی جز نابودی نیست.(4)
در فرهنگ مصرف گرایی مترفان، مصرف، هم ارزش مادّی دارد و هم ارزش نمادین؛ بدین معنا که مصرف، وسیله ای می گردد برای ابراز وجود و به دست آوردن هویت اجتماعی، از این رو، نه تنها ارزش نمادین می یابد بلکه در برابر مصرف به معنای تأمین کنندة نیازهای زیستی انسان، قرار می گیرد و اولویت می یابد.(5) آنان تلاش می کنند با خرید و مصرف کالاهای لوکس و تجمّلاتی، مُدپرستی و ریخت و پاش، به پندار خود، پایگاه اجتماعی و آبروی فزون تری به دست آرند و در حقیقت به خودنمایی و فخرفروشی می پردازند.
ص: 377
روشن است که زندگی اترافی، نیازمند ثروتی فراوان است تا پاسخگوی اسرافها و مصرفهای افراطی مترفان باشد. از سوی دیگر، لذت جویی لجام گسیخته و تجمّل گرایی در زندگی، روحیة مسؤولیت پذیری و عواطف انسانی را سخت تضعیف یا نابود می سازد. در نتیجه، مترفان، نه توجهی به محرومان و نیازمندان خواهند داشت و نه مشارکتی در کارهای خیر. از این رو، قرآن کریم، آنان را بازدارندگان کارهای خیر(1) معرفی می کند و بی توجهی به یتیمان و مستمندان را ویژگی بارز آنها برمی شمارد.(2)
پیدایش و گسترش پدیدة اتراف در فرد و جامعه، چندین عامل دارد که به عوامل مهم آن اشاره می کنیم:
الف) انباشته شدن ثروت در دست عدّه ای محدود، از عوامل مهم زندگی اترافی است، چراکه ثروت، به طور طبیعی، آدمی را به لذت جویی و تجمّل گرایی می کشاند.
ب) حاکمیت ارزشهای تکاثری در جامعه، به ویژه روحیة هم چشمی و رقابت در مصرف گرایی، ضعف بنیانهای اعتقادی و اخلاقی در میان افراد و الگوپذیری از مترفان، از عوامل مهم در گسترش اتراف است.(3)
ج) تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی کشورهای صنعتی و پیشرفته بر جوامع عقب مانده و در حال توسعه، برای گسترش فرهنگ مصرف گرایی و در نتیجه، بازاریابی برای کالاهای تولیدی خود، اتراف و شاخصه های آن به ویژه مصرف زدگی را گسترده می سازد.(4)
د) نفوذ متکاثران و مترفان در حاکمیت که قرآن از آن تعبیر به «ملأ»(5) نموده است و
ص: 378
تأثیرگذاریِ آنها بر آحاد مردم،(1) عامل دیگر گسترش اتراف می باشد.
پدیدة اتراف، از نظر اقتصادی، عامل رکود، از جهت اجتماعی، عامل فساد و از لحاظ معنوی، پرتگاه سقوط و تباهی است. بنگرید:
زیان اقتصادیِ مصرف گرایی و رفاه زدگی، بیش از همه، به افراد کم درآمد و جوامع عقب مانده و در حال توسعه می رسد، زیرا گسترش این پدیده، موجب می گردد تا امکانات و ثروت هایی که بایستی در سرمایه گذاری در بخشهای زیربنایی و تولیدی هزینه گردد، به سوی مصرف گرایی و خرید کالاهای تجمّلاتی و غیر لازم خارجی کشانده شود.
زندگی اترافی از چند سو، فساد اخلاقی و رفتاری را در پی دارد. از یک سو غرق شدن در شهوت ها و هوس ها و زیاده روی در لذّات جسمانی، مجالی برای اندیشه در کمالات معنوی و انسانی و توجه به بُعد روحی باقی نمی گذارد و راه را برای تهذیب اخلاقی می بندد. به ویژه آن که افتادن در دام هوسها و لذّت جوییها، نور و نیروی خرد را سخت ناتوان می کند و پذیرش دعوت ادیان و مصلحان را دشوار می سازد.
از دیگرسو، حفظ این موقعیت و ادامة آن غالبا مستلزم یا همراه رذیلتهایی اخلاقی همچون آزمندی، طمع و بخل است.(2)
از جنبه ای دیگر، پرداختن به تجمّلات و کامجوییها نیز غالباً همراه با ناشایستهای اخلاقی و رفتاری همچون فخرفروشی، خودبرتربینی(3) و بی بندوباری خواهد بود و از این
ص: 379
رو، قرآن کریم، مترفان را مُفسِد و فاسق معرّفی می کند.(1)
نتیجة دو آسیب یادشده، به ویژه سقوط اخلاقی و مفاسد اجتماعی، چیزی جز تهی شدن فرهنگ ها و جوامع از درون و در نتیجه، سقوط و نابودی آن نیست. قرآن کریم با تصریح به این نکته، می فرماید:
{وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَة أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً:(2) و چون بخواهیم شهری را نابود سازیم، خوشگذرانانش را فرمان می دهیم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتیجه، عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [به تمامی] نابود می کنیم. }
تعبیر {أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا} یا بدین معناست که مترفان را به اطاعت و فرمانبری، امر کردیم ولی آنان سرباز زدند و گناه کردند و یا طبق ظاهر آیه، به این معناست که آنها را به فسق فرمان دادیم، که در این صورت، نوعی مَجاز است و کنایه از فراهم ساختن وسایل و امکانات برای آنان تا با استفادة نادرست از آن، سزاوار نابودی شوند.(3)
شایان ذکر است که بر اساس آیات و روایات، در کنار سنّتِ نابودی مترفان و جوامع اترافی که در آیة پیشین اشاره شد، سنّت «استدراج» قرار دارد، بدین معنا که پروردگار، در مؤاخذه و نابودی آنان، نمی شتابد، بلکه گاه، درهای نعمت و رفاه بیشتر را به روی آنان می گشاید و این افزایش نعمت و لذّت، مقدمة دردناکتر شدن عذاب آنان خواهد بود.(4)
ص: 380
فرجام اُخروی اتراف و رفاه زدگی، بسیار دردناک است. از نگاه قرآن، اینان از اصحاب شِمالند.
{وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ، فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ، وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ، لا بَارِدٍ وَلا کَرِیمٍ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ:(1) و یاران چپ، کدامند یاران چپ! در [میان] باد کُشنده و آب داغ و سایه ای از دود تار، نه خنک و نه خوش، اینان بودند که پیش از این، نازپروردگان بودند.}
چنان که گذشت، اصحاب شمال، یعنی همان دوزخیآن که نامة عملشان به دست چپ آنان داده می شود و شوم و نکبت بارند(2) منحصر به مترفان نیستند، ولی چون آنان منشأ فساد و انحراف در جوامع و سردمداران مقابله با حق و حق جویان بودند، مصداق بارز دوزخیان یاد شده اند.
افزون بر این، اتراف، پیامدهای دیگری همچون زیانهای جسمی و بیماریهای ناشی از مصرف افراطی، زیانهای زیست محیطی، تأثیر منفی بر هویّت ملّی و سیاسی جوامع نیز دارد که در این جا، مجال تفصیل آن وجود ندارد.
برای مقابله با پدیدة اتراف و درمان آن، شیوه های گوناگونی در آموزه های دینی ارائه شده است که به اختصار، بیان می داریم.
پیشتر اشاره کردیم که حاکمیت ارزشهای اترافی و رفاه زدگی بر یک جامعه در کنار ضعف بنیانهای اعتقادی، بستر مناسبی برای گسترش روحیة اترافی به وجود
ص: 381
می آورد. بنابراین نخستین گام برای مقابله با آن-همچون دیگر مفاسد اقتصادی- تقویت باورها و تحکیم ارزشهای اصیل در جامعه است.
از این رو، قرآن کریم، پیوسته مترفان را به فرجام دردناک اخروی آن بیم می دهد و به ارزشهای اخلاقی، اصالت می بخشد.
در بُعد اقتصادی، انباشته شدن ثروت در دست عده ای محدود، از عوامل مهم بروز پدیدة اتراف است. از این رو، برقراری عدالت و توزیع عادلانة ثروت، زمینة بروز و گسترش آن را می کاهد یا نابود می سازد.(1) امیر مؤمنان علیه السلام، عامل اصلاح و ساماندهی امور جامعه را، دادگستری می داند:
«الرعیة لا یصلحها إلاّ العدل:(2) توده های مردم را جز عدالت، اصلاح نکند.»
از شیوه های عملی مقابله با فرهنگ اتراف و روحیة رفاه زدگی و درمان آن، دوری خواص و شخصیت های تأثیرگذار جامعه از زندگی اشرافی و اترافی است، چه آنان، اسوه هایی برای توده های مردم به شمار می روند و شیوة زندگی آنان تأثیر فراوانی بر دیگران می گذارد.(3)
از این رو، اولیای الهی، از مظاهر زندگی اترافی و حتّی از مصادیق جزئی آن، سخت پرهیز می کردند. هنگامی که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشیدنی بسیار گوارایی آوردند، فرمود:
«أخّروه عنّی، هذا شراب المترفین:(4) آن را از من دور سازید که این، نوشیدنیِ مترفان
ص: 382
است.»
افزون بر شیوه های یادشده، راهکارهای دیگری نیز برای جلوگیری از گسترش زندگی اترافی و رشد مصرف گرایی هست که می توان از کنترل تبلیغات بازرگانی و نیز دوری از مترفان نام برد. تفصیل این دو را در جای خود آوردیم.
ص: 383
ص: 384
اصلاح الگوی مصرف و در نتیجه مصرف صحیح آثار مثبتی در حوزه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، معنوی، سیاسی، بهداشت فردی و اجتماعی دارد که در این بخش به بیان آن می پردازیم.
شاید بتوان بارزترین آثار اصلاح مصرف را در عرصه های اقتصادی پیگیری نمود و در موارد ذیل خلاصه نمود.
زیانبارترین پیامد مصرفِ ناصحیح، اتلاف ثروت و هدر دادن زحمات دیگران است. هر چند این امر در یک مورد، اندک و ناچیز جلوه می کند، امّا در نگاه کلان و در سطح جامعه و جهان، خسارتی بزرگ و سهمگین به شمار می آید.
امام کاظم علیه السلام در تصریح به این مطلب که مصرف صحیح، از هدر دادن سرمایه ها جلوگیری می کند، فرمود:
«مَنِ اقتصد وقَنعَ بقِیت علیه النِّعمة ومن بذَّر وأسرف زالَت عنهُ النِّعمة:(1) کسی که در مصرف راهی میانه در پیش گیرد و قناعت ورزد، نعمتش دوام یابد و کسی که
ص: 385
ریخت و پاش و ولخرجی کند، نعمتش رو به زوال آورد.»
از این رو می توان گفت که یکی از راه های تثبیت سرمایه و پیشگیری از هرز رفتن آن، مصرف صحیح است، چه، مصرف صحیح یکی از عوامل سامان یافتن اقتصاد و در نتیجه تثبیت سرمایه است.
مصرف صحیح، نه تنها از هرز رفتن ثروت جلوگیری می کند که برکتی مضاعف نصیب انسان می نماید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«من اقتصد فی معیشته رزقه الله ومن بذّر حرمه الله:(1) هرکس در گذران زندگی خود، میانه روی پیشه کند خداوند روزیش دهد و هر که به ریخت و پاش مبتلی گردد خداوند محرومش می گرداند.»
در نقلی دیگر آمده است گروهی نزد پیامبر آمدند و از این که نان و درآمدهای آنان بسیار زود تمام می شود شکایت کردند، آن حضرت پرسید:
«آیا در هنگام مصرف، گندم را پیمانه می کنید و یا بی پیمانه مصرف می کنید؟ جواب دادند: بی پیمانه مصرف می کنیم. آن حضرت فرمود: کیلوا فإنّه أعظم للبَرکة: آن را پیمانه کنید که پیمانه عاملی بزرگ برای برکت روزی شماست.»(2)
و نیز امام صادق علیه السلام فرمودند:
«إنّ مع الإسرافِ قلَّة البَرکة:(3) اسراف همراه با کاهش برکت است.»
آنچه از ثروت و امکانات در اختیار آدمی قرارداده شده، امانتی است که چند روزی حق استفاده از آن، برایش فراهم آمده است. زیاده روی، مصرف ناصحیح و نپرداختن
ص: 386
حقوق و مالیاتهای به حق، موجبِ محرومیت آحاد جامعه و نسل های آینده و به گونه ای خیانت به آنان می باشد. امام علی علیه السلام در نامه ای به زیاد بن ابیه جانشین فرماندار بصره که به جای پرداخت امانت ها و مالیات، با فرستادة امام علیه السلام به اختلاف و نزاع پرداخته بود نوشتند:
«وتطمع وأنت متمرغ فی النعیم تمنعه الضعیف والأرملة أن یوجب لک ثواب المتصدقین:(1) تو طمع داری که ثواب صدقه دهندگان را ببری! در حالی که خود در نعمت ها غوطه وری و ضعیفان و بیوه زنان را از حقشان محروم می داری.»
پوشیده نیست که رعایت حقوق دیگران در اموال عمومی و بیت المال حساسیت ویژه ای می یابد و زیاده روی در آن آثار زیانبار تری دارد. امام علی علیه السلام در این باره فرمودند:
«ایّاکم والإکثار فإنّ اموال المسلمین لاتحتمل الإضرار:(2) زنهار از زیاده رَوی چرا که اموال مسلمانان هیچ ضرری را برنمی تابد.»
گفتنی است، نگرش یاد شده بر اساس این نظریه است که اسلام مالکیت خصوصی را معتبر می داند ولی نه به این معنا که صاحبان آن بتوانند هر گونه آن را بکاربندند و مصرف نماید. بلکه واگذاری اموال به افراد، جهت تعطیل نماندن آن و استفادة بهتر می باشد. از این رو قرآن، اموال موجود در دست مردم را مال خدا می داند.
{وآتُوهُم مِن مالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُم:(3) چیزی از مال خدا را که او به شما عنایت کرده است به آنان ببخشید. }
بر این اساس، اگر بر گندم، جو و گونه هایی از حیوانات اهلی مانند گاو، شتر و گوسفند، زکات واجب شده است، به این دلیل است که غلاّت از آب باران آبیاری می گردند و حیوانات یاد شده از مرتع ارتزاق می کنند.
ص: 387
آب و مرتع متعلق به همه است، به همین دلیل اسلام برای جلوگیری از تضییع حق کسانی که نه زمین دارند تا از آب باران مشروب سازند و نه گاو و گوسفندی، تا در مراتع بچرانند، زکات را واجب نمود و مصرف کنندگان آن را که مجاز در استفاده از آن می باشند، نیازمندان جامعه معرفی نمود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«الناسُ شرکاءٌ فی ثلاثٍ الما ءِ والنارِ والکلأ:(1) مردم در سه چیز شریکند، آب، آتش و مرتع.»
آن چه در مباحث فقهی آمده است، تأییدی بر این مطلب است. فقها می گویند: در صورتی زکات بر گاو و گوسفند واجب است که «سائمه» یعنی بیابان چر باشند و اگر «معلوفه» یعنی آخوربند باشند زکات واجب نخواهد شد. نیز گفته اند: اگر زمین های کشاورزی دیمه بوده و از آب باران سیراب گردند زکات آن، عُشر یعنی یک دهم است ولی اگر از آب چاه مشروب گردند، زکاتش یک بیستم است.(2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«لیک مال، از آنِ خداوند است که آن را به رسم امانت، نزد آدمی نهاده است و به آنان اجازه داد تا با میانه روی بخورند و بیاشامند و در حدّ میانه بپوشند، مرکبی در حدّ متوسط داشته باشند و با رعایت میانه روی، ازدواج نمایند و ما زاد آن را به فقیران مؤمن بازگردانند و به این وسیله آشفتگی آنان را ترمیم نمایند. کسی که به این وظیفه رفتار کند آن چه را که می خورد، می نوشد، سوار می شود و ازدواج می کند حلال است و هر که از این دستور سر باز زند بر او حرام است.»(3)
همان طور که روشن است، این روایت، افزون بر ضرورت رعایت مصرف صحیح و منع اسراف، بر این معنی نیز تأکید دارد که صاحبان ثروت، حق ندارند مازاد بر مصرف خود را تنها برای خود انباشته کرده و دیگران را از آن محروم سازند، بلکه
ص: 388
بایسته است با هزینه کردن آن، به مدد محرومان بشتابند و آنان را از چنبرة فقر و ناداری برهانند.
آیة ذیل که بر زشتی و حرمت بی مصرف گذاشتن اموال صراحت دارد تأکیدی بر این مطلب است، زیرا این آیه که کنز کنندگان را به عذابی درد ناک تهدید کرده است، کنز را به عدم انفاق در راه خدا تفسیر نموده می فرماید:
{والَّذِینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ:(1) کسانی که طلا و نقره را ذخیره و پنهان کرده و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند، به مجازاتی دردناک بشارت دهید.}(2)
یکی دیگر از آثار اصلاح مصرف فراهم شدن زمینة پس انداز و سرمایه گذاری است، چه، پس انداز با مصرف معقول، حسابرسی و مصرف صحیح امکان پذیر می گردد. امام علی علیه السلام فرمودند:
«من کان فی یده شئ من رزق الله سبحانه فلیصلحه، فإنّکم فی زمان إذا احتاج المرء فیه إلی الناس کان أوّل ما یبذله لهم دینه:(3) هر که چیزی از روزی خدا را در اختیار دارد باید آن را درست بکاربندد، زیرا شما در زمانه ای هستید که اگر انسان به مردم نیازمند گردد، اوّلین چیزی که باید بپردازد دینش خواهد بود.»
در نتیجه باید گفت ضرورت پس انداز، تنها برای تأمین آیندة مالی و اقتصادی انسان نیست بلکه حفظ ایمان و تأمین آرامش نیز از آثار آن به حساب می آید، چه، چرخ زندگی در مسیر پر فراز و نشیب خود، همواره در خطر مواجه با حوادث تلخ و شیرین و اتفاقات غیر قابل پیش بینی است، در صورت عدم اطمینان به تأمین زندگی در آینده،
ص: 389
دغدغه تأمین معاش، آدمی را از آرامش لازم محروم می سازد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«إنّ النفس إذا أحرزت قُوتها استقرت:(1) هرگاه انسان نیاز زندگیش را فراهم آورد، [روانش] آسایش می یابد.»
همان گونه که پیشتر نیز بیان شد، تأکید اسلام بر این است که پس انداز راکد گذارده نشود، بلکه مدیریت شده و در اموری قابل اطمینان سرمایه گذاری گردد.(2)
یکی دیگر از فواید مصرف صحیح، بی نیازی و مصونیت از فقر و ورشکستگی است. امام علی علیه السلام می فرماید:
«من صحب الإقتصاد دامت صحبة الغنی له:(3) آن که با میانه روی دمساز شود، بی نیازی، همدم همیشگی اش خواهد شد.»
آنسآن که مصرف صحیح بی نیازی را به ارمغان می آورد مصرف نادرست نیز فقر و تهیدستی را در پی دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«من بذّر أفقره الله:(4) هرکس ولخرجی کند خداوند وی را فقیر خواهد ساخت.»
امام علی علیه السلام نیز می فرماید:
«مَن افتَخَرَ بِالتَّبذیرِ اِحتَقَرَ بِالإفلاسِ:(5) هر کس به ریخت و پاش افتخار کند، با ورشکستگی تحقیر خواهد شد.»
و نیز فرمودند:
«الاسراف یُفنی الکثیر:(6) اسراف مال زیاد را [نیز] از بین می برد.»
ص: 390
در جمع بندی سخن می توان کلام امام صادق علیه السلام را نقل نمود که فرمودند:
«اِنَّ السَّرَفَ یورِثُ الفَقرَ وَاِنَّ القَصدَ یورِثُ الغِنی:(1) اسراف فقر را در پی دارد و میانه روی بی نیازی را به ارمغان می آورد.»
خودکفایی و استقلال اقتصادی از آثار اصلاح مصرف است. امام علی علیه السلام فرمود: هر جامعه ای که مصرف خود را بر اساس امکانات خود تنظیم نماید، نه تنها خود کفا شده و از وابستگی نجات خواهند یافت که از رشد اقتصادی نیز بهره مند خواهند گشت.(2)
هر چند مصرف در ظاهر امری اقتصادی است، امّا به دلیل تأثیر گذار بودن آن بر دیگر حوزه ها، با فرهنگ نیز پیوندی عمیق دارد و آثار آن در حوزه فرهنگ نیز نمود می یابد.(3) برخی از آثار مصرف صحیح در حوزة فرهنگ عبارتند از:
یکی از سفارشهای مؤکد اسلام، توصیه به داشتن استقلال مسلمانان در تمامی زمینه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دفاعی است، که از آن به «نفی سلطة بیگانگان» تعبیر شده است. قرآن می فرماید:
{لَن یَجعَلَ اللّهُ لِلکَافِرِینَ عَلَی المُؤمِنِینَ سَبِیلاً:(4) هرگز خداوند برای کافران بر مؤمنان راه سلطه قرار نداده است. }
ص: 391
قرآن گاه به طور جزئی و با ذکر مصداق، به برخی از موارد نفی سلطه پرداخته است. دستور به هجرت مسلمانان از مکه به حبشه(1) و مدینه،(2) تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه،(3) حکم به عدم جواز وصلت با کافران(4) و مانند آن، از جمله این موا رد است.
استفادة صحیح، در نتیجه استقلال و عدم وابستگی اقتصادی به این معنی است که فرد یا جامعه بتواند بی آن که بیگانگان، در سرنوشت مادّی او دخالت و تأثیر داشته باشند، نیازمندیهای مالی و اقتصادی خویش را برآورد. هر چند ممکن است برای تأمین این نیازمندی ها، با اختیار خود و به طور مستقل، به معامله با دیگران بپردازد و در قبال فروش و صادرات برخی محصولات داخلی، به وارد کردن نیازمندیهای خود از افراد و شرکتهای طرف قرار داد بپردازد.
از آثار استقلال اقتصادی، اسقتلال فرهنگی است، چه، کشورهای استعمارگر در کنار صادرات کالاهای اقتصادی، به صدور و تحمیل فرهنگ خود نیز مبادرت می ورزند.
آثار این فرایند در جوامع سلطه پذیر، به جایی می رسد که مردم باور می کنند جامعة آنان جامعه ای عقب مانده و بی فرهنگ است و در عوض، جامعة سلطه گر جامعة ایده آل و متمدن است. از این رو با فرهنگ خودی بیگانه شده و می کوشند با تقلید از مدل لباس، آرایش، نوع رفتار و استفاده از الگوی مصرف آنان، خود را به آنان نزدیک سازند.(5)
از این رو یکی از راه های مبارزه با خود باختگی فرهنگی، مصرف صحیح و در نتیجه استقلال اقتصادی و فرهنگی است.
ص: 392
مصرف برخی کالاها و پیمودن برخی از روش ها در زندگی و همچنین ساختارهای مدیریتی که از فرهنگ بیگانه تأثیر گرفته است زمینه ساز از بین رفتن فرهنگ اصیل دینی می باشد. یکی از راه های مبارزه با این هجمه فرهنگی، اصلاح الگوی مصرف و تبیین الگوی دینی در مسایل مختلف زندگی و پیروی از آن است.
از این رو می توان مبارزه با تهاجم فرهنگی را یکی از آثار مثبت اصلاح مصرف دانست.
اسلام به فراگیری علم توصیه نموده است و آن را نافع ترین گنج(1) و فریضه ای بزرگ معرفی نموده(2) و همگان را بر آن داشته که از گهواره تا گور دانش بجویند(3) و برای تحصیل از دوری مکان نهراسند(4) و بیشترین سختی ها را تحمل نمایند.(5) امّا گاه موانعی این مهم را دشوار یا غیر ممکن می نمایند. کمبود مالی و مشکلات اقتصادی از جملة این موانع است.
پوشیده نیست که حوزة علم و فرهنگ در سبد مخارج خانواده و بوجه های کلان کشوری باید جایگاه خاصّی داشته باشد ولی سوگمندانه نخستین بخشی که در کمبودهای مالی قربانی می گردد بخش علم و فرهنگ است.
اسراف و زیاده روی در مصرف و یا هزینه های ناصحیح زمینة کاستن از هزینه برای علم و فرهنگ را فراهم می نماید و از دیگر سو مصرف صحیح بستر گسترش علم را فراهم می آورد.
ص: 393
امام علی علیه السلام می فرماید:
«من اشتغل بغیر المهم ضیّع الأهمّ:(1) هرکس به امری غیر مهم بپردازد آنچه مهم تر است را ضایع خواهد ساخت.»
مصرف صحیح، آدمی را از انحراف در مسیر اِتراف و رفاه زدگی مصون می دارد. شخصی که بر اساس معیار و الگوی صحیح مصرف پیش می رود کمتر با کمبود مواجه می شود و اگر با نوعی کمبود هم مواجه شود، چون با زیاده روی عادت نکرده است، نیازی نمی بیند برای تأمین هزینه های زاید خود به راه های نامشروع متوسل گردد. این در حالی است که اسرافکاران، برای به گردش در آوردن چرخهای پر هزینه و اسرافکارانة خود، به هر وسیلة ناصحیح مانند دروغ، احتکار، رشوه، اختلاس، کلاه برداری، دزدی و حتّی آدم کشی، دست می زنند. امام علی علیه السلام می فرمایند:
«إذا رغِبتَ فی صلاح نفسِک فعلیک بالإقتصاد والقنوع والتقلل:(2) هرگاه خواستار تهذیب نفس خویش باشی، به میانه روی، قناعت و کم خواهی روی آورید.»
از جمله آثار اصلاح مصرف فواید معنوی است، برخی از این آثار به قرار ذیل می باشد:
از آن رو که میان ایمان و نیک رفتاری رابطه ای مستقیم و پیوندی عمیق وجود دارد،(3) به هر اندازه که انسان از عمل صالح برخوردار باشد، به همان اندازه ایمانش
ص: 394
تقویت گشته و برای نیل به تکامل، زمینه ای مناست فراهم می گردد. بی گمان اصلاح مصرف، از مصادیق عمل صالح است، از این رو هر تأثیر مثبتی که دیگر اعمال صالح، ممکن است بر ایمان و شخصیت انسان بگذارد، اصلاح مصرف نیز خواهد داشت، سخن امام صادق علیه السلام دلیل بر این مطلب است که فرمود:
«حقیقت ایمان را کسی می چشد که از سه خصلت برخوردار باشد... خصلت سوم آن که انسان در مخارج زندگی خود حسابگر باشد.»(1)
همان طور که اعتدال در مصرف، به تقویت ایمان می انجامد، فاصله از آن نیز ایمان را تضعیف می کند. آن گاه که این نگهبان درونی تضعیف شود، مرزهای وجود انسان بدون مدافع مانده و از هر سو مورد تهاجم تمایلات سرکش قرار می گیرد. قرآن کریم در این باره می فرماید:
{کَذالِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَن هُوَ مُسرِفٌ مُّرْتَابٌ:(2) این گونه خداوند هر اسرافکار تردید کننده ای را گمراه می سازد. }
این حدیث معروف که امام صادق علیه السلام فقر و ناداری را آستانة کافری دانسته است: «کاد الفقر أن یکون کفراً»(3) اشاره ای به این مطلب است، چرا که اسراف و تبذیر، به فقر می انجامد و فقر و ناداری آدمی را به وادی بی ایمانی نزدیک می سازد.
اصلاح مصرف و پرهیز از ولخرجی، موجب خشنودی خداوند است، چراکه استفادة مطلوب از نعمت های او در مسیر رسیدن به هدف نهایی و قرب به حق، در پرتو رعایت این اصل، امکان پذیر است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«إنّ القصد أمر یُحبّه الله وإنّ السَرف أمر یُبغِضه الله:(4) میانه روی امری است که خدا
ص: 395
آن را دوست دارد و اسراف حالتی است که خدا آن را مبغوض می دارد.»
ایشان هسته خرما را در دست مبارکشان جمع می نمودند و در نهی از دور ریختن آن می فرمودند:
«لاتفعل إنّ هذا من التبذیر و إن الله لایحب الفساد:(1) از این کار پرهیز کن که این، نوعی تبذیر و فساد است و خدا فساد را دوست ندارد.»
آن حضرت در ذیل آیة 195 سورة بقره که می فرماید: خدا نیکوکاران را دوست دارد فرمود:
«منظور از «محسنین» در {إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحسِنِین} افرادی اند که حتّی در انفاق های خود، از میانه روی غفلت نمی کنند.»(2)
اصلاح مصرف آثاری نیز در بُعد سیاسی دارد که به اختصار یک مورد آن اشاره می گردد:
تمرکز ثروت در نزد عده ای خاص، شکاف طبقاتی را افزایش می دهد و بخش زیادی از امکانات جامعه را برای گروهی، ویژه می نماید. این در حالی است که طبقة محروم جامعه، از حدّاقل امکانات برخوردارند.
اگر، این فاصله ترمیم نگردد و یا به حدّاقل نرسد، آسیبهای آن زمینة تنش، خشونت و حتّی درگیریهای فیزیکی را باعث می گردد. این جاست که به عمق این فراز از سخنان امام علی علیه السلام پی می بریم که آسایش و سلامت را وامدار مصرف صحیح دانسته، می فرماید:
ص: 396
«من أراد السلامة فعلیه بالقصد:(1) هرکس آسایش و سلامت خواهد، باید که میانه روی را در پیش گیرد.»
منظور از سلامت، فقط سلامت جسمانی نیست بلکه شامل امنیت و سلامت اجتماعی نیز می شود.
یکی از اساتید می فرمود: در سفری، عبور ما به حاشیة شهری محروم افتاد، زمانی که برای تأمین نیازهای خود توقف کردیم، کودکانی که به بازی مشغول بودند گِردا گِرد ماشین جمع شدند و به حسرت به وضعیت ما نگاه می کردند، آن گاه که خواستیم حرکت کنیم از سوی آنان سنگ باران شدیم. آنآن که نه زندگی درست دارند و نه کفش و لباس، وقتی زندگی خود را با زندگی ما مقایسه می کنند و ماشین و وضعیت ما را می بینند، عکس العملی جز این را نمی توان از آنان توقع داشت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اشاره به این مطلب، در حدیثی معروف که بیان کنندة جنود عقل و جنود شیطان است، اسراف و تبذیر را از جنود شیطان و موجب عداوت و دشمنی دانسته می فرماید:
«...القصد وضدّه العدوان.»(2)
مصرف صحیح، آثاری نیز در بُعد بهداشتی دارد که به بعضی از آنها اشاره می شود.
یکی از آثار مصرف صحیح در حوزه بهداشتی، سلامت جسم و روان است.
همانگونه که استفادة صحیح از خوردنی ها زمینه سلامت است، استفاده نا صحیح یا کم و زیاد یا مصرف و عدم مصرف از خوردنی ها، سرچشمة بسیاری از بیماریهای
ص: 397
است. امام علی علیه السلام می فرمایند:
«من قلّ طعامه قلّت آلامه:(1) هرکس خوراکش اندک باشد دردهایش کم باشد.»
آن حضرت در جای دیگر فرمود:
«قلة الغذاء کرم النفس وأدوم للصحة:(2) کم خوری موجب کرامت نفس و تداوم تندرستی می شود.»
بی جهت نیست که علی بن حسین واقدی در جواب طبیب مسیحی که پرسید: در کتاب شما چیزی از علم طب نیست، در حالی که علم دو تاست، علم پزشکی و علم ادیان. گفت:
«خداوند علم پزشکی را در این آیه جمع کرده است که فرمود: {کُلُوا وَاشرَبُوا وَلا تُسرِفوا:(3) بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید.} و پیامبر اسلام نیز، تمام علم پزشکی را در این جمله خلاصه نموده است که فرمود: المعدة بیتُ کُلّ داءٍ والحمیةُ رأْسُ کلّ دواءٍ:(4) معده، خانه هر بیماری و پرهیزکردن برترین داروهاست.
طبیب مسیحی گفت: حقّا که قرآن و پیامبر شما علم طب را تمام کرده و چیزی از پزشکی برای طبیبی حاذق مانند جالینوس باقی نگذاشته اند.»
یکی از علمای کهنسال نجف که حدود صد سال از عمرش می گذشت گفته بود:
«تاکنون به دکتر و بیمارستان مراجعه نکرده ام. از وی پرسیدند: چه طور چنین چیزی ممکن است؟ گفت: در خوراک که چه باید بخورم، چه زمانی باید بخورم و چه مقدار باید بخورم، به دستور شرع پایبند بوده و تنها به این دستورها عمل می کردم.»(5)
با آن که در وجود طعام است عیش نفس رنج آورد طعام که بیش از قدر بود
ص: 398
گر گلشکر خوری به تکلف زیان بود ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود(1)
یکی از آثار بهداشتی مصرف صحیح، پیشگیری از مبتلا شدن به بیماری های جسمی و روحی و هدر رفتن سرمایه ها در حوزه درمان است.
مصرف صحیح روشی پیشگیرانه است و این روش ها، بر خلاف درمان، راهی کوتاه و مطمئن است و آسیبهای فراوان درمان را ندارد. روش های درمانی علاوه بر پر هزینه و طولانی بودن نتیجه بخشی شان نیز یقینی نیست. از همه مهم تر اینکه گاه درمان خود زمینه ساز عوارض منفی غیر قابل جبران است. سخن امام علی علیه السلام تأییدی بر این مطلب است که فرمود:
«رُبّ دواءٍ جلب داءً: چه بسا درمانی که موجب دردی شود.»(2)
اصلاح مصرف علاوه بر نتایج دنیوی، دارای آثاری اخروی نیز می باشد که به چندتا از آنها اشاره می گردد:
هرچند ممکن است در ظاهر، اسراف و تبذیر، به سربلندی انسان در دنیا بینجامد امّا همین خصلت زشت، در آخرت به خواری او می انجامد. حضرت علی علیه السلام زمانی که در تقسیم بیت المال به مساوات رفتار کردند، برخی از معترضان بر او خورده گرفته و آن را برخلاف سیاست رایج دانستند، حضرت در پاسخ به اشکال آنان فرمود:
«ألا وإنَّ اِعطاءَ المالِ فی غَیر حَقِّه تَبذیرٌ وإسرافٌ وهو یرفَع صاحبَه فِی الدُّنیا ویضَعه فِی الآخِرَةِ و یکرمُهُ فِی النّاسِ ویهینه عِند اللّه:(1) بدانید و آگاه باشید که بخشش مال در مسیر نادرست تبذیر و اسراف به شمار می آید، و آن در دنیا صاحبش را بالا می برد ولی در آخرت موجب سرافکندگی وی خواهد شد، و نیز اسراف او را در میان مردم گرامی می دارد امّا در نزد خداوند به خواری او می انجامد.»
ص: 400
قرآن کریم
آشتیانی، محمّد حسن، کتاب القضاء، دوم، هجرت، قم، بی تا.
ابراهیم سلیمان، الاوزان و المقادیر، الاوّلی, لبنان، صور الحدیثه، 1381ق.
ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، اوّل، 1378ق.
ابن اثیر، مبارک بن محمّد، النهایة فی غریب الحدّیث، المکتبة العلمیه، بیروت، بی تا.
--------، چهارم، قم، مؤسسة اسماعیلیان، 1364ش.
ابن برّاج، عبد العزیز، المهذب، قم، مؤسسة نشر اسلامی، 1406ق.
--------، جواهر الفقه، قم، مؤسسة نشر اسلامی، 1411ق.
ابن حبّان، محمّد، صحیح ابن حبان، دوم، مؤسسة الرساله، 1414ق.
ابن حجر عسقلانی، سبل السلام, چهارم، مصر, مکتبِة مصطفی البابی, 1379ق.
ابن حنبل، احمد بن محمّد، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا.
ابن خزیمه، محمّد بن اسحاق، صحیح ابن خزیمه، دوم، المکتب الاسلامی، 1412ق.
ابن شهر آشوب مازندرانی، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، علامه، 1379ش.
ابن عابدین، محمّد امین بن عمر، حاشیه ردّ المختار، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
ص: 401
ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، اوّل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
معجم مقائیس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمّد هارون، ذوالحیل، بیروت، بی تا.
ابن قدامه، عبد الرحمن، الشرح الکبیر، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.
ابن قدامه، عبد الله، المغنی، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.
ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار المعرفه، 1412ق.
ابن منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، اوّل، بیروت، درالفکر، 1410ق.
--------، قم، نشر ادب الحوزه، 1363 ش.
ابن هشام حمیری، السیرة النبویة، قاهره، مکتبة محمّد علی صبیح, 1383ق.
احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزیزه فی احادیث النبویه، قم، سید الشهداء، اوّل، 1403ق.
احمد بن حنبل، المسند، بیروت, بی جا، دار صادر، بی تا.
احمد فتح الله، معجم الفاظ الفقه الجعفری، بی جا، اوّل، 1415 ق.
احمد مرتضی، شرح الازهار، صنعاء، مکتبة غمضان, بی تا.
اسکافی، محمّدبن همام، التمحیص، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، بی تا.
افتخاریان، سید جواد، قرآن و علوم روز، انتشارات افتخاریان، تهران، 1362ش.
الامام زین العابدین، صحیفة السجادیه، ترجمة محمّد باقرابطحی، قم، موسسة انصاریان، 1411ق.
--------، قم، جامعة مدرسین، 1404ق
امینی، عبد الحسین احمد، الغدیر، بیروت، دار الکتب العربی، 1977م.
انصاری، محمّد علی، الموسوعة الفقهیة المیسرة، قم، اوّل، مجمع الفکر الاسلامی، 1415ق.
ص: 402
--------، دراسة حول الاسراف، اوّل، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379ش.
انصاری، محمّد بن ابی بکر، الجوهره فی نسب الامام علی و آله، بیروت، اوّل، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1402ق.
انصاری، مرتضی، الزکاة، تحقیق لجنة تراث الشیخ الاعظم، اوّل، کنگره جهانی به مناسبت صده دوم تولد شیخ انصاری، قم، 1415ق.
--------، کتاب الصلاة، تحقیق لجنة تراث الشیخ الاعظم، قم، اوّل، کنگره جهانی به مناسبت صده دوم تولد شیخ انصاری، 1415ق.
--------، المکاسب، قم, باقری, 1415ق.
ایروانی، جواد، اخلاق اقتصادی از دیدگاه قرآن و حدیث، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، اوّل، 1384ش.
--------، «باز کاوی مفهوم و کاربرد واژههای «زکات» و «صدقه» در روایات»، علوم حدیث، ش48، 1387ش.
--------، الگوی مصرف در آموزه های اسلامی، دوم، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1388ش.
باقی زاده، رضا، بهجت عارفان، قم، انشارات زائر، سوم، 1381ش.
بجنوردی، سید محمّد حسین، القواعد الفقهیه، قم, اوّل, الهادی, 1419ق.
بحرانی یوسف، الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهرة، موسسة النشر الاسلامیه، قم، 1409ق.
بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکر، بیروت، 1403ق.
برقی، احمد بن محمّد بن خالد، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین حسینی، دار الکتب الاسلامیه، بی تا.
بهوتی، منصور بن یونس، کشف القناع، بیروت، اوّل، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر، بی تا.
ص: 403
ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن ترمذی، دوم، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
تمیمی آمدی عبدالواحد بن محمّد، غرر الحکم و درر الکلم، شرح جمال الدین محمّد خوانساری، تصحیح و تعلیق سید جلال الدین محدث، انتشارات دانشگاه تهران، سوم، 1366ش.
--------، تصحیح حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1407ق.
تمیمی مغربی، نعمان بن بن منصور، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف، 1383ق.
جزائری، سید عبدالله، التحفة السنیه، نسخة مخطوط، لوح فشردة مکتبه اهل البیت علیهم السلام، بی تا.
جصّاص، احمد بن علی، احکام القرآن، بیروت، اوّل، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
جمیلی، سید، الاعجاز الطبی فی القرآن، مکتبه الهلال، بیروت، 1987م.
جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، نشر اسراء، قم، مؤسسة اسراء، اوّل، 1380.
جوزی، ابن قیم، طب النبوی، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.
جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق.
حاکم نیشابوری، المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دار المعرفه، بی تا.
--------، معرفة علوم الحدیث، بیروت، چهارم، دار الآفاق الحدیث، 1400ق.
حرّانی، حسن بن علی بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دوم، مؤسسة نشر اسلامی، 1404ق.
--------، تهران، انتشارات کتابچی، پنجم، 1373ش.
حسینی، سیدرضا، الگوی تخصیص درآمد و نظریه رفتار مصرف کننده مسلمان، تهران، اوّل، مرکز نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1379ش.
ص: 404
حق پناه، رضا، «پیامدهای اتراف»، اندیشه حوزه، شمارة 6، سال 5.
حکیمی، محمّد رضا و دیگران، الحیاة، تهران، اوّل، مکتب نشر الثقافة الاسلامیه، 1368ش.
حکیمی، محمّد رضا و دیگران --------، سوم، الحیاة، تهران، مکتبة نشر الاسلامیه، 1378ش.
حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، قم، کتابخانةآیت الله العظمی مرعشی، 1404ق.
حکیم، سید محمّد سعید، منهاج الصالحین، بیروت، اوّل، دار الصفوه، 1415ق.
حلبی، ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، أبو الصلاح حلبی، تحقیق رضا استادی، کتابخانةأمیر المؤمنین علیه السلام، اصفهان، 1403ق.
حلوانی، حسین بن محمّد، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، قم، اوّل، مدرسه الامام المهدی علیه السلام 1408ق.
حلّی، ابن ادریس، السرائر، قم، دوم، جامعه مدرسین، 1410ق.
حلّی، ابن فهد، المهذب البارع، قم، جامعه مدرسین، 1407ق.
حلّی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء(ط. ق)، مکتبة مرتضویه، بی تا.
حلّی، یحیی بن سعید، الجامع للشرایع، قم، مؤسسة سید الشهداء، 1405ق.
حمیری، عبدالله، قرب الاسناد، اوّل، قم، موسسة آل البیت علیه السلام، 1413ق.
خلاّف، عبد الوهاب، علم اصول الفقه، بی چا، دار الحدّیث، قاهره، 1423ق.
خلیلیان اشکذری، محمّد جمال، فرهنگ اسلامی و توسعه اقتصادی، قم، اوّل، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381 ش.
خمینی، روح الله، الرسائل، مؤسسة اسماعیلیان، قم، 1385ق.
--------، تحریر الوسیلة، قم، دوم، دار الکتب العلمیه،1390ق.
--------، توضیح المسائل، تهران، نهم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
ص: 405
1372ش.
--------، کتاب الطهارة، بی نا، بی جا، بی تا.
--------، المکاسب المحرمة، قم، سوم، مؤسسة اسماعیلیان، 1410ق.
خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القران، سوم، قم دارالثقلین، 1418ق.
--------، کتاب الحج، قم، لطفی، 1364ق.
--------، معجم رجال الحدیث، پنجم، 1413ق.
--------،
کتاب الطهاره، قم، دوم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1411ق.
--------، مستند العروة الوثقی (کتاب الصلاة)، تألیف: مرتضی بروجردی، اوّل، مدرسة دار العلم، قم، 1413ق.
--------، مستند العروة الوثقی (کتاب الصوم)، تألیف: مرتضی بروجردی، اوّل، لطفی، قم، 1364ش.
--------، معتمد العروة الوثقی (کتاب الحج)، تألیف: سید رضا خلخالی، دوم، لطفی، قم، 1364ش.
--------، منهاج الصالحین، بیست و هشتم، مدینة العلم، قم، 1410ق.
درنینگ، آلن، چقدر کافیست؟، ترجمة عبدالحسین وهاب زاده، دوم، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهی، 1376ش.
دفتر تبلیغات اسلامی, شعبة خراسان، پدیده شناسی فقر و توسعه، زیر نظر محمّد حکیمی، قم، اوّل، بوستان کتاب، 1380ش.
دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، نشر سمت، دوم، 1374ش.
دمشقی، ابوحفص عمر بن علی بن عادل، اللباب فی علوم الکتاب، بیروت، اوّل، دار الکتب العلمیی، بی تا.
دیاب، عبد الحمید و قرقوز، احمد، طب در قرآن، ترجمه علی چراغی، اوّل، انتشارات حفظی، تهران، 1370ش.
ص: 406
دیلمی همدانی، ابوشجاع شیرویه بن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، تحقیق سعید ابن بسیونی زغلول، اوّل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1406ق.
دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، چهارم، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1398ق.
--------، أعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت صلی الله علیه و آله لإحیاء التراث، بی تا.
راغب اصفهانی, ابو القاسم حسین بن محمّد، مفردات غریب القرآن، دوم، دفتر نشر کتاب، 1404ق.
--------، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم و بیروت، الدارالشامیه، اوّل، 1416ق.
--------، بیروت، دار المعرفه، بی تا.
رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چهارم، تهران، امیر کبیر، 1379ش.
رحمانی همدانی، احمد، الامام علی علیه السلام، اوّل، تهران، المنیر للطباعه و النشر، 1417ق.
رشید رضا، محمّد، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، اوّل، بیروت، دار المعرفه، 1414ق.
زبیدی، محمّد بن محمّد، شرح القاموس المسمی بتاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق مصطفی حجازی، دارالهدایه، 1409ق.
--------، تحقیق علی شیری، دار الفکر، بیروت، 1414ق.
--------، بیروت، منشورات دار مکتبة الحیاة، بی تا.
سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام، چهارم، مکتب آیه الله السید السبزواری، رقم، 1413ق.
سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، اوّل، دارالفکر، بیروت، 1410ق.
سرخسی، شمس الدین، المبسوط، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
ص: 407
سید الرضی، محمّد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمة سید جعفر شهیدی.
--------، ترجمة و شرح سید علی نقی فیض الاسلام.
--------، ترجمة محمّد دشتی، قم، مؤسسة انتشارات حضور، دوم، 1383ش.
--------، تحقیق صبحی صالح، بیروت: دار الاسوه، 1415ق.
سید بن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، اقبال الاعمال، اوّل، مکتب الاعلام الاسلامی، 1415ق.
--------، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، قم، اوّل، خیام، 1399ق.
سید مرتضی، الانتصار، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1415ق.
سیستانی، سید علی، توضیح المسائل، چهارم، بی نا، قم، 1415ق.
--------، قاعده ِ لاضرر ولاضرار، اوّل، دفتر سید آیت الله سیستانی، قم، 1414ق.
--------، منهاج الصالحین، اوّل، دفتر سید آیت الله سیستانی، قم، 1416ق.
سیوطی، جلال الدین، الجامعه الصغیر، بیروت، اوّل، دار الفکر، 1401ق.
شبّر، سیّدعبدالله، الاخلاق، قم، مکتبی العزیزی، 1374ش.
شجاعی شکوری، محمّد جواد، پژوهشی در احادیث و روایات طبی، (پایان نامة کارشناسی ارشد علوم قرآنی و حدیث).
شربینی، محمّد بن احمد، مغنی المحتاج، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1377ق.
شریف، عدنان، من علم الطب القرآنی، دارالعلم للملایین، بیروت، 1990م.
شوشتری، نور الله بن السید شریف، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، اوّل، کتابخانةآیت الله العظمی المرعشی، 1411ق.
شوکانی، فتح القدیر، عالم الکتب، بی تا.
شومپتر، آ. جوزف، تاریخ تحلیل اقتصادی، ترجمة فریدون فاطمی، بی تا.
شهید اوّل, محمّد بن جمال الدین مکی عاملی، الذکری، چاپ سنگی، بی تا.
شهید ثانی، زین الدین بن علی عاملی، مدارک الاحکام، تحقیق مؤسسة آل البیت
ص: 408
لاحیاء التراث، مشهد، اوّل، 1410ق.
--------، مسالک الافهام، تحقیق و نشر مؤسسة معارف اسلامی، قم، اوّل، 1416ق.
--------، نهایة المرام، تحقیق مجتبی عراقی و علی پناه اشتهاردی و حسین یزدی، اوّل، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1413ق.
شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، قم، اوّل، مکتبة الداوری، 1410ق.
شیخ حرّ عاملی، محمّد بن الحسن، وسایل الشیعه، تهران، مکتبة الاسلامیه، 1403ق.
--------، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
شیخ صدوق. ابن بابویه القمی، محمّد بن علی بن الحسین، امالی، قم، موسسة البعثه، اوّل، 1417ق.
--------،امالی، انتشارات کتابخانة اسلامیه، چهارم، 1362ش.
--------، الخصال، قم، جامعة مدرسین، بی تا.
--------، ثواب الأعمال، قم، دوم، منشورات الرضی، 1368ش.
--------، علل الشرایع، نجف، المکتبه الحیدریه، 1386ق.
--------، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، اوّل، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1404ق.
--------، من لایحضره الفقیه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1401ق.
--------، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دوم،جامعه المدرسین، 1404ق.
--------، الهدایه، قم، اوّل، مؤسسه امام هادی، 1418ق.
--------،الاعتقادات فی دین الامامیه، بیروت، دوم، دار المفید، 1414ق.
شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال(رجال الکشی)، قم، مؤسسة آل البیت علیهم
ص: 409
السلام، 1404ق.
شیخ کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.
--------، الاصول من الکافی، بیروت، دار التعارف، سوم، 1401ق.
شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن النعمان، الامالی، دوم، قم، مؤسسة انتشارات اسلامی، 1413 ق.
--------، الاختصاص، چهارم، قم، مؤسسة نشر اسلامی، 1414ق.
--------، المقنعه، قم، جامعه مدرسین، دوم، 1410ق.
صدر، محمّدباقر، اقتصادنا، دوم، المجمع العلمی للشهید الصدر، 1408ق.
طباطبائی کربلائی، علی بن محمّد علی، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، اوّل، قم، مؤسسة نشر اسلامی، 1412ق.
طباطبائی، سید محمّد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعة مدرسین، بی تا.
--------، بیروت، اوّل، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417ق.
--------، ترجمه محمّد باقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.
طباطبایی حکیم، سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، انتشارات کتابخانة آیت الله العظمی مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
طباطبایی یزدی، سید محمّد کاظم، العروة الوثقی، تحقیق و نشر: مؤسسه نشر اسلامی، قم، اوّل، 1419ق.
--------، قم، دوم، مؤسسة اسماعیلیان، 1370ش.
طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الصغیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
طبرسی ابوعلی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، اوّل، 1406ق.
--------، مکارم الاخلاق، ششم، منشورات الشریف الرضی، 1392ق.
ص: 410
طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف، دار النعمان، 1386ق.
طبری، محمّد بن جریر، جامع البیان عن تاویل ای القران، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق سیّد احمد حسینی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، دوم، 1408ق.
طوسی، ابن حمزه، الوسیله، قم، اوّل، کتابخانةآیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1408ق.
طوسی، محمّد بن الحسن، الامالی، اوّل، قم، دار الثقافه، 1414ق.
--------، التبیان فی تفسیر القران، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق.
--------، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
--------، الخلاف، تحقیق گروهی از محقّقان، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1407ق.
--------، المبسوط فی فقه الامامیّة، تحقیق محمّد باقر بهبودی، دوم، المکتبة المرتضویة لاحیاء آثار الجعفریه، تهران، 1388ق،
--------، تحقیق محمّد تقی کشفی، تهران، المکتبة المرتضویه، 1387ق.
--------، النهایة فی مجرّد الفقه والفتاوی، دارالاندلس، بیروت، بی تا.
--------، تهذیب الاحکام، تهران، چهارم، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش.
--------، مصباح المتهجّد، بیروت، اوّل، مؤسسة فقه شیعی، 1411ق.
عابدینی، احمد، «امام خمینی، ساده زیستی و مسألة شأن»، مجلّة فقه، شمارة 21 و 22، سال 6، پاییز و زمستان 1378ش.
عالم عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، وزارت امور خارجه، تهران 1381ش.
عاملی، سید محمّد جواد، مفتاح الکرامة، تحقیق علی اصغر مروارید، دارالتراث، بیروت، اوّل، 1418ق.
عبد الله بن قدامه، المغنی، بیروت، دار الکتاب العربی، افست، بی تا.
ص: 411
عبدالرضا علی، صادق، القرآن والطب الحدیث، اوّل، بیروت، دار المؤرخ العربی، 1411ق.
--------، القرآن والطب الحدیث، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، اوّل، 1413ق.
عجلونی، اسماعیل بن محمّد، کشف الخفاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408ق.
عسکری، ابو هلال، الفروق اللغویة، تحقیق مؤسسة نشر اسلامی، الاوّلی، قم، مؤسسة نشر اسلامی، 1412ق.
علاّمه حلّی، تحریر الأحکام، قم، اوّل، مؤسسه امام صادق علیه السلام،1420ق.
--------، إرشاد الاذهان إلی أحکام الایمان، تحقیق فارس الحسون، مؤسسة نشر اسلامی، قم، اوّل، 1413ق.
--------، تبصرة المتعلمین، تحقیق سید احمد حسینی و هادی یوسفی،
تهران، اوّل، 1368ش.
--------، تذکرة الفقها، تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، اوّل، قم، مهر 1414ق.
--------، تذکرة الفقهاء، المکتبة الرضویة لإحیاء الاثار الجعفریة، بی جا، بی تا.
--------، قواعد الاحکام، قم، اوّل، مؤسسة نشر اسلامی، 1413ق.
--------، مختلف الشیعه، قم، اوّل، مؤسسة نشر اسلامی، 1412ق.
علاّمه حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر، تحریر الاحکام، قم، مکتبة التوحید، 1420ق.
--------، تحریر الاحکام، مؤسسة آل البیت، مشهد، بی تا.
--------، خلاصة الأقوال، اوّل، مؤسسه نشر الفقاهه، 1417ق.
--------، منتهی المطلب، چاپ سنگی، بی تا.
--------، نهایة الأحکام، قم، دوم، مؤسسة اسماعیلیان، 1410ق.
علاّمه مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
ص: 412
--------، سوم، بیروت، موسسة الوفاء، 1403ق.
علی بن جعفر الصادق علیه السلام، مسائل علی بن جعفر، قم، اوّل، کنگرة جهانی امام رضا علیه السلام، 1409ق.
عیاشی، محمّدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبه العلمیه الاسلامیه، بی تا.
فاضل هندی، محمّد بن حسن اصفهانی، کشف اللثام، تحقیق مؤسسة نشر اسلامی، قم، اوّل، مؤسسة نشر اسلامی، 1416ق.
فاطمی حسن، گرسنگی. ارمغان استعمار، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362ش.
فخر المحققین، ایضاح الفوائد، قم، اوّل، العلمیه، 1387ق.
فخر رازی، التفسیر الکبیر(تفسیر الرازی)، سوم، بی تا، بی جا.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین. تحقیق الدکتور مهدی المخزومی، مؤسسة الهجره، 1409ق.
--------، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، بیروت، اوّل، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1408ق.
--------، اوّل، اسوه، قم، 1414ق.
فیروزآبادی، محمّد بن یعقوب، القاموس المحیط، المؤسسة العربیه، بیروت، بی تا.
فیض کاشانی، مولی محمّدمحسن، تفسیر الصافی، قم، دوم، موسسة الهادی، 1410ق.
فیّومی، احمد بن محمّد، المصباح المنیر، تصحیح: محمّد محیی الدین عبد الحمید، بی نا، بی جا، 1929م.
قدیری اصل باقر، کلیات علم اقتصاد، تهران: مرکز نشر سپهر، 1379ش.
قرضاوی، یوسف، مشکلة الفقر و کیف عالجها الاسلام، ششم، قاهره، مکتبی وهبه، 1415ق.
--------، دور القیم والاخلاق فی الاقتصاد الاسلامی، اوّل، بیروت، مؤسسة
ص: 413
الرساله، 1417ق.
قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، فقه القران، تحقیق سید احمد حسینی، قم، چاپخانة الولایه، 1405ق.
قمی، ابو الحسن علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، سوم، دار الکتاب، 1404ق.
قمی، شاذان بن جبرئیل، الفضائل، نجف، منشورات حیدریه، 1381ق.
کارفانتان، ژان. ایو. و شارل کندامین، چیرگی بر گرسنگی، ترجمة عباس آگاهی، مشهد، آستان قدس رضوی، اوّل، 1366ش.
کاشانی، ابوبکر، بدائع الصنائع، پاکستان، مکتبه حبیبیه، 1409ق.
کاشانی، محمّد بن مرتضی (مولی محسن)، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی اکبر غفاری، چهارم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، اصفهان، مهدوی، چاپ سنگی، بی تا.
کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، تحقیق و نشر مؤسسة آل البیت علیه السلام، اوّل، قم، 1410ق.
گارودی، روژه، هشدار به زندگان، علی اکبر کسمایی، تهران: هاشمی، 1362ش.
گروه پژوهشی علوم قرآن و حدیث، فرهنگ روابط اجتماعی در آموزه های اسلامی، مشهد، سوم، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1389ش.
گروهی از پژوهشگران، موسوعة نضرة النعیم، دوم، جدّه، دارالوسیله، 1419ق.
گلپایگانی، سید محمّد رضا، مجمع المسائل، دارالقرآن، قم، 1414ق.
--------، هدایة العباد، قم، دار القران، 1413ق.
گل محمّدی، احمد، جهانی شدن، فرهنگ، هویت، اوّل، تهران، نشر نی، 1381ش.
گولدنر الوین، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1383ق.
لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، قم، دار الحدیث، اوّل، 1376ش.
ص: 414
مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، فلسفة اخلاق، دوم، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1377ش.
مازندرانی، مولی محمّد صالح، شرح أصول الکافی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421ق.
ماهنامة مهندسی فرهنگی سال دوم شمارة 12 شهریور و مهر 1386ش.
مبارکفوری، تحفة الاحوذی، بیروت، اوّل، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنزالعمال، بیروت: مؤسسة الرساله، 1405ق.
مجتبوی، مهدی، فرهنگ اصطلاحات کار و تأمین اجتماعی، تهران، اوّل، مؤسسة کار و تأمین اجتماعی، 1372ش.
محدث نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، دوم، مؤسسة آل البیت علیه السلام، 1408ق
محقّق اردبیلی، احمد، مجمع الفائدة والبرهان، تحقیق مجتبی عراقی و علی پناه اشتهاردی و حسین ایزدی، اوّل، موسسة نشر اسلامی، قم، 1411ق.
--------، زبدة البیان فی احکام القران، تحقیق محمّد باقر بهبودی، اوّل، تهران، المکتبة المرتضویه، بی تا.
محقّق حلّی، جعفر بن حسن، المعتبر، قم، مؤسسة سید الشهداء، 1364ش.
--------، شرائع الاسلام، تحقیق سیّد صادق شیرازی، تهران، دوم، انتشارات الاستقلال، 1409ق.
محقّق سبزواری، کفایة الأحکام، قم، اوّل، مؤسسة نشر اسلامی، 1423ق.
محمّد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی تا.
محمّد جواد شجاعی شکوری، پژوهش در احادیث و روایات طبی، پایان نامة کارشناس ارشد.
محمّدی ری شهری، محمّد، التنمیة الاقتصادیة فی الکتاب و السنّة، اوّل، قم،
ص: 415
دارالحدیث، 1380ش.
--------، موسوعه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام فی الکتاب والسنه والتاریخ، اوّل، قم، دارالحدیث، 1421ق.
--------، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، بی تا.
--------، ترجمه حمید رضا شیخی، ج 15، قم، دارالحدیث، 1377ش.
--------، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، پژوهشی به قلم عبدالهادی مسعودی، بی تا.
محمود عبدالله، عمر، الطب الوقائی فی الاسلام، شرکه معمل و مطبعه الزهراء الحدیثه، موصل،1410ق.
مطهری، مرتضی، انسان کامل، دهم، تهران، صدرا، 1373ش.
--------، سیری در نهج البلاغه، نهم، تهران، صدرا، 1372ش.
--------، عدل الهی، هفدهم، صدرا، تهران، 1380ش
--------، بیست گفتار، پانزدهم، صدرا، 1378ش.
مک کیبن بیل، نقش مذهب در نجات محیط زیست، سیاحت غرب، شماره 17، آذر 1383ش.
مکارم شیرازی، ناصر، الدروس الشرعیّة فی فقه الامامیّة، تحقیق و نشر مؤسسة نشر اسلامی، قم، اوّل، 1412ق.
--------، القواعد الفقهیة، سوم، مدرسة الامام امیر المؤمنین علیه السلام، بی جا، 1411ق.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، شانزدهم، دارالکتب الاسلامیه، 1373ش.
مناوی، محمّد بن عبد الرؤوف، فیض القدیر، بیروت، اوّل، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
منسوب به امام رضا علیه السلام، الفقه، تحقیق مؤسسة آل البیت، مشهد، اوّل، کنگرة جهانی
ص: 416
امام رضا علیه السلام، 1406ق.
منسوب به امام صادق علیه السلام، توحید المفضل، بیروت، دوم، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
منسوب به امام صادق علیه السلام، مصباح الشریعه، بیروت، اوّل، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1400 ق.
موسوی محمّد علی و همکاران، مصرف گرایی در آمریکا در بستر فضای مجازی. کارت های اعتباری و نظام اطلاع رسانی، نشریه جهانی رسانه، بهار 1388، شماره7.
میرمعزی، حسین، نظام اقتصادی اسلام (اهداف و انگیزه ها)، اوّل، تهران، مؤسسة فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378ش.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، پنجم، مؤسسه نشر اسلامی، 1416ق.
نجدی، حمید، الاعجاز العلمی فی القرآن الکریم، مطبعه جوهر الشام، دمشق، 1414ق
نجفی، محمّد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی، دارالکتب اسلامیه، تهران، سوم، 136ش.
نراقی، احمد، عوائد الایام، قم، بصیرتی، اوّل، 1408ق.
--------، مستند الشیعه، اوّل، موسسة آل البیت علیه السلام 1415ق.
نراقی، محمّدمهدی، جامع السعادات، تصحیح سیدمحمّد کلانتر، بیروت، چهارم، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری(سنن نسائی)، بیروت، دار الکتب الاسلامیه، اوّل، 1411ق.
--------، سنن النسائی(السنن الکبری)، اوّل، بیروت، دارالفکر، 1348ق.
نووی، محیی الدین یحیی بن شرف، المجموع فی شرح المهذب، بیروت، دارالفکر، بی تا.
نیشابوری, محمّد بن عبد الله، معرفة علوم الحدیث، بیروت، لجنة احیاء التراث العربی،1400ق.
ص: 417
--------، چهارم، بیروت، دار الآفاق الجدیده،1400ق.
واسطی، علی بن محمّد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، اوّل، دارالحدیث، 1376ش.
وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، ترجمة عبدالمعبود انصاری، تهران، اوّل، سمت، 1371ش.
همدانی، رضا، مصباح الفقیه، مکتبة الصدر، تهران، بی تا.
یاسین عبدالقادر، حسین، الاعجاز الطبی فی الکتاب والسنه، اوّل، مکتبة وهبه، قاهره، 1417ق.
ص: 418
افتخارات پژوهشی انتشارات دانشگاه
1 . آیة ولایت؛ پندارها و پاسخها: اثر برگزیدة پنجمین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
2 . اخلاق اقتصادی از دیدگاه قرآن و حدیث:
- رتبة سوم پنجمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی (پایان نامه)
- کتاب برگزیدة سال حوزه در سال 1385
- اثر برگزیدة دومین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
- اثر برگزیدة سومین دورة انتخاب کتاب سال استان خراسان رضوی 1385
- رتبة سوم ششمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی (کتاب)
- کتاب شایان تقدیر در چهاردهمین جشنوارة کتاب سال دانشجویی و اولین جشنوارة کتاب سال قرآنی دانشجویی
3 . اسوه های عملی و پیرایه های خرافی در داستان یوسف پیامبر علیه السلام: کتاب برگزیدة چهارمین دورة کتاب سال حوزه
4 . الزام سیاسی: اثر برگزیدة دومین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
5 . الگوی مصرف در آموزه های اسلامی: اثر برگزیدة پنجمین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
6 . امامت پژوهی؛ از دیدگاه امامیه، معتزله و اشاعره: کتاب برگزیدة اولین مراسم انتخاب کتاب سال استان خراسان
7 . اهل البیت علیهم السلام فی القرآن الکریم: اثر برگزیدة اولین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
8 . التعلیق فی علم الکلام: اثر برگزیدة دومین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
9 . خاتمیت و پرسشهای نو: اثر برگزیدة یازدهمین جشنوارة پژوهشی شیخ طوسی رحمة الله.
10 . دانش درایی الحدیث: کتاب برگزیدة چهارمین دورة کتاب سال حوزه
11 . سازگاری و گذشت (مدارا و عفو): اثر برگزیده در حوزة معارف قرآن در چهاردهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم
12 . فرهنگ اصطلاحات حقوق جزا: اثر برگزیدة پنجمین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
13 . فرهنگ روابط اجتماعی در آموزه های اسلامی (ج2): اثر برگزیدة پنجمین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
14 . فقیهان امامی و عرصه های ولایت فقیه:
- کتاب برگزیدة سال حوزة در سال 1385
- اثر برگزیدة دومین جشنوارة کتاب دین
- اثر برگزیدة دومین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
- رتبة دوم ششمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی
15 . مبانی رفع تعارض اخبار از دیدگاه شیخ طوسی: کتاب سال استان خراسان رضوی در سال 1386 در موضوع دین پژوهی
16 . مثبت اندیشی یا منفی نگری؟: رتبة اول پژوهشهای قرآنی بخش دانشگاهی شانزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم
17 . مفاهیم بنیادین حقوق کیفری: رتبة دوم پنجمین جشنوارة فردوسی
18 . مهارت نظم و انضباط فردی و اجتماعی: اثر برگزیدة دومین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
19 . مهارتها و آداب دوستی: رتبة دوم هفتمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی
20 . نقش اسلام در پیشگیری و کاهش بزهکاری: رتبة سوم چهارمین جشنوارة فردوسی
21 . واژه نامة تفصیلی فقه جزا: اثر برگزیدة دومین فراخوان آثار پژوهشی حوزة علمیة خراسان
ص: 419
22 . روش شناسی مطالعات دینی:
- اثر برگزیدة چهارمین دورة انتخاب کتاب سال خراسان رضوی 1386
- رتبة اول ششمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی
23 . رابطة سببیت در حقوق کیفری:
- کتاب برتر چهاردهمین جشنوارة کتاب سال دانشجویی 1386
- رتبة اول ششمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی
- کتاب شایستة تقدیر در بیست و پنجمین دورة کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در حوزة حقوق
24 . فلسفة حقوق: رتبة دوم ششمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی
25 . فلسفة دین: رتبة اول هفتمین جشنوارة علمی - پژوهشی فردوسی
نمایندگیهای فروش در شهرستانها
× انتشارات آستان قدس رضوی: مشهد - شرکت به نشر، فروشگاههای تابعة شهر مشهد. [ 8511136
× انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی: مشهد - نبش چهارراه شهدا. [ 2230803
× انتشارات آریان: تهران - خ انقلاب، خ اردیبهشت. [ 66416412
× انتشارات آستان قدس رضوی: تهران - خ انقلاب، مقابل دانشگاه تهران. [ 66401543
× انتشارات اندیشی سبز نوین: تهران - خ انقلاب، خ اردیبهشت، پلاک 225. [ 66463518
× انتشارات بهنامی: تهران - خ انقلاب، خ اردیبهشت، پلاک 228. [ 66409923
× انتشارات بوطیقا: تهران - خ انقلاب، خ لبافی نژاد، قبل از کارگر، پلاک 213. [ 66400042 - 66496715
× انتشارات حکمت: تهران - خ انقلاب، اول خ ابوریحان، پلاک 3. [ 66415879
× انتشارات خرسند: تهران - خ انقلاب، خ 12 فروردین، بالاتر از لبافی نژاد، کوچة بهشت آیین، پلاک 21. [ 66490584
× انتشارات دانایی توانایی (نمایندگی پخش کتب سمت): تهران - خ انقلاب، روبه روی درب اصلی دانشگاه، خ فخر رازی، خ شهدای ژاندارمری، پلاک 166. [ 66490707
× انتشارات دانشکدی علوم قضایی: تهران - خ انقلاب، اول پل کالج، خ خارک، جنب تالار وحدت. [ 66701827
× انتشارات شمس تبریزی: تهران - خ انقلاب، اول خ آزادی. [ 66423509
× انتشارات گنج دانش: تهران - خ انقلاب، اول خ فروردین. [ 66485048
× انتشارات مجد: تهران - خ انقلاب، خ 12 فروردین، پلاک 10. [ 66495034
× انتشارات میزان: تهران - خ انقلاب، بین فرهنگ و رامسر. [ 88349529
× پخش کتاب پرستو: تهران - خ انقلاب، خیابان 12 فروردین، پاساژ کتاب. [ 66953517
× پکتا (پخش کتب اسلامی و انسانی): تهران - خ حافظ، چهارراه کالج، نبش کوچة بامشاد، شمارة 525 . [ 88940303
× کتابفروشی دانشکدی الهیات دانشگاه تهران: تهران - آقای وحیدی. [ 88742478
× کتابفروشی دانشگاه شهید بهشتی تهران: تهران - آقای تفرّجی. [ 29903168
× مؤسسی پاک نگار: تهران - خ شهید مفتح، خ ورزنده، پلاک 14. [ 88321878
× مجتمع مطبوعات تخصّصی کشور: تهران - اتوبان کردستان، ضلع جنوبی ساختمانهای ونک. [ 88042270
× نشر جنگل: تهران - خ انقلاب، بین 12 فروردین و اردیبهشت، پلاک 193. [ 66495275
× انتشارات دارالفکر: قم - خ صفائیه، پلاک 636. [ 7743544
× انتشارات دانشگاه قم: قم - انتهای بلوار امین، دانشگاه قم. [ 2853311
× بنیاد پژوهشهای اسلامی: قم - خ صفائیه. [ 7733029
× بوستان کتاب قم: قم - خ صفائیه، مؤسسة بوستان کتاب قم. [ 7742155
× انتشارات ثقفی: اصفهان - خ سپاه، روبه روی چهل ستون. [ 2224524
× انتشارات انصار الامام المنتظر: نجف آباد - خ منتظری شمالی، جنب حوزة علمیه. [ 2618583
× انتشارات مولی: تبریز - خ شریعتی شمالی. [ 5553259
× انتشارات علامه طباطبایی: آذربایجان شرقی - بناب، خ امام، روبه روی دانشگاه آزاد. [ 7235881
× مؤسسی فرهنگی و آموزشی قرآن کریم: اهواز - باغ معین، خ نظام وفا. [ 2221784
ص: 420